سایت تحلیلی خبری الوقت | Alwaght Website

انتخاب سردبیر

خبر

بیشترین بازدید

روز هفته ماه

پرونده ها

کاروان‌های دریایی کمک به غزه

کاروان‌های دریایی کمک به غزه

undefined
جنگ 12 روزه

جنگ 12 روزه

undefined
فراز و فرود مناسبات ترکیه و عربستان

فراز و فرود مناسبات ترکیه و عربستان

undefined
طوفان الاقصی

طوفان الاقصی

تندروهای صهیونیست‌ باد کاشتند پس طوفان درو می‌کنند!
گاه‌شمار جنگ غزه

گاه‌شمار جنگ غزه

undefined
توافق صلح ایران و عربستان

توافق صلح ایران و عربستان

undefined
معامله قرن

معامله قرن

undefined
اختلافات ترکیه و آمریکا

اختلافات ترکیه و آمریکا

undefined
New node

New node

تحولات ترکیه

تحولات ترکیه

undefined
آزادسازی موصل

آزادسازی موصل

آزادسازی موصل یا نبرد بازپس گیری موصل از اشغال گروه تروریستی داعش، عملیات نظامی منظم و کلاسیکی است که از روز دوشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۱۶ به فرمان حیدر العبادی نخست وزیر عراق برای پس گرفتن موصل از سیطره داعش آغاز شد. موصل مرکز استان نینوا و دومین شهر بزرگ عراق در تابستان ۲۰۱۴ به اشغال گروه داعش درآمد و از آن زمان ابوبکر بغدادی، خلافت خودخوانده خود را در این هشر استقرار نمود. عملیات آزادسازی موصل از نوع جنگ‌های شهری منظم به شمار می‌رود.
آزادسازی حلب

آزادسازی حلب

پس از آن که دیدبان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن؛ اوایل هفته جاری اعلام کرد که 60 درصد از مناطق شرقی حلب توسط ارتش سوریه از اشغال گروه‌های تروریستی آزاد شده است، حال منابع خبری امروز اعلام کرده‌اند؛ با پیشروی سریع و برق‌ آسای ارتش سوریه طی چند روز گذشته، مناطق تحت کنترل دولت سوریه در شرق حلب، به میزان 80 درصد رسیده است.
New node

New node

New node

New node

سازمان القاعده

سازمان القاعده

سازمان القاعده القاعده پس از 2001 دچار دگرگوني‌هاي چشم¬گيري شد. ساختار هرمي آن جاي خود را به ساختاري داد كه زيرمجموعه‌ها در آن با استقلال عمل فعاليت مي‌كردند. اين تحول اگرچه تسلط مركز بر پيرامون را تقليل داد اما بر گستره و توالي عمليات القاعده در كشورهاي مختلف خاورميانه افزود. با اين حال توان عملياتي كلان القاعده در اثر اين دگرگوني تا حدود زيادي تحليل رفت. القاعده پس از بمب‌گذاري‌هاي لندن در 2005، تاكنون نتوانسته است عمليات موفقيت آميزي در كشورهاي غربي انجام دهد. افزون بر اين، گسترش دامنۀ منطقه اي فعاليت هاي القاعده به كشته و دستگير شدن بسياري از رهبران و كادرهاي اصلي آن انجاميد. با اين حال تمامي اين چالش‌ها مانع تداوم فعاليت القاعده نشد. زيرمجموعه هاي آن در عراق، يمن، افغانستان، پاكستان، سومالي و ديگر كشورها و مناطق فعال باقي ماندند. تشكيلات القاعده تشكيلات القاعده در سال 1988 توسط اسامه بن لادن جهت مبارزه با "اتحاد جماهير شوروي" در افغانستان تأسيس شد. القاعده از سازمان "مكتب الخدمة" كه هدف آن مسلح‌ كردن و آموزش مجاهدين اسلامي براي جنگ با شوروي بود گسترش و پيشرفت يافت. اين سازمان از حمايت و پشتيباني دولت‌هاي اسلامي به ‌ويژه عربستان سعودي و پاكستان و همچنين ايالات متحده آمريكا برخوردار بود. در سال 2000 ايمن ظواهري سازمان "جهاد اسلامي مصر" را با سازمان القاعده ادغام كرد و به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد. خاستگاه اصلي القاعده را بايد "وهابيت" برشمرد كه خود ريشه در جنبش سلفي، مذهب حنبلي و پيروان اهل حديث دارد. رهبران، نظريه پردازان و بسياري از اعضاي القاعده يا وهابي‌اند يا از پيروان مذاهب حنبلي و حنفي كه به وهابيت تمايل زيادي دارند. القاعده را جنبشي سلفي نيز دانسته‌اند، زيرا پيشوايان آن، يعني "احمد بن حنبل" و "ابن تيميه" از نخستين مدعيان سلفي‌گري بوده‌اند. اين تفكر با دريافت خاص خود از توحيد و تكيه بر استدلال‌هاي ظاهرگرايانه بسياري از مسلمانان را كافر مي‌داند و نوك اين ويژگي تكفيري خود را به طور خاص متوجه شيعيان كرده است. ايدئولوژي القاعده بر چهار ركن سلفي‌گري، راديكاليسم، شيعه ستيزي و غرب ستيزي استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر بر آمده از ويژگي سلفي‌گري است، به اختصار مي‌توان آن را ايدئولوژي "سلفي راديكال" ناميد. از نگاه آنان، دين يك نظام ساده حقوقي است كه از جانب خداوند براي رهايي بشر از عذاب دنيوي و اخروي نازل شده و تكاليفي را بر او واجب كرده است. به همين دليل بشر براي سعادت دنيا و آخرت بايد به عبادت و اطاعت خدا بپردازد. به رغم تداوم فعاليت، القاعده از نيمۀ دهۀ گذشته دچار چالش‌هاي بزرگي شد كه آيندۀ آن را در هاله‌اي از ابهام فرو برد. چهار چالش عمدۀ القاعده در اين سال ها به ترتيب اهميت عبارتند از: - تنزل جايگاه در جهان اسلام: در نظرسنجي هاي پس از يازده سپتامبر، القاعده از مقبوليت و محبوبيت قابل توجهي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. اين جنبش در ذهن بسياري از مسلمانان متشكل از جهادگراني بود كه پس از آزادسازيِ افغانستان از اشغال ملحدان، مبارزه با ظلم و ستم در ابعاد داخلي (در برابر رژيم‌هاي فاسد منطقه) و خارجي (در برابر امريكا و غرب) و دفاع از منافع جهان اسلام را سرلوحۀ فعاليت هاي خود قرار داده‌اند. اين نوع نگاه در ابتدا با توجه به گفتمان ظلم‌ستيز و جهادگرايانۀ القاعده چندان غيرمنتظره نمي‌نمود. اما با روشن شدن پيامدهاي عملكرد القاعده بر جهان اسلام، به ويژه اشغال افغانستان و عراق و نيز گسترش فعاليت‌هايي كه بيش از هر چيز جان و مال مسلمانان و بي‌گناهان را هدف مي‌گرفت، طرفداري از گفتمان القاعده به تدريج رو به كاهش نهاد. به طور مشخص از سال‌هاي 2005 و 2006 محبوبيت القاعده و پشتيباني از آن در ميان مسلمانان رو به تنزل نهاد، به نحوي كه در 2010 طرفداري از القاعده نسبت به 