منافع چین، بویژه منافع اقتصادی آن در خاورمیانه، درحال افزایش است اما همزمان، این منافع بطور فزاینده ای بواسطه اوضاع بی ثبات امنیتی تهدید می شود.
الوقت- خاورمیانه با قرار گرفتن در تقاطع آسیا، اروپا و آفریقا، برای اقتصاد چین و مسیرهای تجاری این کشور با این بازارهای بزرگ، بسیار حائز اهمیت است. علاوه براین، منابع انرژی این منطقه برای چین و اقتصاد آن حیاتی است و جمعیت زیاد و در حال رشد سریع خاورمیانه بازار بالقوه ای برای آینده محسوب می شود. نیاز به زیرساخت های اقتصادی و ملی (بنادر، جاده ها، زیرساخت های تولید، راکتورهای اتمی، مسکن، و غیره) در خاورمیانه فراوان بوده و در طول سال های اخیر نیز این نیاز بیشتر شده است. همزمان چین نیز دارای مازاد تولید بوده و در این زمینه از مزیت برخوردار است. بر این اساس، چین می تواند یک دیپلماسی زیرساخت و توسعه ایجاد نماید که بسیار متناسب بت نیاز چند سال آتی خاورمیانه باشد.
با این حال، درپس زمینه این شرایط، واقعیت هایی نیز در خاورمیانه موجود است که عبارتند از خشونت و بی ثباتی سیاسی این منطقه که برای منافع و سرمایه گذاری چین و شهروندان آن در خاورمیانه تهدیدی مستقیم بشمار می رود؛ فروپاشی دولت به عنوان نهادی کارآمد در خاورمیانه و عواقب احتمالی آن بر ثبات عرصه داخلی چین؛ و نهایتا، افراط گرایی مذهبی و نمود آن بصورت تروریسم رادیکال سلفی، به همراه افراط گرایی جمعیت سنی قوم اویغور و همسایگان چین در آسیای مرکزی که در داخل چین و در مرزهای این کشور تهدیدی امنیتی محسوب می شود. به عبارت دیگر، منافع چین، بویژه منافع اقتصادی آن در خاورمیانه، درحال افزایش است اما همزمان، این منافع بطور فزاینده ای بواسطه اوضاع بی ثبات امنیتی تهدید می شود.
از سوی دیگر، در سطح ابر قدرت ها، خاورمیانه تا حد زیادی تحت نفوذ دو کنشگر اصلی است که مزایای این منطقه برایشان گران تمام می شود. از همین رو، چین نه تنها به دنبال تصاحب جای آمریکا و روسیه در خاورمیانه نیست بلکه سرمایه گذاری در منابع و خطرپذیری در این منطقه خطرناک را به نفع خویش نمی بیند. علاوه بر این، مداخله آمریکا و روسیه در این منطقه، نظیر تامین امنیت مسیرهای کشتیرانی و مبارزه با تروریسم، در خدمت منافع چین بوده و از توانایی خود آنها برای توجه و تمرکز به شرق آسیا، یعنی حیاط خلوت چین، می کاهد. بنابراین، مداخله این ابرقدرت ها در خاورمیانه، به عنوان بخشی از «بازی بزرگ جهانی»، برای چین سودمند است. بر این اساس، نقش چین در میدان بازی ابرقدرت ها در خاورمیانه را باید از منظری کلی درنظر گرفت که دربرگیرنده روابط سه گانه چین-آمریکا-روسیه در بسیاری از صحنه های دیگر باشد. همچنین، تحولات چشمگیر در این روابط نیز بر نقش چین در خاورمیانه تاثیر گذاشته و تنش ها و اختلافات بین آمریکا و روسیه در سوریه، اوکراین، کره شمالی، و جنوب و شرق دریای چین، در خاورمیانه نیز نمود خواهد داشت.
از این رو، این فرایندها از جلوه های جدید سیاست چین در خاورمیانه حکایت می کنند که هر چند ممکن است در آینده نزدیک نمود پیدا نکند ولی یقینا با روش های آمریکا و روسیه تفاوت خواهد داشت و از ویژگی های چینی متمایز برخوردار خواهد بود. به نحوی که پکن سعی خواهد تا علی رغم بهره برداری از مزایای اقتصادی خاورمیانه خود را چندان درگیر بازی قدرت ها و مسائل منطقه ای ننماید. در واقع این کشور سعی دارد تا در حالی که هزینه های برقراری امنیت در منطقه را آمریکا و روسیه پرداخت می کنند، راهبردهای اقتصادی خود را پیگیری نموده و از وارد شدن به بحران های خاورمیانه حتی الامکان پرهیز نماید.
در مجموع می توان گفت که سیاست چین در خاورمیانه بازتابی از تداوم و تجسم عناصر سنتی سیاست های این کشور است. این عناصر عبارتند از مداخله نسبتا محدود به رغم تلاش برای نفوذ در منطقه؛ عدم ورود به میدان بازی ابرقدرت ها یعنی آمریکا و روسیه؛ اجتناب از ورود به ائتلاف های الزام آور؛ ضعف نظامی (یعنی فقدان پایگاه و نیرو و عدم استقرار نیرو در این منطقه)؛ اولویت دهی به فعالیت اقتصادی و دیپلماسی بلند- مدت نمادین؛ و بطور کلی، اجتناب از اقداماتی که دارای پتانسیل خطر و دردسر زیادی هستند.