الوقت- در سالهای اخیر روابط ارتش پاکستان و جریان طالبان دستخوش تحولات جدی شده است. این تحولات موجب تغییر رفتار طالبان در داخل و خارج پاکستان شده است. بمبگذاریها و گروگانیگریهایی که با مسئولیت این جریان در ماههای اخیر رخ داده است موجی از تحلیلها و واکنشهای مطبوعاتی - رسانه ای را به دنبال داشته است. در ميان اين تحليلها كمتر به تحولات اجتماعی و سياسی پاكستان به عنوان بستر اين چالشها توجه شده است. اين يادداشت بطور اجمالی به عمده ترين تحولات جاري در اين كشور اشاره كرده است. ارتش از جمله كانونهاي تحول در كشور پاكستان است و عليرغم نقش فعالانه اش در اغلب رويدادها اكنون خود دستخوش تغيير و تحول شده است. بطور خلاصه ، پاكستان دوره گذاري را طی ميكند كه اهميت توجه بيش از پيش به اين حوزه را افزايش می دهد.
مناطق قبیله ای شمال پاکستان (فتا) اساسا منطقه ای آزاد است که 6 قبیله با مراکز و قلمروهای متفاوت بر آن حکومت دارند. از سال 1947 و پس از استقلال کشور پاکستان، تاکنون این مناطق، تحت حاکمیت حکام محلی بوده اند. قبل از طالبان حاكمان محلی و در دو دهه اخیر با ظهور جریان طالبان حکومت این منطقه - بی سرو صدا - به طالبان منتقل شد.- طالبان پاكستان و افغانستان دو جريان جدا، اما با اشتراكات فراوان هستند- بسیاری از تحلیل گران به اشتباه تصور می کنند ارتش پاکستان با هدف ایجاد منطقه ای حائل در مناطق مرزی، اجازه نظم و امنیت فراگیر رابه اين منطقه نداده است تا بطور هدایت شده ای منطقه ای امن برای اشرار ایجاد کند و در صورت نیاز بتواند در افغانستان و یا حتی هند ابزار لازم را در جنگ غیر مستقیم داشته باشد. در حالی که از آرزوهای دیرینه ارتش، تسلط و حاکمیت بر این منطقه بوده و علیرغم کسب موفقیتهایی در برخی مقاطع، نتوانسته به این آرزو جامه عمل بپوشاند.
از یاد نباید برد که اساسا کشور پاکستان بر روی گسل های عمیق هویتی بنا شده تا بطور دائمی، مناقشات و اختلافات، مانع شکل گیری هویت مشترک و ملت گونه در این کشور باشد. مناطق قبیله ای شمال نیز به عنوان بخشی مهم از این جغرافیا با هدف ایجاد کانون دائمی بحران ایجاد شده اند. در دو سه دهه اخیر، معمولا این مناطق از مراکز مهم آموزشهای تروریستی در سراسر منطقه و حتی جهان بوده اند. بسیاری از تروریست های خاورمیانه به نوعی با قبایل مناطق شمالی پیوند دارند. دقیقا از همین جاست که قدرتهای فرا منطقه ای در حفظ این منطقه منافع راهبردی دارند. چرا که از این طریق، ابزارهای لازم را برای هدایت و اداره کشورهای منطقه در اختیار می گیرند. دخالت در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و هر جای دیگر ازهمین نقطه آغاز می شود.
بنابراین ، ارتش قدرتمند پاکستان نه تنها نقشی در شکل گیری این مناطق ندارد، بلکه همواره در پی تسلط و در اختیار گرفتن این قلمرو بوده است. البته طبیعی است که ارتش به مزایای چنین منطقه ای بیتوجه نباشد و همچون پدرسالاران آنها، برخی ناامنی ها و آشوب های داخلی را به منظور گمراه کردن افکار عمومی به آنجا حواله دهد.
آنچه در یک سال اخیر و پس از دولت نواز شریف در مواردی از جمله تصرف فرودگاه کراچی و یا گروگانگیری اخیر در پیشاور روی داده است، بیشتر به نمایشی برای خودنمایی و یادآوری طالبان - که رفته رفته در افکار عمومی منطقه و جهان رو به فراموشی است - شباهت دارد. واقعيت اينست كه خلا هویتی و تغییرات ساختاری در معادلات قدرتهای محلی داخل پاکستان، علت اولیه و موثر این آشفتگی ها است. با این وجود، توقعات و یا مطالبات این گروه از ارتش در اخذ امتیازات سیاسی و اقتصادی و عدم دریافت پاسخ - به دلایل متعدد - میتواند به عنوان عاملی در این نوع گروگانگیری ها و بحرانسازی های مقطعی تحلیل شود. لازم به يادآوري است كه محمد نواز شریف از حامیان طالبان پاكستان بوده است و از سوی دیگر طالبان نقش موثری در پیروزی نواز شریف بر عهده داشتند تا جایی که امنیت سخنرانیها و میتینگهای انتخاباتی نواز شریف به عهده طالبان پاكستان بود. وعده های نواز شریف برای بهبود وضعیت طالبان هنوز از یاد نرفته است . نواز شریف وعده داده بود در صورت پیروزی پاکستان را لیست ائتلاف ضد تروریسم خارج می کند. در حالي كه اخیرا آمریکا وعده داده است از ابتدای سال 2015 طالبان پاكستان از لیست سیاه خارج می شود.
ارتش پاكستان، نسل جديدي از فرماندهان را تجربه مي كند كه تضادهاي عميقي با رهبران سنتي دارند. اين نسل اختلافات عميقي با پيشكسوت هاي قبلي خود در ارتش دارند. از جمله نوع نگاه به گروههاي موسوم به جهادي و حتي جهان اسلام است. نمونه بارز آن در برخورد با طالبان پاكستان و ساير گروههاست. ارتش، اكنون تحولات راهبردي و عميقي را از سر مي گذراند. و چه بسا چالشهاي متعدد و جديتري را كه از اين تغييرات ناشي مي شود در آينده شاهد باشيم.
به نظر ميرسد در سطحی عمیقتر، تحولات کنونی پاکستان از فرایند موسوم به دموکراتیزه کردن این کشور متاثر شده است. این فرایند، که اضلاع اصلی آن با تغییر در پارلمان ، لائیک سازی قوانین و حاکمیت، برقراری حقوق نوین شهروندی، نهادسازی و دگردیسی ارتش طراحی شده، به تحولات عمیق هویتی نیاز دارد. اجرای برنامه هایی با هدف بازخوانی حقوق زنان و توقف در اجرای برخی احکام اسلامی (مانند قصاص) از جمله اجزاء این تحولات است. در پاکستان به دلیل زمینه های بومی برای پیدایش خشونت، عوارض و آسیب های این تحولات در اشکال خشونت آمیز، خود را نشان می دهند.
اکنون، نکته مهم و البته مبهم و حیاتی در تحولات پاکستان، چگونگی برخورد با ارتش و جایگاه آن در این کشور است. سوال اینجاست که آیا ارتش در معرض یک دگردیسی عمیق قرار گرفته است؟ و آیا اینگونه حوادث به منظور تغییر در ارتش طراحی شده اند؟ حقیقت اینست که ارتش قدرتمند پاکستان تنها عامل ثبات و پایداری سیاسی در این کشور مهم اسلامی و برقراری انسجام و یکپارچگی بوده است. بنابراین هر طرح و عملی که به تضعیف آن منجر شود، دامنه بی ثباتی را به سراسر کشور و حتی فراتر از مرزها گسترش خواهد داد.
مهدی ادیبان