الوقت- بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 شاهد حضور فراگیر آمریکا و دخالت مستقیم این کشور در عرصه سیاسی خاورمیانه بودیم. جنگ با طالبان در افغانستان و پایان دادن به حکومت صدام حسین در عراق اقداماتی بود که بعد از 11 سپتامبر ایالات متحده در خاورمیانه به انجام رساند. اما با روی کارآمدن باراک اوباما در 2008 شاهد تغییری چشمگیر در رویکرد سیاست خارجی این کشور بودهایم و اینک استراتژی منطقهای جدید ایالات متحده در حال اجراست. واشنگتن دارد از سیاست گذشته خود - یعنی ایفای نقش به عنوان نیروی نظامی اصلی در درگیریهای منطقهای- فاصله میگیرد. با این کار، ایالات متحده بارِ عمده جنگ را بر دوش قدرتهای منطقهای میگذارد، در حالی که خود نقشی ثانویه بر عهده میگیرد. از دید ایالات متحده، اعراب پس از سالها خریداری جنگافزارها و سلاحهای پیشرفته، اکنون قادر هستند تا یک سری نبردهای نسبتاً پیچیده را - حداقل در یمن- به انجام برسانند.
وقوع انقلابها و جنبشهای مردمی در جهان عرب از اواخر سال 2010، در کشورهای عربی اقتدارگرا به عنوان متحدین استراتژیک واشینگتن، امریکا را با شرایط و تغییرات جدیدی در خاورمیانه مواجه ساخت. شرایط و تحولاتی که با توجه به ویژگیهای خاص خود از جمله تقابل مردم با حکومتها و دگرگونی در نظم منطقهای، منافع استراتژیک امریکا در منطقه را با چالش روبرو کرد و مقامات واشینگتن را وادار کرد تا در وضعیت پیچیده، متغیر و پیشبینی نشده به مدیریت تحولات و راهبردسازی بپردازند.
نوع مواجهه امریکا با روند تحولات، رویکرد رژیمهای حاکم، آینده جنبش های مردمی و جایگزینهای موجود، منافع و امنیت اسرائیل و تناقض بین منافع استراتژیک و اصول دموکراتیک از جمله موضوعات مهم پیش روی امریکا بود. از زمانی که موج تغییرات عربی از تونس آغاز شد، رهبران امریکا رویکردهای متفاوتی را در قبال این دگرگونی ها اتخاذ نمودند و تلاش کردند تا با همراهی این تحولات، آن را مدیریت کرده و از این طریق مانع به خطر افتادن منافع بلند مدت امریکا در خاورمیانه شوند. اما عمق اعتراضات و موج گسترده قیامها امکان تداوم حمایت از رژیمهای خودکامه را در عین حفظ منافع استراتژیک برای رهبران امریکا غیرممکن می ساخت. به همین دلیل در دو سال گذشته، امریکا سیاست ها ی چندگانه و بعضاً متناقضی را در قبال تحولات در کشورهای مختلف عربی در پیش گرفت. این سیاست ها طیف متنوعی از اقدامات از تلاش برای مدیریت و مهار تحولات در تونس و مصر گرفته تامماشات در قبال سرکوب مخالفان حکومتی در بحرین و یمن و نهایتاً حمایت جدی از تغییر رژیم و براندازی در لیبی و سوریه را شامل میشد.
واقعیت این است که از نظر غرب، کشورهایی مانند مصر از یک ساختار نظام مند برخوردارند؛ یعنی فرایند شکل گیری دولت – ملت را پشت سر گذاشته اند، حال آنکه الگویی که در عراق دنبال شد، یعنی حذف هرم قدرت به همراه فروپاشی ساختار، در این کشورها راهکار مناسبی محسوب نمیشد. از این رو غرب بر این باور است که در برخورد با تحولات کنونی در کشورهایی که دارای یک ساختار متشکل دولت – ملت هستند، لازم است راس هرم قدرت حذف شود و ساختار نظام همچنان پابر جا بمانند. به واقع، در کشورهایی نظیر مصر، ایالات متحده بیش از آنکه نگران حفظ رهبران اقتدارگرا در راس قدرت باشد، نگران عدم تبدیل یک بازیگر هم پیمان به یک بازیگر متعارض با منافع غرب بوده است. بنابراین ایالات متحده در مواجهه با تحولات این دسته از کشورها با اتخاذ رویکرد مهار بطور تلویحی از مطالبات خیابانی حمایت کرد . اما طیف دیگری از کشورها، با ساختار سلطنتی وجود دارند. این دسته از کشورها عمدتا در حاشیه خلیج فارس واقع شده اند. در این کشورها ساختار دولت – ملت مدرن شکل نگرفته و اساس حکومت و مناسبات جامعه و راس هرم قدرت بر پایه ویژگی های سنتی نظام قبیله ای قرار دارد. از نظر امریکایی ها، این جوامع نیازمند ساختارسازی و پیگیری پروسه دولت – ملت سازی هستند . بنابراین برخلاف گروه نخست، در اینجا اساسا ساختاری وجود ندارد که لازم باشد آن را حفظ کرد. لذا تلاش برای پابرجا نگه داشتن راس هرم و یا انتقال تدریجی، هدفمند و کنترل شده قدرت، برای مدیریت صحنه و ساختارسازی اهمیت پیدا میکند. دلیل عمده این امر آن است که ایالات متحده نگران تشدید دامنه بی ثباتی در این منطقه است. کشورهای عربی بالغ بر 54 درصد ذخایر نفت جهان را در اختیار دارند. هرگونه عاملی که سبب تضعیف کنترل ایالات متحده بر مراکز عمده انرژی در جهان شود، یک تهدید جدی قلمداد می شود. بخش دیگری از مسئله به ظرفیت بازار در این کشورها بازمی گردد. به واقع باید گفت که برای ایالات متحده تداوم حضور موثر در کانون های حساس ژئوپلتیکی، تسلط بر انرژی، سرمایه و بازار در این حوزه ها به عنوان یک بازیگر هژمون، دارای اهمیت حیاتی است.
در این میان تحولات اخیر اهمیت حفظ روابط آمریکا با اسرائیل و حمایت از منافع اسرائیل در خاورمیانه را پیشروی سیاستمداران ایالات متحده قرار داده است. در واقع این قیام های عربی، اسرائیل را نیز همانند ایالات متحده دچار سردرگمی کرده است، زیرا سقوط بعضی از هم پیمانان این رژیم (به ویژه مبارک) و ابهام در آینده دیگر سران سازشکار منطقه ای، رژیم اشغالگر قدس را با خاورمیانه ای متفاوت و جدید روبرو کرده است. اما همچنان آمریکا از راهکارهای گوناگونی برای تضمین امنیت اسرائیل استفاده کرده است که مهمترین آنها عبارتند از: حضور نظامی در منطقه و احداث سپردفاع موشکی در ترکیه، فشار وارد آوردن بر دولت هایی که بر ضد اسرائیل هستند مثل ایران و سوریه، تلاش برای نزدیکی دولت های منطقه بخصوص همسایگان به اسرائیل، روی کار آوردن دولت ها و گروه هایی در جریان این تحولات که همپا و همسو با منافع غرب و اسرائیل باشند ، تلاش برای تروریست جلوه دادن حماس و حزب الله و حمایت ایران و سوریه از آنان ، سعی در نشان دادن اقدامات اسرائیل به صورت مشروع در نزد افکار عمومی منطقه و جهان اسلام.
آرام حسن زاد