2001 به نيم كاهش يافت. تنزل هواداري از القاعده به معناي كاهش حمايت پرسنلي و مالي به ويژه از زيرمجموعه‌هاي اين سازمان مي‌باشد. پيامدهاي اين واقعيت را در عراق، يمن و مغرب شاهد بوديم؛ - بهار عربي: دومين چالش، خيزش‌هاي فراگير و مردميِ 2011 در خاورميانه مي‌باشد. اين تحركات در سه جهت براي القاعده پيامدهاي منفي در بر داشت: نخست آنكه تبليغات عليه رژيم‌هاي حاكم كه پيشتر يكي از ابزارهاي اساسي القاعده براي جلب حمايت و توجيه عملكردش نزد مسلمانان بود، با توجه به حضور گستردۀ مردم در اعتراضات ضدرژيم، كارآيي خود را در جذب نيروهاي جوان و پشتيباني مالي از القاعده در ميان شهروندان عرب از دست داد. دوم آنكه تقريباً تمامي نيروهاي فعال در زندگي سياسيِ منطقه – به جز القاعده – در اين تحولات حضور داشتند. تصويري كه دوري القاعده از جوامع عربي را به خوبي به نمايش گذاشت. سوم آنكه، مردمي بودن تحولات و حاشيه‌اي بودن نقش آمريكا و در واقع غافلگيريِ اين كشور از سرعت و گسترۀ تحولات و نيز تضاد آمريكا با برخي از رژيم‌هاي عرب، امكان بهره‌گيري تبليغاتي القاعده از حضور امريكا را از بين برد؛ - حذف رهبر كاريزماتيك: مرگ بن لادن بزرگترين چالش القاعده در طول سال‌هاي فعاليت آن بود. جنبش‌هاي اسلام‌گرا اغلب بر محور شخصيتي كاريزماتيك و نيرومند به فعاليت مي‌پردازند. نگاهي به جنبش‌هاي اسلام‌گراي قرن بيستم در خاورميانۀ عربي نشان مي‌دهد كه حذف رهبريِ كاريزماتيك از صحنه، اغلب به معناي زمين‌گير شدن و آغاز زوال چنين جنبش‌هايي بوده است. افزون بر اين، شخصيت جذاب و محبوبيت بن لادن در ميان اعضاي القاعده و توان سخنوريِ وي نقشي اساسي در تحكيم وحدت سازمانيِ القاعده داشته است. مرگ بن لادن علاوه بر حذف چهرۀ كاريزماتيك و وحدت‌بخشِ القاعده، اين جنبش را با چالش جانشيني روبه رو كرد؛ - بحران جانشيني: هشت هفته پس از مرگ بن لادن اعلام شد كه أيمن الظواهري به جانشيني وي انتخاب شده است. اين فاصلۀ زماني به خوبي گوياي اختلافات دروني القاعده بر سر انتخاب جانشين است. حتي اگر اين تأخير را، بنا بر تحليلي، ناشي از دشواري برگزاري سريع نشست اعضاي عالي‌رتبۀ القاعده براي انتخاب رهبر بدانيم، عدم بيعت زودهنگام زيرمجموعه هاي القاعده اين تحليل را زير سوال برد. تأخير در بيعت ساير زيرمجموعه هاي القاعده، نشان از تأثير چالش جانشيني بن لادن بر وحدت سازماني القاعده مي باشد. افزون بر فقدان اجماع بر سر الظواهري، وي چهره‌اي كاريزماتيك به حساب نمي‌آيد و از شخصيت و قدرت سخنوري بن لادن و اثرگذاري وي در رهبران و كادرهاي القاعده برخوردار نيست. از ديد برخي وي بيشتر براي مديريت يك اداره يا شركت مناسب است تا رهبري يك جنبش جهاني. مجموعۀ چهار چالش فوق، القاعده را در بستر اصلي و در حال دگرگوني فعاليتش، خاورميانه، به حاشيه رانده است. مرگ بن لادن بزرگترين ضربه‌اي بود كه به القاعده وارد شد. اگرچه الظواهري به عنوان ايدئولوگ القاعده معروف است اما وي به وضوح از صفات لازم براي رهبري جنبشي گسترده همچون القاعده برخوردار نيست. وضعيت فعلي القاعده در حالي كه كمتر از سه سال از كشته شدن اسامه بن لادن، بنيان گذار القاعده نگذشته است كه طيف هاي جوان‌تر و نوظهور القاعده پاگرفته و اقدامات انتحاري را در برخي از كشورهاي منطقه انجام مي دهند. اين در حالي مي باشد كه در سال هاي گذشته، القاعده به لحاظ سازماني و ايدئولوژي در مسير تنزل و عقب نشيني بود. روند ظهور مجدد اين سازمان تروريستي در برخي از كشورهاي منطقه را مي توان به شرايط بحراني و بعضاً هرج و مرج داخلي اين كشورها بي ارتباط ندانست. چرا كه خلأ ايدئولوژي در جهان عرب به واسطه شكست حكومت‌هاي اصلاح طلب، بازار سازمان القاعده و ايدئولوژي القاعده گرايي را در جهان عرب رونق بخشيده است. به بيان ديگر، بسياري از مخالفان انقلاب هاي عربي، كه خواهان حفظ ديكتاتورهاي سابق در قدرت بودند و يا خواهان قدرت‌يابي ديكتاتورهاي ديگر و بعضاً بازگشت آن‌ها بودند، نسل جديدي از القاعده نوين را پايه گذاري كرده‌اند. سازماني كه بسياري از اعضاي قديمي و كليدي آن در سال‌هاي گذشته كشته شدند، با گفتمان جديد و با هدف تغيير در جهان اسلام، تنها از طريق جهاد خشونت‌آميز و تروريسم، سعي در پياده نمودن پارادايم خود دارند. در اين بين جماعت اخوان المسلمين به عنوان دشمن محوري القاعده، كه چند سالي در مسير تسلط بر سياست‌هاي جهان عرب، تغييراتي را به وجود آورد، نقش مهمي در تقويت اين گروه نوين بازي كرد. هر چند كه اخوان در ادامه حركت خود، دچار چالش هاي جدي شده است، اما توانست اثبات كند كه تغيير واقعي در جهان عرب بدون تروريسم و اقدامات خشن هم امكان دارد. بر همين اساس، بسياري از تحليلگران، ظهور نسل جديد از گروه القاعده را پيش بيني كردند. نكته قابل تأمل اينكه، نوظهوران و وابستگان به القاعده نوين خيز بلندي از دمشق تا بغداد و بيروت برداشته اند و در سال گذشته خشونت و افراطي‌گرايي هاي فراواني را انجام داده اند. القاعده اي كه در عراق صحبت از شكست و محو جدي آن بود، مجدداً احيا شده و اقداماتي مرگبارتر از گذشته انجام مي‌دهد. امروز گروه دولت اسلامي عراق و شام، داعش بار ديگر براي به دست گرفتن مناطق غربي عراق در حال جنگيدن است. حتي اين گروه با ائتلاف با جبهه النصره در سوريه شكوفاتر شده است و به همراه يكديگر براي نابودي منطقه تلاش مي كنند. بر همين اساس، خشونت فرقه اي بين شيعه و سني چندين برابر شده است. بسياري از جهادي‌هايي كه از اروپا روانه سوريه شده‌اند در آتش القاعده نوين در حال سوختن مي باشند. تلاش گردان‌هاي تروريستي چون (گردان‌هاي عبدا… عزام) براي كشاندن جنگ فرقه‌اي از سوريه به لبنان و عراق است. حتي حمله به سفارت ايران در بيروت و ساير اقدامات انتحاري چون بمب گذاري را در مناطق شيعه نشين در دستوركار خود دارند
گروه داعش

