الوقت- در نشست تخصصی «چشم انداز نظامی - امنیتی و سیاسی سوریه پس از آزادی حلب» که در محل پایگاه تحلیلی خبری الوقت برگزار شد، آقای محمد علی مهتدی، کارشناس ارشد در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و دکتر احمد زارعان معاون پژوهش موسسه مطالعات راهبردی اندیشه سازان نور به ایراد دیدگاه ها و نظرات خود درباره آثار و نتایج سیاسی و نظامی آزادسازی حلب پرداختند.
پرسش: دلایل اهمیت آزادسازی حلب در دو بعد نظامی و سیاسی را چطور ارزیابی می کنید؟
آقای مهتدی:
آزادسازی حلب دارای اهمیت بسیاری است. لاوروف، وزیرخارجه روسیه برای چندین بار این جمله را تکرار کرد که سرنوشت حلب، نه فقط سرنوشت سوریه که سرنوشت منطقه را نیز تعیین خواهد کرد. وی در مورد اهمیت حلب معتقد است که سرنوشت حلب، سرنوشت کل بحران سوریه را تعیین می کند. شاید پوتین هم این نظر را داشته باشد.
می توان گفت که حلب دومین پایتخت سوریه بعد از دمشق است. همچنین، حلب پایتخت اقتصادی سوریه است. از این رو، با آزادسازی حلب تحول بزرگی در سوریه رخ خواهد داد. اما به نظر من، اهمیت آزادسازی حلب صرفا به دلیل وجود این عوامل نیست. بلکه اهمیت این آزادسازی در وجود عوامل دیگری نیز است. اگر ما تکفیری های تروریست در سوریه را میان دو گروه داعش و جبهه النصره تقسیم کنیم؛ تمام گروه های موجود در زیر پرچم جبهه النصره و فتح الشام، در حلب مستقر بودند. اگر حلب آزاد شود و این گروه ها سرکوب شوند، ده ها سازمان وهابی تحت عنوان جبهه النصره سرکوب می شوند و از میان این گروه ها تنها داعش باقی می ماند که بیش تر در شرق سوریه و در شهر رقه و دیر الزور و تا حدودی در بخش شمالی سوریه و در شهرالباب است. در واقع با وجود چنین شرایطی پنجاه درصد مسئله حل می شود. به نظر من، این مسئله دارای اهمیت است. از آنجایی که آزادسازی حلب از طریق عملیات زمینی و در شهر است و با جنگ های کلاسیک که در خارج از شهرها رخ می دهد، متفاوت است. زیرا این جنگ ها بصورت تاکتیکی و از طریق پیشروی نیروها و گرفتن زمین انجام می شوند. وقتی صدها هزار نفر از تروریست ها در فضای داخلی ساختمان ها تجمع می کنند، اگر بخواهیم به روش های کلاسیک عمل کنیم، صدها هزار نفر از افراد بی گناه کشته می شوند.
حلب به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شده بود و گروه های تکفیری در شرق حلب بودند. در این شرایط عملیات بصورت جویدن و جلو رفتن شروع شد، بصورتی که بعد از گرفتن یک خیابان و محله وارد محله دیگر شدند. حملات از شمال شروع شد و در جنوب به منطقه رام الصید وارد شدند و روز به روز محاصره گروه های تکفیری بخصوص جبهه النصره تنگ تر شد. بر این اساس بود که این گروه ها تسلیم شدند و حلب آزاد شد. این آزادی به دلایل مختلفی بود؛ یک عامل تاثیر روانی تروریست ها بود. چون آنها متوجه بودند که حلقه محاصره دائما در حال تنگ تر شدن است. اما در نهایت برای اینکه میزان ویرانی و کشتار غیر نظامیان کمتر شود، مذاکراتی با ترکیه انجام گرفت و ترک ها پادرمیانی کردند و در نهایت باقیمانده افراد مسلح در حلب پذیرفتند تا از حلب خارج شوند. در واقع، آنها چاره ای جزء این نداشتند. خروج تکفیری ها توسط ترکیه صورت گرفت. البته ترکیه با قطر و عربستان ارتباطاتی داشتند ولی این کشورها هم پذیرفته بودند که تکفیری ها به جای اینکه نابود شوند، از حلب خارج شده و در جبهه دیگری از اینها استفاده شود.
مسئله دوم این است که زمانی که خروج این گروه ها شروع شد، این بحث مطرح شد که چرا اینها بصورت مجانی خارج شوند و بهتر است که ما از خروج اینها امتیازی بگیریم. قرار شد این امتیاز را در فوعه و کفریا بگیرند. این دو شهر، چهار سال پیش در محاصره بودند و در این منطقه زیر فشار شدید بودند، امکانات زندگی، معیشتی و بیمارستانی نداشتند و در نهایت پذیرفتند که با خروج اینها شیعیان هم از دو شهر خارج شوند. جالب بود که اینها بعد از خروج از این دو شهر به حلب رفتند و مورد استقبال مردم این شهر قرار گرفتند، یعنی مردمی که به خانه های خودشان بازگشته بودند. استقبال مردم حلب که سنی هستند از مردم فوعه و کفریا که شیعه بودند مهم بود ولی در این زمینه تبلیغات مؤثری نداشتیم. چون این موضوع نشان می دهد که مشکل، شیعه و سنی نیستند و مسئله شیعه و سنی کاملا ساختگی است.
موضوع حلب بعد از آزادی، پیچیدگی خاص خودش را دارد و در زمینه تحلیل حلب اختلافاتی بوجود آمد. آنچه مسلم است اینکه آزادسازی حلب یک نقطه عطف است و بعد از آزادی حلب وارد یک فصل جدیدی از بحران سوریه می شویم. این فصل جدید همراه با اقدامات ایران و روسیه، منهای جنگ علیه داعش در دیرالزور و در رقه به این معنا است که از این زمان، بعد سیاسی حل بحران سوریه مطرح است و عملیات نظامی رنگ می بازد و تحت الشعاع عملیات سیاسی است. شاید به همین دلیل روس ها اعلام به شروع کاهش نیروها در سوریه می کنند و حتی گفتند که ناو عظیم هواپیمابر کوزوسف را از شرق مدیترانه خارج می کنند. بعد از آن ما شاهد کنفرانس سه جانبه ایران، روسیه و ترکیه در مسکو بودیم. دکتر ظریف از طرف ایران دراین کنفرانس شرکت کرد و لاوروف از طرف روسیه و چاووش اوغلو هم از طرف ترکیه شرکت کرد. بر اساس نتایج این نشست قرار شد تا آتش بس سراسری در کل خاک سوریه انجام شود و این همان راه حل سیاسی بود.
