الوقت- با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد دوره جدیدی در شرایط امنیتی خلیج فارس ایجاد شد که محور اصلی آن در دهه ١٩٩٠ مهار دوجانبه ایران و عراق بود. در واقع در این دهه واشنگتن تلاش کرد تا پیوندهای نظامی و امنیتی خود با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و حضور مستقیم در حوزه خلیج فارس را افزایش داده و به مهار و موازنه سازی در برابر ایران و عراق به عنوان دو بازیگر اصلی مخالف آمریکا بپردازد. با این حال نکته مهم ایجاد بسترها و فضای بین المللی مناسب برای حرکت به سوی الگوی امنیتی هژمونیک در منطقه خلیج فارس از سوی آمریکا بود. با فروپاشی شوروی آمریکا تلاش کرد تا در سطح بین المللی به جایگاه هژمونیک دست یافته و خود را در جایگاه تنها ابرقدرت قرار دهد. در این چهارچوب ایجاد الگوی امنیتی هژمونیک در منطقه خلیج فارس نیز مورد توجه قرار گرفت و به خصوص بعد از سال ٢٠١١ واشنگتن به صورت جدی و آشکار به سمت تحقق این الگو حرکت کرد.
در دوره بعد از ٢٠١١ آمریکا تاکید داشت که برای ایجاد چارچوب امنیتی منطقهای در خلیج فارس الگوی هژمونیک مفید است. این الگو بر اساس غلبه منافع یک مجموعه از کشورها بر دستهای دیگر و کاربرد عملیاتی ابزارهای نظامی و اقتصادی برای اعمال سیاست بازدارندگی طراحی میشود. در نتیجه آمریکا تلاش کرد تا با تغییر رژیم و یا مهارکامل عراق و ایران به تحقق الگوی امنیت هژمونیک در خلیج فارس مبادرت کند و حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ در این چهارچوب صورت گرفت. این الگوی مورد نظر آمریکا شامل جلوگیری از انتقال فنآوری، جلوگیری از دسترسی دولتهای مخالف به تسلیحات کشتار جمعی، تسلیحات هدایت شونده دقیق و حتی متعارف بود و در شیوه دفاعی متکی بر حملات پیشدستانه و همچنین اقدامات واکنشی یا به عبارت دیگر پدافند کامل، بازدارندگی و حملات پیشدستانه تاکید میشد .
آمریکا در پیاده کردن الگوی امنیتی هژمونیک در منطقه خلیج فارس توانست کشورهای عربی شورای همکاری خلیج فارس را تا حد زیادی با خود همراه کند و به تغییر رژیم در عراق بپردازد. اما این کشور در پیشبرد اهداف خود در چهارچوب این طرح در مراحل بعدی با چالشها و ناکامیهای مهمی روبرو شد که این ناکامیها در نهایت باعث تجدید نظر در سیاست آمریکا نه تنها در حوزه خلیج فارس بلکه در سطح بینالمللی شد. علاوه بر براوردها و اشتباهات استراتژیک دولت جرج بوش پسر و رویکرد نومحافظه کاران آمریکایی و همچنین واقعیتهای پیچیده منطقه ای، سیاست جمهوری اسلامی ایران در قالب مقاومت نامتقارن سهم مهمی در ناکامی واشنگتن در تحقق الگوی امنیت هژمونیک در منطقه خلیج فارس داشت. مقاومت نامتقارن که در شرایط عدم توازن قدرت متعارف رخ می دهد بر به چالش کشیدن قدرت و طرحهای طرف مقابل استوار است.
ناکامی آمریکا در تحقق الگوی امنیت هژمونیک در منطقه خلیج فارس باعث تجدید نظر آمریکا در سیاست خود در منطقه خلیج فارس در دوره باراک اوباما شد. این تجدید نظر البته در چهارچوب سیاست کلان بین المللی آمریکا نیز قرار می گیرد. به خصوص اینکه بعد از ناتوانی آمریکا در ایجاد نظام تک قطبی در سطح جهانی و خیزش قدرتهای نوظهور، واشنگتن اولویت خود را بر مهار قدرتهای در حال ظهور به خصوص چین قرار داده است. این اولویت باعث کوشش آمریکا برای کاهش تمرکز و هزینه های خود در منطقه خلیج فارس و کم کردن مداخلات مستقیم به منظور امکان اختصاص سطح بالاتری از توان نظامی برای موازنه سازی و مهار چین شده است. ضمن اینکه با ظهور دوباره روسیه در عرصه بینالمللی به عنوان قدرت نوظهور دیگر و گسترش نقش و بازیگری بینالمللی آن چالشهای جهانی آمریکا در رقابت با سایر قدرتهای جهانی و مهار آنها افزایش یافته است.
خروج نظامی آمریکا از عراق در سال ٢٠١١ و نقش آفرینی نظامی حداقلی آن در بحرانهای منطقه ای نظیر سوریه و همچنین عبور از سیاست تغییر رژیم در ایران و مقابله نظامی با آن همگی نشانه های مهمی از تجدیدنظر آمریکا در تحقق الگوی امنیت هژمونیک در منطقه خلیج فارس و حرکت به سوی نوع جدیدی از الگوی امنیتی در منطقه است.