گروه داعش

دولت اسلامي عراق و شام يا داعش به عنوان گروهي منشعب از القاعده محسوب مي شود كه از منظر گرايشات عقيدتي و فكري و همچنين جنبه رفتاري رويكرد يكساني با القاعده دارد. با اين حال رفتارهاي اين گروه تروريستي در طول يك دهه گذشته و به خصوص چند سال اخير نشانگر راديكال تر و خشن تر بودن اين گروه در مقايسه با القاعده است و داعش با توجه به جدايي از القاعده و پيدايش اختلافاتي بين آن دو به عنوان مخوف‌ترين و قدرتمندترين گروه تروريستي در عرصه خاورميانه ظهور كرده است. هر چند كه داعش در شكل كنوني آن محصول بحران سوريه و گسترش اختلافات و منازعات منطقه اي بعد از 2011 است، اما ريشه ها و روند قدرت گرفتن آن به دوره پس از صدام در عراق يعني از سال 2003 به بعد مربوط است. حمله آمريكا به عراق در سال 2003 فرصت و فضاي مناسبي را براي حضور و نقش آفريني گروههاي مسلح و تروريستي مختلف از جمله گروههاي مرتبط با القاعده در اين كشور بوجود آورد. بر اين اساس گروههاي مسلح مختلفي به خصوص در سالهاي پس از 2004 در عراق ظهور كرد كه با جذب نيرو و منابع مالي در تلاش بودند كه با نيروهاي نظامي آمريكايي و همچنين نيروهاي عراقي مقابله كنند. يكي از مهمترين اين گروهها جماعه التوحيد و الجهاد بود كه به رهبري ابومصعب زرقاوي در سال 2004 تشكيل شد. پس از آنكه زرقاوي بيعت خود با اسامه بن لادن رهبر القاعده را اعلام كرد به تنظيم القاعده في بلاد الرافدين تبديل شد و همچنين به اين گروه القاعده عراق نيز اطلاق مي شد. زرقاوي بعد از آزادي از زندان در اردن در سال 1999 رهبري بخشي از داوطلبان جهادي در افغانستان را برعهده داشت، اما در سال 2001 از اين كشور به شمال عراق فرار كرد و در آنجا به گروه انصارالاسلام پيوست و سپس با ايجاد القاعده عراق، وفاداري خود به رهبري شبكه جهاني القاعده را بيان داشت. القاعده عراق به تدريج به اصلي ترين گروه تروريستي در عراق تبديل شد و بيشترين انفجارها و اقدامات تروريستي از سوي اين گروه صورت گرفت. از جمله مهمترين اقدامات القاعده عراق كه در پي ايجاد فتنه مذهبي و جنگ داخلي در عراق بود، انفجار حرم شريف امامين عسگرين در سامرا در سال 2006 بود. اين تشكل عمليات تروريستي خود را به اندازه اي افزايش داد كه به يكي از قوي ترين گروههاي مسلح در صحنه عراق تبديل شد و شروع به گسترش نفوذ خود در مناطق گسترده اي از عراق كرد تا اينكه در سال 2006،‌ زرقاوي علنا در يك نوار ويدئويي تشكيل آنچه را " شوراي مجاهدين" خواند به سركردگي عبدالله رشيد البغدادي اعلام كرد. پس از كشته شدن زرقاوي توسط نيروهاي آمريكايي در سال 2006، ابوحمزه المهاجر به سركردگي اين گروه تعيين شد و در پايان همان سال دولت اسلامي عراق به سركردگي ابوعمر البغدادي تشكيل شد. دولت اسلامي عراق به عنوان گروهي تروريستي و شاخه القاعده در عراق در شكل جديد خود تحت رهبري ابوعمر البغدادي تلاشهاي خود براي ايجاد ناامني در عراق را ادامه داد، با اين حال اين گروه از سال 2008 با افول و كاهش قدرت و تاثيرگذاري در عراق مواجه شد. شكل گيري نيروهاي الصحوه يا بيداري از ميان عشاير سني عراق براي مقابله با القاعده عراق و اقدامات نظامي و امنيتي در مقابل آن باعث تضعيف جدي اين گروه شد. در 19 آوريل 2010، نظاميان آمريكايي و عراقي طي يك عمليات نظامي در منطقه الثرثار، منزلي را هدف قرار دادند كه ابوعمر البغدادي و ابوحمزه المهاجر در آن حضور داشتند و پس از درگيريهاي شديد ميان دو طرف، اين منزل هدف حملات هوايي قرار گرفت و در نتيجه آن دو سركرده تروريستها به هلاكت رسيدند. يك هفته بعد، اين گروه تروريستي در بيانيه اي هلاكت البغدادي و المهاجر را رسما اعلام كرد و پس از حدود ده روز، مجلس شوراي دولت اسلامي عراق تشكيل جلسه داد و ابوبكر البغدادي را به عنوان جانشين ابوعمر البغدادي انتخاب كرد. هر چند در اين دوره دولت اسلامي عراق در مرحله ضعف بود، اما بحران سوريه فرصتهاي نويني را براي اين گروه ايجاد كرد و البغدادي با بهره گيري از آن توانست به جايگاه و نقش آفريني عمده اي در معادلات عراق و سوريه بپردازد. بحران سوريه از چند منظر باعث ايجاد فرصت براي گروه تروريستي دولت اسلامي عراق شد. اول اينكه سوريه با توجه به مجاورت جغرافيايي و پيوستگي سرزميني با عراق فضاي عملياتي مناسبي را براي افزايش قدرت و نقش آفريني اين گروه بوجود آورد. دوم اينكه گسترش بحران و رقابتهاي منطقه اي و افزايش تنشهاي مذهبي و فضاي افراط گرايانه در منطقه منابع انساني و مالي گسترده اي را براي گروه دولت اسلامي عراق فراهم ساخت. با توجه به شرايط جديد سوريه ابوبكر بغدادي يكي از معاونان خود به نام ابومحمد الجولاني را به سوريه فرستاد كه منجر به شكل گيري گروه جبهه النصره در سوريه در 2011 شد. جبهه النصره تا سال 2013 به عنوان گروهي وابسته به القاعده در سوريه معروف بود و توانست با جذب نيرو و منابع مالي به يكي از بازيگران مهم معارض در اين كشور تبديل شود. در حالي كه گزارشهاي اطلاعاتي از رابطه فكري و تشكيلاتي اين گروه با شاخه دولت عراق اسلامي پرده برداشت، در نهم آوريل 2013، ابوبكر البغدادي در يك پيام صوتي اعلام كرد كه جبهه النصره امتداد دولت اسلامي عراق است و تشكيل آنچه دولت اسلامي عراق و شام خواند با ادغام جبهه النصره و دولت اسلامي عراق اعلام كرد. اما طولي نكشيد كه يك نوار صوتي منتسب به ابومحمد الجولاني پخش شد كه در اين نوار از رابطه خود با دولت اسلامي عراق سخن گفت، اما وي ايده ادغام با اين گروه را نپذيرفت و بيعت خود را با شبكه القاعده تحت رهبري ايمن الظواهري اعلام كرد. بر اين اساس به رغم تاكيد ايمن الظواهري بر انحلال داعش و فعاليت جداگانه دولت اسلامي در عراق و جبهه النصره در سوريه، البغدادي بر ادامه حيات داعش تاكيد كرد. بر اين اساس بود كه اختلافات مهمي بين البغدادي و ايمن الظواهري و درگيريهاي بين جبهه النصره و داعش رخ داد. با اين حال داعش توانست به نقش آفريني گسترده تري در سوريه بپردازد و جايگاه خود را در اين كشور با تصرف برخي مناطق تثبيت كند. داعش پس از تقويت خود در سوريه بتدريج حضور و نقش آفريني خود در عراق را نيز گسترش داد. داعشي‌ها كه در طول سال 2013 حضور پراكنده اي در عراق داشتند، از ابتداي 2014 نقش خود در اين كشور را بسيار توسعه دادند. بر اين اساس بود كه آنها توانستند بر مناطق گسترده اي از عراق در استان الانبار مسلط شوند و شهرهاي مهم رمادي و فلوجه را به تصرف خود درآورند. هر چند نيروهاي عراقي توانستند مناطق مهمي از جمله رمادي را از كنترل داعش خارج سازند، اما شهرهايي مانند فلوجه همچنان در دست داعش باقي ماند. در حالي كه ارتش عراق در حال تشديد اقدامات اطلاعاتي و نظامي خود براي خارج ساختن داعش از فلوجه بود، مرحله جديدي از عمليات نظامي و پيشرويهاي اين گروه در استانهاي صلاح الدين، نينوا، ديالي و كركوك آغاز شد. داعش بعد از ناكامي در تصرف سامرا به موصل حمله كرد و توانست بر اين شهر مسلط شود. سپس پيشرويهاي داعش به سوي ساير مناطق عراق ادامه يافت و از جمله باعث تسلط بر تكريت شد. در حال حاضر داعش بر مناطق قابل توجهي از سوريه به خصوص قسمتهاي شرقي مانند الرقه و همچنين بخش‌هاي مهمي از مركز و غرب عراق مسلط است. در چنين شرايطي كه با گسترش توان مالي و انساني داعش و همكاري برخي گروههاي محلي با آن همراه است، تهديدات مختلف ناشي از آن در منطقه در حال گسترش است.
جنبش گولن

