ایالات متحده در صورت بالا رفتن تنش انتظار حمایتهای اتحادیه اروپا را دارد به خصوص حمایت های سیاسی اولیه. اروپا در مسائل حقوق بشری در این منطقه (همانند مناقشه چین و با پیروان دالایی لاما رهبر دولت در تبعید تبت) و حقوق بین الملل (اختلافات ارضی چین و همسایگان) عمدتاً به همسویی با آمریکا میپردازد اما در مورد پیمان آب و هوایی پاریس و سیاستهای چین در سازمان تجارت جهانی با چین همسو ست و از طرف دیگر مخالف سیاست های نئومرکانتلیستی ترامپ است.
الوقت- چین تجهیزات نظامی بیشتری در جزیره اسپراتلی واقع در دریای چین جنوبی مستقر کرده است و با استقرار تجهیزات جنگ الکترونیک که به منظور اخلال در سامانه های راداری دشمن انجام می شود عملا رزمایش نظامی "بزرگ"را آغاز کرده است. همزمان آمریکا نیز ناو هواپیمابر تئودور روزولت را به سمت آبهای چین جنوبی اعزام و در زمانی کوتاه ۲۰جنگنده اف ۱۸ پروازهای نمایشی درقسمت آبهای بین المللی این دریای استراتژیک انجام دادند. اما هدف و انگیزه چین از این رزمایش گسترده چیست؟ این یک رزمایش معمولی است یا با اهدافی خاص در این برهه زمانی انجام میشود؟ چین چه پیامی برای جهان دارد؟ مخاطب اصلی پیام پکن کدام کشورهاست؟
دریای چین جنوبی
دریای چین جنوبی بخشی از اقیانوس آرام و مساحتی حدود سه و نیم میلیون کیلومتر مربع دارد که از سنگاپور شروع و تا نزدیکی های تایوان ادامه پیدا میکند و صدها جزیره در آن قرار دارد. بعد از پنج اقیانوس بزرگ جهان (آرام، اطلس، هند، منجمد جنوبی، منجمد شمالی) این دریا بزرگترین منطقه آبی جهان محسوب میشود. دریای چین جنوبی دارای منابع گسترده انرژی، آبزیان مختلف ونیز مسیر مهم ترددهای بین المللی است. مناقشات عمده بر سر مالکیت صخره ها و جزایر، مرزبندی های قلمروهای دریایی و فلات قاره و مساله تردد آزاد بین المللی است. کشورهای مثل مالزی ، ویتنام ، برونئی فیلیپین و تایوان هر کدام مدعی هستند حق مالکیت بر بخشهایی از این دریا را دارند بویژه بر سر مالکیت جزایر نفت خیزی مثل اسپراتلی و پارسل که مناقشه بین چین و فلیپین بر سر جزیره اسپراتلی بیشتر است. ژاپن و کره جنوبی برای حمل و نقل انرژی، به صورت اساسی به این دریا وابسته هستند. دو کشور استرالیا و هند برای تجارت و مسائل نظامی نیازمند این دریا هستند. بنابراین مساله ای که باعث جلب قدرتهای فرامنطقه ای مثل آمریکا به این منطقه میشود مساله تردد آزاد کشتی های بین المللی است با توجه به اینکه چین بر ۹۰ درصد این دریا احاطه دارد این مساله همیشه مورد مناقشه بوده و بهانه حضور آمریکا و برخی مانورهای این کشور در این دریا،حق تردد بین المللی بوده است.
