الوقت_ طالبان به عنوان یکی از پدیدههای تاریخ معاصر افغانستان، در پی رقابت قدرتهای بزرگ و پس از اشغال افغانستان توسط شوروی، در سال 1373 حکومت را در افغانستان به دست گرفت و با آموزش و حمایتهای بیدریغ کشورهای منطقه نظیر پاکستان و عربستان سعودی تا سال 1380 در قدرت باقی ماندند.پس از اشغال افغانستان توسط شوروی در 7 دی 1357، مبارزان افغان به مبارزه علیه اشغالگران شوروی پرداختند و سرانجام نیروهای ارتش سرخ در بهمن 1367 خاک افغانستان را ترک کردند. با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ایالات متحده به قرارداد ژنو وفادار نماند و از مجاهدان افغانی به دلیل رقابت و خصومت با شوروی حمایت کرد. بدین ترتیب افغانستان به میدان رقابت قدرتهای بزرگ در جنگ سرد تبدیل شد.با پایان جنگ سرد و خروج شوروی از افغانستان و در پی تغییرات داخلی در پاکستان، این کشور اقدام به تأسیس هزاران مدرسه دینی با گرایش سلفی دیوبندی کرد که با حمایت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به ویژه عربستان همراه بود. نقش پاکستان در ایجاد، پرورش و حمایت از گروه افراطی طالبان کاملاً آشکار است. منافع ملی پاکستان در افغانستان نیز توسط گروههای دستنشانده پشتون که در مناطق شمال غربی پاکستان و در مرز با افغانستان زندگی میکنند، تأمین میشود. زمانی که احزابی مثل حزب اسلامی حکمتیار دیگر نتوانستند خواستهها و منافع پاکستان را تأمین کنند، گروههایی از جنگجویان مناطق قبایلی پاکستان به رهبری بیتالله محسود در وزیرستان جنوبی متحد شدند و جنبش طالبان پاکستان را در دسامبر 2006 پایهگذاری کردند .
به نظر میرسد در تحلیل شکلگیری طالبان باید مؤلفههایی مانند شکنندگی اجتماعی، سنتهای پایدار و انعطافناپذیر مذهبی، فقر فرهنگی و اقتصادی، تعصب قبیلهای و سلحشوری عشیرهای، سختگیری اخلاقی، ساخت کشمکشپرور قومی، ملی و مذهبی و نیز دخالت بازیگران خارجی که مقاصد، منافع، دیدگاهها، اولویتها و نگرانیهای نامتقارن، متفاوت و متعارض دارند، مورد توجه قرار گیرد.
ایدئولوژی
طالبان عقاید افراطی مذهبی دارند و به دیوبندیه که به آموزههای وهابی نزدیک میباشد، وابستهاند. این جنبش افراطی تاکنون توضیحات مشخص و واضحی درباره آرمانهای خود نداده است؛ هر چند که اعتقاد خود در تشکیل امارت اسلامی را به صورت آشکار اعلام می کند. احمد رشید در این باره میگوید: «شناخت پدیده طالبان به دلیل تعدد گروههای وابسته به آنها در مناطق قبایلی و آزاد پاکستان، ساختار سیاسی، رهبری و فرایند تصمیمگیری، دشوار به نظر میرسد. با اینکه در دین اسلام آیات و احادیث محکمی وجود دارد که کشتن انسانی بیگناه را به مثابه قتل همۀ انسانها دانستهاند، اما حامیان و رهبران طالبانیسم ادعا میکنند در راستای اجرای دقیق قوانین و سنت اسلام و تشکیل خلافت و حکومت اسلامی به این اقدامات دست میزنند و پیروان خود را مقید و ملزم به اطاعت از دستورهای دین اسلام میکنند». بنابراین مهمترین اصل در اندیشه سیاسی گروههای بنیادگرای افراطی از جمله طالبان، احیای امارت اسلامی است.
