الوقت- خاورمیانه منطقه ای استتثنایی از لحاظ حکومت های اقتدارگرا قلمداد می گردد . طبق گزارش "خانه آزادی" در 2002 ، هفتاد و پنج درصد کشورهای جهان آزاد یا تا حدودی آزاد هستند. اما تنها 28 درصد کشورهای خاورمیانه را می توان این گونه توصیف کرد. در مقام مقایسه، بیش از 60 درصد کشورهای آفریقایی را می توان در طبقه آزاد یا تا حدودی آزاد قرار داد. این وضع علل قیام های مردمی را به خوبی نشان می دهد. با ظهور جهانی شدن و افزایش ارتباطات درخواست آزادی و دموکراسی برای این منطقه از جهان امری غیر قابل اجتناب شده است. درخواستی که بسیاری از حکومت های منطقه را ساقط و بعضی دیگر را با تنش و تزلزل روبرو ساخته است. اما این درخواست های مردمی و قیام ها علیه رژیم های حاکم و ساقط شدن آنها، بر اهداف، نفوذ و راهبردهای ایالات متحده در این منطقه تأثیری ژرف نهاده که آمریکا را وادار به بازنگری در سیاست خارجی خود نسبت به تحولات خاورمیانه نموده است.
در بررسی تاریخی از رویکرد آمریکا نسبت به خاورمیانه میتوان عنوان نمودکه پس از آغاز جنگ سرد و ظهور کشور آمریکا در مقام یکی از ابرقدرتهای عرصه روابط بینالملل، حمایت از اعراب سنی در خاورمیانه، وجه غالب و انکارنشدنی سیاست خارجی این کشور بوده است. بهطور مشهود، طی دهههای متمادی در سطح داخلی کشورها، حمایت واشنگتن از اعراب سنی در عراق و بعدها در بحرین و یمن را در مقابل شیعیان شاهد بودهایم. در سطح منطقهای هم حمایت از عربستان و کشورهای عرب حاشیهی خلیج فارس در تقابل با ایران یکی از اصول خدشهناپذیر دکترین تعیینشده از سوی رؤسای جمهور آمریکا بوده است. در این میان، هیچگاه دموکراتیک بودن حکومتهای سنی خاورمیانه نقشی در دستگاه وزرات خارجه آمریکا نداشته است؛ زیرا غالب کشورهای سنی تحت حمایت آمریکا در خاورمیانه با نظام پادشاهی و پاتریمونیالیستی اداره و بر اساس تئوریهای علم سیاست در دستهی نظامهای دیکتاتوری جای دارند.
اما حادثه یازده سپتامبر 2001 و پس از آن طرح موضوع مبارزه با تروریسم جهانی به رهبری آمریکا، مسألهای جدید را پیشروی سیاسیون این کشور قرار داد. اکثر جهادیونی که به صفوف نیروهای اسلامی رادیکال (القاعده) پیوسته بودند از کشورهای سنی تحتِ حمایت آمریکا از جمله عربستان، قطر، اردن، مصر و... بودند. در آن سالها این موضوع مطرح شد که «نوع تعامل آمریکا با کشورهای سنی خاورمیانه که در عمل تأمینکنندهی نیروهای القاعده بوده و نیز بهطور غیرمستقیم از آن حمایت میکنند باید به چه سمتی سوق پیدا کند؟ و آیا حمایت از حاکمان عربِ سنیِ دیکتاتور متحد آمریکا در سطح منطقه خاورمیانه باید همچنان تداوم داشته باشد؟». واکنشهای آمریکا به 11 سپتامبر در قالب حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق بازنمود یافت و بارزهی اصلی آن راهبردی بود که بهعنوان طرح «خاورمیانه بزرگ»و متعاقب آن طرح« خاورمیانه بزرگتر» مطرح شد. اساس این طرح بر سه اصل استوار بود: 1- ایجاد حکومتهای دموکراتیک در سطح منطقه خاورمیانه 2- گسترش و استقرار نظام فرهنگی نئولیبرال میان جمعیتهای مردمی خاورمیانه 3- تجزیه برخی از کشورهای خاورمیانه به واحدهای سرزمینی کوچکتر بر اساس تمایزات مذهبی و قومی. هرچند طرح خاورمیانه بزرگ بحثهای زیادی را به همراه داشت، اما هیچگاه در عرصهی واقع پیگیری نشد.
