در منطقه غرب آسیا شاهد دو جبهه نظام سلطه و محور مقاومت هستیم. نظام سلطه با رهبری ایالات متحده آمریکا و با محوریت اسرائیل و عربستان در منطقه و همراهی اروپا، بدنبال تسلط بر جهان اسلام و کشورهای خاور میانه می باشد. بدون اینکه برای ملتهای منطقه نقشی در ترسیم و تعیین آینده حیات سیاسی و زندگی خودشان قائل باشد. محور مقاومت، دقیقاً در مقابل همین مسئله شکل گرفته و می خواهد اراده ملتها بر سرنوشت خویش را حاکم نماید. نظام سلطه برای نیل به اهداف خویش از هر وسیله ای بهره می جوید و از هیچ جنایتی رویگردان نیست. سرکوب و کشتار در کشورهای دیکتاتوری و غیرمردمی متحد با آمریکا، کشتار مردم و تخریب زیرساختها در افغانستان و عراق توسط نیروهای غربی، کشتار وسیع در عراق توسط گروهها ی تروریستی و سرانجام تشکیل، توسعه، تجهیز و حمایت همه جانبه از تروریستها و داعش در عراق و سوریه، از جمله اقدامات نظام سلطه در جهت در هم شکستن و نابودی مقاومت می باشد.
اما علی رغم ورود حجیم، سنگین و پر هزینه آنها به میدان، شاهد پیروزیهای پی در پی مقاومت در برابر آنها هستیم. ائتلاف غربی در افغانستان حضور دارد اما این حضور ، حضوری نامطمئن و پر چالش است. پرونده داعش در عراق بسته شد و ایالات متحده آمریکا، این کشور را از دست رفته می بیند و به همین دلیل تلاش دارد تا بتوان جایگاهی در عراق برای خود دست و پا نماید. در عین حال موانع سخت و جدی را در این کشور پیش روی دارد. یمن برای آنها تبدیل به یک چالش بزرگ و مسئله لاینحل شده است. بحرین روی دستشان مانده و نمی توانند به راحتی راه برونرفت از آن را بیابند؛ چرا که در نهایت،در مقابل اراده اکثریت نمی توان کاری از پیش برد. در مهمترین منطقه نبرد یعنی سوریه ، میدان بدست اسد و متحدان آن یعنی محور مقاومت و روسیه رقیب با غرب افتاده است. در نهایت پروژه داعش - اگرچه آسیب زیادی به کشورها و ملتهای منطقه وارد ساخت - اما در نهایت کاری از پیش نبرد و توازان قدرت را بشدت بنفع مقاومت تغییر داد. لذا نظام سلطه در شرایط سخت و تنگنا قرار گرفته است.
اما ایالات متحده ، عربستان و اسرائیل در مرکزیت نظام سلطه ، بنا ندارند و نخواهند داشت که به راحتی تسلیم مقاومت شوند. سیاست راهبردی و بنیادین آنها ایجاد بحران در منطقه است. بویژه در شرایطی که اوضاع را مطابق خواست خود نبینند.