دکتر زارعان:
شهرحلب پیش از بحران جمعیتی حدود سه میلیون نفر جمعیت داشت. در واقع حلب از لحاظ جمعیتی پرجمعیت ترین شهر سوریه و از لحاظ وسعت هم بزرگترین شهر سوریه بود. در حقیقت حلب قلب اقتصادی سوریه بوده و دارای شهرک های صنعتی متعددی بود که در این شهر صنایع سبک و نیمه سبک بسیاری فعالیت می کردند. از این رو، حلب قطب اقتصادی سوریه محسوب می شد. از طرف دیگر حلب از اهمیت تاریخی و هویتی هم برخوردار بود. زیرا حلب برای چند دهه مرکز سلسله حمدانیان بوده و این سلسله از علاقه مندان به اهل بیت بودند. بعدها هم عثمانی ها به این منطقه و به این شهر توجه زیادی داشتند. قرابت حلب با ترکیه بر اهمیت استراتژیک این شهر افزوده است.
بنابراین بهتر است که ما دو وضعیت را بررسی کنیم:
وضعیت اول؛ اگر حلب سقوط می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟
وضعیت دوم؛ اکنون که حلب آزاد شده چه دستاوردهایی برای ما محقق شده است؟
بررسی وضعیت اول:
اگر حلب سقوط می کرد در واقع مهمترین شهر سوریه بعد از دمشق سقوط کرده بود. این مسئله روحیه معارضین را تقویت می کرد و در نقطه مقابل روحیه ارتش را تضعیف می کرد. اگر روحیه ارتش تضعیف می شد این امکان وجود داشت تا شاهد سقوط شهرهای دیگری که به تروریست آلوده هستند، باشیم.
همچنین با سقوط این شهر، امکان اجرای مدل صنعا - عدن در سوریه پیش می آمد و این امکان وجود داشت که شورای معارضین، حلب را به عنوان پایتخت اعلام کنند؛ همانطور که عدن را در مقابل صنعا مطرح کردند تا از ارزش استراتژیک صنعا را کم کنند.
اگر حلب بعنوان پایتخت معارضین مطرح می شد، بتدریج آنها ساختار کارگزاری خود را در حلب مستقر می کردند و مقدمات مشروعیت زدایی نظام سوریه را در سطح بین المللی فراهم می کردند و به نحوی ممکن بود، کرسی های سوریه در سازمان های منطقه ای و بین المللی به معارضین واگذار شود. به نظر من، این مهم ترین خطری بود که سقوط حلب را متوجه نظام سوریه و محور مقاومت می کرد. یعنی هم حلب از تجزیه سرزمینی و هم از مشروعیت زدایی نظام سوریه نجات یافت.
یکی از دغدغه های اصلی محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا، جلوگیری از سقوط حلب بود. ما برای حفظ حلب هزینه های زیادی دادیم و نسبت به سقوط حلب نگران بودیم. شاید این نگرانی را برای سایر نقاط سوریه مانند؛ رقه، دیرالزور و ادلب نداشتیم. حلب یک وضعیت ویژه ای داشت. حلب و بخصوص منطقه دابق که در شمال حلب است، در بعد آرمانی برای گروه هایی مانند داعش دارای اهمیت است.
بررسی وضعیت دوم:
مهم ترین تاثیر حلب این است که روایت دشمنان داخلی و خارجی نظام سوریه و محور مقاومت، ضرورت براندازی نظام سوریه را از طریق نظامی و قریب الوقوع بودن این حادثه باطل کرد. این روایت از ابتدای بحران توسط غول های رسانه ای عربی و غربی بصورت مکرر تبلیغ می شد. اردوغان در اوایل بحران گفته بود که بزودی مزار صلاح الدین ایوبی را زیارت و نماز را در مسجد جامع اموی اقامه خواهم کرد. در حقیقت بعد از آزادی حلب این روایت ترک خورد و باطل شد ودیگر کسی این ادعا را ندارد که نظام سوریه از طریق نظامی قابل شکست دادن است. چون این پیروزی تا این اندازه استراتژیک است که بتواتیم ادعا کنیم که کل پرونده و بحران سوریه تعیین تکلیف شده است.
بعد از اینکه این روایت باطل شد، بر روایت دیگری توسط محور مقاوت و نظام سوریه تاکید شد و این روایت این است که اقدامات نظامی مؤثر نیست و باید به نظر و اراده و خواست مردم سوریه احترام گذاشت. همچنین باید میان معارضین و تروریست ها تفکیک قائل شد و ابتدا باید با تروریسم مقابله کرد. در واقع این روایت را در نگاه مسکو و در توافقنامه آتش بس نیز ملاحظه می کنیم. اینکه معارضین ادعا کنند که اسد برود، کنار گذاشته شد. و این دستاورد استراتژیک آزادی حلب بوده است.
از سوی دیگر روحیه ارتش و محور مقاومت تقویت شد و در مقابل تروریست ها در وضعیت ضعف و سستی قرار گرفتند و خروج گروه گروه تروریست ها به معنی پذیرش شکست است و اینکه اینها مقابله با نظام را رها کردند و حاضر شدند تا جابجا شوند و این طبیعتا باعث افزایش ظرفیت سیاسی نظام سوریه در مذاکرات آتی شد. به هر حال قاعده ای وجود دارد که هر کس در عرصه نظامی دست برتر داشته باشد در عرصه سیاسی هم دست برتر داشته و موفق تر عمل خواهد کرد.
