الوقت_ ديپلماسي دفاعي از سازوكارهاي ائتلافسازي در مقابله با تهديد به شمار ميآيد و مي تواند زمينه هاي لازم براي تحقق هدفهاي راهبردي و كسب قدرت در محيط هرجومرج گونه را ايجاد كند. قطر از جمله كشورهايي است كه در خاورميانه با ايفاي ديپلماسي دفاعي منطقه اي و راهبردي به دنبال ارتقاء نقش خود در معادلات خاورميانه و تثبيت اين جايگاه است .
نقش سياسي كشورها در خاورميانه با سرعت قابل توجهي تغيير پيدا مي كند. در دهه 1970، ايران نقش محوري در سياست خارجي و امنيتي خليجفارس را ايفا مي كرد. سياست دو ستوني نيكسون را بايد عامل اصلي محوريتيابي ايران در فضاي ژئوپليتيكي خاورميانه دانست. سياست جهاني با جلوه-هايي از هويت، قدرت، نظامي گري و منابع انرژي پيوند يافته است. چنين عناصر و مؤلفه هايي بر شكلبندي قدرت و تحولات خاورميانه تأثيرگذار بوده است .
اهميت كشورهايي همانند ليبي در شمال افريقا و قطر در حوزه جنوبي خليجفارس را بايد براساس منابع انرژي آنان مورد ارزيابي قرار داد. انرژي مي تواند نقش مؤثري در تقويت نظام هاي سياسي اقتدارگرا ايفا نمايد. همان گونه اي كه انرژي را بايد در زمره عوامل اصلي مداخلهگرايي امنيتي و ژئوپليتيكي قدرتهاي بزرگ در خاورميانه و خليجفارس دانست .
كشورهايي همانند قطر بهدليل منابع اقتصادي و همكاري امنيتي با قدرتهاي بزرگ احساس مي كنند كه مي توانند نقش مؤثري در سياست منطقه اي ايفا نمايند .
افول نظام هاي سياسي اقتدارگرا، زمينه هاي ظهور بازيگران جديد در محيط امنيت منطقه اي خاورميانه و خليجفارس را اجتنابناپذير مي سازد. فرايندي كه نشان مي دهد كه قطر بهگونه اي تدريجي موقعيت سياسي خود را در خاورميانه تثبيت ميكند. چنين احساسي همواره نتايج تراژيك را براي بازيگران منطقه اي ايجاد مي كند. امنيت و قدرت در شرايط متحول خاورميانه مي تواند زمينه هاي لازم براي كودتاي نظامي، جنگهاي منطقه اي، براندازي نظامهاي سياسي و زايش بازيگران جديد در سياست منطقه اي خاورميانه را فراهم آورد. تمامي موارد ياد شده نشان مي دهد كه هيچ چيزي بهتر از خطوط لوله نفت و گاز نمي تواند منعكس كننده جلوه هايي از ثبات، بيثباتي، پيش بينيپذيري و پيش-بيني ناپذيري حوادث خاورميانه را منعكس سازد .
رهبران سياسي قطر احساس مي كنند كه جايگاه منطقه اي آنان افزايش يافته است. واقعيتهاي رفتاري خاورميانه چنين احساسي را بهوجود مي آورد. شكل گيري اين احساس تحت تأثير معادله الحاق و همراهي با سياستهاي امنيتي آمريكا در خاورميانه به اين شرح است .
اول، بهرهگيري از الگوي الحاق در برابر كشور تهديد كننده؛ نوعي از رفتار و واكنش در برخورد با تهديدات منطقهاي و بينالمللي وجود دارد. اين امر، در شرايطي شكل ميگيرد كه بازيگر تهديد شونده، تمايلي به رويارويي و مقابله با بازيگر تهديد كننده ندارد. در اين شرايط به جاي موازنهسازي در صدد برميآيد تا از الگوي الحاق استفاده نمايد. الحاق بهمنزله شكلي از رفتار سياسي و بينالمللي محسوب ميشود كه واحدهاي سياسي در فضاي تهديد از آن استفاده ميكنند. بهطور مثال، وقتي كه موج قيامهاي اسلامي خاورميانه در سال 2011 شكل گرفت، برخي از كشورها كه خود در معرض تهديد ناشي از قيام اجتماعي مي ديدند، خود را با موجهاي دموكراتيك هماهنگ كردند. در اين ارتباط، كشورهاي قطر، اردن، يمن و بحرين در صدد برآمدند تا رويكرد سياسي خود را با موج قيام اجتماعي و اسلامي مردم خاورميانه هماهنگ كنند .
شكل گيري فرايند همكاري امنيتي با قدرتهاي بزرگ بهمنزله هماهنگسازي كشورهاي منطقه اي با اهداف سياسي كشور تهديد كننده تلقي مي شود. اين امر در ادبيات روابط بينالملل بهعنوان «الحاق» تلقي ميشود. بهرهگيري از الگوي الحاق مربوط به شرايطي است كه بازيگران سياسي تلاش ميكنند تا موقعيت خود را در فضاي منطقهاي و بينالمللي حفظ نمايند. بهطور مثال كشورهاي يمن جنوبي و اردن در سال 1990 با سياستهاي منطقهاي عراق خود را هماهنگ نمودند .
