الوقت_ ايالات متحده به مثابۀ اثرگذارترين بازيگر بين المللي در خليج فارس، از هنگام خروج بريتانيا از خليج فارس، از طريق قرارداد و احداث پايگاه و برقراري روابط ويژه با خاندان هاي حاكم بر كشورهاي شوراي همكاري، جايگاهي ويژه در شكل دهي به اولويت ها و نگرش استراتژيك كشورهاي شوراي همكاري داشته و دارد. در واقع امريكا از طريق تضمين امنيت و تداوم حكمراني خاندان حاكم بر اين كشورها، توانسته است تبعيت آن ها را از خود تضمين كند و هرگونه مخالفت آن ها با سياست هايش در خليج فارس را از ميان بردارد. به همين دليل، همراهي كشورهاي شوراي همكاري با سياست هاي واشنگتن در خليج فارس از جمله مسائلي است كه در بررسي اختلافات كشورهاي شوراي همكاري بايد مورد توجه قرار بگيرد .
چنانچه حفظ ثبات و امنيت در خليج فارس را يكي از اهداف راهبردي ايالات متحده در خليج فارس و مجموع منطقۀ خاورميانه بدانيم، در آن صورت مي توان گفت هدف كنترلِ تنش ها و اختلافات دروني شواري همكاري نيز بايد يكي از اهداف واشنگتن باشد. در اين معنا، واشنگتن به عنوان يك بازيگر كنترل كنندۀ تنش ها در درون شوراي همكاري نقش ايفا مي كند و اين نقش مي تواند به صورت هاي مستقيم و يا غير مستقيم از طريق كمك ها و فروش تسليحات و اعتراض به سياست ها و يا تشويق برخي رويكردها صورت بگيرد. تمامي اين موارد البته بدان معنا نيست كه متغيرِ ايالات متحده تنها متغيرِ محوري در كنترل تنش ها مي باشد اما مي توان گفت كه اين نقش ايالات متحده را بايد در عدم واگراييِ كامل شوراي همكاري در مراحل حساس تاريخ آن محوري دانست .
دوم آنكه از جمله اهدافي كه ايالات متحده به تبع تلاش براي كنترل تنش ها و اختلافات داخلي كشورهاي شوراي همكاري به عمل آورده است، تلاش براي حفظ رژيم هاي حاكم به عنوان تضميني بر حفظ ثبات و امنيت در اين منطقۀ حساس از جهان بوده است. به عبارتي، ايالات متحده از ديرباز، مشخصاً از فرداي جنگ جهاني دوم و با اعطاي تضمين به خاندان آل سعود در مورد استمرار حكمراني آن ها، تداوم صادرات نفت و گاز منطقه را به تداوم حكمراني خاندان حاكم بر اين كشورها و در رأس آن ها، آل سعود گره زد. اين رويكرد اگرچه از ديد برخي تغييراتي را در سال هاي اخير به خود ديده است اما به نظر مي رسد، تا هنگامي كه وابستگي كشورهاي صنعتي جهان به نفت خليج فارس ادامه داشته باشد، به نظر مي رسد همان رويكرد ديرين امريكا به رژيم هاي يادشده ادامه يابد .
سومين اولويت ايالات متحده در ارتباط را كشورهاي شوراي همكاري را مي توان كنترل تك روي ها از سوي اين كشورها دانست. براي نمونه تك روي اين كشورها در ارتباط با داعش و يا ديگر پرونده هاي منطقه اي را مي توان در اين زمينه ارزيابي كرد. در اين معنا، ايالات متحده نه تنها حافظ ثبات و امنيت و نيز ضامن استمرار حكمراني رژيم هاي حاكم بر اين كشورها بوده است بلكه در يك الگويِ نقشيِ متفاوت، حالتي كنترل كننده را در اين كشورها نمايندگي مي كند كه از تك روي و تندرويِ اين كشورها در برخي پرونده ها پيشگيري مي كند. البته اين كنترل لزوماً به سود كشورهاي شوراي همكاري نيست بلكه در درجۀ نخست در راستاي سياست خارجيِ ايالات متحده در خاورميانه صورت مي گيرد .
در مجموع مي توان جهت دهي به سياست خارجي كشورهاي شوراي همكاري در راستاي سياست خاورميانه اي امريكا را اساس سياست واشنگتن در قبال شوراي همكاري دانست. افزون بر اين، ايالات متحده در راستاي بازگردانيِ پول هاي نفتي كشورهاي شوراي همكاري در اقتصاد جهانِ صنعتي، با برقراريِ رابطه اي ويژه با اين كشورها، افزون بر فروش تسليحات و كالاهاي مصرفيِ پيشرفته به كشورهاي شوراي همكاري، در تلاش بوده است از رابطۀ خويش با اين كشورها در جهتِ تشويق سرمايه گذاري اين كشورها در اقتصادهاي صنعتي بهره بگيرد؛ امري كه با توجه به آمار و ارقام منتشر شده در مورد ميزان دارايي هاي كشورهاي شوراي همكاري در اروپا و امريكا، با موفقيت همراه بوده است. يكي از راهكارهاي ديرين ايالات متحده در كشاندن كشورهاي شوراي همكاري به سوي خويش، دامن زدن به ايران هراسيِ موجود در اين كشورها بوده است. اين سياست البته ابداعي امريكايي نبوده است اما امريكا با بهره گيري از آن توانسته است ضمن فروش سامانه هاي تسليحاتي متعدد به كشورهاي يادشده، اتكا و اعتماد آنها به ايالات متحده را افزايش داده و از اين اعتماد در جهت ترسيم سياست خارجي اين كشورها استفاده كند .