در کنار همه اینها، پیروزی در عملیاتی که از لحاظ ماهیت و شیوه عملیات شهری محسوب می شود، دستاورد دیگری است. بالاخره جنگ در مناطق شهری و مناطق مسکونی بود و عملیات ها در مدت طولانی انجام می شد. عملیات در حلب از مهر سال گذشته کلید خورد و عملیات نصر یک و نصر دو منجر به آزادی نبل و الزهراء شد و آزادی سرزمین ها بصورت وجب به وجب اتفاق افتاد. چنین عملیاتی حداقل تلفات را گرفت. این تبلیغات که حلب به شهر سوخته تبدیل شد، واقعی نیست. محور مقاومت به گونه ای عمل کرد که کمترین آسیب به ساکنان برسد. اگرچه معارضین از مردم به عنوان سپر انسانی استفاده می کردند و نظام مدارا کرد. عملیات حلب از زمانی که اراده آزادی رقم خورد تا زمانی که آزاد شد پانزده ماه طول کشید و علت طولانی شدن ملاحظات انسانی بود. نظام سوریه این ملاحظات را رعایت کرد و تمهیدات لازم را برای خروج مردم از مناطق درگیری اتخاذ کرد و مردم را در مناطق امن اسکان داد. این شکل از جنگ و این نوع پیروزی دستاورد دیگری است که مهم و ارزشمند می باشد.
پرسش: با در نظر گرفتن نتایج میدانی عملیات حلب و آینده تحولات سوریه، شاید یکی از اصلی ترین نتایج آزادسازی حلب، تغییر موضع آشکار آنکارا در قبال تحولات سوریه بود و به تبع آن ما شاهد نزدیکی آنکارا به روسیه و ایران و همچنین برقراری مذاکرات برای آتش بس بودیم. طی این آتش بس قرار شد که ترک ها ضمانت اجرایی آتش بس توسط تروریست ها را برعهده بگیرند. در خصوص این مسئله، رویکرهای متفاوتی وجود دارد. برخی از تحلیلگران معتقدند که تغییر موضع آنکارا راهبردی است. برخی نیز این تغییر موضع را تاکتیکی می دانند و معتقدند که این یک دوره گذار است و ما شاهد تغییر عمده موضع آنکارا نسبت به تغییراسد نخواهیم بود. با توجه به سیاست های پیچیده ترکیه، چشم انداز آتش بس در سوریه به کجا خواهد انجامید و به نظر شما، سیاست های ترکیه در آینده تحولات چگونه خواهد بود؟
آقای مهتدی:
این مسئله یکی از مهمترین مسائل مربوط به این مرحله از بحران است که ترکیه در این مرحله از بازی چه نقشی را بازی می کند؟
اولا؛ ترکیه هم پیمان غرب و عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) است و با اسرائیل موافقتنامه استراتژیک دارد. حزب عدالت و توسعه نیز اصلاح طلب و اخوانی است. از این رو، این حرکت ترکیه نمی تواند استراتژیک باشد. یعنی تغییر موقعیت از بلوک غرب به سمت محور مقاومت راهبردی نیست. به نظر می رسد تر کیه در این بازی حرکتی را آغاز کرده تا شکست خودش را در عملیات نظامی به دستاورد سیاسی تبدیل کند. در این بازی این چنین وانمود می شود که همه برگه ها دست روسیه است و ایران و سوریه کنار گذاشته شده اند و در مرحله سیاسی، ترکیه و روسیه تصمیم گیر اصلی هستند. البته در این بازی عربستان و قطر هم از ترکیه حمایت می کنند.
بعد از کودتای نافرجام در ترکیه، اظهارنظرهایی از سمت مسئولان ترکیه شنیدیم. از جمله اینکه ایالات متحده آمریکا را به دست داشتن در این کودتا متهم کردند. آنها به این دلیل از آمریکا ناراضی هستند زیرا که معتقدند که آمریکایی ها به کردها در شمال سوریه کمک می کنند. اگر قرار باشد که روس ها در شمال سوریه موجودیت مستقل سیاسی ایجاد کنند، این مسئله برای امنیت ملی ترکیه خطرناک است. زیرا کردهایی که در ترکیه هستند با سوریه هم مرز هستند و شهرهایی چون دیاربکر هم خواهان جدایی خواهند شد و به کردهای شمال سوریه خواهند پیوست. از این رو، به دولت آمریکا اعتراض های زیادی دارند. این اعتراضات و اینکه چرا آمریکا، فتح الله گولن را پنسیلوانیا نگهداری می کند و ایشان را تحویل نمی دهد، نشاندهنده این است که روابط ترکیه و آمریکا تا حد زیادی خوب نیست و روابط تیره ای دارند. حتی اخیرا، در مورد پایگاه مهم انجرلیک هم گفته اند که این پایگاه دست آمریکایی ها نیست و خود ترکیه، در رابطه با این پایگاه تصمیم می گیرد. آنها خواستند تا به این شکل نشان دهند که ما دیگر هم پیمان غرب نیستیم و اروپا هم ترکیه را بعنوان عضو نپذیرفته است. ترکیه هم با اروپا رفتار بدی داشت. به گونه ای که ار اروپایی ها باج خواهی داشت و چون اروپایی ها باج نمی دادند لذا صدها هزار آواره سوری را به سمت اروپا ( آلمان، اتریش، فرانسه) روانه کردند و یک مسئله بزرگ نظامی و امنیتی برای اروپا ایجاد کردند. در نهایت اروپا مجبور شد تا سه میلیارد دلار به ترکیه بدهد تا مانع هجوم آوارگان سوری به سمت اروپا شود. این اتفاق نوعی باج خواهی بود که ترکیه انجام داد و به این دلیل ترکیه با اروپا روابط خوبی ندارد.
به نظرمن، رفتار ترکیه استراتژیک نیست و ما نمی توانیم این جایگاه ترکیه را تغییر دهیم. به رغم اینکه ده ها هزار نفر از نظامیان و دانشگاهیان و دستگاه قضایی در زندان هستند. از این رو، نارضایتی هر روز بیشتر می شود. در این شرایط، ترکیه، تنها اردوغان و حزب عدالت و توسعه تصمیم گیرنده نیستند. ترکیه همچنان در محور مقابل محور مقاومت است و همچنان با عربستان و قطر همراه است و همچنان با اخوانی ها است. بنابراین این حرکت ترکیه را باید یک حرکت تاکتیکی به حسب آورد. آنها آنچنان نسبت به سرنگونی نظام سوریه اطمینان داشتند که اردوغان گفته بود که من در مسجد اموی نماز خواهم خواند. یک مسجد اموی در دمشق است و یک مسجد اموی هم در حلب است. اردوغان موفق نشد تا در هیچ کدام از این دو مسجد نماز بخواند.