چنين فرايندي بهمنزله بهرهگيري از الگوي الحاق در روند توازن منطقهاي محسوب ميشود. در سالهاي اوليه دهه 1990، كشورهاي عربستان، سوريه و مصر تلاش نمودند تا از الگوي موازنه تهديد استفاده نمايند. جمهوري اسلامي ايران نيز در برابر تحولات منطقهاي و بحران ناشي از اشغال نظامي كويت توسط عراق و پيامدهاي آن كه در سالهاي 1991 – 1990 انجام گرفت، از الگوي موازنه قدرت بهره گرفت. نظريه پردازاني همانند استفان والت بر اين اعتقادند كه بهكارگيري سياست الحاق در فرايندهاي جابجايي قدرت منطقه اي نتايج پرمخاطره اي را ايجاد مي كند. آينده اي كه در انتظار كشورهايي همانند عربستان و قطر مي باشد. كشورهايي كه از سياست سدبندي و مقابله در برابر واحدهاي تشكيلدهنده محور مقاومت استفاده مي نمايند .
به اين ترتيب، پاسخ ديگري كه توسط كشورها ميتواند در مقابله با تهديد در پيش گرفته شود، ملحق شدن به كشور مهاجم ميباشد. اين الگو در بسياري از مواقع براي كشورها مخاطرات امنيتي بهوجود ميآورد. گروههاي منتقد، بهرهگيري از اين الگوي رفتاري را بهعنوان «سياست سازش» تلقي ميكنند .
دوم، مدل همكاري قطر در نظام امنيتي آمريكا؛ همكاريهاي امنيتي قطر با ايالات متحده براساس نقش سياسي جديد اين كشور شكل گرفته است. ايالات متحده تلاش دارد تا بار ديگر جلوه هايي از امنيت منطقه اي با الگوي دو ستوني را سازماندهي كند. در دهه 1970، ايران و عربستان محور اصلي مدل امنيت منطقه اي آمريكا در خليجفارس محسوب مي شدند. در سالهاي دهة دوم قرن 21، عربستان سعودي نقش منطقه اي خود را حفظ كرده است. اين كشور تلاش دارد تا جلوه هايي از همكاري منطقه اي با ايالات متحده را در قالب شكل بندي هاي ايدئولوژيك و امنيتي به انجام رساند. مقابله با ايران و محور مقاومت بهعنوان عامل اصلي گرايش آمريكا به همكاري امنيتي با عربستان و قطر محسوب مي شود .
كشور قطر تلاش دارد تا بهعنوان مركز ديپلماتيك ـ رسانه اي امنيتسازي در خليجفارس ايفاي نقش كند. بسياري از پروژه هاي سياسي و امنيتي آمريكا را كارگزاران سياست خارجي قطر به مرحله اجرا ميرسانند. نقش رسانه اي و سياست خارجي قطر از سال 1992 برجسته شد. شبكه الجزيره تلاش نمود تا ذهنيت و ادراك سياسي جهان عرب را كنترل نمايد. اين شبكه بيشترين مخاطب را در جهان عرب به دست آورده است .
با توجه به فرايند مخاطبيابي شبكه الجزيره، زمينه براي افزايش نقش سياسي قطر در كشورهاي خليجفارس و خاورميانه فراهم شده است. بهطور كلي، شبكه هاي خبري و رسانه ها را مي توان بهعنوان زيربناي تحرك ديپلماتيك دانست. كشورهايي كه از انگيزه مؤثر براي ايفاي نقش سياسي منطقه اي برخوردارند تلاش مي كنند تا چنين فرايندي را از طريق رسانه اي و كارگزاران خبري ـ تحليلي پيگيري كنند .
در سالهاي بعد از حادثه 11 سپتامبر، هتل شرايتون قطر بهعنوان مركز برگزاري كنفرانس هاي منطقه اي بوده است. اينگونه كنفرانسها عموما براساس مشاركت شبكه الجزيره انجام گرفته است. اين شبكه تلاش دارد تا زمينه هاي جذب كارگزاران فكري و نخبگان تحليلي را فراهم آورد. يكي از فرايندهاي جذب نخبگان تركيه در قالب سياستهاي آمريكا محور در خاورميانه عربي را مي توان برگزاري چنين كنفرانسهايي دانست .
نقش ديپلماتيك و سياسي قطر در روند شكلگيري دولت ائتلافي لبنان از اهميت ويژه اي در جهان عرب و خاورميانه برخوردار بوده است. در اجلاسيه دوحه، رهبران سياسي قطر توانستند زمينه هاي متقاعدسازي ايران و حزبالله لبنان براي شكلگيري دولت ائتلافي در لبنان را فراهم سازد. در سالهاي 2012–2011 زمينه براي نقشآفريني ديپلماتيك قطر در ارتباط با جذب طالبان و مقابله با سوريه بهوجود آمد. هم اكنون دوحه را مي توان مركز اصلي گردهمايي ديپلماتيك براي سازماندهي فرايندهاي سياسي و امنيتي در افغانستان، سوريه، يمن و فلسطين دانست. فرايندي كه با مشاركت همهجانبه عربستان و تركيه انجام مي شود. كشورهايي كه بهعنوان بازيگران ائتلاف در جهت مقابله با محور مقاومت ايفاي نقش مي كنند .
ديپلماسي دفاعي از سازوكارهاي ائتلافسازي در مقابله با تهديد به شمار ميآيد و مي تواند زمينه هاي لازم براي تحقق هدفهاي راهبردي و كسب قدرت در محيط هرجومرج گونه را ايجاد كند. بنابراين با لحاظ كردن اين موضوع و با توجه به مباجث مطرح شده به نظر مي رسد كه قطر در تلاش است تا با ايفاي ديپلماسي دفاعي منطقه اي و راهبردي، نقش خود را در معادلات خاورميانه ارتقا دهد.
حسين مينايي