اهمیت استراتژیک دریای چین جنوبی برای پکن
خیزش اقتصادی چین باعث شده است تا شرق آسیا کانون تمرکز و توجه آمریکا قرار بگیرد زیرا باتوجه به پتانسیل و سیر روبه رشد اقتصادی این کشور، از نظر تحلیل گران آمریکایی، چین مهمترین کشوری است که میتواند هژمونی آمریکا را به چالش بکشد؛ بنابراین برای آسیب زدن به چین یکی از نقاط استراتژیک دریای چین جنوبی است چرا که از یک طرف محل اختلاف چین با کشورهای همسایه است و از طرف دیگر آمریکا میتواند به بهانه امنیت تردد آزاد بین المللی حضور ناوگان های نظامی خود را در این منطقه توجیه کند. این ناحیه استراتژیک از دو جهت در قدرت یا ضعف چین موثر است. اول از جهت امنیتی و نظامی زیرا ناوگان های بزرگ دریایی دشمن میتواند در آن مستقر شود و بخش های حیاتی چین را مورد تهدید قرار دهد و دوم از بعد اقتصادی اختلال در این منطقه به تجارت و منافع اقتصادی چین آسیب میزند و باعث کند شدن رشد اقتصادی این کشور میشود. ۸۰ درصد واردات نفت چین از این مسیر انجام میشود این علاوه بر سایر مزیت های اقتصادی مهم این دریا برای پکن است. به همین خاطر چین بارها اعلام کرده است آمریکا با حضور در این منطقه قصد محاصره چین را دارد. تقسیم بندی خطوط دریایی باعث شده که کشورهای همسایه نسبت به سهم عمده چین از این دریا احساس خطر کنند و خود را به آمریکا برای تامین امنیت آن وابسته کنند. البته چین سیاستی در پیش گرفته که براساس رونق اقتصادی چند جانبه در این دریا باشد و کشورهای دیگر تحریک نشوند اما حق حضور و برتری استراتژیک خود را نیز نادیده نمیگیرد.
تمرکز بر شرق
همانطور که گفته شد آمریکا و برخی کشورهای منطقه بر چین متمرکز شده اند زیرا چین را کشوری بالقوه برای هژمون شدن یا حداقل تبدیل جهان به آرایش قدرت چند قطبی می دانند. اما نکته اساسی و مهم زمان اقدام علیه چین است. آمریکا معتقد است چین، عمدا بودجه نظامی خود را پایین تر از حد واقعی اعلام میکند. نکته محوری برای کشورهای دیگر این است که آیا چین توانسته است قدرت اقتصادی خود را به قدرت نظامی یک هژمون تبدیل کند یا خیر؟ این ابهام باعث شده است که آمریکا نتواند صرفا به اطلاعات سرویسهای جاسوسی خود در مورد توان و اهداف چین تکیه کند و در این مورد سردرگم باشد بنابراین جنگ تجاری با چین یا حضور نظامی در منطقه شرق آسیا چه در مورد کره و چه در مورد امنیت تردد بین المللی در دریای چین جنوبی را برای سنجش اقدامات پکن انجام میدهد. این مساله با چند هدف مهم صورت میگیرد؛۱-شناخت مرز ورود چین به هژمونی طلبی ۲-محدود نمودن چین قبل از اقدام به هژمون شدن۳-گرفتن حداکثر امتیازات از چین با حداقل هزینه در قالب تئوری بازیها ۴- ایجاد تنش بین چین و همسایگان و کسب منافع بیشتر سیاسی و اقتصادی از آنها. بنابراین عمده هدف آمریکا مهار نمودن چین در منطقه شرق آسیا برای جلوگیری از نفوذ چین به آفریقا ،آمریکای لاتین و اقیانوسیه میباشد.