از طرف دیگر، مدت زمانی است که ترکیه نیروی نظامی بنام ارتش آزاد وارد کرده است. در حقیقت ارتش آزادی وجود ندارد و گروه هایی با اسامی مختلف هستند که دارای فکر وهابی و تکفیری هستند و ترکیه این گروه ها را جذب کرده و بنام ارتش آزاد از اینها استفاده می کند. در واقع ترکیه قصد دارد تا به اینها سابقه و رنگ سوری بدهد و بگوید که اینها معارضین سوری هستند و اگر قرار به مذاکره باشد باید با اینها مذاکره شود. این در حالی است که ترکیه ورود نظامی پیدا کرده و به شمال سوریه وارد شده و شهر منبج را تصاحب کرده و جالب این است که داعشی هایی که در این شهر بودند هیچ مقاومتی نداشتند. اینها لباس هایشان را عوض کردند، ریش هایشان را نیز کوتاه کردند. در حقیقت ترکیه بدون جنگ وارد منبج شد و این گروه ها را به نام ارتش آزاد سامان داد و به جای اینکه حرکتشان را از شهر رقه آغاز کنند از الباب آغاز کردند که در شمال حلب است.
آنچه معلوم است این که ترکیه می خواهد در سوریه زمین در اختیار داشته باشد و در مرحله راه حل سیاسی و به استناد عملیات نظامی در بخشی از خاک سوریه امتیاز بگیرد. حضور نظامی ترکیه هم از نظر ایران و هم از نظر دولت سوریه غیر قانونی است و این نیروها، اشغالگر محسوب می شوند. زیرا که حضور ایران، حزب الله و روسیه به درخواست دولت قانونی سوریه بوده است اما حضور ترکیه بدون موافقت دولت سوریه است. بنابراین نیروی نظامی ترکیه در سوریه بعنوان نیروی اشغالگر است. این مسئله نشان می دهد که ترکیه به دنبال اهداف خودش است و قابل اعتماد نیست. بارها مشاهده شده که ترکیه مواضعش را تغییر داده است. ترکیه گرچه تکرار نمی کند که اسد باید برود اما تا این لحظه هم شنیده نشده که با ادامه حضور بشار اسد موافق باشد. ظاهرا تا حال حاضر، ترکیه چنین موضعی را اعلام نکرده است. عربستان و قطر هم به عنوان حامیان ترکیه چنین موضعی ندارند. البته بحث در مورد اینکه اسد باشد یا نباشد به اتمام رسیده است و دنیا پذیرفته است که بدون حضور بشار اسد و دولت کنونی سوریه نمی توان با تروریسم مقابله کرد.
دکتر زارعان:
وقتی حلب آزاد شد، تحولات سوریه تحت تاثیر سه بازیگر خارجی قرار گرفت و وزن سایر بازیگران خارجی به نحو چشم گیری کاهش پیدا کرد. در تحولات سوریه، سه کشور ایران، روسیه و ترکیه، به ترتیب وزنی تاثیر گذار هستند و نقش این سه کشور برجسته تر است. اما میزان تاثیر ایران بیشتر است و در حال حاضر، آمریکا وسعودیها به نحوی به حاشیه رفتهاند.
ایران و روسیه، کماکان خواهان وجود نظام سوریه و حضور بشار اسد هستند و دلیل آنها هم احترام به حاکمیت سیاسی و اراده سیاسی مردم سوریه در تعیین سرنوشت کشورشان و مبارزه با تروریسم است. البته مبارزه با تروریسم در تعریف جمهوری اسلامی ایران و تعریف روسیه متفاوت است. اما روسیه و ایران در خصوص مبارزه با تروریسم وحدت معنا دارند. ترکیه برای تحقق هدف راهبردی اش، به بحران سوریه به چشم یک فرصت نگاه می کرد. البته هدف راهبردی اش با ادبیات های مختلفی بیان می شود و هدف آن، تبدیل ترکیه به قدرت اول منطقه است و گاهی اسم این هدف را نو عثمانی گرایی و امثال این ها می گذارند. اما ادبیات سیاسی آنها به این صورت است که ترکیه می خواهد قدرت اول منطقه باشد. از این رو، به غرب گرایش دارد و نگاهش به شرق نیست. بحران سوریه و تحولات بیداری اسلامی برای تحقق اهداف راهبردی ترکیه، فرصتی فراهم کرد تا از یک سو، بتواند نفوذ خود را در جهان عرب افزایش دهد و از سوی دیگر با نفوذ فزاینده جمهوری اسلامی در منظقه مقابله کند. ترکیه در گذشته یعنی قبل از بیداری اسلامی برای تبدیل شدن به قدرت اول منطقه و مقایسه با جمهوری اسلامی و افزایش نفوذ در کشورهای عربی از ابزار اقتصاد استفاده می کرد و ترکیه می خواست با اهرم اقتصاد کل کشورهای منطقه را به خود وابسته کند. بررسی تراز تجاری ترکیه، سوریه وعراق پیش از بحران های امنیتی نشان می دهد که ترکیه بالاترین تراز تجاری را داشته است. به گونهای که هم اکنون میتوان محصولات ترک را در عراق مشاهده کرد.