جنبش گولن

جنبش گولن طی سال‌های اخیر، جریانی در ترکیه رشد کرده که اگر چه خود را وامدار اندیشه‌های سعید نورسی عالم برجسته ترک می‌داند، اما از جهات گوناگون به ارائه الگویی نوین پرداخته است. این جریان که عموماً با نام رهبر آن فتح‌الله گولن آمیخته است، تحت عناوینی هم‌چون جماعت خدمت، جریان نورچی و جماعت گولن نیز شناخته می‌شود. این جریان نه تنها در ترکیه نوین به عنوان یکی از جریان های مهم شناخته شده، بلکه در سطح منطقه نیز جریانی تاثیرگذار محسوب می شود و طی سال های گذشته، رشدی فزاینده در مناطقی همچون بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز، افریقا و حتی امریکا داشته است. شخصیت ودیدگاه های گولن درباره گولن و شخصیت او دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی از شاگردان گولن به او لقب خواجه افندی داده اند؛ زیرا وی هم تحصیلات سنتی دینی داشته و هم به فلسفه غرب و به ویژه فلسفه کانت تعلقی ویژه دارد. برخی دیگر از افراد جماعت، او را به چشم حضرت مهدی (عج) نگاه می کنند. برخی دیگر او را یک واعظ ساده مذهبی می دانند که بواسطه نوع سخنرانی هایش در میان مردم مشهور شده است. برخی نیز او را یک مصلح بزرگ دینی و پیام آور صلح و آشتی اسلام با دموکراسی تلقی می کنند. مخالفان وی نیز او را فردی دروغگو و فریبکار توصیف می کنند که حتی جرات بازگشت به ترکیه را نیز ندارد. عده ای نیز اعتقاد دارند گولن با شخصیت بت گونه ای که به هوادارانش داده، تصویری نژادپرست، ناسیونالیست و بیگانه از دیگران، از جماعت خود ترسیم کرده است. تکبر و خوار شمردن کسانی که خارج از جماعت هستند، به رویه ای معمولی تبدیل شده است. به نحوی که نزد پیروان این جماعت، غیر از گولن، سایر علمای جهان اسلام بی اطلاع هستند و درک درستی از مسایل ندارند. (DAĞ, 2014) به هر حال فارغ از آنکه قضاوتی درباره تعارف فوق از گولن و شخصیت وی داشته باشیم، واقعیت آن است که امروز نام فتح الله گولن با اصطلاح اسلام روشنگر یا معتدل ترک که بسیاری از پژوهندگان از آموزه هاو جهان بینی آن با عنوان «پارادایم اسلام اجتماعی» یاد می کنند، گره خورده است.( فلاح، 207:1389-205) در حقیقت فتح الله گولن در ترکیه به عنوان پدر اسلام اجتماعی معروف است و وی را بنیانگذار و رهبر جنبش گولن می‌خوانند. همچنین برخی از کتاب های گولن از پرفروش ترین کتاب ها در ترکیه و حتی سایر کشورهای اسلامی بوده اند. مدارس او در بیش از 160 کشور جهان فعالیت می کنند و آراء و افکار وی را به شاگران خود منتقل می کنند. جماعت خدمت(جریان گولن) آنچه امروز به نام جریان گولن یا جماعت خدمت معروف است، حاصل اندیشه ها و تلاش های محمد فتح الله گولن است. وی به عنوان یکی از شاگردان مکتب نورسی، تلاش زیادی جهت مدرن کردن جنبش نور انجام داد. وی که مشهورترین واعظ، نویسنده و تدریس کننده علوم اخلاقی و الهیات ترکیه محسوب می شود، در صدر جریانی قرار گرفته که طی سال های گذشته از تاثیر به سزایی در فضای سیاسی ـ اجتماعی ترکیه و برخی دیگر از کشورهای اسلامی برخوردار بوده است. اگر چه گولن صراحتا نورجی بودن خود را به زبان نیاورده و در سخنرانی ها کمتر از سعید نورسی یاد می کند، باید این حال جریان وی عمدتا جریانی منشعب از جماعت نور تلقی می شود. گولن که هم اکنون در پنسیلوانیای آمریکا زندگی می کند، خطیبی توانا است که از سن 14 سالگی خطابه می کرده است. وی بیشتر آموزش های دینی خود را نزد پدر و در تکیه محله خود نزد علما و متصوفه فرا گرفته است. پدرش علاوه بر زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را هم به او آموخت. وی که هیچگاه ازدواج نکرده و مجرد زندگی می کند، بحث های دینی خود را با احساسات، عواطف و بیانی رسا همراه می کند و عیبی نمی بیند که هنگام موعظه، اشکش بر گونه جاری شود. او از طریق فن خطابت و همچنین با شیوه های خاص خود مانند گریه کردن در حال سخنرانی، توجه مخاطبان را به خود معطوف کرده و نورجی ها و دیگر افراد گروه های دینی را تحت تأثیر قرار داده است. از جلسات وعظ او فیلمبرداری می‌شود و این فیلم ها میان هوادارانش دست به دست می چرخد و تکثیر می شود. همچنین مجموعه سخنرانی های فتح الله گولن در قالب کاست و سی دی در مناطق مختلف توزیع می شود. این اقدام که هم پول و هم طرفداران او را افزایش داده است، با مخالفت سایر زعمای حرکت نورجی مواجه شده و اعتراض آنها را برانگیخته است. با این حال فتح الله گولن همچنان به این شیوه تشکیلاتی خود ادامه می دهد و موفق به ایجاد شبکه ای گسترده شده است. ماهیت جریان گولن درباره این جریان، دیدگاه‌های کلان مختلفی وجود دارد. به نحوی که برخی جریان گولن را جریان بومی می دانند که از بطن جامعه و اعتقادات مذهبی مردم ترکیه برخاسته است و برخی دیگر نیز آن را جریانی وارداتی تلقی می‌کنند که توسط امریکا و سایر کشورهای غربی مورد حمایت قرار گرفته است. باید توجه داشت که فتح الله گولن در ترکیه به شخصیت افسانه ای تبدیل شده که حضور، نفوذ و سایه وی و جماعتش در محیط و فضای کلیه اماکن سیاسی، نظامی و امنیتی ترکیه سایه افکنده و وابستگی این جماعت و التزام آن به احکام اسلامی و سیاست های آن بطور واضح و شفاف مشخص نیست. در واقع این جریان به رغم تعدد و تنوع حوزه های فعالیتش، همچنان ناشناخته و مبهم به نظر می رسد و بسیاری از صاحب نظران چه در داخل و چه خارج از ترکیه، نسبت به مقاصد و نیات دراز مدت این جریان اظهار بی اطلاعی می کنند. به نحوی که هیچ کس از میزان قدرت مالی و تعداد طرفداران این جریان اطلاع درستی ندارد و معلوم نیست نفوذ گولن در دستگاه های کلیدی دولتی تا چه حد است و در صورت احراز قدرت بیشتر، چه خط مشی را پیش خواهد گرفت.
جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان¬المسلمين را مي¬توان مهم¬ترين جنبش اسلامي در جهان عرب طي قرن گذشته محسوب كرد. جنبشي كه حسن البنا در 1928 مصر پديد آورد، ايدئولوژي آن اسلام و در اصول سياسي و اجتماعي خواهان بازگشت به حكومت اسلامي در قرن هاي اوليه است. اين جماعت در زمان تأسيس و شكل‌گيري به عنوان جنبشي اسلام‌گرا در مقابل جريان‌هاي سكولار جهان عرب ظهور كرد. اساس و مبناي شكل‌گيري آن مبارزه با الغاي خلافت و جلوگيري از گسترش الگوي لائيك در جهان اسلام بود. در واقع، در شرايطي كه خلافت اسلامي در قالب امپراتوري عثماني در مركزيت جهان اسلام مضمحل شده بود و جريان‌هاي سكولار و ملي‌گراي عربي و تركي در حال رشد و عرض اندام بودند، حسن البنا با طرح دعوت اسلامي، جنبش جديدي را پايه‌گذاري كرد كه احياي مجدد خلافت در رأس امور و برنامه‌هاي سياسي آن قرار داشت و به همين دليل به كانوني براي جلب مسلمانان در داخل و خارج مصر تبديل شد. در حقيقت جنبش اخوان المسلمين را اصولاً بايد زائيده اوضاع سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر مصر در پي رواج تفكر جدايي دين از سياست (سكولاريسم) در ميان روشنفكران و آهنگ احساسات ملي گرايانه براي اصلاح اين كشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 1919 مصر بر ضد انگليس دانست. اهداف بنيان گذاران اين جنبش- به ويژه حسن البناء- از يك سو بر ايجاد تحول در اعتقادات اسلامي مسلمانان و بالاخص مصريان از حالتي ايستا و بي تحرك به سمت پويايي و حاكميت تعاليم شريعت بر زندگي اجتماعي و سياسي مصر و از سوي ديگر بر يگانگي مسلمانان در برابر استعمارگران غرب كه كشورهاي اسلامي را مورد تجاوز قرار داده بودند، دور مي زد. حسن البناء رهبر جنبش تلاش‌هاي خود را در سه مرحله «تبليغ»، «جذب و سازماندهي» و «مرحله عملي» آغاز نمود. اصولي كه حسن البناء بر آن اعتقاد داشت عبارت بودند از:1 ـ «اجتناب از جدال‌هاي مذهبي و فرقه‌اي» (از زماني كه جماعت تقريب بين مذاهب اسلامي تأسيس شد حسن البناء و ايت‌الله قمي در تأسيس آن سهيم بودند همكاري ميان اخوان‌المسلمين و شيعيان برقرار شد كه در نهايت به ديدار نوّاب صفوي در سال 1954م. از مصر منجر گرديد. حسن البناء در مراسم حج 1948 با ايت‌الله كاشاني ديدار كرد و ميان آنها تفاهم برقرار گرديد و برخي از دانشجويان شيعه كه در مصر تحصيل مي‌كردند به جنبش اخوان‌المسلمين پيوستند)؛ 2 ـ «سياست گام به گام»: در نگاه وي جنبش قبل از آن‌كه به هدف غايي خويش برسد، بايد اين مراحل را (تبليغ، بيان و تفسير؛ عمل و نتيجه‌گيري) را گام به گام طي نمايد؛ 3 ـ «استفاده از نيروهاي مختلف براي تحقق اهداف»؛ 4 ـ «برپايي حكومت اسلامي»: اخوان‌المسلمين حكومت را براي خود نمي‌خواهد، بلكه حامي كساني مي‌باشد كه بتوانند مسؤوليت حكومت را بر عهده بگيرند و قوانين قرآن را اجرا نمايند و اگر چنين فردي پيدا نشد، تشكيل حكومت يكي از برنامه‌هاي اخوان‌المسلمين خواهد بود؛ 5 ـ «مقاومت در برابر تجاوزگران». جنگ جهاني دوم و پيامدهاي مصر، روند تصاعدي نفوذ اخوان المسلمين را در مصر گسترش داد، تشكيلات اخوان المسلمين سازمان يافته‌تر و مواضع سياسي و ايدئولوژيك آنها منسجم‌تر گرديد. بعد از جنگ سازمان از وضع آشفتة حزب وفد استفاده نمود و خود را به عنوان سازمان انقلابي و مخالف نظام موجود معرفي كرد و پايگاه‌هاي توده‌اي حزب وفد را به سرعت تصرف كرد. بر اثر دسيسه‌ها و برخي اقدامات خودسرانه كه بعضي از افراد در سازمان عليه دولت انجام مي‌دادند، دولت در سال 1948م با سيزده مورد اتهام به سازمان در مورد فعاليت‌هاي تروريستي، توطئه عليه سرنگوني نظام سلطنتي مصر، جمع‌آوري مهمّات و... سازمان را منحل اعلام نمود و حسن البناء در توطئه‌اي سازمان يافته در فوريه 1949م ترور گرديد. اخوان‌المسلمين با توجه به رسالت فراكشوري خود كه به ويژه در مقابله با جهت گيري رو به گسترش ملي‌گرايي سكولار خلاصه مي شد؛ در مصر محدود نماند و به كشورهاي مختلف جهان عرب سرايت كرد و به تدريج در ساير كشورهاي عربي شكل گرفته و گسترش پيدا كرد. در اين زمينه دو مرحله را مي‌توان مشخص كرد. مرحله اول، رشد فزاينده توجه و تمايل به دنياي اسلام و به ويژه معضلات سياسي آن و درگيري مستمر با اين مشكلات؛ مرحله‌اي كه قبل از سال 1937 آغاز شده بود. مرحله دوم تاسيس شعب گوناگون اخوان‌المسلمين در خارج از مصر بود، به نحوي كه اين جنبش در حال حاضر در بسياري از كشورها بويژه در خاورميانه و شمال آفريقا، شاخه هاي اين جنبش فعال مي باشد.
گروه طالبان

