الوقت- جنبش فتح در دو سال گذشته شاهد یک دوگانگی آشکار در مواضع ارکان خود بوده است.
از یک سو، محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان، بهطور مکرر و قاطعانه عملیات طوفان الاقصی را محکوم و در راستای خواستههای اصللی رژیم صهیونیستی بر آزادی سریع گروگانها و لزوم خلع سلاح حماس تأکید کرده است. در آخرین مورد آن وی در جریان سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل که به دلیل عدم صدور ویزا از سوی دولت آمریکا به صورت ویدئو کنفرانس انجام شد، صراحتا گفت که عملیات ۷ اکتبر را محکوم میکنیم و حماس باید سلاح خود را تسلیم کنند.
از سوی دیگر، در راستای اقدامات هستههای خودجوش در سازمان رزم فتح در همراهی با عملیاتهای مقاومتی در کرانه باختری در طول دو سال گذشته، اظهارات اخیر جبریل الرجوب دبیر کمیته مرکزی جنبش فتح مشاهده میشود که برخلاف مواضع گذشته این گروه در عدم حمایت از عملیات هفت اکتبر و حتی تأکید بر اشتباه بودن آن، با اعلام اینکه «طوفان الاقصی پاسخی طبیعی به دههها جنایت و تجاوز رژیم اشغالگر علیه ملت فلسطین بود» بر پیشینه مبارزاتی این جنبش تأکید و گفته که «فتح در تاریخ خود هیچگاه اقدام مسلحانه را محکوم نکردهایم؛ زیرا آغاز ما بر پایه مقاومت و رویارویی مستقیم با اشغالگران بود.»
این دونگانی مواضع نشان از یک شکاف و بازبینی درونی دارد. پرسش اصلی این است: چه عواملی این تغییر رویکرد را در بخشی از جنبش فتح رقم زده است؟
سه شوک راهبردی
تغییر لحن بخشی از رهبرانن فتح را میتوان واکنشی به مجموعهای از ناکامیهای راهبردی برای جریان دانست:
شوک اول: خیانت متحدان سنتی (آمریکا و رژیم صهیونی)
جنبش فتح با اتکا به فرآیند صلح و راهبرد مذاکره، سالها سرمایه سیاسی و اعتبار خود را بر همکاری با جامعه بینالملل و بهویژه آمریکا گذاشت. نیروهای امنیتی تشکلات خودگردان در جریان حمله ارتش صهیونی به غزه نقش پوششی مهمی را برای حفظ امنیت کرانه باختری ایفا کردند تا این رژیم با خیال آسوده از این منطقه بر پیشبرد عملیات خود در غزه متمرکز شود. نیروهای امنیتی فتح در اوج خیزش مقاومت در شهر جنین در دی ماه سال گذشته؛ به نیروهای نظامی اسرائیل در سرکوب خونین زمندگان مقاومت از گروههای حماس، جبهه خلق برای آزادی فلسطین و جهاد اسلامی در اردوگاه جنین کمک کردند.
از طرف دیگر مواضع این گروه در محکومیت عملیات افتخارآمیز طوفان الاقصی به ترویج روایت دروغ ضدفلسطینی اسرائیل و رسانه های غربی از واقعه 7 اکتبر و ایجاد دو دستگی در فلسطین کمک میکرد. اما باز هم در روز سرنوشتساز آمریکا و رژیم صهیونی به این خوش خدمتیها وقهی ننهاده و با این گروه مانند دستمالی دوریختنی در سطل زباله رفتار کردند.
برخلاف خوشخیالی رهبران جریان فتح از برنامهریزیهای نشستهای کاملاً صوری عربی برای تحویل دادن کنترل نواز غزه پس از حماس به این جریان و فراهم شدن زمینههای اجرای طرح دودولتی از طریق فشار کشورهای عربی و برخی طرفهای اروپایی بر آمریکا و رژیم صهیونی، طرح ترامپ نه فقط حماس بلکه حتی خواهان عدم نقشآفرینی تشکیلات خودگردان در اداره آینده غزه نیز شده است. طرحی که این جریان را کاملاً با شوک روبه رو کرده است.
شوک دوم: انفعال و همراهی دولتهای عربی
فتح امیدوار بود که فشار کشورهای عربی بتواند آمریکا و رژیم صهیونیستی را به بازگشت به طرح دو دولتی وادارد.
اما واکنش «خفتبار» و حمایت قاطعانه این کشورها از طرح ترامپ، آخرین میخ را بر تابوت توهمات فتح درباره پشتیبانی اعراب کوبید. اعراب نشان دادند مرد میدان نه گفتن به ترامپ نیستند. این امر فتح را در عرصه بینالمللی کاملاً منزوی و تنها گذاشت.
