الوقت- در غیاب شکلگیری کامل دولت ـ ملتها در خاورمیانه، نظامهای سیاسی در این منطقه اساساً ماهیتی صوری پیدا کردند که در آن وزن ایدئولوژی قومی ـ قبیلهای همچنان غالب بود. این امر سبب شد مقابله با ایدئولوژی گروههای جهادی مانند داعش بهعنوان موتور محرک و مشروعیتزای این گروه، نظم جهانی را در برابر ساختار سنتی، اجتماعی و مذهبی کشورهای منطقه که متحدان غرب نیز محسوب میشدند قرار دهد. در این میان، وجود باورها در ساختار عمومی منطقه است که میتواند زمینه رویش این جریانها و تداومگر منازعات اینچنینی باشد. این باورهای عمومی ریشهدار در منطقه میتواند بهراحتی توسط جریانات هویتی از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآمده و در خدمت جهادگران قرار میگیرد.
با این شرایط، مدیریت جنگهای هویتی توسط گروههایی مانند گروه خلافت اسلامی موسوم به داعش در ظاهر که با هدف احیای سنت مهاجرین در صدر اسلام صورت میگیرد، سبب هویتدهی به مسلمان سنی وفادار به اندیشههای جهادی است. در این میان، رویکرد مشترک این گروهها پشت کردن به ارزشها و هنجارهای ملی است که ریشه در تحولات دوران معاصر دارد؛ تحولاتی که سبب شده فرایند دولت ـ ملتسازی بهطور کامل در این جوامع شکل نگیرد و از سیستم دولت ـ ملتها فقط پوستههایی در این منطقه شکل گیرد.
از طرفی، سیاستهای منطقهای قدرتهای بزرگ و رویکرد قدرتهای منطقهای نیز سبب شده دوره گذار در جوامع خاورمیانه طولانی گردد؛ امری که شهروند خاورمیانه را در برزخ بیثباتی و سرگردانی خاص این دوره رها میکند تا مستعد پذیرش افکار واپسگرا و افراطی باشد.
در این میان، خلافت اسلامی مدرن با برخورداری از ویژگیهای مانند تضاد با اندیشههای ملیگرایانه، تمرکز بر فرقهگرایی و قبیلهمحوری، ضدیت با تکثرگرایی و ارزشهای مردمسالاری، ساختارشکنی از مباحث الهیاتی، مرزبندی غیرشفاف میان سنت و مدرنیسم، بازسازماندهی عمل سیاسی مبتنیبر جهاد و انطباق مصلحتی با مختصات دوره گذار تلاش میکند کشورهای خاورمیانه را در دوره گذار همچنان سرگردان نگه دارد و از این جهت سطوح سیاسی و ایدئولوژیک این جوامع را مهندسی کند.
این جریان این نقطه قوت را دارا میباشد که میتواند از فضای مابعد قبایلی و ماقبل ملی مدنی بهرهبرداری کند جاییکه دولتها امکان حضور و ایفای نقش ندارند. این فضای بیثبات که در گستره جغرافیایی خاورمیانه به وفور یافت میشود محیط مستعدی را برای یارگیری و ترویج تفکر خلافت مدرن دراختیار این جریانها قرار داده است.
هرچند در فرایند حکمرانی مؤلفه های عقلی و قلبی در خلافت اسلامی مدرن واجد اهمیت است، اما همواره تفاسیر ارزشی و هنجاری در موضوعات اجتماعی سیاسی اولویتدار خواهد بود.
این درحالی است که سیاست دولتهای منطقه نیز همراستا با این جریان سبب تطویل فرایند دوره گذار میشود. رویکرد عربستان سعودی، ترکیه و قطر در بهرهگیری از کارت جریانهای فرقهای و قبیلهای همچنان تنگناها و معماهای هویتی را در بحرانهای منطقهای مانند جنگ سوریه و عراق افزایش داده است.
انتظار میرفت با وجود یک دشمن مشترک به نام داعش همکارهای نهادین میان ایران شیعی مذهب و دولتهای سنی وارد فصل جدیدی شود، اما نهتنها شرایط برای این امر مهیا نشد بلکه بهرغم توافق هستهای، توافق منطقهای برای مدیریت بحرانها در هالهای از ابهام قرار دارد.
برعکس تصور همگان و بهرغم نام خلافت مدرن، مذهب نقش تعیینکننده در این میدان بازی نمیکند آنچه اهمیت دارد قومیت و بازی قدرت میان فرق مختلف است؛ برای مثال در اردوگاه داعش شاهد حضور بازماندههای ارتش دیکتاتور سابق عراق صدام حسین، حزب بعث و تکفیریهای افراطی و قبایل سنی مذهب ناراضی در کنار یکدیگر هستیم. این جاذبه قدرت است که توانسته بهرغم اختلافات دینی، اجتماعی و حتی طبقاتی آنها را در یک جبهه قرار دهد و سازماندهی کند.
با دقت در پیامدهای منطقهای حضور داعش در عراق و سوریه میتوان متوجه شد که در خاورمیانه فاکتورهای مشروعیتساز در سطح جهانی و ملی رو به کاهش بوده و مجدداً عصر جدیدی از هنجارهای قومی که در بستر دولتهای ملی عمل میکنند را شاهد خواهیم بود. این ساختارهای خاص که نه بهطور کامل ماهیتی قوممدار و نه ماهیتی کاملاً ملیگرایانه دارند ساختارهای سیاسی بیثبات هستند که درصورت تجزیه کشورهایی مانند عراق، نهادینه شده و بهسرعت بهسمت منازعات درون گروهی و تهاجمات جاهطلبانه برون گروهی حرکت میکنند. این جریان دقیقاً عکس حرکتی است که درپی جنگهای سیساله مذهبی اروپا در قرن هفده شکل گرفت.
حسین کبریایی زاده