مسئله استعفای سعد حریری، یکی از حلقه های زنجیره اقدامات آنها در جهت ایجاد بحران ، بی ثباتی و درگیری – البته با اهداف منطقه ای-می باشد که این بار ، لبنان را هدف گرفت. در همین راستا، سعد حریری بطور ناگهانی و شب هنگام، در تاریخ 12/8/1386 به ریاض فراخوانده شد تا به او ابلاغ مأموریت گردد. هدف مأموریت، ایجاد بحران و تنش در لبنان جهت تحت فشار قرار دادن مقاومت – بویژه حزب الله و ایران- بود. صبح شنبه مورخه 13/8/1396 وی ضمن ایراد اتهاماتی علیه ایران و حزب الله لبنان، از مقام خود استعفا نمود. بعد از چنین استعفایی ، معمولاً یک نشست خبری تشکیل می گردد و یا مقام مستعفی، هر روز مطالبی را در رابطه با علل و اهداف استعفایش، مطرح می نماید. اما حریری بلافاصله، از دیده ها پنهان و خاموش گردید. کاملاً آشکار بود که مطابق دیکته و فرمایشات , عمل می کند و هیچ اختیاری از خود ندارد. مسئله آنقدر روشن و مضحک بود که، جای هیچگونه حمایتی را باقی نگذاشت و هیچ حمایتی در سطوح داخلی و بین المللی - حتی ازناحیه متحدان و دوستان - بعمل نیامد. چرا که بن سلمان با کمک مشاوران خارجیش بطور عجولانه و بسیار نابخردانه بدون ملاحظه جوانب دست به این تصمیم زد. شاید به این دلیل که در نتیجه شکستهای سنگین و پی در پی - بویژه شکست در پروژه داعش در سوریه و عراق- کاملاً عصبی شده بودند.
عربستان و حریری با این افتضاح سیاسی، خود را در تنگنای عجیبی قرار دادند. خروج از این افتضاح، کاملاً ضروری بود. سفر به فرانسه و سپس مصر، فقط نمایشی بود. بدین منظور که بتواند اندکی حتی صورت این برنامه مسخره را ترمیم نماید. زیرا بازگشت مستقیم و بدون مقدمه و بدون شاخ و برگ دهی از مقر فرماندهی، یعنی ریاض به لبنان، بعد از آن اقدام عجیب و غیر معمول که همه را در بهت فرو برده بود، ممکن نبود.
حریری وارد لبنان شد. مواضع نرم، خردمندانه و توأم با آرامش میشل عون و سید حسن نصرالله نیز دیگر مقامات لبنانی، در طول این مدت، باعث شد وقتی حریری به لبنان بازگشت، مجالی برای عتاب و خطاب نیافت. میشل عون در فضایی آرام و معمولی – مثل اینکه اتفاقی نیفتاده است- از وی خواست که به کار خودش ادامه دهد. حریری که خود متوجه شده بود ،اقدامش در نتیجه یک تصمیم و برنامه نسنجیده و بی حاصل بوده، به راحتی ادامه کار را پذیرفت، اما مجبور بود شروطی را تعیین نماید. ماهیت این شروط نیز به نوبه خود تأیید دیگری بود به شکست آنها در این برنامه. پیش از این اقدام، آنها از ضرورت خلع سلاح حزب الله سخن می گفتند. ملک سلمان چندی پیش حتی گفته بود که حزب الله در دولت نباشد. این استعفا به این شکل، علی الظاهر مستلزم این بود که آنها مطالباتی بیش از این داشته باشند. اما نظر به اینکه، افتضاح بزرگی شکل گرفته بود و خود آنها را در تنگنا قرار داده بود، فقط برای فرار از آبرو ریزی بیشتر، لازم دانستند چند مطلب کم اهمیت را بعنوان شروط مطرح نمایند. پایبندی به توافقنامه طائف، بیطرفی نیز عدم آسیب به روابط با کشورهای عربی، بعنوان سه شرط مطرح شده، مواردی نبودند که روی آنها در لبنان مشکلی وجود داشته باشد. جریانهای مختلف سیاسی مشکلی با توافقنامه طائف نداشتند؛ یا در مورد بیطرفی و روابط با کشورهای عربی، راه باز بود. یکسال قبل بین جریانهای مختلف در لبنان، یک توافق موفق صورت گرفته بود. توافقی که موجب شد، دولت در یک فضای مناسب و آرام به کار خود ادامه دهد. در همین راستا حریری روز قبل از استعفا در دیدار با علی اکبر ولایتی، بیان داشتند که علی رغم برخی اختلافات، ثبات و امنیت در لبنان ایجاد شده و همه گروهها براین مهم تأکید و با یکدیگر همکاری دارند.
محمد محمدی قراسویی- کارشناس و تحلیلگر مسائل بین الملل