در این راستا دو موضوع کاملاً روشن است: اول اینکه گزینه سیاسی آسان یا خوب برای آمریکا وجود ندارد و بایستی این کشور در قبال بحرانهای منطقه خاورمیانه رفتار متناقض خود را کنار بگذارد و دوم راهی برای اجتناب از تهدیدات جدی نیز وجود ندارد و مدیریت آن با نادیده گرفتن خواست ملتهای منطقه میسر نمیباشد. همچنین ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، با رویکردها و سیاستهای نسنجیده خود درباره منطقه خاورمیانه و حمایت از عربستان در حال دامن زدن به چالشهای جدی است.
برخی از این تهدیدات کاملاً روشن هستند و پیامد سیاستهای اعمالی آمریکا در منطقه میباشند. این تهدیدات نتیجه رشد داعش و تروریسم؛ میراث باقیمانده از اشغال عراق توسط آمریکا؛ تهدیداتی که در جریان رقابت تسلیحاتی به منطقه تحمیل میشود؛ بازیگران جدید در منطقه مانند روسیه و ترکیه؛ و چالشهای مختلفی که در نتیجه جنگ در عراق، سوریه، لیبی و یمن افزایش پیدا میکنند. در واقع طی سالیان گذشته چالشهایی عمده، مانع از دستیابی آمریکا برای دستیابی به طرحی با قابلیت اجرا در راستای مدیریت و کاهش تنش در منطقه خارمیانه بوده اند. چالشهایی که بیشتر ناشی از برخورد و سیاستهای خود آمریکا بوده و در آن عدم اراده لازم برای کاهش و پایان دادن به بحران به چشم میخورد.
پس با تداوم سیاستهای فوق، نمیتوان چندان انتظار داشت تا در خلال سالهای ابتدایی ریاست جمهوری دونالد ترامپ، تغییر چندانی برای بهبود شرایط بحرانی در منطقه خاورمیانه حاصل شود. طی سالهای پیش رو، واشنگتن باید با حداقل چند چالش اصلی در خاورمیانه و شمال آفریقا کنار بیاید:
1) چالش نخست بر سر راه سیاستهای آمریکایی، بیداری ملتهای منطقه است. هوشیاری و افزایش آگاهی که مردم و ملتهای خاورمیانه به آن دست یافتهاند. آگاهی به حقوق فردی و آشکار شدن بیش از پیش ماهیت نظام سلطه، منجر به آن شده تا توان تحمل نظامهای سیاسی وابسته به غرب را نداشته باشند. اگرچه در ابتدا این امر منجر به تحولات بیداری اسلامی و فروریختن نظامهای خودکامه در منطقه شد اما در ادامه امریکا توانست آن را مهار کند، اگرچه این کنترل نیز پایدار نخواهند ماند و با تن ندادن حکام به خواست مردم و حکومت قانون، بار دیگر ملتها کنشگران اصلی تحولات منطقه خواهند شد. از طرف دیگر، آمریکا در افکارعمومی مردم، جایگاه سابق خود را از دست داده و آشکار شدن هرچه بیشتر خوی استکباری ایالات متحده، حضور این کشور را در هر یک از معادلات سیاسی و نظامی منطقه، موجب برافروختن و خشمگین شدن ملتها میشود.
خواست دولتهای عربی است که آمریکا همکاریهای راهبردی با متحدان عرب خود را بازسازی نماید. آمریکا اکنون روابط نظامی خوبی با همپیمانان عرب خود دارد، اما آنها عمیقاً از تعهد آمریکا، روابط آمریکا با ایران و همچنین عملکرد قاطع و مؤثر آمریکا در مسائل مختلف منطقهای، نه تنها بیاعتماد هستند بلکه دچار سوءظن شدهاند. واشنگتن به رغم فشارهای سنگین دولتهای عربستان، قطر، امارات و حتی ترکیه، برای سرنگونی بشار اسد، در سوریه اقدام نکرد. در واقع نتوانست در این رابطه اقدام نماید. این مسئله نیز در کنار عدم اعتماد ملتهای عرب به حکومتهای خود قطعاً از موارد بر هم زننده در روابط تنشآلود در روابط اعراب با آمریکا است.
