به گزارش "الوقت" طبق آمارهای بین المللی تاکنون بیش از سیصد هزار نفر از مسلمان میانمار آواره شده اند. اما در مورد شمار مسلمانان کشته شده، با توجه به بایکوت خبری شدید دولت میانمار و جلوگیری از ورود ناظران به مناطق بحران زده، اطلاعات دقیقی وجود ندارد. در ادامه رفتار غیرانسانی بودایی هایی افراطی و ارتشیان میانمار با مسلمانان روهینگیا، روز گذشته 24 سپتامبر(دوم مهر)، کمیساریای سازمان ملل در امور پناهجویان با استناد به گزارش آوارگان، از قتل و خشونت گسترده جنسی علیه زنان خبر داد. در حالی که وضعیت کنونی مسلمانان میانمار، مداخله تمام عیار بین المللی را می طلبد، اما غرب و به ویژه آمریکا به عنوان مدعی توسعه دموکراسی و حقوق بشر در جهان با سیاست توجیه، کم ترین مداخله را در این بحران عظیم انسانی نداشته است. این سکوت مرگبار غرب در حالی است که هرگاه کوچکترین حادثه ای در کشورهای غربی و یا متحدین آنها (گاه توسط گروه هایی تروریستی خودساخته) روی می دهد مجموعه گسترده ای از اقدامات و واکنش ها، از صدور قطعنامه در شورای امنیت گرفته تا تحریم و تهدید سایر کشورها را انجام می دهند. حال پرسش اساسی این است که این تبعیض گسترده نسبت به موارد نقض حقوق بشر از سوی دولت ها و مجامع غربی ناشی از چیست؟
نبود منافع غرب در میانمار
کاملا واضح است که در گذشته، میانمار در شرق آسیا بازیگر قدرتمندی نبوده و از قدرت کنشگری بالایی هم برخوردار نیست، از این روی نمی تواند منافع سیاسی بارزی را برای غرب و به ویژه آمریکا به ارمغان آورد. واقعیت آن است در دورانی که نظامیان در میانمار قدرت را در دست داشتند و گرایش حکومت این کشور به سمت چین بود، تحت تحریم های غرب قرار داشت اما بعد از روی کارآمدن آنگ سان سو چی غربگرا و برنده جایزه نوبل، غرب باید به گونه ای عمل می کرد تا این متحد جدید را از دست ندهد. در حال حاضر هرگونه موضع گیری علیه دولت این کشور می تواند میانمار را یک گام از غرب دور کند و به دامان چین بیاندازد.
در واقع مقامات غربی با محتوا زدایی از این بحران و نشان دادن آن به عنوان تنش ها و اختلافات قومی سعی بر کاستن از ابعاد این فاجعه دارند. به عبارتی میان منافع سیاسی و اقتصادی دولت های غربی و موضع گیری آنها در چنین مواردی رابطه مستقیم وجود دارد. در حقیقت منفعت سنجی، بن مایه استراتژی دولت های غربی در سیاست خارجی را تشکیل می دهد به صورتی که حتی اصل انتشار آزاد اطلاعات به عنوان تابعی از منفعت سیستم سیاسی قرار می گیرد که در صورت تناقض می تواند مورد چشم پوشی قرار گیرد. به طور مثال هنگامی که از یکی از سخنگویان کاخ سفید در نشریه نیوز و یک در مورد میانمار سوال شد، بدون اشاره به موضوع نسل کشی مسلمانان صرفا اعلام کرد که آمریکا برای حل این موضوع با دولت میانمار در ارتباط است. بر اساس اعلام دیده بان حقوق بشر و عفو بین الملل ، آمریکا و جامعه بین الملل می توانند بسیار بیش از وضعیت موجود بر دولت میانمار برای توقف خشونت ها فشار ایجاد کنند اما در عمل چنین امری صورت نمی گیرد.
با بررسی جریان های رسانه ای مشابه می توان به یک فرمول در سوگیری و سکوت رسانه ای غرب رسید. هنگامی که انعکاس واقعی خبر با سیاست های اصلی رسانه های غربی در تناقض قرار میگیرد، این رسانه ها در پرداختن به موضوع غالبا صبغه ای خبری به حوادث و اتفاقات می دهند و با انعکاس کلیشه ای حوادث، به بیان کلی آنها اکتفا کرده و جزئیات و عوامل فراتر از آن را کمرنگ می کنند. به طور مثال در مورد میانمار با به کار بردن کلیدواژه «اختلافات قومی» توصیفی قشری از حوادث ارائه می شود تا ذهن مخاطب را اقنا کنند که نسل کشی در جریان نیست و ضرورتی برای ورود دولت های غربی به ماجرا وجود ندارد. سکوت معنادار رسانه های غربی و چینش سازمان یافته اطلاع رسانی تنها به مسئله مسلمانان میانمار محدود نمی باشد و در مسائل مشابه نیز کاملا واضح است که بهترین نمونه آن در کشتار زنان و کودکان یمنی توسط متحد ژئوپلتیک غرب یعنی عربستان و یا حتی سکوت رسانه های غربی و فرافکنی آنها در برابر استفاده تروریست های سوریه از سلاح های شیمیایی می باشد. در مقابل اگر خطوط قرمز رسانه های غربی ولو بسیار کوچک تهدید شود هیاهوی رسانه ای در این رسانه ها اوج می گیرد که بهترین نمونه آن اسارت «گلعاد شالیط» سرباز اسرائیلی توسط حماس در سال 2006 بود. اساساٌ مرز میان بی طرفی و جانبداری به خوبی در میان رسانه ها و مقامات غربی مشخص نیست به نحوی که در پرداختن به حوادثی همچون کشتار مسلمانان روهینگیا، در پوشش خبری انتقادی نسبت دولت و یا ارتش میانمار گنجانده نمی شود.
به طور کلی می توان گفت از یک سو قدرت و سیطره غرب بر جریان بین المللی اطلاعات، یک طرفه است و از سوی دیگرحقوق بشر به مفهومی ابزاری برای غرب تبدیل شده است به نحوی که تعریف و خوانش خاص خود از حقوق بشر را دارد که با منافع آنها گره خورده است. این امر در نتیجه بروز بحران معنویت و تهی شدن فضای زندگی مادی شهروندان غربی از ارزش های دینی و انسانی می باشد. آنچه که اکنون در مورد مسلمانان روهینگیا به چشم می خورد از مصادیق تعریف نسل کشی و پاکسازی قومی برخوردار است چراکه به حذف فیزیکی آنان می انجامد. اما چون حمایت از آنان در تضاد با سیاست های غرب قرار دارد بنابراین به راحتی می تواند مورد اغماض قرار گیرد.