الوقت- در روز 30 سپتامبر، جنگندههای روسی حملات هوایی خود را به مناطق تحت اختیار شورشیان در شهرهای حما، حمص و لاذقیه آغاز کردند. این اتفاق چندان غیرمنتظره نبود. ولادیمیر پوتین در سخنرانی روز دوشنبۀ خود در مجمع عمومی سازمان ملل از برنامهاش برای ایجاد "ائتلاف بینالمللی ضدتروریستی حقیقتاً فراگیر" خبر داد. تروریسم مورد اشارۀ پوتین، ظاهراً داعش، جبهۀ نصرت و ارتش آزاد سوریه و به طور کلی هر کسی که مخالف بشار اسد باشد را در برمیگیرد. بمبارانهای هواپیماهای روسی، در پی هفتهها مقدمهچینی نظامی در سوریه آغاز شدند.
در مورد انگیزههای بالقوۀ پوتین از افزایش حضور نظامی در سوریه، گمانهزنیهای زیادی صورت گرفته است؛ انگیزههایی از قبیل: دفاع از منافع روسیه در خاورمیانه؛ تقویت رژیم اسد؛ تقویت قدرت چانهزنی روسیه در معادلات قدرت آیندۀ سوریه؛ افزایش محبوبیت در داخل؛ و پر کردن خلا قدرتی که از عدم حضور جدی آمریکا ایجاد شده است. همۀ این گمانهزنیها تا حدی درست هستند. اما این گمانهزنیها گسترۀ جغرافیایی خلا قدرت را دست کم گرفتهاند. حرکتی که پوتین در سوریه انجام داده، از این کشور فراتر میرود و او را در جبههای دیگر تقویت میکند. آن جبهۀ دیگر اروپا است.
همواره یکی از اهداف عمدۀ استراتژی پوتین، بر هم زدن نظام امنیتی اروپای پس از جنگ سرد بوده است. اگرچه شاید این هدف نیروی محرک اقدامات او در سوریه نباشد، اما مسلماً یکی از اثرات جانبی بالقوۀ این اقدامات است. رییس جمهور روسیه، برخلاف خودِ رهبران اروپایی، قدرت تاثیرگذاری اتحادیۀ اروپا را جدی میگیرد. به همین خاطر هم بر سر یک توافق تجاری ساده میان اوکراین و اتحادیۀ اروپا در سال 2013، چنان الم شنگهای به راه انداخت.
برای مسکو، اروپایی که در چارچوب اتحادیۀ اروپا و ناتو متحد شده، به منزلۀ یک رقیب بالقوه است و تهدیدی برای استبداد فاسد حاکم بر روسیه محسوب میشود. از این رو عجیب نیست که کرملین شروع به حمایت مالی و معنوی از احزاب ملیگرا و ضد اتحادیۀ اروپایی، گسترش ماشین تبلیغاتیش در اروپا، و پیگیری پروژههای انرژی به شکلی که به دشمنی میان کشورهای اروپایی دامن بزند کرده است. اتحاد قوی میان آمریکا و اروپا نیز برای روسیه خوشایند نیست. در حالی که رشتههای این اتحاد ضعیفتر میشود، قدرت نسبی پوتین در منطقه افزایش مییابد. تصمیم پوتین برای اقدام در سوریه، همراه با دودلی آمریکا، فرصتی دیگر در اختیار او گذاشته تا به شکاف بیشتر میان اروپاییها و آمریکاییها دامن بزند.
در ماههای اخیر، امواج بحران ناشی از درگیریهای سوریه به اروپا رسیده است. در حالی که دولتهای اروپایی به دنبال راهی برای حل بحران پناهجویان هستند و در حالیکه خطر تروریسم جهادیهای اروپاییای که از خاورمیانه به این قاره بازمیگردند، افزایش مییابد، فشار مردمی برای یافتن راه حلی برای بحران سوریه تشدید شده است. نظرسنجیها نشان میدهند که اکثریت بزرگی از فرانسویها، از دخالت نظامی برای مقابله با داعش حمایت میکنند. حتی در میان انگلیسیهای خسته از جنگ نیز، حمایت افکار عمومی از استفاده از نیروی زمینی برای برخورد با داعش، رو به فزونی است. در روز 27 سپتامبر، فرانسه از اولین حملۀ هوایی خود علیه داعش خبر داد؛ این حمله به اردوگاه آموزشی این گروه در در دیرالزودر انجام شده بود. فرانسه پیشتر از ترس اینکه حملات هوایی در خاک سوریه به تقویت نیروهای اسد بیانجاند، از اینگونه حملات اجتناب میکردند.