گروه طالبان

طالبان به عنوان يكي از پديده‌هاي تاريخ معاصر افغانستان، در پي رقابت قدرت‌هاي بزرگ و پس از اشغال افغانستان توسط شوروي، در سال 1373 حكومت را در افغانستان به دست گرفت و با آموزش و حمايت‌هاي بي‌دريغ كشورهاي منطقه نظير پاكستان و عربستان سعودي تا سال 1380 در قدرت باقي ماندند. پس از اشغال افغانستان توسط شوروي در 7 دي 1357، مبارزان افغان به مبارزه عليه اشغالگران شوروي پرداختند و سرانجام نيروهاي ارتش سرخ در بهمن 1367 خاك افغانستان را ترك كردند. با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ايالات متحده به قرارداد ژنو وفادار نماند و از مجاهدان افغاني به دليل رقابت و خصومت با شوروي حمايت كرد. بدين ترتيب افغانستان به ميدان رقابت قدرت‌هاي بزرگ در جنگ سرد تبديل شد. با پايان جنگ سرد و خروج شوروي از افغانستان و در پي تغييرات داخلي در پاكستان، اين كشور اقدام به تأسيس هزاران مدرسه ديني با گرايش سلفي ديوبندي كرد كه با حمايت كشورهاي عربي حوزه خليج فارس به ويژه عربستان همراه بود. نقش پاكستان در ايجاد، پرورش و حمايت از گروه افراطي طالبان كاملاً آشكار است. منافع ملي پاكستان در افغانستان نيز توسط گروه‌هاي دست‌نشانده پشتون كه در مناطق شمال غربي پاكستان و در مرز با افغانستان زندگي مي‌كنند، تأمين مي‌شود. زماني كه احزابي مثل حزب اسلامي حكمتيار ديگر نتوانستند خواسته‌ها و منافع پاكستان را تأمين كنند، گروه‌هايي از جنگجويان مناطق قبايلي پاكستان به رهبري بيت‌الله محسود در وزيرستان جنوبي متحد شدند و جنبش طالبان پاكستان را در دسامبر 2006 پايه‌گذاري كردند . به نظر مي‌رسد در تحليل شكل‌گيري طالبان بايد مؤلفه‌هايي مانند شكنندگي اجتماعي، سنت‌هاي پايدار و انعطاف‌ناپذير مذهبي، فقر فرهنگي و اقتصادي، تعصب قبيله‌اي و سلحشوري عشيره‌اي، سخت‌گيري اخلاقي، ساخت كشمكش‌پرور قومي، ملي و مذهبي و نيز دخالت بازيگران خارجي كه مقاصد، منافع‌، ديدگاه‌ها، اولويت‌ها و نگراني‌هاي نامتقارن، متفاوت و متعارض دارند، مورد توجه قرار گيرد. ايدئولوژي طالبان عقايد افراطي مذهبي دارند و به ديوبنديه كه به آموزه‌هاي وهابي نزديك مي‌باشد، وابسته‌اند. اين جنبش افراطي تاكنون توضيحات مشخص و واضحي درباره آرمان‌هاي خود نداده است؛ هر چند كه اعتقاد خود در تشكيل امارت اسلامي را به صورت آشكار اعلام مي كند. احمد رشيد در اين باره مي‌گويد: «شناخت پديده طالبان به دليل تعدد گروه‌هاي وابسته به آنها در مناطق قبايلي و آزاد پاكستان، ساختار سياسي، رهبري‌ و فرايند تصميم‌گيري، دشوار به نظر مي‌رسد. با اينكه در دين اسلام آيات و احاديث محكمي وجود دارد كه كشتن انساني بي‌گناه را به مثابه قتل همۀ انسان‌ها دانسته‌اند، اما حاميان و رهبران طالبانيسم ادعا مي‌كنند در راستاي اجراي دقيق قوانين و سنت اسلام و تشكيل خلافت و حكومت اسلامي به اين اقدامات دست مي‌زنند و پيروان خود را مقيد و ملزم به اطاعت از دستورهاي دين اسلام مي‌كنند». بنابراين مهم‌ترين اصل در انديشه سياسي گروه‌هاي بنيادگراي افراطي از جمله طالبان، احياي امارت اسلامي است. در حال حاضر، طالبان پاكستان كه به نوعي از اعقاب فكري جمعيت علماي هند به شمار مي‌رود، طرح احياي امارت اسلامي را در پاكستان دنبال مي‌كند. در تئوري خلافت و امارتِ مطلوب طالبان، مردم و احزاب جايگاهي ندارند. تعدادي از سران قبايل و نخبگان ديني با عنوان اهل حل و عقد گرد هم مي‌آيند و فردي را براي اين پست نامزد مي‌كنند؛ آن‌گاه تمام اختيارات كشور به شخص خليفه يا اميرالمؤمنين منتقل مي‌شود. مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربي يكي از شعارهاي اساسي تمام گروه‌هاي اسلامي است؛ اما آنچه بنيادگرايي افراطي از نوع طالبان را از ساير گروه‌هاي اسلامي جدا مي‌سازد، نفي مطلق مدنيت غربي است. گروه‌هاي اسلامي ديگر نظير اخواني‌ها نقادانه به تمدن غربي مي‌نگرند و ضمن رد جنبه‌هاي منفي، از جنبه‌هاي مثبت آن استقبال مي‌كنند؛ اما طالبان و مكتب‌هاي ديوبندي و وهابي با هر نوع دستاورد تمدن غربي مخالفت مي‌كنند. برخورد غيرنقادانه در پذيرش يا نفي ‌فرهنگ غربي، مشكلات بي‌شماري به همراه دارد. مخالفت تعصب‌آميز طالبان با تلويزيون، وسايل تصويربرداري، لباس فرنگي، سينما و امثال آن نشانۀ آشكار روحيه ستيزه‌جويي آنان با مظاهر تمدن غربي است. طالبان تلويزيون و سينما را ابزاري شيطاني مي‌داند. مولانا فضل‌الله، رهبر طالبان پاكستان، نيز تلويزيون را ابزار لهو و لعب كه مشروعيتي در دين ندارد، دانسته است. گروه اجراي مقررات اسلامي يا تنفيذ الشريعه كه بر دره سوات مسلط شده‌اند، تحصيل را براي دختران در اين منطقه ممنوع كرده‌اند. به دستور مولانا فضل‌الله، بيش از 170 مدرسه و ساختمان دولتي در اين منطقه تخريب شده‌اند. در اعلاميه‌اي كه در 2 بهمن 1387 در روزنامه محلي دي نيوز پاكستان منتشر شد، طالبان پاكستان به طور كامل حضور دختران را در مدارس منطقه دره سوات ممنوع اعلام كرد. به اين ترتيب، بيش از 400 مدرسه خصوصي دخترانه بسته شد. دست‌كم 10 مدرسه دخترانه كه پس از 26 دي 1387 هم‌زمان با اتمام ضرب‌العجل اعلام‌شدۀ طالبان فعال بودند، در شهر مينگورا منفجر شدند و بيش از 170 مدرسه و ساختمان‌ دولتي مورد حمله قرار گرفتند. از پيچيدگي‌هاي اساسي بينش طالبان، روح تعبدگرايي و قداست‌بخشي به دستاوردهاي كلامي و فقهي پيشينيان است. بنيادگرايي افراطي دوران صدر و ميانه اسلام را دوره طلايي و مصون از هر نوع خطا تلقي و درباره تفاسير و تأويل‌هاي ديني اين دوره اعتقادي جزم‌گرايانه دارد. اجتهاد و انبساط تازه در اين مكتب جايگاهي ندارد و مردم عموماً موظف به پيروي مقلدانه از كلمات و گفتار علماي سلف هستند. برداشت صرفاً تقليدگرايانه آنها از دين سبب بدبيني و حتي دشمني آنان با الگوهاي زندگي رايج در دنياي معاصر جهان اسلام شده است. تنها الگوي مطلوب نزد بنيادگرايان افراطي، الگوي زندگي جوامع روستايي قرون اوليه اسلامي است. رفتار خشك و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرش‌شان به نقش اجتماعي و تربيتي زن در جامعه، ريشه در همين روح سلفي‌گري آنها دارد كه با ضروريات زندگي كنوني كاملاً بيگانه است. هم‌چنين تفسير آنان از مفاهيمي مانند توحيد و شرك، كه اساس انديشه كلامي بنيادگرايي افراطي را تشكيل مي‌دهد، در مغايرت آشكار با تفاسير رايج آن مفاهيم نزد ساير مكاتب اسلامي است.
رژيم صهيونيستي

رژيم صهيونيستي

شاباك يا به صورت مخفف شين بت يا شين بث، سرويس ضد اطلاعات و امنيت داخلي اسراييل است. شين بت خلاصه كلمه ‹‹خدمت به امنيت›› است. ايسر هرئيل از زمان شكل‌گيري اين سازمان تا سال 1952م. رئيس آن بود. نامبرده بعدها به رياست موساد هم رسيد. اين سازمان مسئول جمع آوري اطلاعات درباره سازمانهاي اطلاعاتي خارجي مربوط به دول دوست و دشمن و فعاليتهاي آنها و تأمين امنيت مقامات و تأسيسات اسراييلي، تحقيق درباره خرابكاري عليه دشمنان داخلي و خارجي، از جمله خرابكاري و تروريسم در اسراييل و خارج است.
alwaght.net
پرونده

ارزیابی‌های اندیشکده‌های غربی از جنگ 12 روزه ... آثار کوتاه‌مدت تا بلندمدت

شنبه 6 مهر 1404
ارزیابی‌های اندیشکده‌های غربی از جنگ 12 روزه ... آثار کوتاه‌مدت تا بلندمدت
تحلیل اندیشکده‌های غربی نشان می‌دهد جنگ کوتاه ایران و رژیم صهیونیستی هشداری برای قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی است که حتی درگیری‌های محدود می‌توانند پیامدهای گسترده‌ای داشته باشند

 

الوقت- جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی نه تنها یک رخداد نظامی بلکه نقطه عطفی در تاریخ منازعات غرب آسیا به شمار می‌آید. در چهار دهه گذشته، تقابل ایران و رژیم صهیونیستی عمدتاً غیرمستقیم بود و در سال‌های اخیر این برخوردها به ترکیبی از عملیات سایبری و رویارویی گروه‌های نیابتی و هر از گاهی با ترور دانشمندان و فرماندهان ایرانی محدود می‌شد تا اینکه در سال جاری این کشمکش‌ها به سطحی فراتر رفت و به رویارویی مستقیم نظامی بین دو طرف تبدیل شد که نشان دهنده تغییر قابل توجه در ماهیت و شدت تنش‌های منطقه‌ای است.   

جنگ ۱۲ روزه نتیجه چند عامل همزمان بود، ادعای غرب و رژیم صهیونیستی درباره نزدیک شدن ایران به آستانه ساخت سلاح هسته‌ای، بالا گرفتن تنش‌ها در دریای سرخ و نگرانی رژیم اشغالگر از تغییر موازنه قدرت در منطقه.

آغاز جنگ در 23 خرداد ۱۴۰۴ (13 ژوئن)‏ با ترور فرماندهان ارشد و دانشمندان هسته‌ای ایران و حملات هوایی رژیم صهیونیستی به مراکز هسته‌ای کلید خورد. این حمله در قالب عملیاتی موسوم به «طلوع شیران»  انجام شد که هدف آن حملات محدود اما مؤثر برای عقب راندن برنامه هسته‌ای ایران بود.  

ایران در پاسخ، حملات موشکی و پهپادی گسترده‌ای علیه تل‌آویو، حیفا و مراکز نظامی و زیرساختها در سرزمینهای اشغالی ترتیب داد. این تقابل مستقیم طی ۱۲ روز ادامه یافت اما دامنه اثرگذاری آن فراتر از منطقه بود، قیمت نفت افزایش یافت، بازارهای مالی جهان دچار نوسان شدند و برخی دولتها برای مهار بحران فعالانه وارد عمل شدند.

این جنگ در رسانه‌ها و اندیشکده‌های غربی نیز بازتاب گسترده‌ای داشت و توجه کارشناسان و تحلیلگران را به خود جلب کرد. طی هفته‌ها پس از پایان درگیری، گزارش‌ها و مقالات متعددی منتشر شد که ابعاد سیاسی، امنیتی و اقتصادی تقابل مستقیم تهران و تل‌آویو را بررسی می‌کردند. تحلیلگران به پیامدهای منطقه‌ای این جنگ، تأثیر آن بر موازنه قدرت در غرب آسیا و پیامدهای احتمالی برای بازارهای جهانی پرداخته و سناریوهای آینده را ارزیابی کردند.

اهمیت این جنگ در نگاه اندیشکده‌های آمریکایی تنها به میزان تخریب‌ها یا تلفات انسانی محدود نمی‌شد بلکه در ماهیت و مدل آن نهفته است. بسیاری از تحلیلگران این مراکز، این جنگ را نمونه‌ای از «درگیری‌های کوتاه، شدید و کنترل‌شده» توصیف کرده‌اند، الگویی که می‌تواند به مدل غالب جنگ‌های آینده در غرب آسیا بدل شود.

اندیشکده‌های آمریکایی از جمله «رَند، بروکینگز، موسسه مطالعات جنگ (ISW)، مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیک (CSIS)، بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها(FDD)، موسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک (WINEP)، شورای روابط خارجی (CFR)، شورای آتلانتیک، کارنگی و هادسن»، همچنین برخی اندیشکده‌های اروپایی هر یک با زاویه‌ای متفاوت به تحلیل این نبرد پرداختند.    

برخی بر نقاط قوت و ضعف نظامی دو طرف تمرکز کردند، برخی دیگر پیامدهای ژئوپلیتیک و اقتصادی آن را برجسته ساختند. این مجموعه گزارش‌ها امروز به منبعی ارزشمند برای درک ابعاد واقعی جنگ ۱۲ روزه و آینده امنیت منطقه تبدیل شده‌اند.