موضع اروپا در جدال چین و آمریکا
اتحادیه اروپا همواره بین انتخاب نوع روابط با چین و آمریکای عصر ترامپ دچار چالش انتخاب استراتژی مناسب بوده اند. اتحادیه اروپا نیازمند سرمایه گزاری چین در بخشهای اقتصادی خود می باشد و تعداد رو به گسترش سفرهای هیئت های بلندپایه سیاسی کشورهای قدرتمند اتحادیه مانند فرانسه و انگلیس (پس از برگزیت) موید این موضوع می باشد. اما با این وجود اروپا بیم دارد که چین به دنبال نفوذ در اتحادیه اروپا و تاثیر گزاری بر سیاست های آن باشد. اتحادیه اروپا همواره نیازمند پشتیبانی های سیاسی و همکاریهای اقتصادی آمریکا نیز هست. بنابراین پیشتر از برخی مانورهای آمریکا در دریای چین جنوبی حمایت میکرد اما تنش فعلی در دریای چین جنوبی انتخاب جدیدی پیش روی اروپا قرار میدهد زیرا اتحادیه اروپا در اوج تنش با روسیه نسبت به سالهای قبل به سر میبرد و آمریکا در این تنش با اروپا همراهی کرده است. بنابراین ایالات متحده در صورت بالا رفتن تنش انتظار حمایتهای اتحادیه اروپا را دارد به خصوص حمایت های سیاسی اولیه. اروپا در مسائل حقوق بشری در این منطقه (همانند مناقشه چین و با پیروان دالایی لاما رهبر دولت در تبعید تبت) و حقوق بین الملل (اختلافات ارضی چین و همسایگان) عمدتاً به همسویی با آمریکا میپردازد اما در مورد پیمان آب و هوایی پاریس و سیاستهای چین در سازمان تجارت جهانی با چین همسو ست و از طرف دیگر مخالف سیاست های نئومرکانتلیستی ترامپ است. این منافع پیچیده وچند بعدی ، انتخاب موضع را برای اتحادیه اروپا دچار چالش میکند بنابراین خطوط قرمزی برای واکنش و همسویی با ایالات متحده ترسیم میکند که یکی از این خطوط اختلال در تردد بین المللی توسط چین و مهمتر اتحاد آشکار چین و روسیه در چند بعد استراتژیک مثل خاورمیانه یا شرق آسیا علاوه بر دریای بالتیک است. چون چین در این زمینه ها با احتیاط عمل کرده است و همواره مواضع مثبتی نسبت به اتحادیه اروپا نشان داده است. این کشورها تمایلی به همراهی با آمریکا در این تنش نشان نخواهند داد و موضع آنها همان موضع ملایم قدیمی در حمایت از تردد بین المللی کشتی ها خواهد بود.
آینده تنش ها در دریای چین جنوبی
چین سیاستی دو گانه در دریای چین چنوبی پیش خواهد گرفت. پکن همواره اعلام کرده است که دنبال رونق اقتصادی چند جانبه با کشورهای همسایه و آمریکاست. بنابراین از بعد اقتصادی نرمش نشان خواهد داد چون براساس وابستگی متقابل اقتصادی آنرا بازی برد-برد میداند. اما به لحاظ استراتژیک چین تمایلی به حضور نظامی پررنگ آمریکا در این منطقه ندارد. افکار عمومی در چین نیز خواهان حضور قاطع چین و مخالفت با هر نوع مانعی ست که بخواهد رشد تجاری چین را به عقب باز گرداند. بنابراین چین به هیچ روی از لحاظ استراتژیک و نظامی حضور خود را کمرنگ نمیکند. آمریکا نیز با علم به این مساله در مانور نظامی متقابل موضعی نرم وغیر تحریک آمیز نشان داد واعلام نمود که مانور آمریکا به صورت اتفاقی همزمان با مانور چین شده است. اگر بخشی از انگیزه مانورهای نظامی اخیر را جنگ تجاری بین چین و آمریکا بدانیم، رشد سریع و مداوم تجاری و اقتصادی چین یکی از استراتژی های ثابت این کشور در صحنه بین المللی است. بیم اتحاد استراتژیک بین چین و روسیه نیز باعث میشود ایالات متحده در حرکات نمایشی اطراف چین احتیاط بیشتری به خرج دهد. اما بخش جدید ماجرا تلاش روز افزون اروپا برای حضور فعالانهتر در منطقه شرق با توجه به برنامه این اتحادیه برای اتخاذ و پیگیری سیاستهای مستقلانهتر از آمریکا در موضوعات مهم بین المللی میباشد که به طور حتم خشنودی چین را در پی نخواهد داشت چراکه در نهایت هدف بلندمدت اروپا یافتن جای پای محکمتر در بازارهای اقتصادی شرق آسیا در رقابت با چین و آمریکا می باشد.