معدود رهبران اروپاییای که هنوز بر رفتن اسد اصرار دارند، روز به روز بیشتر به حاشیه رانده میشوند. فرانسو اولاند، رییس جمهور فرانسه، در مجمع عمومی سازمان ملل صراحتاً از اعتقاد خود مبنی بر ارتباط میان سرکوبهای اسد با ظهور داعش گفت، او بشار اسد را "منشاء مشکل که نمیتواند بخشی از راهحل باشد" خواند. موضع رسمی دیوید کامرون، نخست وزیر انگلیس، و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، نیز این است که رفتن اسد یکی از ملزومات هر راهحلی برای بحران اسد است. کامرون در یک مصاحبه در 29 سپتامبر، گفت که با موضع آمریکا که اسد میتواند در دولت انتقالی ایفای نقش کند، موافق است اما در آن حد پیش نرفت که بگوید حاضر است برای جنگ با داعش با اسد همکاری کند. مرکل نیز خواستار مذاکره با اسد شده است. ماتئو رنزی، نخست وزیر ایتالیا نیز به نوبۀ خود ظاهراً از پشتیبانیِ روسیه از اسد، حمایت میکند، و گفته است: "رسیدن به صلح بدون حضور روسیه، غیرممکن است."
بدون شک، بخشی از سفر پوتین به پاریس در 2 اکتبر، متوجه دور کردن اولاند از موضع آمریکاییها و نزدیک کردن او به جبهۀ کرملین است. در حال حاضر، احتمال چنین اتفاق چندان زیاد نیست. پیوستن به "ائتلاف" پوتین برای حفظ اسد، برای اروپاییها به مثابه تایید حملاتی است که به تشدید بحران پناهجویان و حملات هوایی علیه شورشیان مورد حمایت غرب میانجامد.
اما در حالیکه دولت فرانسه، روسیه را متهم به دورویی کرده است، واشنگتن ظاهراً احتیاط بسیار بیشتری در برخورد با روسیه به خرج میدهد. ایالات متحده تا چه زمانی میتواند انتظار داشته باشد که متحدانش از خطی که خودش اقدام چندانی برای دفاع از آن صورت نمیدهد، حمایت کنند؟ پس از آنکه سوریه از "خط قرمز" آمریکا در استفاده کردن از سلاحهای شیمایی عبور کرد و با این وجود آمریکا در نهایت ترجیح داد که در این کشور دخالت نظامی نکند، به اعتبار این کشور خدشه وارد شده است و متحدانش از آن دلسرد شدهاند. واشنگتن از ابتدای بحران خواستۀ متحدانش برای حضور جدیتر را، از ایجاد منطقۀ پرواز ممنوع گرفته تا حمایت گستردهتر از شورشیان معتدل، رد کرده است. گزینههایی که با حضور روسیه در میدان نبرد سوریه، دیگر قابل اجرا نیستند.
اگر موضع روسیه در مورد سوریه موفق به کسب حمایت دیگران شود، وجهۀ رهبر آمریکا دچار ضربۀ سختی خواهد شد. دولتهای اروپایی که اعتبار سیاسی خود را از ابتدای بحران سوریه خرج حمایت از موضع واشنگتن کرده بودند، حالا برای اینکه به جای بیرون راندن بشار اسد، جنگ با داعش را در اولویت قرار دهند تحت فشار قرار گرفتهاند و به این فکر میکنند که شاید از ابتدا حق با پوتین است. آیا او نسبت به واشنگتن متحد قابل اعتمادتر است؟ در هر صورت، اقدام روسیه آنقدرها که برای کاخ سفید رمزآلود است، برای سیاستمداران اروپایی عجیب نیست. چنانکه یک دیپلمات ارشد اروپایی به فارن پالیسی گفته است: "اگر من جای روسیه و ایران بودم، دقیقاً همین کارها را میکردم."
اما موضوع خطرناکتر این است که موضوع از سوریه فراتر میرود. حضور روسیه در سوریه، از درگیری در اوکراین جدا نیست.
خشونتهای به پشتیبانی روسیه در شرق اوکراین، دقیقاً همزمان با افزایش حضور ارتش روسیه در سوریه، به شکل شگفتانگیزی آرام شده است. با وجود آرامش نسبی در شرق اوکراین، خونریزیها همچنان ادامه دارد و ناظران بر این باروند که جداییطلبان مورد حمایت روسیه روز به روز در حال قویتر شدن هستند. اگر شرایط در اوکراین آرام بماند، رهبران اروپایی در مقابل رای دهندگان، بهانهای برای حفظ تحریمها علیه کشوری که حل مشکل سوریه را به آن سپردهاند، نخواهند داشت. ایجاد چنین سردرگمیای یکی از اهداف پوتین است.