همچنین از منظر متحدان منطقه ای آمریکا ،این کشور باید در مورد تعهد خود به کشورهای عربی در چالشهای مرتبط با ایران تصمیمگیری کند. این چالشها عبارتند از: ابهامات پیرامون اقدامات هستهای ایران و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)؛ گسترش نفوذ راهبردی ایران در لبنان، سوریه و عراق؛ تلاش ایران برای نفوذ در میان شیعیان کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و بحرین و توسعه مداوم توان موشکی ایران. این نوع نگاه و وابستگی به آمریکا از آنجا ناشی میشود که اولا طی سالیان گذشته ایران هراسی ادبیات مشترک اعراب و آمریکا شده است و ثانیاً به نوع نگاه کشورهای عربی خلیج فارس بازمیگردد که آنها امنیت را با تکیه بر قدرت خارجی میدانند نه توان ملی و قدرت داخلی خود.
2) چالش دیگر تروریسم در منطقه است. مبارزه با تروریسم همواره از شعارهای اصلی ایالات متحده بوده است. شعاری که بر پایه آن آمریکا حق دخالت و حضور نظامی در سراسر جهان را به خود داده است. اکنون نیز در خاورمیانه، جدای از بحث منشاء و چگونگی ایجاد گروههای تروریستی، آمریکا در بر خورد با تروریسم، رویکردی کنترلی دارد. بر همین اساس و در ادامه سیاست مدیریت آشوب در منطقه، این کشور عزمی جدی برای مبارزه با تروریسم نداشته و تنها در پی کنترل آن به نفع منافع خود و مدیریت تداوم وضعیت پرآشوب منطقه است. آمریکا باید تلاشهایش را در راستای آنچه که آن را مبارزه با تروریسم می خواند ، برای مقابله با بقایای داعش در منطقه بازآرایی کند. بدون شک آمریکا و اروپا در آینده نیز هدف حملات تروریستی قرار خواهند گرفت، اما مهمترین تهدید در خاورمیانه و شمال آفریقا و بقیه جهان اسلام خواهد بود. آمریکا همچنان باید از اقدامات تحریک کننده مسلمانان در منطقه و جهان اجتناب ورزد.
آمریکا باید راهی برای ایجاد نتیجهای پایدار و ماندگار در بحران سوریه پیدا کند. سوریه یکی از سختترین چالشهایی است که آمریکا با آن مواجه است. در حالی که میتوان برخی از اقدامات سیاسی را انجام داد، اما بعید به نظر میرسد که هیچ شکلی از آتشبس یا حتی تقسیم سوریه بتواند این کشور را از درگیریهای بعدی خلاص کند؛ مگر اینکه برخی راههای جامعتر بتواند مشکلات سوریه را حل کند. بدون ایجاد امید به بازگشت به یک زندگی معمولی برای مردم سوریه، ایجاد ثبات غیرممکن به نظر میرسد. همچنین باید بازسازی اقتصادی و توسعه در کشوری ایجاد شود.
حق تعیین سرنوشت و نوع نظام آینده سوریه نیز بایستی به دست خود ملت سوریه سپرده شود. خواست مردم سوریه در چارچوب دموکراسی که شعار آن همواره از سوی آمریکایی ها سر داده می شود باید صورت پذیرد اما این امر در تضاد با منافع آمریکا و شرکای منطقه ای این کشور است که می خواهند آینده سوریه را بدون در نظرگرفتن خواست مردم آن، به دست بگیرند. این تضاد نشان از بی برنامگی آمریکا برای حل بحران و تمایل به تداوم آن دارد.
