الوقت- امروز اسلام هراسی غربی، سیاست غیر قابل انکاری برای بخشی از تمدن آمریکایی- اروپایی- صهیونیستی به شمار می رود؛ در واقع آن، پدیده ای چند سویه است که از خلال تلاقی و اتصال ویژگی های تهاجمی با انسان گرایی غربی در عصر معاصر انجام می گیرد.
با توجه به سابقه تاریخی منفی اروپاییان در میان مسلمانان و همچنین اثرات منفی اندیشههای متفکران بزرگ اروپایی چون “ارسطو”، “مونتسکیو”، “ماکیاول” و دیگران درباره ملل شرقی و اسلام، ذهن اروپاییان مملو از اندیشههایی منفی است که طی مدتهای طولانی توسط مبلغان مسیحی و مستشرقان بیان شده است. باید پذیرفت که مبلغان مسیحی از همان ابتدا، اسلام را انحراف و بدعتی از مسیحیت میدانستند و برای اینکه ذهنیت مومنان مسیحی را نسبت به اسلام مخدوش کنند به سمت مطرح کردن مسائلی همچون گسترش اسلام از طریق شمشیر، قوانین نابرابر درباره زنان و بردگان، احکام خشونتآمیز قصاص، رجم و ... رفتند.
با کاهش فعالیتهای مبلغان مسیحی جای آنها را شرقشناسان اروپایی پر کردند. اکثریت شرقشناسانی که به مطالعه اسلام پرداختند نتوانستند با یک نگاه بیطرفانه و علمی به اسلام بپردازند و تقریبا تمامی تحقیقات آنان به همان نتایجی رسید که پیش از این مبلغان مسیحی به آن رسیده بودند.
در حال حاضر نیز، صدها پایگاه اینترنتی ، ده ها شبکه ماهواره ای و بسیاری روزنامه های غربی وجود دارند که با بهانه های مختلف به انتشار و اشاعه دیدگاه منفی غیر عقلانی علیه اسلام و مسلمین می پردازند.
در تحلیل پدیده اسلام هراسی، مانند تحلیل هر پدیده دیگر نمی توان آن را تک سبب و تک علتی دانست. اسلام هراسی اسباب متعددی دارد که از درجه اهمیت و قدرت متفاوتی برخوردارند.
در واقع می توان گفت، اسلام هراسی غربی پدیده ای چند سویه است که از خلال برخورد و اتصال ویژگی های تهاجمی با انسان گرایی غربی در عصر معاصر انجام می گیرد و مفاهیمی اساسی مانند بنیادگرایی سکولار غربی، شرق شناسی، بیگانه ستیزی و نژادپرستی، از جمله مفاهیم مهمی هستند که حدود و ثغور سیاست اسلام هراسی غربی را تعیین می کند.
از طرفی دیگر، طی سال های کوتاه گذشته، با وجود روند فزاینده افراط گرایی در منطقه غرب آسیا و شاخ آفریقا، ظهور گروه های تکفیری – تروریستی مانند داعش و نفوذ این گونه گرایشات در کشورهای غربی، به اسلام هراسی غربی دامن زده و ابعاد جدید به آن داده و باعث تشدید آن شده است.
این موضوع، بحث و بررسی های بسیاری را میان صاحب نظران و پژوهشگران علوم سیاسی و اجتماعی در خصوص زمینه های اجتماعی و توابع سیاسی برای اسلام هراسی غربی ایجاب کرده است و دو فرضیه پیرامون رابطه آن با موج مهاجرت مسلمانان مطرح کرده است.
فرضیه اول بر نقش گروه های افراط گرای متخاصم با اجانب تمرکز دارد و فرضیه دوم به اختلافات فرهنگی-هویتی مسلمانان با دیگر شهروندان غربی اشاره می کند. طبیعتا، این دو فرضیه، دو موضوع در هم تنیده هستند و به همین خاطر هر دو فرضیه را مورد بررسی تحلیلی قرار می دهیم.
فرضیه اول، براین اساس است که افزایش اسلام هراسی در اروپا به بروز برخی تغییرات در بافت جوامع اروپایی، ظهور گروه های افراطی و توجه به این گروه ها به عنوان واسطه ای برای اجرای گرایشات اسلام هراسی باز می گردد؛ این در حالی است که فرضیه دوم بدین موضوع از دریچه فرهنگی- هویتی می نگرد و براین باور است که انتشار پدیده اسلام هراسی در اروپا، از اختلافات فرهنگی- هویتی اقلیت مسلمانان در این قاره با بافت اجتماعی آن نشئت گرفته است.
در حقیقت، وجود اسلام هراسی تنها یک تنش فرهنگی میان هویت اسلامی و دیگر شهروندان غربی نیست؛ بلکه آن عملیاتی ضد اسلامی از جانب گروه های افراطی نزدیک به صهیونیزم جهانی است.
قطعا باید توجه داشت که ما قصد نداریم بگوئیم تنش فرهنگی- هویتی میان مسلمانان و دیگر شهروندان غربی وجود ندارد؛ بلکه تصریح می کنیم آنچه به عنوان اسلام هراسی شناخته شده است، از دامنه واکنش طبیعی مقابل مهاجران فراتر رفته است و می بینیم که طی آن، برخی گروه های اجتماعی- سیاسی نقش واسطه ای بزرگتری را ایفا می کنند.
از زمان پایان جنگ جهانی دوم، پدیده اسلامی جدیدی در غرب پا به عرصه وجود گذاشته است که هر چند کارشناسان مسلمان آن گونه که باید از آن حمایت نکرده اند، ولی علی رغم اینکه غرب همواره این پدیده را با توجه ای خاص رصد کرده است، این پدیده در گسترش اسلام در سراسر کشورهای غربی بروز یافته است.
براین اساس، طی شش دهه گذشته، تعداد مسلمانان در اروپا و آمریکای شمالی به طرز چشمگیری افزایش یافته است و شایان ذکر است که مسلمانان اروپایی، یک اجتماع کامل نیستند و از لحاظ فرهنگی و نژادی با یکدیگر اختلاف دارند.