الوقت- پس از انفجارهاي اخير کابل توسط طالبان، اشرف غني رئيسجمهور افغانستان راهبرد جديد مبارزه با طالبان را اعلام کرد و در صحن علني مجلس نمايندگان، براي سرکوب طالبان خط و نشان کشيد. اما پس از گذشت چند روز، دولت پاکستان مدعي شد که تلاش ميکند تا مذاکرات صلح بين دولت افغانستان و طالبان برگزار شود و توافقاتي نيز براي ادامه مذاکرات به دست آمده است. در سفر سرتاج عزيز مشاور بينالملل نواز شريف نخستوزير پاکستان به چين نيز، براي تداوم همکاريها در روند صلح افغانستان با دولت کابل توافق شد. «وانگ شي» وزير امور خارجه چين نيز، ضمن با اهميت خواندن مذاکرات صلح چهار جانبه افغانستان، ادامه گفتوگوهاي صلح را ضروري دانست. مواضع اعلامي مقامات پاكستان در حالي ميگيرد که اشرفغني با انتقاد شديد از نقش پاکستان در روند صلح، اعلام کرده بود که ما هيچ توقعي در مورد پاي ميز آوردن طالبان افغان توسط پاکستان نداريم، چرا که پاکستان عملاً طالبان را به مذاکرات صلح ترغيب نکرده و طبق تعهد گروه چهارجانبه عمل نكرده است. در نشستهاي چهارجانبه صلح توافق شده بود، در صورت عدم شرکت طالبان در مذاکرات صلح، عمليات سركوب عناصر طالبان انجام گيرد. پس از اين اظهارات بود که دولت پاکستان واکنش نشان داد که به پاي ميز آوردن طالبان افغان تنها مسئوليت پاکستان نيست، بلکه همه کشورهاي عضو گروه چهارجانبه بايد در اين خصوص تلاش کنند.
واقعيت آن است که روند مذاکرات صلح به دلايل متعدد با پيچيدگيهايي همراه است و بازيگران مؤثر، اراده و صداقت لازم براي گفتوگوهاي صلح را نداشته و همواره از مذاکره صلح، منافع و مصلحتهاي خود را پييگري ميکنند. در واقع يکي از مهمترين دلايل به نتيجه نرسيدن گفتوگوهاي صلح، استفاده ابزاري برخي بازيگران از طالبان و موضوع صلح است. در اين خصوص اشاره به سياستهاي پاکستان و سپس آمريکا ضروري است. پاکستان همواره سعي کرده است تا دولت مرکزي افغانستان ضعيف و به نوعي تحت نفوذ پاکستان باشد. مقامات پاکستاني به دليل تهديدهاي احتمالي هند، همواره به دنبال عمق استراتژيک بوده و وجود قوميت پشتون در دو كشور پاکستان و افغانستان، اين فرصت را براي دولت اسلامآباد فراهم کرده است تا براي گسترش نفوذ و تأثيرگذاري خود از شبهنظاميان طالبان كه عمدتا از پشتونها ميباشند، استفاده ابزاري کند؛ به ويژه که پشتونها در افغانستان به نوعي داراي اکثريت بوده و در طول حکومت 250 ساله، (به جز در دو مقطع کوتاه حبيبالله کلکاني و دولت مجاهدين به رهبري برهانالدين رباني)، در رأس قدرت افغانستان بودهاند.
در طول 14 سال گذشته نيز پاکستان با بازي دوگانه خود به نوعي هم خود را به عنوان بازيگر مبارزه با تروريسم جا زده است و هم اقدامات عملياش در حمايت از گروههاي افراطي بر کسي پوشيده نبوده است. شکلگيري تحريک طالبان پاکستان در سالهاي 1386-1387 به نوعي نتيجه حمايتهاي دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي پاکستان از جريانهاي افراطي بوده است.