بدين ترتيب، متغير ايالات متحده در تبيين اختلافات داخلي كشورهاي شوراي همكاري بايد مورد توجه جدي قرار بگيرد. اين متغير كه از ديرباز نقشي مهاركنندۀ تنش و اختلاف را ايفا كرده است، به تدريج در حال تغيير سياست خاورميانه اي خويش مي باشد. در اين دورۀ نوين، ايالات متحده راه تعامل با ايران را به جاي تلاش براي ضربه زدن به نفوذ منطقه ايِ آن در پيش گرفته است. در اين دورۀ جديد، البته روابط ويژه ايالات متحده با شوراي همكاري ادامه يافته است اما در عين حال به نظر مي رسد ايالات متحده از هدفِ حمايت از رژيم هاي شوراي همكاري در برابر فشارهاي داخلي دست شسته باشد .
اين بدان معناست كه در صورت مواجه شدنِ كشورهاي شورا با خيزش هاي داخلي – به سان بحرين در 2011 – ايالات متحده از اين رژيم ها در برابر مردمانشان دفاع نخواهد كرد. اين تحول بدان دليل در سياست امريكا در حال نمود يافتن است كه از يك سو ايالات متحده به تدريج در حال جايگزين كردنِ منابع انرژي خليج فارس با منابع داخلي است و از سوي ديگر در حال تغيير رويكرد خويش به ايران است. در اين تغيير، ايران كه از پيروزي انقلاب اسلامي به مثابۀ تهديدي عليه منافع ايالات متحده در خاورميانه مطرح بود، امروزه به مثابۀ بازيگري مسئوليت پذير در خاورميانه در حال مطرح شدن است و به نظر مي رسد اين گفتمان در مورد ايران طرفداراني جدي در دولت اوباما دارد. بنابراين در اين فضاي نوين، ايالات متحده در حال تغيير دادن سياست هاي خويش مي باشد؛ تحولي كه مي تواند به تغييراتي در درون شوراي همكاري منتهي شود .
در دورۀ بيداري اسلامي، اثرگذاري نقش ايالات متحده در اختلافات و همگرايي هاي درون شوراي همكاري خليج فارس بيش از پيش آشكار شد. در واقع مي توان از رقابتي ميان كشورهاي شوراي همكاري براي نزديك تر شدن به واشنگتن با هدف به دست گرفتنِ نقش نيابتي اين كشور در خاورميانه سخن گفت. قطر در اين زمينه به شدت فعال بود و همچنانكه پيشتر در انتقال پايگاه نظاميِ ايالات متحده از خاك عربستان به العديد در قطر آشكار بود، قطر از هرگونه تحول در اين زمينه استقبال و آن را تسهيل مي كرد. در واقع قطر در تلاش بود كه از سوي امريكا كنشي نيابتي و وظيفه اي در خاورميانه داشته باشد و از اين طريق ضمن به حاشيه راندن رياض، نقش منطقه اي خويش را تقويت كند .
در اين راستا، قطر از رابطۀ ويژۀ خويش با اسلام گرايان و در رأس آنها جريان اخواني استفاده كرد تا وزن استراتژيك خود را در ديدگان واشنگتن افزايش دهد. ايالات متحده كه از حدود يك دهه پيشتر به تدريج به اين جمع بندي رسيد كه براي تضمين منافع آيندۀ خويش چاره اي جز تعامل با جريان هاي اسلام گراي ميانه رو ندارد، از اين نقش وظيفه ايِ قطر استقبال كرد و در نتيجه، امتياز رابطۀ ويژه با اخوان المسلمين به نزديك تر شدنِ دوحه به امريكا انجاميد و در دورۀ بيداري اسلامي به تعامل اين دو در راستاي مهيا ساختن فضا براي قدرت گيري جريانِ مردمي و مقبول اخواني انجاميد. در نتيجه، اولويت هاي ايالات متحده در خاورميانه به طور مستقيم و غيرمستقمي بر اولويت ها و تحركات كشورهاي همكاري اثرگذار است و در نتيجه تأثيري مستقيم بر همگرايي ها و واگرايي هاي شوراي همكاري داشته و دارد.و قرار خواهند گرفت.