الوقت_ مهمترين بازيگر فرامنطقهاي حاضر در صحنه شطرنج آسياي مركزي، امريكا است كه بعد از ايجاد خلا قدرت در منطقه سعي در استفاده از اين فرصت و حضور در حيات خلوت روسيه نمود. به لحاظ تاريخي نقطه آغاز حضور امريكا در آسياي مركزي برنامه گورباچف در اواخر دهه 1980 براي بازسازي اقتصادي بود که بر اساس آن، استراتژي اصلي شوروي توسعه اقتصادي و تكنولوژي كشور از طريق جذب سرمايهگذاريهاي خارجي به داخل سيستم شوروي بود. اين موضع فضا را براي مشاركت امريكا در انعقاد قراردادهاي نفتي فراهم ساخت كه اولين اقدام امريكا در سال 1989 سرمايهگذاري در صنعت نفت شوروي در جمهوريهاي سوسياليستي قزاقستان در قالب شركت شورون بود. اما نقطه عطف حضور امريكا در منطقه را بايد بعد از 11 سپتامبر 2001 ديد.
پيش از آن منافع امريكا در اين منطقه براي جلوگيري از احياي نفوذ تاريخي روسيه و نيز جلوگيري از نفوذ جمهوري اسلامي ايران و اصولا كنترل منابع انرژي در منطقه بود ولي در شرايط به شدت امنيتي شده بعد از 11 سپتامبر، امريكا نيروهاي نظامي خود را در قرقيزستان و ازبكستان مستقر كرد و به زودي روشن ساخت كه قصد ترك منطقه را ندارد. ديدارهاي مستمر رهبران نظامي امريكا از منطقه به ويژه قرقيزستان و ازبكستان به خوبي اهميت اين كشورها را در ترتيبات جديد امنيتي امريكادر منطقه نشان داد.
به طور كلي منافع امريكا در آسياي مركزي را ميتوان در محورهاي اصلي زير مورد تجزيه و تحليل قرارداد:
1. مهار اسلامگرايي: پس از استقلال جمهوريها و جريان يافتن هواي تازه اسلامخواهي و جستجوي راههايي براي گسترش ارتباط با كشورهاي مسلمان به ويژه جمهوري اسلامي ايران، امريكا از رشد اسلامگرايي در اين منطقه نگران شد. به گونهاي كه در سال 1992 براي نخستين بار امريكا به صورت جدي يكي از اهداف خود را در منطقه آسياي مركزي، جلوگيري از رشد اسلامگرايي در اين جمهوريها اعلام كرد و مقامات ارشد امريكايي در اين خصوص به روساي جمهوري كشورهاي منطقه مذكور در مورد نفوذ اسلامگرايي تحت تاثير ايران هشدار دادند و از آنها خواستند كه به طور كامل از اين جريان كنار بمانند. انعكاس اين بيم در سخنان برژنسكي به خوبي نمايان است: گرداب خطرناكي كه ممكن است از ايجاد خلاء جغرافياي سياسي براي امريكا و روسيه پديد آيد همانا اسلامگرايي است، بيداري اسلامي رشد يافته، نه فقط يك تصادم و برخورد با منافع روسيه، بلكه تهديدي عليه حاكميت امريكا در منطقه و جهان است.
2. مهار و انزوای ایران: از زمان سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران، جمهوری اسلامی ایران به بزرگترین مخالف آمریکا در منطقه تبدیل گردیده است. بدین لحاظ سیاست تحریم ایران توسط آمریکا سیاست چندان جدیدی نیست. این سیاست دقیقا براساس وضعیت چگونگی حضور این کشور در آسیای مرکزی تنظیم گردیده و هدف آن جلوگیری از ظهور ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای بوده است.از این رو امکانات راهبردی و بلندمدتی که موقعیت منطقه ای ایران از طریق آنها جایگاه ممتازی می یابد، سلب گردیده و فشارهای آمریکا می تواند فضای مناسب را برای تحقق این هدف از میان بردارد.