در حال حاضر، طالبان پاکستان که به نوعی از اعقاب فکری جمعیت علمای هند به شمار میرود، طرح احیای امارت اسلامی را در پاکستان دنبال میکند. در تئوری خلافت و امارتِ مطلوب طالبان، مردم و احزاب جایگاهی ندارند. تعدادی از سران قبایل و نخبگان دینی با عنوان اهل حل و عقد گرد هم میآیند و فردی را برای این پست نامزد میکنند؛ آنگاه تمام اختیارات کشور به شخص خلیفه یا امیرالمؤمنین منتقل میشود.
مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربی یکی از شعارهای اساسی تمام گروههای اسلامی است؛ اما آنچه بنیادگرایی افراطی از نوع طالبان را از سایر گروههای اسلامی جدا میسازد، نفی مطلق مدنیت غربی است. گروههای اسلامی دیگر نظیر اخوانیها نقادانه به تمدن غربی مینگرند و ضمن رد جنبههای منفی، از جنبههای مثبت آن استقبال میکنند؛ اما طالبان و مکتبهای دیوبندی و وهابی با هر نوع دستاورد تمدن غربی مخالفت میکنند. برخورد غیرنقادانه در پذیرش یا نفی فرهنگ غربی، مشکلات بیشماری به همراه دارد. مخالفت تعصبآمیز طالبان با تلویزیون، وسایل تصویربرداری، لباس فرنگی، سینما و امثال آن نشانۀ آشکار روحیه ستیزهجویی آنان با مظاهر تمدن غربی است. طالبان تلویزیون و سینما را ابزاری شیطانی میداند. مولانا فضلالله، رهبر طالبان پاکستان، نیز تلویزیون را ابزار لهو و لعب که مشروعیتی در دین ندارد، دانسته است. گروه اجرای مقررات اسلامی یا تنفیذ الشریعه که بر دره سوات مسلط شدهاند، تحصیل را برای دختران در این منطقه ممنوع کردهاند. به دستور مولانا فضلالله، بیش از 170 مدرسه و ساختمان دولتی در این منطقه تخریب شدهاند. در اعلامیهای که در 2 بهمن 1387 در روزنامه محلی دی نیوز پاکستان منتشر شد، طالبان پاکستان به طور کامل حضور دختران را در مدارس منطقه دره سوات ممنوع اعلام کرد. به این ترتیب، بیش از 400 مدرسه خصوصی دخترانه بسته شد. دستکم 10 مدرسه دخترانه که پس از 26 دی 1387 همزمان با اتمام ضربالعجل اعلامشدۀ طالبان فعال بودند، در شهر مینگورا منفجر شدند و بیش از 170 مدرسه و ساختمان دولتی مورد حمله قرار گرفتند.
از پیچیدگیهای اساسی بینش طالبان، روح تعبدگرایی و قداستبخشی به دستاوردهای کلامی و فقهی پیشینیان است. بنیادگرایی افراطی دوران صدر و میانه اسلام را دوره طلایی و مصون از هر نوع خطا تلقی و درباره تفاسیر و تأویلهای دینی این دوره اعتقادی جزمگرایانه دارد. اجتهاد و انبساط تازه در این مکتب جایگاهی ندارد و مردم عموماً موظف به پیروی مقلدانه از کلمات و گفتار علمای سلف هستند. برداشت صرفاً تقلیدگرایانه آنها از دین سبب بدبینی و حتی دشمنی آنان با الگوهای زندگی رایج در دنیای معاصر جهان اسلام شده است.
تنها الگوی مطلوب نزد بنیادگرایان افراطی، الگوی زندگی جوامع روستایی قرون اولیه اسلامی است. رفتار خشک و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرششان به نقش اجتماعی و تربیتی زن در جامعه، ریشه در همین روح سلفیگری آنها دارد که با ضروریات زندگی کنونی کاملاً بیگانه است. همچنین تفسیر آنان از مفاهیمی مانند توحید و شرک، که اساس اندیشه کلامی بنیادگرایی افراطی را تشکیل میدهد، در مغایرت آشکار با تفاسیر رایج آن مفاهیم نزد سایر مکاتب اسلامی است.