البته بايد به اين نکته نيز اشاره کرد که در کنار سياستهاي نادرست دولت پاکستان، آمريکا و دستگاه جاسوسي آن (سيا) نيز به نوعي در حمايت و گسترش گروههاي افراطي نقش عمدهاي داشتهاند، آمريکاييها و انگليسيها همواره براي اداره و مديريت بحرانهاي منطقهاي به نوعي با شناخت فرهنگ، عقايد و آداب و رسوم مردم و قبايل کشورهاي منطقه، زمينههاي نفوذ خود را افزايش دادهاند. در طول سالهاي پس از حمله آمريکا به افغانستان، غربيها سعي کردهاند تا ضمن بالا بردن ظرفيتهاي شناختي و دسترسي خود، به نوعي در مديريت تحولات سياسي و حتي فکري نيز اثرگذار باشند. در واقع استقرار نيروهاي آمريكا و ناتو در افغانستان پس از اهداف سياسي، اقتصادي و نظامي، با اين هدف اساسي صورت گرفت كه به نوعي بنيانهاي حياتبخش الگوهاي رفتاري و سبك زندگي افغانستانيها يعني ارزشها، هنجارها، آداب و سنن و نهادهاي حاكم دگرگون گردند و سبك زندگي غربي و فرهنگ آمريكايي رواج يابد. براي اين منظور با استفاده از گروههاي افراطي به دنبال مخدوش كردن فرهنگ اسلامي افغانستان بوده و هم موجبات تداوم اشغال افغانستان را فراهم ميكنند. در واقع با حمايت پنهان و آشكار از گروههاي تروريستي در تلاشند تا به چهره اسلام در دنيا و افكار عمومي جهان، وجهه تروريستي دهند، در حالي كه اسلام دين صلحطلبي، عدالتخواهي و ظلمستيز است.
در واقع آمريکا و ناتو به ظاهر مخالف افراطگرايي خوانده ميشوند، اما آن جريان افراطي که به منافع و امنيت غربيها ضربه نزند، به نوعي مورد حمايت هم واقع ميشود. ظهور القاعده و سپس در مقطع ديگر داعش، به نوعي زاييده سياستهاي غربيها در جهت گسترش جنگ قومي، مذهبي و فرقهاي در کشورهاي جهان اسلام است. متأسفانه کشورهاي عربي نيز در همين راستا حرکت کرده و با تحت تاثير قرار گرفتن توطئه غربيها مبني بر بزرگنمايي قدرت منطقهاي ايران در غرب آسيا، به نوعي بذر ايران هراسي را در دل کشورهاي عربي کاشتهاند. اما به غير از سياستهاي نادرست اسلامآباد و واشنگتن، دليل به نتيجه نرسيدن مذاکرات صلح را بايد در نبود ديگر قدرتهاي منطقهاي مؤثر بايد جستوجو کرد. در واقع مذاکرات صلح زماني به نتيجه ميرسد که بازيگراني نظير روسيه، هند و ايران نيز حضور داشته باشند تا نتيجه مطلوبتري حاصل شود. موضوعي كه سياسيون افغانستان و حتي مقام هاي دولت وحدت ملي بدان تاكيد ميكنند.
به هر حال تلاش هاي آمريکا، چين و پاکستان براي آوردن طالبان به پاي ميز مذاکرات صلح در افغانستان به نتيجه مشخص نرسيده و طالبان در بيانيه خود دليل عدم حضور در مذاکرات را عدم توجه به پيششرطهاي خود دانسته است. در چنين وضعيتي، ابتدا حامد کرزي رئيسجمهور قبلي و سپس دولت کابل از کشورهايي نظير روسيه، هند و ايران براي کمک به روند صلح افغانستان نام برد و معصوم استانکري سرپرست وزارت دفاع افغانستان، حضور روسيه و ايران در مذاکرات صلح را راهگشا دانسته است.
بنابراين با توجه به منافع متضاد بازيگران به ويژه هند و پاکستان، ايران و آمريکا، روسيه با ناتو و... حضور قدرتهاي مؤثر ميتواند در سرانجام مذاکره صلح با طالبان، مطلوب باشد و به نوعي زيادهخواهي برخي از بازيگران به نوعي کنترل مي شود. البته اين را نيز بايد اضافه کرد که يکي ديگر از دلايل به نتيجه نرسيدن مذاکرات صلح، به اختلافات داخلي در درون دولت و مدت ملي و احزاب سياسي برميگردد. برخي از احزاب و جريانهاي سياسي اساساً به مذاکرات صلح اعتقادي نداشته و بدبيناند، اين در حالي است که اشرف غني و طرفداران آن تنها راه صلح را مذاکره با طالبان ميدانند. هر چند که اشرف غني در سخنانش در صحن مجلس از سرکوب طالبان سخن گفته بود. اما همچنان باب مذاکرات با طالبان خوب را باز ميداند. البته اشرف غني به دنبال اين بود تا اعلام کند که پاکستان بايد تکليفش در مذاکرات صلح را مشخص کند و اقدام عملي و جدي در مبارزه با طالبان بد داشته باشد، موضوعي كه عملا ناديده گرفته شده است.
اسماعیل باقری