در گذشته، اقتصاد ابزار اصلی بود اما وقتی بیداری اسلامی اتقاق افتاد، ترکیه این موضوع را بررسی کرد که از چه موضوعی می تواند بیشترین استفاده را داشته باشد. در این شرایط ترکیه متوجه شد که بازار اسلام گرایی داغ است و از گفتمان اخوانی استفاده کرد. در واقع ترکیه تلاش کرد تا با استفاده از امتداد اخوان المسلمین در خاورمیانه و در کشورهای عربی در جهان اسلام برای توسعه نفوذ خودش استفاده کند و البته نتیجه نگرفت. چون گفتمان اسلام گرایی ترکیه گفتمان التقاطی است و وقتی گفتمان التقاطی شد، محکوم به شکست است. گفتمان ترکیه التقاطی از اسلام گرایی اخوانی است. یعنی دارای مشی سکولار در اداره حکومت و گرایش به غرب است. این سه پایه کاملاً ناهمخوان بوده و از این رو، این گفتمان و این ها پیش برنده نیست. در حقیقت، ترکها دچار اشتباه محاسباتی شدند و آنها بنا داشتند تا از بحران سوریه بعنوان فرصت استفاده کنند اما با گذشت زمان این فرصت به یک تهدید برای ترکیه تبدیل شد. یعنی بحران سوریه و بیداری اسلامی برای ترکیه یک فرصت قلمداد میشود که این فرصت با گذشت زمان به تهدید تبدیل شد، گسل کردی در شمال سوریه فعال شد و همچنین تروریسم به عمق استراتژیک ترکیه در محیط داخل امنیتی گسترش یافت. بالاخره یک بخش از انفجاری هایی که در چند وقت پیش در ترکیه اتفاق افتاد مربوط به پ ک ک بود و بخشی هم اسلامی بوده است. فردی که همزمان با سال نو وارد کافه شد و افراد را به رگبار بسته، اسلام گرا بوده و دارای تفکر داعشی است. در واقع این فرصت به تهدید علیه ترکیه تبدیل شد و در واقع ترکها بدون دست برداشتن از آن هدف راهبردی حضور یافتند و یک گردش تاکتیکی یا گردش در راهبرد میانی آنها اتفاق افتاد. یعنی آنها هدف حذف بشار اسد را فعلاً کنار گذاشتند و هدف اصلی را مدیریت بحرانی که اکنون در سوریه اتفاق افتاده است، گذاشتند. یعنی هم گسل کردی فعال شد وهم تروریسم در امتداد مرزهای ترکیه لانه کرد وگاهی هم ترکیه ضربه هایی در محیط امنیت داخلیش می خورد. بنابراین ترک ها هدف راهبردیشان را حفظ کرده و به قدرت اول منطقه تبدیل شدند. از این رو، در پرونده سوریه یک گردشی در سیاست خارجی اتفاق افتاده که بتواند این بحران را مدیریت کند نه این که به بحران خاتمه دهند. این نکته کلیدی این است که نمی خواهند بحران را خاتمه دهند ومیخواهند این کنترل بحران را که از دستشان خارج شد را دوباره دست بگیرند.
دلایل کمرنگ شدن نقش آمریکا:
دو تحلیل وجود دارد که چرا نقش امریکا کمرنگ شد و در مذاکرات مسکو حضور نداشت؟
تحلیل اول: اکنون دوران انتقال قدرت در ایالات متحده، از یک دولت به دولت دیگر است و خلاء تصمیم گیری وجود دارد وعملاً در این معادلات دولت ها در ائتلاف های منطقه ای حضور ندارند. کشوری که در این شرایط درگیر است،از لحاظ سیاسی تکلیفش مشخص نیست، یعنی دولتی در حال رفتن و دولت دیگر در حال آمدن است و در خلا قدرت وخلا تصمیم گیری به سر می برد.
تحلیل دوم: این احتمال وجود دارد که ایالات متحده در سیاست خارجی دچار شیفت پارادایمی شود، یعنی پارادایمی که دمکراتها در سیاست خارجی دنبال می کردند این احتمال وجود دارد که آقای ترامپ که نباید ایشان را جمهوری خواه دانست این تغییر را انجام دهد. البته نشانه هایی هم وجود دارد که تمرکز ترامپ را بر اقتصاد امریکا و بازسازی داخلی آمریکا نشان میدهد. ترامپ به صراحت گفته که من از کالای امریکا و اشتغال در امریکا حمایت میکنم وشعار اصلی اش نیز این بوده است. تمرکز اصلی ترامپ بر مسله شرق وچین است و اینکه با تایوان تلفنی صحبت کرده و از رئیس جمهوری تایوان رسماً برای سفر به آمریکا دعوت می کند، نشان میدهد که می خواهد مناسبات جدید را با چین طراحی کند. 34 درصد ثروت جهان در امریکا است. 20 درصد در چین است ومابقی در سایر کشورها. پس از جنگ جهانی دوم 70 درصد ثروت جهانی در امریکا مستقر بوده و درجنگ جهانی که کل جهان از جمله چین و اروپا درگیرش بودند، اقتصاد امریکا اول بود ولی این شیب نزولی در اقتصاد امریکا رخ داده است و نگرانی امریکاییها از بابت چین و ژاپن است. گفته می شود روابط نسبتاً خوبی بین پوتین و ترامپ وجود دارد و می توانیم این تحلیل را در نظر داشته باشیم که این امکان وجود دارد که به خاطر شیفت پارادایمی در سیاست خارجی، امریکا عملاً قصد ورود به پرونده را نداشته واین یک نوع هماهنگی بین دو کشور روسیه و آمریکا است و پوتین هم از آن اطلاع داشت.
پرسش: یکی از موضوعات مهمی در عرصه تحولات سوریه برگزاری نشست آستانه است. به نظر شما این مذاکرات چه تاثیری بر فرصتها و تهدیدهای جمهوری اسلامی ایران در سوریه و در یک نگاه کلیتر برای حوزه مقاومت در پی خواهد داشت؟
آقای مهتدی:
به نظر من، آنچه مهم است در مورد نقش روسیه در این نشست است. در شرایط حاضر دو تصویر وجود دارد:
یک تصویر این است که روسیه از طریق جمهوری اسلامی به منطقه وارد شده و در شرایط حاضر همه اهرمها را در دست دارد و روابط خوبی هم با اسرائیل و عربستان دارد، همچنین در حال تشکیل کنفرانس آستانه نیز است و تاکید دارد که این کنفرانس برای مذاکره بین خود سوریها است. یعنی مذاکره بصورت سوری - سوری یا مذاکره بین دولت سوریه با معارضین است. این در حالی است که سفر بروجردی و شمخانی به دمشق برای این بود که مذاکرات سوری - سوری در دمشق برگزار شود. در چنین شرایطی این سوال مطرح است که آیا بین ما و روسیه اختلاف نظر ایجاد شده و آیا این اختلاف نظرها جزئی و تاکتیکی است یا اینکه اختلافنظرها راهبردی است و روسها ایران را کنار گذاشته اند؟
شبکههای الجزیره و العریبه و غربیها بشدت تاکید دارند که ابتکار عمل دست روسیه است و فعلا روسیه با غرب سازش دارد و قصد دارد تا مسئله خاورمیانه را با مسئله اوکراین و اوراسیا معامله کند. چون اوراسیا برایش اهمیت بیشتری دارد. برخی در داخل ایران هم این مسئله را باور کردند و به این نتیجه رسیدند که ایران در سوریه سرمایهگذاری کرد اما روسیه به هدف خودش رسید. به نظر من، این مسئله مهم است چون کنفرانس آستانه در برابر سؤالهای مهمی قرار دارد.