3. جلوگیری از نفوذ بیش از حد روسیه در آسیای مرکزی: به طور کلی، هدف استراتژیک آمریکا جلوگیری از برقراری مجدد هژمونی روسیه در منطقه پس از شوروی است و برای رسیدن به این هدف مهمترین مساله، انحراف منافع روسیه از اولویت های سیاسی در منطقه است. آمریکا از هنگام استقلال جمهوری های منطقه، اصل مهم سیاست خارجی خود را تقویت و حمایت از استقلال این جمهوری ها اعلام کرده است. مجریان سیاست خارجی آمریکا در تلاش هستند که ضمن توجه به روسیه، با اقدامات مقتضی از افزایش دوباره قدرت روسیه در منطقه و در نتیجه تضعیف استقلال جمهوری های تازه استقلال یافته، جلوگیری به عمل آوردند. در آمریکا نوعی سوء ظن نسبت به هرنوع همگرایی در فضای پس از شوروی در چارچوب کشورهای مستقل مشترک المنافع وجود دارد. در این رابطه آمریکا، روسیه را عامل بلندپروازی های امپراطوری نوین می داند. راه های مقابله مستقیم و غیرمستقیم آمریکا برای جلوگیری از نفوذ بیش از حد روسیه و همگرایی بین کشورهای آسیای مرکزی ، به شکل جلوگیری از اجرای پروژه های مشترک میان جمهوری های سابق، برقراری روابط منفی و کوشش در ایجاد عدم همگرایی مجدد سیاسی و نظامی آنهاست. در واقع، آمریکا در پی تحکیم استراتژی توسعه ژئوپلیتیک در منطقه اوراسیای پس از فروپاشی شوروی است. آمریکا تلاش گسترده را آغاز کرد تا خلاء ژئوپلیتیک پیرامون فدراسیون روسیه را پر کند، به گونه ای که در تدوین استراتژی آمریکا در منطقه، بر ضرورت سد کردن توسعه نفوذ روسیه و تاکید بر بهره گیری از سیاست ها و ابزارهای مناسب برای تحقق این هدف، همواره مدنظر مقامات آمریکایی قرار داشته است.
4. تلاش برای ارائه الگویی برای کشورهای منطقه: از نظر آمریکا ترکیه الگویی مطلوب برای کشورهای آسیتی مرکزی و تازه استقلال یافته در منطقه در ابعاد گوناگون است، چرا که ترکیه کشوری با گرایش غربی و عضو پیمان ناتو، معتقد به جدایی دین از سیاست و مدافع منافع غرب در منطقه است. در خصوص مدل ترکیه چند نکته برای سیاست خارجی آمریکا در منطقه آسیای مرکزی حائز اهمیت است:
- ترکیه از نظر ارزشهای غربی و سیستم حکومتی با آمریکا همخوانی دارد،
- هم زبانی غالب این جمهوری ها با ترکیه می تواند فرهنگ بنیادگرای اسلامی را در منطقه تضعیف کند،
- ترکیه متحد نظامی غرب و آمریکاست و کشورهای منطقه می توانند بر نقش نظامی ترکیه حساب باز کنند،
- بی شک هدف آمریکا در معرفی ترکیه به عنوان یک الگو و کمک به این کشور برای نفوذ در منطقه، در راستای جلوگیری از گسترش نفوذ ایران و روسیه و ایجاد مانع جهت گسترش اسلام سیاسی و تامین منافع غرب است.
5. اهداف نظامی – امنیتی: یکی از اهداف آمریکا برای کاهش نفوذ روسیه در منطقه، وارد کردن کشورهای منطقه در حوزه مناسبات نظامی-امنیتی غربی است که کشورهای آسیای مرکزی در بطن این هدف آمریکا قرار دارند. به هرصورت، کشورهای آسیای مرکزی به گونه ای دقیق از سوی آمریکا وارد پیمان های امنیتی شده اند، به گونه ای که در قالب گسترش ناتو به شرق، آمریکا توانست به طور فزاینده ای و فراتر از اجرای برنامه مشارکت برای صلح با کشورهای منطقه، بویژه اسیای مرکزی تمرینات نظامی را انجام داده و یک سری پیمان های نظامی با کشورهای مذکور ببندد.
در مجموع می توان گفت که ایالات متحده به دنبال کسب منافع حداکثری و برای تامین منافع حیاتی خود از جمله تنوع بخش به منابع انرژی، گسترش حضور نظامی و سیاسی خود و از همه مهمتر مهار روسیه دارنده بزرگترین زرادخانه هسته ای جهان و قدرت اتمی برتر به منطقه آمده و با ساماندهی ، مدیریت و هدایت انقلاب های رنگین در جمهوری های سابق شوروی در پیرامون و همسایگی فدراسیون روسیه و تشویق و کمک آنها به خروج از مدار روسیه و پیوستن به ساختارهای یورو – آتلانتیکی از جمله عضویت در سازمان امنیت و همکاری در اروپا ( شورای اروپا)؛ تشکیل اتحادیه گوام، تراسیکا و حضور در ساختارهای مشارکت برای صلح ناتو و سپس پیوستن به ناتو آنها را به سوی ادغام در اتحادیه اروپا تشویق می کند.