الوقت- دانش واژه جنگ نیابتی، در دوران جنگ سرد وارد فرهنگ علوم نظامی و استراتژیک شد. همان طور که ظاهر این عبارت نشان میدهد جنگ نیابتی، یعنی جنگی که در آن بازیگران جنگ به نیابت از بازیگران دیگری که حضور مستقیم ندارند، می جنگند. لذا جنگ نیابتی، جنگی میان دو طرف یا بیشتر است که در آن، دستکم یکی از طرفها از سوی یک یا چند کشور خارجی حمایت میشود و هدف از آن نیز دستیابی به اهداف و منافع کشور یا کشورهای حامی است.
همزمان با ظهور بیداری اسلامی در دسامبر 2010 (که در تونس کلید خورد و سریعا به صورت دومینو سراسر منطقه را تحت تأثیر خود قرار داد) که با تشدید بحران مالی در آمریکا و اروپا همراه شده بود سبب شد تا رویارویی مستقیم و راهبردهای پیشدستانه برای جلوگیری از شکلگیری تمدن نوین اسلامی و عمقیابی گفتمان مقاومت از دستور کار جهان غرب خارج شود و جنگ درون تمدنی جایگزین آن گردد. در واقع انتخابات ریاست جمهوری امریکا و رأی به شعار تغییر اوباما این پیام را برای کاخ سفید داشت که باید رویکرد سیاست خارجی از قدرت عریان به رویکرد بهره گیری از قدرت هوشمند تغییر یابد. به بیان دیگر، عدم اجماع در داخل آمریکا، شرایط اقتصادی این کشور، شرایط منطقه و شرایط جبههی مقاومت با سردمداری جمهوری اسلامی ایران و نیز شرایط صحنهی بینالمللی، به آمریکا اجازه ورود مستقیم و نظامی در منطقهی غرب آسیا را نمیداد.
براین اساس، اوباما با حفظ تفسیر هانتینگتون از شرایط امنیتی جهان پیشرو و باور به این که شکل گیری تمدن نوین اسلامی و موتور محرکه آن یعنی انقلاب اسلامی ایران، خطرناکترین تهدید علیه تمدن غربی به رهبری امریکا است، سیاستها و راهبردهای سیاست خارجی خود را بر مبنای جدیدی(متفاوت با دوره بوش پسر)، طراحی و به تدریج عملیاتی نمود. در این بازنگری، جنگ درون تمدنی به جای جنگ بین تمدنی و قدرت هوشمندانه به جای قدرت سخت و راهبرد جنگ نیابتی به جای راهبرد پیشدستانه و تکنیکهای هرج و مرج خلاقانه و سازنده به جای ثبات مبتنی بر هژمونی در دستور کار قرار گرفت.
با توجه به القائات فوق، جنگ نیابتی طراحی شده بر دو رکن اساسی استوار شد:
رکن اول؛ جریان تکفیری با ویژگیهای جهالت و خباثت که مهمترین نماد آن داعش است؛
رکن دوم آن، کشورهای منطقه که مهمترین نماد آن سعودیها هستند؛
براین اساس، کاخ سفید و پنتاگون با کمک و پشتیبانی های سیاسی، اطلاعاتی، تسلیحاتی، آموزشی و مستشاری از جریان تکفیری و گروه های مسلح از یک سو و ترغیب دولت های عربستان، ترکیه، قطر و... از سوی دیگر، جنگ نیابتی را در عمق استراتژیک ایران راه اندازی کردند. جنگ علیه سوریه، جنگ علیه یمن، جنگ در عراق و آنچه در بحرین و کشاندن درگیریها به مرزهای ایران ملاحظه میشود، نمونه هایی از جنگ نیابتی در مقیاس منطقهای برای مهار و نابودی گفتمان مقاومت و تضعیف قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران است.
در کنفرانس هرتزلیا در سال 2014 میلادی استراتژی اصلی آمریکا و رژیم صهیونیستی" منتقل نمودن معرکه به سرزمین دشمن و پنهان شدن در پس منازعات درونی کشورها و گروههای اسلامی" بیان شد. یعنی از جان و مال مسلمانان علیه خودشان خرج کردن.
همچنین موشه یعالون وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی به صراحت وجود گروه های تروریستی و تکفیری را در منطقه عامل افزایش ضریب امنیتی این رژیم بیان می کند. وی می گوید:« وجود گروه های تروریستی یعنی به فراموشی سپردن بحث فلسطین و درگیری بین مسلمانان با یکدیگر.»
با این اوصاف می توان گفت که سردمداران جنگ نیابتی در منطقه؛ شامل غرب به خصوص آمریکا و رژیم صهیونیستی وکشورهای عربی همچون عربستان، ترکیه و قطر هستند. در برابر محور مزبور که به محور غربی –عبری- عربی مشهور است، جریان یا محور مقاومت به رهبری ایران با زیر مجموعه هایی از کشورها همچون عراق و سوریه و گروههای آزادی بخش و سلطه ستیز همچون حزب الله است. امروزه در این عرصه تقابلات متعددی بین دو جبهه مقاومت و سلطه گر در عرصه های مختلف اعم از سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک در جریان است که در آینده همچنان این تقابل وجود خواهد داشت.
با توجه به توضیحات بالا می توان به این سوالات پاسخ داد که چرا کشورهایی همچون سوریه و عراق آماج حملات گروههای تروریستی- تکفیری قرار گرفتند؟ بازیگران جنگ نیابتی در منطقه چه گروههایی بوده اند؟ و در نهایت برندگان و بازندگان این جنگ نیابتی چه بازیگرانی هستند؟
گروههای تکفیری؛ بهترین بازیگران جنگ نیابتی
گروه های تکفیری بنابر عقیده و ایدئولوژی متصلب خود که برگرفته از افکار ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب و تئوریسین های آمریکایی- صهیونیستی است، در منطقه وارد درگیری با حکومت های هم سو با محور مقاومت شدهاند. این گروه ها بر مبنای دشمن نزدیک و دشمن دور که برگرفته از ایده ایمن الظواهری(رهبر القاعده) است، به کشتار و تخریب زیرساخت های کشورهای منطقه روی آورده اند.
"مايكل برانت" معاون سابق سيا ميگويد:« ما به جاي ضربالمثل انگليسي «اختلاف بينداز و حكومت كن» از سياست «اختلاف بينداز و نابود كن» استفاده ميكنيم. در همين راستا برنامهريزيهاي گستردهاي را براي سياستهاي بلندمدت خود طرح كرديم. حمايت از افرادي كه با مذهب شيعه اختلاف دارند(تکفیری ها)، ترويج كافر بودن شيعيان به گونهاي كه در زمان مناسب عليه آنان توسط ديگر مذاهب اعلام جهاد شود.»
ادامه دارد.....