روسیه بعد از عبور از مرحله گذار و رسیدن به استقلال مالی، اقتصادی و از نظر امنیتی خواهان نقشی در منطقه در مقابل آمریکا است. چین هم نیاز به چنین موقعیتی را در مقابل آمریکا احساس میکند. به نظر چین، آمریکاییها در حال آمدن به شرق پاسیفیک هستند و هدف آنها مهار چین بعنوان مهمترین دشمن اقتصادی در آینده است. ما اکنون از هر دو سو، شاهد تحرکات نظامی در دریای چین هستیم. روسیه هم نگران این است که غرب همان روش مهار را که در برابر اتحاد شوروی ایفا کرد و اتحاد شوروی را تجزیه کرد را اکنون از طریق انقلابهای مخملی و گسترش پیمان ناتو به سمت شرق و به مرزهای روسیه برساند و به نحوی دنبال تجزیه روسیه است تا مانع از این شود که این کشور بعنوان قدرت جهانی در آینده در مقابل آمریکا باشد. هم روسیه و هم چین این را میدانند. اینها برای اولین بار گروهی بنام گروه بریکس را با حضور برزیل، روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی تشکیل دادند و اولین کنفرانس اینها در دهلی نو بود. تمام مواضعی را که در این کنفرانس اتخاذ کردند همان مواضعی بود که ما در منطقه داریم و محور مقاومت در منطقه دارد. گویی محور مقاومت این مواضع را از روسها خواسته است. این مسئله باعث شد که روسیه و چین برای حضور در خاورمیانه برنامهریزی کنند. این حضور تنها از طریق محور مقاومت امکان داشت. چون ما در منطقه دو محور داشتیم و داریم. یک محور، محور مقاومت است که بعد از جنگ سرد با حضور ایران، عراق، سوریه، حزب الله و مقاومت فلسطین تشکیل شد و محور دیگر، محور آمریکاییها است که آمریکا، اسرائیل، عربستان، قطر، امارات، اردن و مصر را شامل میشود.
روسیه و چین زمانی که میخواهند در منطقه حضور داشته باشند و خودشان را تضمین کنند قاعدتا نمیتوانند در محور آمریکاییها بیایند، چون در مقابل محور آمریکاییها هستند. بنابراین باید در محور مقاومت باشند و این بدلیل منافع راهبردی و آیندهنگری آنها است. از این رو آنها در محور مقاومت حضور یافتند و این از زمانی شروع شد که چین و روسیه هر دو قطعنامه را در شورای امنیت وتو کردند. قاعدتا وقتی یک کشور را که حق وتو دارد را وتو میکنند، کشورهای بعدی این کار را نمیکنند اما نه تنها روسیه وتو کرد، چین هم وتو کرد و این نشان داد که روسیه و چین قصد حضور در منطقه را دارند تا صاحب موقعیتی شوند و این موقعیت از طریق محور مقاومت حاصل می شود. لذا حضور روسیه در منطقه یک حضور استراتژیک است و خودشان هم از ابتدا خواستند تا نشان دهند که دارای هدف استراتژیک هستند و وقتی ناو روسیه از دریای خزر، موشک استراتژیک را به خاک سوریه شلیک میکند و یا اینکه ایران اجازه میدهد که از پایگاه نوژه هواپیما از روی عراق پرواز کند نشان میدهد که این رابطه، راهبردی و استراتژیک است.
این موضوع تحت تاثیر بدهبستانهای کوچک و بزرگ قرار نمیگیرد و امکان ندارد که بپذیریم که چون روسیه با ترکیه، عربستان و اسرائیل سازش داشته، پس محور مقاومت را دور زده و ایران و سوریه را کنار گذاشته است. در واقع، چنین چیزی قابل تصور نیست و روسها هم چنین کاری نمیکنند. اما طرف مقابل تصویری مقابل این را منعکس میکند. اینها براین باورند که روسیه، ایران و حزبالله را کنار گذاشت و با ترکیه سازش داشت. این یعنی اختلاف روسیه با ایران و محور مقاومت بالا گرفته و ما نباید این تصاویر را باور کنیم. متاسفانه عدهای در داخل کشور ایران هم این تصویر را پذیرفتهاند و باید با این تصویر مقابله کرد. در حقیقت چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. چرا که روسیه نمیتواند با محور مقاومت درگیر شود. فرض کنیم که ناوگان روسی میخواهد از دریای سیاه وارد مدیترانه شود، در نهایت روسیه میخواهد به آب های گرم دست یابد و از لحاظ استراتژیک حضور نظامی داشته باشد. حتی در زمان اتحاد شوروی هم این ناوها از دریای سیاه به تنگه بسفر می آمدند و به مدیترانه میآمدند و پایگاههایی هم داشتند. برای مثال، در طرطوس، پایگاه داشتند و دارند و در سومالی و عدن پایگاه داشتند.
اکنون روسها مانعی ندارند و طبق قوانین بین المللی ترکیه، نمیتواند مانع عبور ناوگان روسیه از بسفر شوند. اما زمانیکه به مدیترانه آمد و در دریای سرخ و اقیانوس هند قرار گرفت، حضورش مستلزم همکاری با محور مقاومت است و بدون محور مقاومت، ورود به مدیترانه بی فایده و هیچ معنای استراتژیکی ندارد.