تحریمها برای اقتصادهای اروپاییها تبعات سنگینی داشته است. کمیسیون اروپایی تخمین زده است که تحریمهای مرتبط با اوکراین، باعث کاهش 0.3 درصدی رشد ناخالص داخلی در سالهای 2014 و 2015 شده است؛ این مقدار کاهش، آن هم در شرایطی که پیش بینی رشد این شاخص در ناحیۀ یورو در سال 2015، تنها 1.5 درصد است، چیزی نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت. لب مطلب این است که رژیم تحریمها هزینهزا و عامل تفرقه بوده است، و رهبران اروپایی اخیراً بیشتر از اشتیاق خود برای بازسازی روابط تجاری با روسیه خبر میدهند. کسبوکارهای اروپایی خواستار این موضوع هستند، و از طرفی توجه اروپاییها نسبت به اوکراین در حال فروکش کردن است.
عقب نشینی اروپایی تضعیف شده از تحریمها، همان چیزی است که پوتین میخواهد: حذف تحریمها هم به بازگشت او به جامعۀ جهانی کمک میکند و از فشارهای سنگین بر اقتصاد روسیه خواهد کاست. در واقع او از اروپا و ایالات متحده میخواهد که اوکراین را، که وارد بن بست شده، فراموش کنند، تا در مقابل او به آنها در بحران سوریه کمک کند. این سناریو همین حالا هم کلید خوده است. رییس جمهور روسیه در پاریس در مورد هر دوی این مسائل با همتایان اروپاییش بحث کرد و همزمان شایعات از وجود برنامههای برای ملایمتر کردن تعهداتی که از روسیه و گروههایی نیابتیاش در توافق مینسک 2 گرفته شده بود خبر میدهند.
اگرچه پیتر آلتمایر، رییس دفتر آنگلا مرکل، این موضوع را که همکاری آلمان و روسیه در سوریه، موضع برلین را در قبال تحریمهای مرتبط با اوکراین تغییر خواهد داد رد کرده است، اما زمزمۀ چنین اقدامی از زیگمار گابریل، شریک ائتلافی مرکل و وزیر اقتصاد، به گوش میرسد. در حالی رژیم تحریمهای اتحادیۀ اروپایی در ژانویۀ سال 2016 باید تجدید شود که کشورهایی نظیر مجارستان، یونان و اسلواکی همین حالا هم نظر خود را مبنی بر غیرسازنده بودن تحریمها اعلام کردهاند.
آنچه که به نگرانی بیشتر احزاب لیبرال اروپایی نسبت به آیندۀ خود منجر میشود این است که اقدامات پوتین در سوریه باعث تقویت صداهایی خواهد شد که مسکو را به عنوان جایگزینی برای واشنگتن و بروکسل مطرح میکنند. احزاب پوپولیست، ملیگرا و ضد اتحادیۀ اروپا که در سالهای اخیر محبوبتر شدهاند، به صورت فعالانه پیامهای تبلیغاتی روسها را دریافت و به هواداران خود انتقال میدهند.
اقدامات پوتین در سوریه، موضع کسانی را که نسبت به مقابله با روسیه، که از زمان الحاق کریمه به روسیه آغاز شد، انتقاد داشتند تقویت میکند. روابط با روسیه و همچنین شخصیت پوتین که به قطبی شدن فضا دامن میزند، روز به روز بیشتر به مسئلهای داخلی در بسیاری از کشورهای اروپایی بدل میشود. رهبرانی نظیر نایجل فراژ در بریتانیا یا مارین لوپن در فرانسه، از دیرباز خواستار اتحاد با پوتین علیه تروریسم اسلامی بودهاند. پوتین با اشتیاق از این فرصت بهره جسته و به اروپا به خاطر نهیلیسم و فرسودگیش کنایه زده و میگوید که ارزشها و حاکمیتِ ملی اروپاییان تضعیف شده است. در اروپایی که مدتهاست اعتماد به نفسش را از دست داده، این پیام در حال یافتن گوشهای شنواست.
هر چه قدر هم که سپردن حل و فصل یک بحران خارجی به کشورهایی نظیر روسیه برای واشنگتن وسوسهکننده باشد، اما نمیتوان بیتوجه به مسائل دیگر در این موضوع تصمیمگیری کرد. ولادیمیر پوتین با حرکت تازهاش، خود به عنوان بازیگری منسجمتر و قابل اطمینانتر از واشنگتن مطرح کرده است. اما هزینۀ خودداری آمریکا در حال عبور از مرزهای خاورمیانه است و ممکن است که در سالهای آتی در اتحاد میان آمریکا و اروپا تغییر و خدشه وارد کند.
فارن پالیسی