در راستای همین تحولات، اخیراً ظهور داعش در خاورمیانه و اعلان دولت اسلامی توسط این گروه معادلهای نوین و بسیار پیچیدهتر را در برابر دستگاه وزارت خارجه آمریکا قرار داده است. اکنون در سطحی گستردهتر همان کشورهای سنی تحت حمایت آمریکا در منطقه خاورمیانه، از یک سو بیشترین میزان گروه جمعیتی از نیروهای جهادی دولت اسلامی را تأمین میکنند؛ و از سویی دیگر، راز بقای داعش در گروِ حمایتهای غیرمستقیم عربستان و ترکیه، دو متحد همیشگی آمریکا در خاورمیانه است. اما این تمام معادله نیست؛ آمریکا در حال حاضر در کشورهای عراق، سوریه، یمن، لیبی و در کل در خاورمیانه با موجی از تحولات جدید مواجه شده است که باید نسبت به آنها سیاست استراتژیک مشخصی را پیگیری نماید. موج جدید تحولات دو مشخصه اصلی دارد: یکی اسلامگرایی رادیکال و دیگری غالب شدن نظامیگری و امنیتی شدن مرزهای حاکمیت سیاسی کشورهای خاورمیانه . در شرایطی که آمریکا باید نسبت به این دو واقعه مهم واکنشی جدی اتخاذ میکرد؛ اما در اواسط سال 2015 در شرایطی که یک سال از ظهور داعش میگذشت باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در سخنانی اعلان نمود: «تا کنون هیچ استراتژی مشخصی را برای مقابله با داعش نداریم». با این تفاسیر میتوان عنوان نمود در سالهای اخیر، پس از آغاز موجی از انقلابهای مردمی و ظهور نیروهای تروریستی در خاورمیانه دستگاه وزارت خارجه آمریکا در شرایط کنونی راهبردی مشخص برای مدیریت بحران ندارد. اکنون سه استراتژی قدیمی ایالات متحده در خاورمیانه یعنی حفظ انرژی و امنیت راه ها و انتقال آن ، حفظ امنیت اسرائیل و پایبندی و حفظ متحدان سنتی و استراتژیک با چالش جدی مواجه شده است.
در مجموع با توجه به تعهد و نقشی که آمریکا در خاورمیانه داشت، ناتوانی دولت اوباما در عراق و خروج از آن، دخالت غیر مستقیم در لیبی و واسطه قرار دادن ناتو و رها کردن شتابزده متحدان خود خصوصاً مبارک، باعث تضعیف اعتبار آمریکا در منطقه شده است. افزایش نقش اخوان المسلمین و بارورشدن تفکر بیداری اسلامی در منطقه و مخالفت ملت و جهان اسلام و عرب از دخالت و نفوذ هرگونه بیگانه در کشور خود شدیداً حضور غرب و آمریکا را با مشکل مواجه ساخته است. از سویی دیگر، پیچیده شدن بحران داعش و جنگ داخلی سوریه به عواملی مهم برای پایان هژمونی سیاسی واشنگتن در خاورمیانه تبدیل شدهاند که در اساس سبب اتخاذ رویکردهای متناقض سیاستمداران کاخ سفید نسبت به بازیگران و معادلات سیاسی خاورمیانه شده است. مهمترین نمادهای پایان هژمونی آمریکا در خاورمیانه و رفتارهای دوگانه سیاستگذاری خارجی آمریکا در چند سال اخیر را میتوان در قالب چند مورد ذیل مورد اشاره قرار داد.
• ظهور اسلامگرایی و رشد احزاب اسلامی مخالف اسرائیل و شرکت و فعالیت آنان در انتخابات و حمایت آمریکا از احزاب و دولت های لیبرال و سکولار در شرایطی که در برههای از زمان حمایت از نیروهای اسلامگرا در لیبی و مصر موردنظر آنان بود.
• توجه بیشتر به افکار عمومی ملت عرب و مسلمان منطقه به مساله دموکراسی و سیاستهای دوگانه آمریکا در قالب حمایت و سرکوب.
• رشد صهیونیست ستیزی و مخالفت با آمریکا بخصوص در مصر و بحرین.
• فرصت های ایجاد شده برای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، تلاشهای ناکام آمریکا برای جلوگیری از ایفای نقش این قدرتها در تحولات، از طریق برجسته کردن مسئله هستهای ایران و تأکید بر الگو و مدل اسلامی ترکیه برای دولت های منطقه با هدف کاهش نفوذ مدل انقلاب اسلامی ایران در خاورمیانه و شمال آفریقا. نماد بارز این موضوع را میتوان در شکست اخوانالمسلمین در مصر و ورود روسیه به جنگ داخلی سوریه و گسترش حوزه نفوذ ایران در منطقه دانست.
• از بین رفتن متحدان مورد اعتماد آمریکا و سرایت این انقلاب ها به کشورهای متحد دیگر مانند عربستان و بحرین و دیپلماسی دوگانه آمریکا در قبال دولت های منطقه.
• تغییر ساختارهای سکولار و مدافع غرب و آمریکا و تلاش آمریکا برای حفظ این ساختارها از طریق گزینش نامزدهای انتخابی برجای مانده از رژیم های سابق.
• ماهیت کاملاً مردمی و بومی تحولات و سردرگمی ایالات متحده در پیش بینی این رویدادها.
• ابهام در امنیت اسرائیل و ملزم کردن دولت های منطقه توسط آمریکا به حفظ پیمان ها و قراردادهای خود با اسرائیل حتی با تغییر رژیم.
• ابهام در امنیت صدور انرژی به غرب و اسرائیل، که نمونه آن انفجار خط لوله انتقال گاز مصر به اسرائیل بود.
• تقویت محور مقاومت شیعی در منطقه و ناکامی آمریکا در تلاش بر سرنگونی دولت سوریه و استراتژی نادرست حمایت از مخالفان بشار اسد؛ بهگونهای که اخیرا مقامهای وزارت خارجه آمریکا بعد از ورود روسیه به عرصه جنگ داخلی سوریه سیاستهای خود در حمایت از ارتش آزاد را شکستخورده دانستند.
آرام حسنزاد