دکتر زارعان:
روسها برای کنشگری در غرب آسیا باید از دروازه جمهوری اسلامی ایران عبور کنند و کسی که میتواند آنها را راه دهد یا از منطقه بیرون کند، جمهوری اسلامی ایران است. قطعا روسیه در کشورهای حوزه نفوذ آمریکا نمیتواند کنشگری را دنبال کند و در غرب آسیا نیز میبایست تابع راهبردهای جمهوری اسلامی ایران باشد. به این دلیل که اساسا نفوذ ایران در منطقه تنها نفوذ یا هژمونی نظامی نیست، بلکه نفوذ ایران، نفوذی مردمنهاد یا مردم پایه است و این نفوذ نفوذی ایدئولوژیک بر مبنای گفتمان انقلاب اسلامی است که بدیل دیگری ندارد. معادله ایران در سوریه، عراق و لبنان برمبنای سخت افزار و نظامیگری نیست که کشوری که در شورای امنیت دارای حق وتو است بتواند جای آن را بگیرد. لدا روسها نمیتوانند رقیب گفتمان نرم افزاری انقلاب اسلامی شوند. لذا از این جهت و براساس این منطق معتقدیم که حتی روسها در فرایند مذاکرات بخواهند مسیر دیگری را جدای از جمهوری اسلامی ایران دنبال کنند، این مسیر به نتیجه نخواهد رسید.
جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا بر حل و فصل سوری- سوری بحران سوریه تاکید داشته است و الان هم در مسئله فلسطین هم بر راه حل سیاسی تاکید میکنیم، اما وقتی می بینیم که در فلسطین راه سیاسی امکان پذیر نیست بر مقاومت تاکید میکنیم و راهبرد اصلی مقاومت است.
روند بحران که از سال 2011 و 2012 به بعد طی کرد، روندی بود که این بحران به تدریج ماهیت سوری خود را از دست داد و بجای این که ملت سوریه در مقابل یک حاکمیت اعتراض داشته باشد تبدیل به جنگ کشورها و بازیگران خارجی علیه نظام سیاسی مشروع شد و لذا این جنگ تغییر ماهیت داد. حال بحث بر سر مذاکراه پیش میآید. نخست باید توجه داشت مذاکره با چه کسانی قرار است صورت بگیرد؟ آیا القاعده و داعش در این مذاکرات قرار میگیرند؟ دوم آن که مذاکره با چه هدفی قرار است صورت گیرد؟ تا پیش از آزادسازی حلب، دشمن بدنبال آن بود تا شکست خود را در عرصه نظامی در عرصه سیاسی تحمیل کند. بنابراین هدف مذاکره نیز تا پیش از پیروزی حلب، مبهم بود. این که مذاکره با چه موضوعی صورت گیرد؟ بالاخره نظام سیاسی و حاکمیت یک کشور می بایست توسط مردم تعیین شود. رهبر معظم انقلاب در خصوص اجلاس وین گفتند که مگر میشود 20 کشور سرنوشت یک ملت را تعیین کنند. لذا موضوع مذاکره هم مهم است که این مذاکره بر سر چه چیزی خواهد بود؟ در ارتباط با اصل حکومت که نمیتوان مذاکره کرد. به نظرم آزادی حلب، تمام این سه سوال را مشخص کرد که مذاکره با چه هدف، با چه کسی و درباره چه موضوعی باشد؟
نشست مسکو در 23 آذر نیز که هم شامل وزرای خارجه و هم وزرای دفاع بود قابل توجه است. حضور وزرای دفاع در این مذاکره پیام روشنی به طرفهای درگیر در بحران بود و نفس حضور وزرای دفاع درخور توجه بود که در نتیجه نشست مسکو آتس بس نوامبر محقق شد که توافقی میان این سه کشور بود.
کنار گذاشتن جمهوری اسلمی ایران از این مذاکرات تبلیغات ترکهاست که بدنبال آن هستند که اعلام کنند روسیه به آنها اهمیت بیشتری داده است، اما ما معتقدیم آتش بس 30 نوامبر ماحصل اجلاس سه جانبه مسکو بوده است که در آن ایران حضور داشته است و یکی از گامهای روند سیاسی آتش بس بوده است تا بعد مذاکرات ادامه پیدا کند تا به راه حل اساسی دست پیدا کنند.
این آتش بس فرصتهایی را برای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت ایجاد کرد، اگرچه نباید آتش بس را دستاورد قطعی بدانیم. اولین فرصت این که بازیگران تاثیرگذار و تعیین کننده محور این مذاکرات و آتش بس قرار گرفتند و بازیگران مزاحم حذف شدند. به هر میزان که بازیگران کمتری در مذاکرات حضور داشته باشند، احتمال موفقیتآمیز بودن مذاکرات نیز بیشتر خواهد بود. لذا حذف سعودی در مذاکرات مسکو برای ایران یک دستاورد است. دستاورد بعد این که النصره و داعش از شمول این آتش بس مستثنی شد و ترکیه نیز مجبور به پذیرش این موضوع شد. ترکیه که از داعش نفت ارزان میخرید، مرزهایش برای تردد نیرو و پشتیبانی لجستیک داعش باز گذاشته است و حداقل موضع صریحی علیه النصره نداشت. دستاورد دیگر این که ترکیه از کنارگذاشتن حزب الله در روند آتش بس سوریه و خروج حزب الله از سوریه به عنوان مفاد مورد نظر خود در آتش بس ناکام ماند و نتوانست این هدف را به نتیجه برساند. نظام سوریه و محور مقاومت با پذیرش آتش بس، مذاکره پذیر بودن خود را ثابت کردند و نکته آخر این که با خروج النصره و داعش از شمول آتش بس، این آتش بس شامل گروههایی شد که در عمل در شمال و شمال غرب سوریه، وزن و جایگاه چندان قابل توجهی ندارند. این گروهها از جمله احرارالشام، فیلق الشام، جیشالاسلام، جیش ادلب، جیش المجاهدین و جبهه الشامیه و زیرمجموعه این گروهها از آتش بس بیرون ماندند و دو استان رقه و دیرالزور تحت اشغال داعش است و ادلب نیز تحت سیطره جبهه النصره قرار دارد. یعنی سه استانی که در اشغال معارضین تروریست قرار دارد در عمل از شمول آتش بس مستثنی شدهاند و اگر نظام بتواند عملیات ادلب را پشت سر بگذارد و بعد تکلیف رقه و دیرالزور را نیز مشخص کند، عملا کل سوریه پاکسازی شده است و تنها بخشی در قنیطره و یک بخش در درعا و حومه حمص و حماه باقی خواهد بود و این دستاوردی خواهد بود که ما برای اتش بس باید در نظر بگیریم.