شوک سوم: از دست دادن مشروعیت داخلی و هژمونی گفتمان مقاومت
در داخل فلسطین، مواضع سازشکارانه محمود عباس و همکاری امنیتی با رژیم صهیونیستی، موجب فرسایش شدید اعتبار فتح در میان توده مردم شده است.
امروزه طوفان الاقصی در امتداد قیام های انتفاضه، برای ملت فلسطین به نماد اصلی «شرف ملی»، «مقاومت» و «غیرت فلسطینی» تبدیل شده است و علیرغم تمام خونها و خسارات مالی و زجرهای اهالی غزه در این دو سال، تأثیرات راهبردی آن در معتبر کردن آرمان و مظلومیت فلسطینیان در عرصه جهانی و مزوی شدن اسرائیل و گسترش موج حمایت از تشکیل کشور فلسطینی قابل انکار نیست.
از طرف دیگر حماس برخلاف کشورهای عربی در راستای منافع ملی فلسطینیان و مقابله با طرحهای شوم دشمنان حاضر شده تا نه تنها اداره غزه بلکه حتی سلاح خود را نیز به فقط به کمیته فلسطینی به رهبری تشکیلات خودگردان تحویل دهد. این یعنی مقاومت، همانگونه که رهبران آن با نثار خون خود و فدا کردن خانواده هایشان نشان دادند، در مورد دفاع از آرمانها هرگز حزبی و جناحی فکر نمیکنند و جریان فتح اگر از رویکرد سازشکارانه فاصله بگیرد مقاومت رویکرد اتحاد ملی و دولت واحد با مسئولیت تشکیلات خودگردان را دنبال میکند.
در چنین فضایی، ادامه سیاستهای گذشته برای فتح به معنای خودکشی سیاسی است. بنابراین، بازگشت به گفتمان مقاومت، تنها راه ممکن برای بازیابی اعتبار از دست رفته و ارتباط با نسل جوان فلسطین به نظر میرسد.
پیامدهای محتمل
این تغییر موضع میتواند پیامدهایی را به دنبال داشته باشد:
تضاد بین جناح «مذاکرهگر» به رهبری محمود عباس و جناح «مقاومتگرا» میتواند به یک انشعاب پنهان یا آشکار در درون جنبش بینجامد و آن را بیش از پیش تضعیف کند. سال گذشته در جریان مذاکرات مبادله اسرا میان حماس و رژیم صهیونی، رسانهها از درخواست فتح از دولت نتانیاهو برای عدم موافقت با آزادی مروان برغوثی از چهرههای شاخص و محبوب این جریان در افکار عمومی فلسطینیان خبر داده بودند. اکنون نیز در کوران مذاکرات قاهره بر اساس طرح ترامپ باز هم نام برغوثی برجسته شده است و به طور حتم آزادی افرادی مانند او در احیای رویکرد مبارزاتی جریان فتح و فاصله گیری از رویکرد سازش تأثیرگذار خواهد بود.
اظهارات مثبت حماس مبنی بر آمادگی برای تحویل اداره غزه و حتی سلاح به یک کمیته فلسطینی تحت رهبری تشکیلات خودگردان، نشان میدهد که پنجرهای برای اتحاد مجدد گشوده شده است.
این تغییر موضع، به طور غیرمستقیم بر برتری گفتمانی حماس و محور مقاومت در تعریف آرمان فلسطین مهر تأیید میزند. فتح برای باقی ماندن در صحنه، ناچار است خود را با این گفتمان نوین همسو کند، حتی اگر تنها در سطح شعار باشد.
اگر فتح بتواند از رویکرد سازشکارانه فاصله بگیرد، زمینه برای شکلگیری یک راهبرد ملی واحد مبتنی بر ترکیب ابزارهای مبارزه سیاسی و مقاومت مردمی فراهم میشود.
نتیجهگیری
تغییر موضع جبریل الرجوب در جنبش فتح را باید واکنش یک جریان سیاسی در آستانه زوال دانست. این تغییر، ناشی از یک محاسبه سرد سیاسی است: راهبرد مذاکره و سازش نه تنها به تشکیل دولت فلسطینی منجر نشد، بلکه متحدان بینالمللی و عربی آن را نیز غیرقابل اعتماد نشان داد. از سوی دیگر، در میدان داخلی، «مقاومت» به تنها سرمایه سیاسی تبدیل شده است. بنابراین، فتح برای نجات خود از انزوا و بیاعتباری، چارهای جز بازگشت به ریشههای مبارزاتی خود و تلاش برای احیای گفتمان مقاومت ندارد. موفقیت این مانور سیاسی منوط به این است که آیا این تغییر، یک تاکتیک مقطعی است یا زمینهساز یک تحول استراتژیک واقعی در کل جنبش فتح و حرکت به سمت اتحاد ملی خواهد شد.