الوقت- سنت سیاسی یهودی در درجۀ نخست بر مکتب واقع گرا مبتنی است. کشور(اسرائیل)، سه اصل راهنمای سیاست خارجی اش را از این مکتب گرفته است: تمرکز بر بقا در میان همسایگان متخاصم، جست و جوی قدرت، و تشکیل اتحادها. سیاست خارجی اسرائیل همچنین پیوند نزدیکی با سنتهای دیرینۀ تاریخی دارد .
یکی از این سنت ها، «اتحاد با پیرامون» است که در دهۀ 1950 شکل گرفت. دکترین پیرامون به گونه ای چارچوب بندی شد که گسترش روابط نزدیک با کشورهای مسلمان غیرعرب خاورمیانه مبنای آن بود. ترکیه و ایرانِ پیش از انقلاب، هم زمان، دو هدف اصلی این سیاست بودند. اما روزگار دگرگون شده است، (از نظر اسرائیل) آنکارا در بهترین حالت، دولتی غیردوست به شمار می آید و تهران، تهدیدی نامبارک است. علاوه بر این، خیزش داعش و احساسات اسلامگرایانه، موقعیت اسرائیل را در منطقه بیشتر به چالش کشیده است. امروزه دکترین پیرامون که زمانی به نظر می رسید کنار گذاشته شده باشد، بار دیگر در دستور کار قرار گرفته است. اما این بار، هدف آن منطقه ای است که لرزه های پویای خاورمیانه را احساس می کند و هنوز در بخش شمالی آن از اهرم ژئوپلیتیک برخوردار است: منطقۀ قفقاز .
مداخلۀ اسرائیل در قفقاز در اواخر دهۀ 2000 هنگامی که وزارت خارجه دپارتمان های ویژۀ قفقاز و آسیای مرکزی را تأسیس کرد، افزایش یافت. سیاست اسرائیل در طول دورۀ نسبتاً کوتاهِ متمرکز کردن بیشتر منابعش در منطقه، دو مرحلۀ عمده را پشت سر گذاشته است. نخستین مرحله پیش از سال 2008 و با تمرکز بر گرجستان اتفاق افتاد. اسرائیل به آموزش ارتش گرجستان مبادرت ورزید و به شرکت های دفاعی بخش خصوصی اجازه داد گرجستان را به هواپیماهای بدون سرنشین و تجهیزات پیشرفته مجهز کنند. پس از جنگ اوستیای جنوبی در سال 2008 اسرائیل حضور آشکارش را در گرجستان کاهش داد تا از برانگیختن دشمنی مسکو اجتناب کند. به منظور جبران این کاهش روابط، حضور اسرائیل در جمهوری آذربایجان افزایش یافت .
در مرحلۀ دوم مداخلۀ اسرائیل در قفقاز، حجم تجارت دو کشور به چهار میلیارد دلار رسید، و اسرائیل، علاوه بر خرید نفت آذربایجان، برای واردات دوازده میلیارد متر مکعب گاز از این کشور ساحلی دریای خزر در طول یک دهۀ آینده برنامه ریزی کرد. مهم تر از همه اینکه از نظر اسرائیل همان گونه که رئیس جمهور سابق، شیمون پرز، گفته است: «جمهوری آذربایجان کلید محدود کردن نفوذ ایران در خاورمیانۀ بزرگ است.» فهرست معروف شکایات میان تهران و باکو شامل چهار اختلاف عمده است: رژیم حقوقی دریای خزر، مسئلۀ قره باغ کوهستانی و موضع ارمنی- محور ایران (به زعم آذری ها) ، مسئلۀ (مجعول) آذربایجان ایران و حضور بیست میلیون شهروند آذربایجانی در ایران[1]، و بالاخره عامل مذهبی: باکو، ایران را به تحریک احساسات رادیکال در این کشور سکولار با اکثریت شیعه محکوم می کند. با توجه به چنین شرایطی، اسرائیل برای جمهوری آذربایجان در راهبرد محاصرۀ جمهوری اسلامی نقش محوری قائل است. با وجود شماری از محدودیتها مانند عامل ترکیه، یهودی ستیزی و روابط جمهوری آذربایجان با فلسطین، مقابله با ایران از طریق تشکیل اتحادهای پیرامونی (این بار با جمهوری آذربایجان) کاملاً در برنامه های راهبردی اسرائیل تعبیه شده است .
از سوی دیگر، اسرائیل همچنان به سنت حمایت از یهودیان سراسر جهان پایبند است. این بخش از سیاست خارجی، در قفقاز آبشخور کاملاً نیرومندی دارد. بر اساس آمار رسمی در سال 2012 در گرجستان 3540 یهودی زندگی می کردند؛ اما آمارهای غیررسمی حاکی از حضور هشت تا دوازده هزار یهودی بود. در جمهوری آذربایجان- که شمار یهودیان کمتر شفاف است- آمارها از نه هزار تا شانزده هزار نفر در نوسان است. در بسیاری از موارد، به ویژه در گرجستان، شهروندان یهودی در دولت و بخش تجاری، مشاغل کلیدی دارند، این شرایط می تواند فرصت مداخلۀ گسترده تر سیاسی و اقتصادی اسرائیل را در منطقه فراهم کند.
به طور خلاصه، منافع اسرائیل در قفقاز دارای سه بعد اصلی است: از نظر راهبردی به عنوان ابزاری برای محاصرۀ ایران، در میان مدت به عنوان منطقه ای برای تأمین انرژی و در کوتاه مدت به عنوان بازاری برای فروش تسلیحات و مهمات پیشرفته به منطقه نگریسته می شود. این سه بعد، هم زمان سه بازیگر سنتی منطقه ای -روسیه، ترکیه و ایران- را که هیچ تمایلی به حضور بیگانگان ندارند به چالش می کشد.
آران نیوز