 

شکستن تابوها توسط تهران-تل‌آویو

اندیشکده‌های «بروکینگز و رند» در گزارشهایی نوشتند که رژیم صهیونیستی با تحلیل دقیق وضعیت منطقه و با در نظر گرفتن ظرفیت‌های دفاعی و نظامی خود، اقدام به طراحی یک حمله محدود و محاسبه‌ شده کرد تا ضمن عقب راندن برنامه هسته‌ای ایران از ورود به یک جنگ تمام‌عیار جلوگیری شود.

بر اساس گزارش‌ «مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیک»، اهداف این عملیات محدود و دقیق بودند و عمدتاً شامل مراکز تحقیق و توسعه سانتریفیوژها، تاسیسات هسته‌ای و انبارهای ذخیره اورانیوم غنی‌شده می‌شدند. هدف اصلی ایجاد اختلال موقت و ایجاد فشار روانی بود تا روند پیشرفت هسته‌ای ایران کند شود، بدون اینکه تهران را به یک واکنش گسترده و طولانی‌ مدت مجبور کند.

کارشناسان بروکینگز تاکید کردند که اسرائیل به ‌وضوح نشان داد که به دنبال تغییر سیاسی فوری یا نابودی کامل ظرفیت هسته‌ای ایران نیست بلکه بازدارندگی تاکتیکی و موقتی را مدنظر دارد.

از دیدگاه موسسه «رند»، رژیم صهیونیستی پیش از آغاز حمله سناریوهای متعددی را بررسی کرده بود: سناریو اول، حمله تمام‌عیار و نابودی زیرساختها‌ بود. سناریو دوم، حملات محدود با کمترین آسیب به غیرنظامیان و سناریو سوم، عقب‌نشینی دیپلماتیک بدون اقدام نظامی. انتخاب سناریوی دوم نشان‌ دهنده آگاهی نظامی تل‌آویو از خطرات پیامدهای منطقه‌ای و جهانی بود. همچنین این تصمیم، با همکاری اطلاعاتی آمریکا و کشورهای اروپایی انجام می‌شد تا دقت عملیات افزایش یابد و خطای انسانی به حداقل برسد.

در عین حال، «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و موسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک» اشاره کردند که رژیم صهیونیستی همزمان با حملات هوایی، برنامه‌ای برای جنگ روانی و رسانه‌ای نیز داشت. انتشار تصاویر هدفگیری دقیق تأسیسات و نمایش توانایی رهگیری حملات ایران، بخشی از استراتژی بازدارندگی روانی بود.

هدف این اقدام، القای این پیام به تهران و افکارعمومی منطقه بود که هر گونه پیشروی ایران در برنامه هسته‌ای با واکنش سریع و محاسبه ‌شده مواجه خواهد شد. همچنین، رژیم صهیونیستی با استراتژی ضربه محدود، هدفمند و کنترل‌ شده قصد داشت ضمن ایجاد اختلال در برنامه هسته‌ای ایران، دامنه تنش را مدیریت کرده و از کشیده شدن جنگ به سطح منطقه‌ای جلوگیری کند.  

«موسسه مطالعات بین‌المللی و استراتژیک» در تحلیلی نوشت: جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل، رویدادی استراتژیک با پیامدهای گسترده منطقه‌ای و بین‌المللی بود. در این درگیری هر دو طرف تابوها را شکستند: اسرائیل با حمله به اهدافی در خاک ایران، و ایران با حمله به پایگاه العدید آمریکا در قطر. ااز سوی دیگر، حملات اسرائیل، تهران را مجبور به بازتعریف سطح پاسخ‌دهی خود کرده است.

 

واکنش ایران و راهبردهای نظامی آن  

واکنش ایران به حملات رژیم اشغالگر شاخصی از توان و استراتژی بازدارندگی این کشور بود. همان‌طور که اندیشکده‌های «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و رَند» تحلیل کردند، تهران از همان روزه نخست از یک رویکرد چندلایه استفاده کرد که شامل شلیک موشک‌های بالستیک، پهپادهای انتحاری و جنگ سایبری می‌شد.

این واکنش نشان‌دهنده آن بود که ایران نه تنها قصد دارد به حملات پاسخ دهد بلکه می‌خواهد پیام روشنی به رژیم صهیونیستی و قدرتهای جهانی بدهد که هرگونه اقدام نظامی علیه ایران با هزینه‌ای قابل توجه همراه خواهد بود.  

 

«بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» در گزارش خود اشاره کرد که تلاش ایران بر اختلال در سامانه‌های پدافندی صهیونیستی متمرکز بود. با شلیک همزمان موشک‌ها و پهپادها، تهران تلاش کرد تا گنبد آهنین و سایر سامانه‌های رهگیری اسرائیل را خسته کند و تعدادی از موشک‌ها و پهپادها به اهداف مورد نظر اصابت کردند.

تهران با شلیک دهها موشک بالستیک میان‌برد و پهپادهای انتحاری نه تنها اهداف نظامی در سرزمینهای اشغالی را هدف قرار داد بلکه توانست افکارعمومی و مقامات تل‌آویو را نیز تحت تاثیر قرار دهد. حتی حملات محدودی که به اهداف برخورد کردند، پیام بازدارنده مهمی برای اسرائیل و قدرتهای جهانی ارسال کرد که ایران قادر است پاسخ متقابل مؤثر و پرهزینه به حملات خارجی ارائه دهد.

این اندیشکده همچنین به نقش جنگ روانی و رسانه‌ای ایران اشاره می‌کند. انتشار تصاویر پهپادها و موشک‌های شلیک ‌شده، اطلاع‌رسانی محدود درباره خسارات داخلی و همزمان برجسته‌سازی ضعف دفاعی رژیم صهیونیستی، همه بخشی از استراتژی ایران برای مدیریت افکارعمومی داخلی و فشار روانی بر دشمن بودند. این تاکتیک‌ها باعث شد که حتی کوتاه بودن جنگ، اثرات روانی قابل توجهی بر جامعه صهیونیستی داشته باشد. همچنین موشکهای میان‌برد «قدر» و «سجیل» و پهپادهای انتحاری «شاهد» و «مهاجر» نشان دادند که ایران می‌تواند تهدیدی واقعی علیه سامانه‌های دفاعی پیشرفته اسرائیل ایجاد کند.

به باور موسسه رَند، ایران همچنان چند گزینه در اختیار دارد. هرچند نیروهای نیابتی آن آسیب دیده‌اند اما تهران همچنان می‌تواند تا حدی از ظرفیت این گروه‌ها استفاده کند. مهمتر از آن، ایران زرادخانه عظیمی متشکل از هزاران موشک در اختیار دارد که توان هدف‌گیری اسرائیل را دارند. علاوه‌براین، ایران ابزارهای نامتقارن دیگری همچون حملات سایبری نیز در دست دارد.  

 

ادامه جنگ به ضرر صهیونیست‌ها بود

موسسه رَند در گزارش خود به توانمندی‌های نظامی ایران اشاره کرد و نوشت: هرچند ادامه کمپین هوایی می‌توانست به اسرائیل فرصت دهد تا بخش بیشتری از توان موشکی ‏ایران و حتی رهبران ارشد آنرا هدف قرار دهد اما باید مزایای عملیاتی این اقدام را با هزینه‌های ‏احتمالی که متحمل می‌شد سنجید. با وجود انهدام بخشی از پرتابگرهای موشکی ایران، تهران موفق شد بیش از 30 ‏اسرائیلی را به قتل برساند، بیش از ۳ هزار نفر را مجروح کند و حدود ۳ میلیارد دلار خسارت به اسرائیل وارد کند.

اسرائیل با ترکیبی از مهارت و شانس توانست خلبانان خود را در پرواز بر فراز آسمان ایران از دست ندهد اما اگر حملات ادامه پیدا می‌کرد دیر یا زود این شانس تمام می‌شد و ایران می‌توانست موفقیتی در این زمینه کسب کند.

 

تحلیلگران شورای آتلانتیک در گزارش خود نوشتند: تل‌آویو با وجود موفقیتها، ضربات و تلفات قابل ‌توجهی از موشکهای بالستیک ایران متحمل شد که دفاع هوایی اسرائیل را تحت تاثیر قرار داد. رهبران تل‌آویو باید از این لحظه استفاده کنند تا به یک آتش‌بس نهایی و توافق آزادسازی اسرا در غزه برسند و این اقدام می‌تواند به بازگرداندن منطقه به مسیر همگرایی بیشتر کمک کند.

 

گذار از جنگ سایه به جنگ محدود

اندیشکده رند، جنگ ۱۲ روزه را «گذار از جنگ‌های نیابتی و سایه‌ای به مواجهه مستقیم و محدود» توصیف کرده است. تحلیلگران رند معتقدند که طی سالها ایران و رژیم صهیونیستی عمدتاً درگیر جنگ‌های پنهان بودند، ایران از طریق گروه‌های نیابتی در لبنان و یمن، و اسرائیل از طریق عملیات سایبری و حملات هوایی محدود در خاک سوریه و عراق اقدام می‌کرد اما جنگ 12 روزه نشان داد که دو طرف قادر به مدیریت وضعیت به صورت محدود مستقیم هستند و هر دو می‌توانند در کوتاه‌ترین زمان حملات دقیق و پرشدتی را انجام دهند.

رَند تأکید می‌کند که تل‌آویو با حملات هوایی دقیق تلاش کرد تا تهدید هسته‌ای ایران را به تعویق اندازد. این اقدام برخلاف سناریوهای قبلی نوعی تحول در منطق بازدارندگی را نشان می‌دهد. ایران نیز با استفاده از موشکها و پهپادها سعی کرد هزینه متقابل را بالا ببرد و پیام روانی قوی به اسرائیل و جامعه بین‌الملل ارسال کند. رَند این جنگ کوتاه را به نوعی آزمون واقعی بازدارندگی دو طرف می‌داند.      