در مورد چشم انداز آتش بس، باید توجه داشت که خیلی نباید به آتش بس خوش بین بود زیرا اولا ترکیه مشخص نیست که بتواند این هفت گروه را بطور کامل کنترل و مدیریت کند. تفاوت جبهه مقابل و جبهه مقاومت در این است که در جبهه مقاومت یک وحدت و هماهنگی و انسجام در مدیریت صحنه وجود دارد، اما جبهه مقابل و ضدمقاومت، به شدت پراکنده و پرشکاف است. در میان جبهه مقابل دیده شده دو گروه مخالفت بر سر یک روستا وارد جنگ میشوند. اما در جبهه مقاومت اتاق عملیات مشترک با حضور ایران، روسیه، سوریه و حزب الله وجود دارد که تصمیمات در آن جا اتخاذ میشود و وقتی قرار بر پایبندی به آتش بس در میان جبهه مقاومت باشد، همه گروههای مقاومت به آن پایبند خواهند بود. لذا ترکیه به عنوان متضمن آتش بس از جانب معارضین تروریست موفق نخواهد بود و نخواهد توانست پایبندی گروههای مسلح به آتش بس را اجرایی کند. با توجه به حذف سعودیها از آتش بس این احتمال وجود دارد که سعودیها بخواهند در این روند اختلال ایجاد کنند و از طریق برخی گروههای شورشی دیگر بواسطه پول و سلاح بدنبال شکست روند آتش بس میباشند.
در این شرایط اساسیترین اقدام محور مقاومت این است که توسعه سرزمینی خود را افزایش دهد و عملیاتها به هیچ عنوان متوقف نشود و به جز در مورد این هفت گروه ذکر شده در آتش بس، در دیگر موارد عملیات نظامی ادامه داشته باشد و سرزمینهای از دست رفته، بازگردانده شود که این روند تنها از طریق روند نظامی انجام خواهد شد و پیشروی ادامه پیدا کند. از طرف دیگر این ادبیات رواج داده شود که مذاکره سیاسی ذیل عملیات نظامی و مقاومت است که معنا پیدا میکند و نه جدا از آن به عنوان راه حل موازی یا جایگزین.
پرسش: در کنار شکل گیری متغیرهای تاثیرگذار جدید در روند تحولات سوریه، روی کارآمدن ترامپ با توجه به شعارها و مواضع ایشان در خصوص مبارزه با افراط گرایی و نزدیکی به روسیه، گمانهزنیهای مختلفی در خصوص نقش آتی آمریکا در سوریه و تاثیر آن بر روند اوضاع سیاسی و امنیتی سوریه ایجاد کرده است. نظر شما در این ارتباط چیست؟ آیا روی کارآمدن ترامپ می تواند تاثیر عینی بر تحولات امنیتی و سیاسی سوریه داشته باشد؟
آقای مهتدی:
روی کارآمدن ترامپ به هیچ عنوان قابل پیش بینی نبود. اگرچه به عنوان نامزد جمهوریخواهان بوده است، اما در عمل هیچ وابستگی به جمهوریخواهان ندارد. لذا نمی توان سیاست های ترامپ را در چارچوب حزب جمهوری خواه تفسیر کرد. آن چه که پیش از انتخاب ترامپ در مورد سوریه اعلام شد این بود که وی با پوتین رابطه نزدیک دارد و دو طرف ارتباط اقتصادی با هم داشتند و این به نفع پوتین است و می تواند از این موضوع در مورد سوریه استفاده کند. دوم این که ترامپ اعلام کرده به مانند گذشته دولت آمریکا در زمان او به فکر تغییر رژیمها نخواهد بود. براین اساس ترامپ اگر به سخنان و شعارهای خود پایبند باشد لذا به فکر تغییر رژیم در سوریه نخواهد بود. این دو نکته مثبت خواهد بود. اما در مقابل همکاران ترامپ کسانی هستند که به شدت ضد جمهوری اسلامی ایران میباشند و اگر ترامپ بخواهد به تعهدات خود در سوریه کمک کند، در عمل به سیاستهای محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران کمک کرده است که البته چنین چیزی را نمیتوان انتظار داشت. مگر این که بپذیریم که ترامپ و مشاورانش بدنبال آن هستند که میان ایران و حضور منطقهای ایران فاصله اندازند، یعنی این بار مستقیم به ایران از طریق اعمال تحریمها و لغو برجام فشار بیاورند، که این راه نیز بدون هزینه نخواهد بود و بسیاری مخالف این کار هستند و معتقدند این کار به زیان آمریکا و به زیان غرب خواهد بود و اروپا نیز با این کار مخالف است.
در کل به نظر میرسد که رفتار ترامپ قابل پیش بینی نیست و 80 درصد وعدههای ترامپ مربوط به وضع اقتصادی و سیاسی داخل آمریکاست و سیاست خارجی در دوره ترامپ در مرحله دوم اهمیت قرار دارد و اکثر رای دهندگان به ترامپ بخاطر مسائل داخلی آمریکا بوده است.
دکتر زارعان:
ترامپ اگر می خواست که حزبی عمل کند، خیلی موفق نبود و خیلی از شخصیتها و سران جمهوریخواه از کلینتون حمایت کردند. لذا ترامپ به هیچ گروهی و حزبی حتی صهیونیستها مدیون نمیباشد و به نظرم کاری که ترامپ خواهد کرد این است که سیاست خارجی را در خدمت اقتصاد قرار خواهد داد. بیشتر رای دهندگان به ترامپ را جوانان تشکیل میدهند، زیرا وعدههای ترامپ ملموس است. لذا باید در نظر گرفت که ترامپ یک پدیده است که در قالب تحلیلهای رایج در مورد آمریکا قابل بررسی نیست. کسی که خود را وابسته به ساختار نداند، کنش مستقلی خواهد داشت و این کنش مستقل خود یک موج را ایجاد میکند.