آمریکا نیز مانند هر کشوری دیگری به دنبال تأمین منافع خود و دستیابی حداکثری به آنها است. اما تجربه تاریخی نشان داده است که این کشور برای دستیابی به اهداف خود هیچ اقدامی را فروگذار نمی کند. استعمار و استثمار که نتیجهای جز چپاول ملتهای ضعیف نداشته و ندارد، یکی از همین سیاستهای آمریکاست که طی سالیان گذشته از طریق اعمال فشار و تحت سلطه قرار دادن دیگران و یا با ایجاد متحدان منطقه ای وابسته، اجرایی کرده است. شاید بتوان به راحتی سیاستهای آمریکا را ظالمانه دانست. چالش بعدی برای ایالات متحده آن است که در اعمال سیاستهای خود حق مدارانه عمل نمیکند؛ سیاستهای آمریکا حتی در چارچوب قواعد بینالمللی نیز مشروعیت پیدا نمیکند. این امر موجب شده تا جایی برای دفاع از آن نداشته باشد.
3) چالش بعدی برای آمریکا، شعار دموکراسی در خاورمیانه است. موضوعی که سیاستمداران آمریکایی بسیار بر روی آن مانور میدهند ولی در عمل آن را اجرا نمیکنند و در حوزه عمل دچار پارادوکس هستند. همین موضوع یکی از موانع طرح خاورمیانه بزرگ هم بود. طرحی که قرار بود به نام دموکراسی منطقه خاورمیانه را دستخوش تغییرات ژئوپولیتیکی کند اما در نهایت به واسطه مغایرت حکومتهای برآمده از دموکراسی در منطقه با خواست و اهداف آمریکا، این کشور رفتهرفته به سمت بحرانسازی و ایجاد وضعیت آشوب در منطقه حرکت کرد. نخستین کارکرد این فضای پر التهاب، توجیه حضور آمریکا در منطقه و دست کشیدن از شعار گسترش دموکراسی بود. چرا که به زعم آمریکا موقعیت بحرانی، برای ایجاد دموکراسی شرایط مناسبی نیست. از سوی دیگر این وضعیت موجب فرسایش ملتها و توان دولتها در جهان اسلام به نفع آمریکا و اسرائیل میشود و بازار فروشی برای تسلیحات آمریکا را نیز مهیا میکند.
آمریکا باید راهکاری برای درگیریها در یمن و هزینههای انسانی رو به افزایش آن و چالشهایی که بحران یمن برای ایجاد امنیت و ثبات پایدار در منطقه به وجود میآورد پیدا کند. یمن، همچون سوریه، یکی از مهارنشدنیترین چالشهایی است که آمریکا با آن مواجه شده است. ائتلاف به رهبری عربستان شناسی برای پیروزی در یمن ندارد . القاعده نیز چالش رو به رشدی در مناطق سنینشین به حساب میآید.
4) چالش بعدی تغییر در بازیگران منطقهای است. واقعیت امر حکایت از آن دارد که بازیگران مؤثر در منطقه خاورمیانه دستخوش تغییراتی شده اند. روسیه حضور مؤثر و مثبتی را به نفع جریان دولت سوریه داشته است. به طوری که از زمان ورود این کشور به بحران سوریه، وضعیت به شکل محسوسی برای تروریست های مخالف اسد، تنگ شده است. ترکیه نیز مانند گذشته چندان در مدار خواست و اهداف آمریکا قرار ندارد. سیاست های منطقه ای این کشور هم از ابتدای شروع بحران در سوریه تا کنون دچار تغییراتی به سمت روسیه و ایران شده است. آمریکا باید نقش روسیه در سوریه و گسترش نفوذ آن را در منطقه بپذیرد. روشن نیست که آیا آمریکا قادر است راه حل مؤثری پیدا کند تا رشد نفوذ روسیه در سوریه را کاهش داده و یا تأثیر مداخلات روسیه در رشد استنباط منطقهای از اهمیت راهبردی روسیه را محدود سازد. اوضاع در سوریه حتی از عراق هم برای واشنگتن بدتر است. آمریکا تقریباً خود را در مقابل تمامی طرفین درگیر در سوریه ـ روسیه، عربستان سعودی و ترکیه ـ بی اعتبار کرده است.