 

حمله به تاسیسات هسته‌ای چقدر موفقیت‌آمیز بود؟

اینکه آیا حملات رژیم صهیونیستی که با هدف نابودی تاسیسات هسته‌ای ایران انجام شد تا چه حد موفقیت‌آمیز بوده، سوالی است گه اندیشکده‌های غربی نظرات متفاوتی در این زمینه دارند. موسسه رَند درباره میزان آسیب‌پذیری تاسیسات هسته‌ای ایران در نتیجه حملات رژیم صهیونیستی نوشت: اینکه اسرائیل توانسته برنامه هسته‌ای ایران را تا چه اندازه عقب بیندازد، بستگی به میزان آسیبی دارد که به تأسیسات زیرزمینی مستحکم ایران وارد کرده است. اغلب در بحثها این نکته مغفول می‌ماند که غنی‌سازی اورانیوم با ساخت بمب هسته‌ای متفاوت است.

رَند تاکید کرد: ایران تنها به چند هفته زمان برای رساندن اورانیوم به سطح تسلیحاتی نیاز داشت اما جامعه اطلاعاتی آمریکا طی دهه‌ها ارزیابی کرده که ایران در حال ساخت بمب نبوده و هنوز به تحقیقات تسلیحاتی نیاز دارد. اکنون باید فرض کرد که ایران احتمالاً این تصمیم را تغییر داده و به‌ طور فعال به دنبال ساخت بمب خواهد رفت.

حملات اسرائیل و تشدید درگیری‌ها احتمالاً انگیزه ایران را برای دستیابی به سلاح هسته‌ای افزایش خواهد داد. برخی از تأسیسات هسته‌ای ایران آسیب دیده و شماری از دانشمندان هسته‌ای هدف قرار گرفته‌اند اما سایت‌های زیرزمینی همچنان دست ‌نخورده باقی مانده و ایران دانش هسته‌ای گسترده‌ای در اختیار دارد.

شورای آتلانتیک نیز معتقد است: حتی پس از حمله آمریکا به تاسیسات فردو، این سؤال باقی است که آیا ایران پیش از هدف قرار گرفتن مقدار قابل‌توجهی اورانیوم غنی‌شده بالا را از تأسیسات خارج کرده است یا خیر. اگر چنین کرده باشد تنها به چند صد سانتریفیوژ پیشرفته و یک انبار کوچک اورانیوم غنی‌شده تا ۶۰ درصد نیاز دارد تا به سطح تسلیحاتی برسد. بنابراین، یک راه‌حل دیپلماتیک بلندمدت که هر برنامه هسته‌ای آینده ایران را نیز پوشش دهد همچنان ضروری است. در غیر این صورت، در چند ماه آینده ممکن است دوباره حملات آمریکا یا اسرائیل انجام شود تا از وقوع سناریویی که منجر به آغاز این جنگ شد-دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای-جلوگیری شود.

 

استواری پایه‌های جمهوری اسلامی 

هر چند سران صهیونیست تصور می‌کردند که با ترور فرماندهان ارشد ایران می‌تواند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند اما اندیشکده‌های غربی معتقدند که مهم‌ترین پیامد پس از جنگ، بقا و تثبیت انقلاب اسلامی بود. موسسه «مطالعات بین‌المللی و استراتژیک» در این باره نوشت:با وجود اینکه ۳۰ فرمانده و ۱۹ دانشمند هسته‌ای در حملات اسرائیل کشته شدند اما رهبران دینی برجسته‌ که بیش از مقامات و فرماندهان تجسم آرمانهای انقلاب اسلامی هستند، همچنان حضور دارند و بقای آنها نشان ‌دهنده حفظ ماهیت جمهوری اسلامی است حتی اگر توان اجرایی این نظام محدود شده باشد.

از طرفی، این حملات شکاف‌های جدی در انسجام حکومت ایران نیز ایجاد نکرد، هیچ برنامه جایگزین قابل ‌اعتنایی اجرا نشد و مخالفت گسترده‌ای در ایران شکل نگرفت.

از نظر این اندیشکده، رهبران ایران ممکن است به‌ طور غیرمنتظره‌ای از جنگ سود برده باشند، زیرا طنز تاریخی بمباران‌های هوایی این است که هرچند توانایی‌های دشمن را تضعیف می‌کنند اما در عوض می‌توانند عزم آنها را تقویت کنند. مردم ایران در جریان جنگ، حس ملی‌گرایی پیدا کردند و رهبران تهران این احساس را به سرعت به عنوان نشانه‌ای از وحدت ملی اعلام کردند.

 

بازدارندگی تاکتیکی و پیامدهای دیپلماتیک

اندیشکده بروکینگز جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم اشغالگر را نمونه‌ای بارز از «بازدارندگی تاکتیکی» می‌داند، جایی که هر دو طرف تلاش کردند اهداف استراتژیک خود را بدون ورود به جنگ گسترده دنبال کنند. به باور تحلیلگران بروکینگز، تل‌آویو با حملات دقیق به مراکز هسته‌ای ایران قصد داشت روند برنامه هسته‌ای تهران را متوقف کند و از طریق فشار روانی، ایران را وادار به تجدیدنظر در سیاستهای هسته‌ای خود کند. این رویکرد با تاکید بر دقت عملیاتی و کاهش خسارت‌های غیرنظامی نشان ‌دهنده تغییر استراتژی اسرائیل نسبت به حملات سنتی گسترده و تمام‌عیار است.      

از سوی دیگر، بروکینگز تأکید دارد که ایران واکنش متقابل خود را با محاسبه دقیق نشان داد. شلیک موشک‌های میان‌برد و استفاده از پهپادهای انتحاری همراه با عملیات محدود نیابتی نشان داد که تهران توانایی وارد کردن هزینه به اسرائیل را دارد بدون آنکه خود را در معرض تهدید کامل قرار دهد.

یکی دیگر از ابعاد مهم تحلیل بروکینگز، نقش دیپلماسی و فشار بین‌المللی بود. آمریکا، اتحادیه اروپا و حتی برخی قدرت‌های آسیایی با ارائه هشدارهای فوری و فشارهای سیاسی تلاش کردند دامنه جنگ را محدود نگه دارند و از تبدیل شدن آن به یک بحران منطقه‌ای جلوگیری کنند. تحلیلگران این اندیشکده می‌گویند که بدون این فشارهای دیپلماتیک، احتمال کشیده شدن جنگ به لبنان، سوریه و حتی خلیج فارس افزایش می‌یافت و هزینه‌های اقتصادی و انسانی به ‌طور قابل توجهی بالا می‌رفت.

به باور تحلیلگران بروکینگز، جنگ ۱۲ روزه الگویی برای مواجهات آینده است، جنگ‌های کوتاه، دقیق و با مدیریت بحران که هر دو طرف با استفاده از قدرت نظامی، سایبری و رسانه‌ای اهداف استراتژیک خود را دنبال می‌کنند اما همزمان تلاش می‌کنند از بروز یک جنگ طولانی و ویرانگر جلوگیری کنند. این تجربه اهمیت نقش دیپلماسی بین‌المللی، همکاری اطلاعاتی و کنترل پیامدهای روانی را بیش از پیش روشن می‌کند.

 

ارزیابی عملکرد سامانه‌های پدافندی واشینگتن-تل‌آویو

مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیک، بر این نکته تاکید دارد که موفقیت رژیم صهیونیستی در مقابله با حملات موشکی ایران، محصول سالها سرمایه‌گذاری در سامانه‌های دفاع هوایی و همکاری فنی با آمریکا است. گنبد آهنین، فلاخن داوود و سامانه‌های پیکان-۲ و پیکان-۳ توانستند بیش از ۸۰ درصد موشک‌ها و پهپادهای شلیک ‌شده توسط ایران را رهگیری کنند. این سطح از دفاع، نشان ‌دهنده بلوغ فنی و تجربه عملیاتی ارتش اسرائیل است و نقش حیاتی حمایت آمریکا را برجسته می‌کند.

همچنین این اندیشکده بر اهمیت هماهنگی اطلاعاتی میان آمریکا و اسرائیل تأکید می‌کند، زیرا پیش‌بینی مسیر شلیک موشکها و شناسایی پهپادهای ایرانی بدون داده‌های اطلاعاتی آمریکا تقریبا غیرممکن بود. این همکاری نه تنها در رهگیری تهدیدها مؤثر بود بلکه به تل‌آویو اجازه داد واکنش خود را به شکل دقیق و محدود طراحی کند. بنابراین، همکاری دفاعی آمریکا و رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه به الگوی احتمالی برای آینده غرب آسیا تبدیل شده است. ایجاد شبکه‌های مشترک اطلاعاتی و دفاعی می‌تواند در مواجهه با تهدیدهای آینده، به ویژه از جانب ایران و گروه‌های نیابتی آن کارآمد باشد و بدون استمرار این همکاری‌ها و بهبود سامانه‌های دفاعی، آینده منطقه همچنان پرخطر خواهد بود.

با وجود ادعای رَند به موفقیت سامانه‌های پدافندی تل‌آویو-واشینگتن اما برخی اندیشکده‌های غربی این تحلیل را زیر سوال برده‌اند. در این زمینه، «نشنال اینترست» در تحلیلی به قدرت موشکی ایران و ضعف و ناکارآمدی سامانه‌های پدافندی رژیم صهیونیستی و آمریکا اشاره کرد و نوشت: جنگ ۱۲ روزه این موضوع را آشکار کرد که واشینگتن باید از مدتها پیش می‌اندیشید که ساختار دفاع هوایی و موشکی ارتش آمریکا برای یک جنگ طولانی با دشمنی توانمند آماده نیست.      

نشنال اینترست، با بیان اینکه ارتش آمریکا در حال عقب ماندن است و باید به زودی مسیر خود را تغییر دهد، تاکید کرد:در ۱۲ روز جنگ بین اسرائیل و ایران بیش از ۱۵۰ موشک رهگیر تاد برای مقابله با موشک‌های بالستیک پیشرفته‌تر ایران شلیک شد. این رقم بیش از سه برابر میانگین سالانه خرید حدود ۴۰ رهگیر از سال ۲۰۱۰ تاکنون است. با قیمت ۱۵.۵ میلیون دلار برای هر رهگیر، این مسیر برای نیروهای مسلح چندان مناسب نیست. حتی اگر پنتاگون سفارش‌های فعلی را فراتر از ۱۲ رهگیر اندک در بودجه ۲۰۲۵ افزایش دهد، باز هم سه سال از تاریخ عقد قرارداد تا زمانی که رهگیرها تحویل داده شوند طول خواهد کشید.

