الوقت - کشورهای اروپایی به شکل تاریخی میزانی از حق مشروع برای دخالت در امور غرب آسیا را برای خود قائل بوده و امروزه نیز شاهد هستیم که همواره سیاستمداران برخی از کشورها همانند فرانسه، آلمان و انگلستان پیرامون مسائل این منطقه مواضع خود را اعلام میکنند. هر چند دخالت و تاثیرگذاری اروپاییها در قرنها گذشته که اصطلاحا دوران «استعمار» نیز نامیده میشود، آرایش و نظم سیاسی منطقه غرب آسیا یا حتی به عبارتی کل جامعه جهانی را تعیین میکرد اما امروزه واقعیات میدانی نشانگر آن هستند که کشورهای اروپایی حتی سایهای از آنچه در گذشته بودهاند، نیستند و در مواضع کنونی خود تا حدود زیادی تنها بر اساس خاطره تاریخی دوران گذشته عمل میکنند.
در واقع، استدلال نوشتار حاضر این است که کشورهای اروپایی از یک سو توان تاثیرگذاری عمیق بر معادلات سیاسی و کانونهای بحران در منطقه غرب آسیا را ندارند و از سوی دیگر، سطحی بزرگ از تنشها و مسائل عدیده سیاسی و اقتصادی گریبانگیر قاره اروپا شده که زمینه را برای زمینگیر شدن آنها در مسائل داخلی خود ایجاد کرده است. در راستای اثبات این امر نیز میتوان به سه استدلال اساسی در ترسیم وضعیت اخیر اروپا در منطقه خاورمیانه پرداخت.
تاثیرگذار نبودن اروپا بر تعیین معادلات در کانون بحران منطقه غرب آسیا
طی سالها بعد از پایان جنگ جهانی دوم که آمریکا و شوروی در مقام رهبران دو بلوک شرق و غرب، عصر جنگ سرد را آغاز کردند، کشورهای اروپایی خسته از دو جنگ جهانی، با افول چشمگیر قدرت مواجه شدند. بر خلاف چند قرن گذشته دیگر هیچ یک از قدرتهای اروپایی در مقام ابر قدرت و تعیینگر معادلات نبود بلکه اروپا در مقام دنبالهور مطلق واشنگتن در سطح جهانی ظاهر شد. این وضعیت تا دوران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 ادامه داشت اما بعد از این رخداد شاهد تلاشهایی از سوی اروپاییها برای خروج از سیطره آمریکا به ویژه در هزاره جدید (2000) هستیم. در واقع، کشورهای اروپایی تلاش دارند با بازگشت به دوران طلایی سابق، همچنان در مقام قدرتهایی جهانی ظاهر شوند و در این میان برای بازگشت به عرصه منطقه غرب آسیا علی الخصوص خلیج فارس را در کانون اصلی توجهات خود قرار دادهاند.
با وجود تلاشهای جدی قدرتهای اروپایی در منطقه غرب آسیا، آنچه که طی سالهای گذشته در کانونهای بحران منطقهای شاهد بودهایم، تلاشهای نافرجام اروپاییها بوده است. در واقع، بر خلاف کشورهای روسیه، ایران، ترکیه و تا حدودی آمریکا که در کانونهای بحران تاثیرگذاری فعال و موثری داشتهاند، قدرتهای اروپایی بیشتر پشت سر آمریکا قرار گرفته و نتوانستهاند در تحولات منطقه نقش پررنگی داشته باشند. حتی در وضعیتی که آمریکا در تلاش برای خارج کردن نیروهای خود از سوریه است، کشور فرانسه که طرح باقی ماندن در منطقه را مطرح میکند، به نظر میرسد از توان لازم برای تاثیرگذاری در واقعیات میدانی برخوردار نیست.
نبود پرستیژ و جذبه لازم برای بازیگران منطقهای
یکی از واقعیاتی که برای تاثیرگذاری یک بازیگر فرامنطقهای در تاثیرگذاری بر معادلات منطقه غرب آسیا میتوان به طور جدی به آن توجه داشت، در ارتباط با پذیرش قدرت بازیگر خواهان مداخله از سوی بازیگران منطقهای بومی است. در وضعیت کنونی واقعیات میدانی و سیاسی نشانگر آن هستند که قدرتهای اروپایی اعم از انگلستان، آلمان و فرانسه از جذابیت و پرستیژ لازم برای پذیرش از سوی بازیگران منطقهای حتی در سطح خرد نیز برخوردار نیستند.
برای نمونه قدرت نظامی و تسلیحاتی آمریکا برای برخی از کشورهای عرب منطقه جذابیت لازم را برای پذیرش نقشآفرینی واشنگتن ایجاد میکند. همچنین، توان نظامی روسیه و قدرت اقتصادی چین، برای بسیاری از بازیگران منطقه غرب آسیا جذاب به نظر میرسد و همین امر زمینه پذیرش مسکو و پکن را در منطقه ایجاد کرده است اما برخلاف این قدرتهای بزرگ در حال حاضر قدرتهای اروپایی جذبه لازم برای پذیرش از سوی قدرتهای منطقهای و حتی بازیگران خرد در غرب آسیا را ندارند و بازیگران با آگاهی از اینکه قدرتهای اروپایی نمیتوانند هیچگونه کمکی به آنها داشته باشند، خواستی مبنی بر ورود اروپا به منطقه را طرح نمیکنند.
بحرانهای فراگیر اقتصادی و سیاسی در مرزهای داخلی اروپا
دیگر عامل ناتوانی قدرتهای اروپایی در تاثیرگذاری بر معادلات منطقه غرب آسیا، درگیر بودن آنها در بحرانها درون قارهایی و داخلی خود است. اروپاییها در شرایطی قصد دارند در منطقه غرب آسیا حضور فعال دارند که در مرزهای داخلی خود با سطحی بزرگ از بحرانهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی مواجه هستند. موضوع تقابل با روسیه و تامین امنیت مرزهای اروپا در برابر این قدرت نظامی فرامنطقهای، مسالهای که طی سالهای بعد از جنگ سرد همچنان برای دوش اروپاییها سنگینی میکند. همچنین، مسائل داخلی همچون بحران اوکراین، بحران اقتصادی در کشورهای عضو اتحادیه اروپا همچون یونان، اعتراضات و نارضایتیهای داخلی در بسیاری از کشورهای اروپایی همچون فرانسه و هلند، موضوع برگزیت (خروج انگلستان از اتحادیه اروپا)، ظهور و قدرتگیری موج راستگرایی و... همگی از جمله موضوعاتی هستند که تا حدود زیادی اروپاییها را در مسائل داخلی خود زمینگیر کرده است.
علاوه براین موارد، اختلافات جدی دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا با کشورهای اروپایی بر سر مسائلی همچون تامین بودجه حراست از امنیت اروپا، تعرفههای صادراتی متقابل اروپا و آمریکا، حفظ محیط زیست و نوع ایفای نقش ناتو دیگر موضوعی است که قدرتهای اروپایی را به شکل جدی درگیر کرده است. مجموع این مسائل، این فرضیه را اثبات میکند که قدرتهای اروپایی در شرایط کنونی عملا توانایی تاثیرگذاری بر معادلات غرب آسیا را ندارند و حضور محدود آنها در منطقه، نمیتواند در تحولات منطقه اثرگذار باشد.