بنابراین آن دسته از بازیگرانی که در جستجوی یک راه حل مناسب برای حل بحران سوریه بودند برای پایان دادن به این درگیری خونین تصمیم به کنار گذاشتن واشنگتن گرفتند. در روزهای گذشته دولت جدید آمریکا این فرصت را در اختیار داشت که در سکوت به تماشای مذاکرات بحران سوریه در شهر «آستانه» قزاقستان بپردازد و برای اولین بار در طول ۲۵ سال گذشته حرفی نزند. ترامپ در این خصوص سکوت اختیار کرده، در حالی که تنها گامهایی رو به جلو برای همکاری با روسیه در مبارزه با داعش برداشته است. همچنین آمریکا باید روابط خود را با ترکیه «اردوغان» بعد از کودتا بازسازی کند. ترکیهای که روابطش با آمریکا و اروپا پیوسته واگراتر شده است و به طور فعالی در سوریه و عراق نقش ایفا میکند. ترکیه در بهترین حالت، یک شریک راهبردی دشوار و یک «شگفتیساز» برای دولت ترامپ به شمار می آید.
5) نادیده گرفتن مسئله فسلطین یا تلاشهای سمبلیک برای حل مسئله فلسطین چالش دیگر آمریکا است. آمریکا بایستی بر پایه دموکراسی و قواعد بینالمللی حق تعیین سرنوشت را به خود فلسطینیها بسپارد. و این امر ممکن نخواهد بود مگر با عقب نشینی تجاوزگران به این سرزمین. در واقع حمایت از سیاست های ظالمانه و به دور از حقوق و قواعد بین المللی رژیم صهیونیستی از جانب آمریکا نمی تواند راه حلی مناسب برای پایان دادن به مناقشه فلسطین باشد. بعید به نظر میرسد با تداوم سیاستهای کنونی، پیشرفت چشمگیری در فرایند صلح چه از جانب رژیم صهیونیستی و چه فلسطینیها حاصل شود. اگر چه سیاستهای رژیم اشغالگر قدس و شهرکسازی شرایطی را بر روی زمین ایجاد کرده است که دستیابی به راه حال دو کشور را غیرممکن میسازد.
فهرست این چالشها میتواند در هر زمانی دلهره آور باشد، اما آمریکا در کنار چالشهای خارجی از جمله روسیه، اروپا، جنگ افغانستان، چین و مسائل امنیتی آسیا، با مسائل داخلی متعددی نیز مواجه است. کاملا واضح است که نمیتوان پیشبینی کرد که در چه زمانی، کدام چالش در یکی از این مناطق به وجود خواهد آمد. واشنگتن همواره برای بر هم زدن ثبات منطقه خاورمیانه و دامن زدن به آشوب تلاش میکند تا طرحهای تقسیم و تجزیه را عملی سازد. اما اکنون این کشور از ابزارهای داخلی در کشورهای منطقه استفاده میکند. این تجربهای است که آمریکا پس از جنگ عراق و زیانهای هنگفت در آن بدان دست یافته است. شکست و زیانهای آمریکا در این جنگ از نظر نظامی و انسانی تا حد بسیار زیادی برای واشنگتن سنگین بوده است.
در رابطه با خاورمیانه ، دو راهکار اساسی پیش روی دولتمردان فعلی و بعدی آمریکا قرار دارد:
نخست اینکه به سیاستهای خود در رابطه با این منطقه اد امه دهند. در این صورت نه تنها نخواهند توانست چالشها را مرتفع نمایند بلکه آنها را تشدید خواهند کرد. زیرا اساساً عمده این چالشها برآمده از نوع سیاستهای خود آنها می باشند.
دوم اینکه به حقوق ملتهای منطقه احترام بگذارند ؛ اجازه دهند آنها سرنوشت خود را بدست بگیرند و از اهداف و سیاستهای سلطه طلبانه دست بردارند. این رویکرد ، خود بخود بسیاری از چالشها را رفع خواهد نمود.
اگرچه آمریکا خوی سلطه طلبانه و استکباری خود را بطور کلی کنار نخواهد گذاشت . اما ممکن است در نتیجه الزامات و فشارهای منطقه ای مجبور شود در سیاستهای خود تعدیل ایجاد نماید. در این صورت بطور نسبی ممکن است و یا خواهد توانست چالشهای پیش روی را تا حدودی کنترل و مدیریت نماید.
سیدمجتبی جلال زاده