 

پیامدهای ژئوپلیتیک و آینده منطقه

اندیشکده‌های «شورای روابط خارجی، کارنگی و شورای آتلانتیک» بر پیامدهای ژئوپلیتیک جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی تمرکز کرده‌اند و آنرا رخدادی با تأثیرات بلندمدت بر امنیت منطقه‌ای و جهانی می‌دانند.

شورای روابط خارجی تاکید کرد که جنگ کوتاه اما شدید، پیامدهای اقتصادی جهانی داشت. افزایش قیمت نفت، ایجاد اختلال در زنجیره تأمین انرژی و فشار بر بازارهای مالی جهان نشان داد که حتی یک جنگ محدود می‌تواند اثرات اقتصادی و سیاسی فراتر از منطقه داشته باشد. تحلیلگران این اندیشکده هشدار دادند که تداوم چنین درگیری‌هایی بدون مکانیزم‌های بازدارنده می‌تواند ثبات اقتصادی و امنیت انرژی جهان را تهدید کند.

همچنین موسسه کارنگی بر بعد دیپلماتیک جنگ تمرکز کرده است. این اندیشکده معتقد است آمریکا و اروپا و برخی کشورهای منطقه با میانجیگری میان طرفین توانستند دامنه جنگ را محدود نگه دارند. با این حال، کارنگی هشدار می‌دهد که بدون طرح‌های جامع و ترکیبی از فشار و مشوق‌های اقتصادی احتمال تکرار مواجهات کوتاه و پرهزینه در غرب آسیا بسیار بالاست. ایجاد بستر دیپلماتیک برای گفتگوهای غیرمستقیم و کاهش تنش‌های منطقه‌ای، یکی از کلیدی‌ترین درس‌های این جنگ به شمار می‌رود.

 

انتقاد اندیشکده‌های اروپایی از مواضع غرب

هر چند اندیشکده‌های آمریکایی با رویکردی یکطرفه از حملات رژیم صهیونیستی به ایران دفاع می‌کنند اما اندیشکده‌های اروپایی تلاش می‌کنند نشان دهند که مواضع اشتباه غربی‌ها سبب شده تا صهیونیستها دست به چنین اقداماتی بزنند.  

موسسه «کلینگنداِل» مستقر در هلند، در گزارشی با عنوان «واکنش اتحادیه اروپا به حمله اسرائیل به ایران: توجیه‌شده، ریاکارانه و توخالی» به بررسی حمایت کشورهای اروپایی از حملات رژیم صهیونیستی به ایران پرداخته است. این موسسه اشاره می‌کند که حمایت اروپا از این حملات ممکن است منجر به تضعیف موقعیت آنها در مذاکرات هسته‌ای با ایران شود و منافع امنیتی اروپا را در آینده به خطر اندازد. همچنین چنین حمایتی می‌تواند منجر به افزایش بی‌ثباتی در منطقه و تهدید منافع اروپا شود.

علاوه‌براین، کشورهای کلیدی اروپایی با همسویی با رژیم صهیونیستی و ایالات متحده بدون داشتن اهرم فشار معناداری بر ایران اکنون فاقد یک استراتژی مناسب برای جلوگیری از گسترش سلاح‌های هسته‌ای از جمله تهدیدهای بازگشت تحریم‌ها هستند، آنهم درست زمانی که حملات اسرائیل و ایالات متحده خطر توسعه سلاح‌های هسته‌ای توسط ایران را افزایش داده است.

از دید تحلیلگران این موسسه، اروپا در سالهای گذشته اغلب از شناسایی حق ایران برای دفاع از خود امتناع کرده است، حتی در مواردی مانند حمله به کنسولگری ایران در دمشق، ترورهای دانشمندان ایرانی و حملات اخیر اسرائیل و آمریکا که بر اساس قوانین بین‌المللی توجیهی نداشته‌اند. این درحالی است که کشورهای اروپایی حق دفاع اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند حتی وقتی از چنین حقی برخوردار نیست اما همین حق را برای ایران نمی‌پذیرند حتی زمانی که ایران واقعاً از چنین حقی برخوردار است.

اندیشکده «European Leadership Network» مستقر در لندن، نیز در گزارشی نوشت:«اسرائیل با هدف تضعیف تصویر بازدارندگی ایران به نمادهای قدرت حکومتی حمله کرد. این نمادها شامل زندان اوین و امکانات سازمان صدا و سیما بود. هدف اسرائیل این بود که ضعف ایران در مقابله با توانایی نظامی اسرائیل، موجبات اعتراضات داخلی و کاهش مشروعیت حکومت را فراهم کند اما این امر محقق نشد».

این اندیشکده همچنین درباره اینکه بعد از جنگ ایران و رژیم صهیونیستی چه سیاستی را در پیش خواهند گرفت، نوشت:«اسرائیل قصد دارد برنامه‌ هسته‌ای را زیرنظر داشته باشد و ببیند آیا ایران تصمیم به بازسازی آنها می‌گیرد یا خیر. تمرکز ویژه اطلاعاتی اسرائیل احتمالاً بر سایتهای هسته‌ای ایران، به ویژه سایت‌های اصلی غنی‌سازی در فردو و نطنز خواهد بود. سایت اصفهان نیز به دلیل توسعه توانایی تبدیل اورانیوم غنی‌شده به شکل فلز جامد که برای تولید سلاح هسته‌ای ضروری است مورد توجه خواهد بود.

همچنین، برنامه ساخت موشک ایران نیز همچنان محور اصلی جمع‌آوری اطلاعات اسرائیل خواهد بود. گزارشها نشان داده‌اند موشکهایی که به اهداف برخورد کردند، دقیق و قادر به وارد کردن خسارت جدی بودند. اسرائیل همچنین به رصد پرتابگرهای موشکی ایران ادامه خواهد داد، زیرا نقش کلیدی در توان موشکی ایران دارند. درحالی که اطلاعات اسرائیل بر برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران تمرکز دارد، تمامی شاخه‌های ارتش اسرائیل برای مرحله بعدی جنگ آماده خواهند بود. هر نشانه‌ای از بازسازی برنامه هسته‌ای یا موشکی ایران، احتمالاً تصمیم‌گیرندگان تل‌آویو را به صدور دستور حمله بعدی علیه اهداف ایران ترغیب خواهد کرد.

 

توصیه‌هایی برای آمریکا و متحدانش

جمع‌بندی اندیشکده‌های آمریکایی و اروپایی نشان می‌دهد که جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی اگرچه کوتاه بود اما پیامدهای گسترده‌ای در ابعاد نظامی، دیپلماتیک، اقتصادی و روانی بر جای گذاشت.

مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیک، توصیه کرد که آمریکا باید همکاری‌های دفاعی و اطلاعاتی خود با رژیم صهیونیستی و کشورهای خلیج فارس را توسعه دهد. ایجاد شبکه‌های مشترک اطلاعاتی، تقویت سامانه‌های دفاع هوایی و مدیریت بحران در منطقه می‌تواند از گسترش درگیری‌ها جلوگیری کرده و توان بازدارندگی را افزایش دهد.

موسسه «هادسن» نیز در این باره پیشنهاد داد که آمریکا و متحدانش باید راهکارهای دیپلماتیک و مشوق‌های اقتصادی را نیز به کار گیرند. مذاکره غیرمستقیم با ایران، ارائه مشوق‌های محدود اقتصادی و دیپلماسی فعال می‌تواند مانع تکرار جنگ‌های کوتاه و پرهزینه شود.

از منظر «شورای روابط خارجی و شورای آتلانتیک» تجربه جنگ ۱۲ روزه اهمیت ایجاد معماری امنیتی منطقه‌ای را روشن ساخت. نزدیکی امنیتی میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس همراه با همکاری اطلاعاتی و دفاعی می‌تواند به بازدارندگی جمعی منجر شود و نقش آمریکا را به عنوان هماهنگ‌کننده و پشتیبان افزایش دهد. از طرفی، توافقی با ایران نیز باید حاصل شود تا نتواند اورانیوم خود را غنی‌سازی کند و در عوض، امکان ارائه مقداری رفع تحریم‌ها فراهم شود تا رهبران ایران که به تثبیت حکومت خود متعهد هستند بتوانند آن را به‌ عنوان پیروزی‌ برای مردم خود ارائه دهند.

تحلیلگران بروکینز نیز تاکید کردند، پس از سالها انتقاد از جنگ‌های بی‌پایان در غرب آسیا اکنون برخی  از همان صداها از جنگ ۱۲ روزه شکایت دارند. این موضوع نشان می‌دهد که نیاز است دوباره منطق جنگ‌های محدود و توانایی‌های واقعی آنها در رسیدن به اهداف را بیاموزیم. چنین جنگهایی به‌ ندرت راه‌حل دائمی ارائه می‌کنند اما می‌توانند زمان بخرند، دینامیک ژئوپلیتیک را تغییر دهند و مسیر را برای راه‌حل‌های پایدارتر هموار کنند.

در نهایت، اندیشکده‌های آمریکایی و اروپایی به این نتیجه رسیدند که جنگ ۱۲ روزه یک درس کلیدی برای قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی دارد به این معنی که حتی درگیری‌های کوتاه می‌توانند پیامدهای گسترده‌ای داشته باشند. برای مدیریت آینده غرب آسیا، ترکیب قدرت نظامی، دیپلماسی فعال، همکاری امنیتی و مدیریت متحدان نیابتی ضروری است. این چارچوب می‌تواند از تبدیل شدن مواجهات محدود به جنگ‌های طولانی و ویرانگر جلوگیری کرده و ثبات نسبی در منطقه ایجاد نماید.  

 

تگ ها :

ایران اسران جنگ 12روزه اندیشکده ها موشک انقلاب پهپاد بازدارندگی هسته ای دیپلماسی آمریکا

نظرات
نام :
پست الکترونیک :
* متن :
ارسال

گالری

تصویر

فیلم

آخرین تصویر از شهید سیدحسن نصرالله

آخرین تصویر از شهید سیدحسن نصرالله