سایت تحلیلی خبری الوقت | Alwaght Website

انتخاب سردبیر

خبر

بیشترین بازدید

روز هفته ماه

پرونده ها

اختلافات ترکیه و آمریکا

اختلافات ترکیه و آمریکا

undefined
معامله قرن

معامله قرن

undefined
سازمان القاعده

سازمان القاعده

سازمان القاعده القاعده پس از 2001 دچار دگرگوني‌هاي چشم¬گيري شد. ساختار هرمي آن جاي خود را به ساختاري داد كه زيرمجموعه‌ها در آن با استقلال عمل فعاليت مي‌كردند. اين تحول اگرچه تسلط مركز بر پيرامون را تقليل داد اما بر گستره و توالي عمليات القاعده در كشورهاي مختلف خاورميانه افزود. با اين حال توان عملياتي كلان القاعده در اثر اين دگرگوني تا حدود زيادي تحليل رفت. القاعده پس از بمب‌گذاري‌هاي لندن در 2005، تاكنون نتوانسته است عمليات موفقيت آميزي در كشورهاي غربي انجام دهد. افزون بر اين، گسترش دامنۀ منطقه اي فعاليت هاي القاعده به كشته و دستگير شدن بسياري از رهبران و كادرهاي اصلي آن انجاميد. با اين حال تمامي اين چالش‌ها مانع تداوم فعاليت القاعده نشد. زيرمجموعه هاي آن در عراق، يمن، افغانستان، پاكستان، سومالي و ديگر كشورها و مناطق فعال باقي ماندند. تشكيلات القاعده تشكيلات القاعده در سال 1988 توسط اسامه بن لادن جهت مبارزه با "اتحاد جماهير شوروي" در افغانستان تأسيس شد. القاعده از سازمان "مكتب الخدمة" كه هدف آن مسلح‌ كردن و آموزش مجاهدين اسلامي براي جنگ با شوروي بود گسترش و پيشرفت يافت. اين سازمان از حمايت و پشتيباني دولت‌هاي اسلامي به ‌ويژه عربستان سعودي و پاكستان و همچنين ايالات متحده آمريكا برخوردار بود. در سال 2000 ايمن ظواهري سازمان "جهاد اسلامي مصر" را با سازمان القاعده ادغام كرد و به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد. خاستگاه اصلي القاعده را بايد "وهابيت" برشمرد كه خود ريشه در جنبش سلفي، مذهب حنبلي و پيروان اهل حديث دارد. رهبران، نظريه پردازان و بسياري از اعضاي القاعده يا وهابي‌اند يا از پيروان مذاهب حنبلي و حنفي كه به وهابيت تمايل زيادي دارند. القاعده را جنبشي سلفي نيز دانسته‌اند، زيرا پيشوايان آن، يعني "احمد بن حنبل" و "ابن تيميه" از نخستين مدعيان سلفي‌گري بوده‌اند. اين تفكر با دريافت خاص خود از توحيد و تكيه بر استدلال‌هاي ظاهرگرايانه بسياري از مسلمانان را كافر مي‌داند و نوك اين ويژگي تكفيري خود را به طور خاص متوجه شيعيان كرده است. ايدئولوژي القاعده بر چهار ركن سلفي‌گري، راديكاليسم، شيعه ستيزي و غرب ستيزي استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر بر آمده از ويژگي سلفي‌گري است، به اختصار مي‌توان آن را ايدئولوژي "سلفي راديكال" ناميد. از نگاه آنان، دين يك نظام ساده حقوقي است كه از جانب خداوند براي رهايي بشر از عذاب دنيوي و اخروي نازل شده و تكاليفي را بر او واجب كرده است. به همين دليل بشر براي سعادت دنيا و آخرت بايد به عبادت و اطاعت خدا بپردازد. به رغم تداوم فعاليت، القاعده از نيمۀ دهۀ گذشته دچار چالش‌هاي بزرگي شد كه آيندۀ آن را در هاله‌اي از ابهام فرو برد. چهار چالش عمدۀ القاعده در اين سال ها به ترتيب اهميت عبارتند از: - تنزل جايگاه در جهان اسلام: در نظرسنجي هاي پس از يازده سپتامبر، القاعده از مقبوليت و محبوبيت قابل توجهي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. اين جنبش در ذهن بسياري از مسلمانان متشكل از جهادگراني بود كه پس از آزادسازيِ افغانستان از اشغال ملحدان، مبارزه با ظلم و ستم در ابعاد داخلي (در برابر رژيم‌هاي فاسد منطقه) و خارجي (در برابر امريكا و غرب) و دفاع از منافع جهان اسلام را سرلوحۀ فعاليت هاي خود قرار داده‌اند. اين نوع نگاه در ابتدا با توجه به گفتمان ظلم‌ستيز و جهادگرايانۀ القاعده چندان غيرمنتظره نمي‌نمود. اما با روشن شدن پيامدهاي عملكرد القاعده بر جهان اسلام، به ويژه اشغال افغانستان و عراق و نيز گسترش فعاليت‌هايي كه بيش از هر چيز جان و مال مسلمانان و بي‌گناهان را هدف مي‌گرفت، طرفداري از گفتمان القاعده به تدريج رو به كاهش نهاد. به طور مشخص از سال‌هاي 2005 و 2006 محبوبيت القاعده و پشتيباني از آن در ميان مسلمانان رو به تنزل نهاد، به نحوي كه در 2010 طرفداري از القاعده نسبت به 2001 به نيم كاهش يافت. تنزل هواداري از القاعده به معناي كاهش حمايت پرسنلي و مالي به ويژه از زيرمجموعه‌هاي اين سازمان مي‌باشد. پيامدهاي اين واقعيت را در عراق، يمن و مغرب شاهد بوديم؛ - بهار عربي: دومين چالش، خيزش‌هاي فراگير و مردميِ 2011 در خاورميانه مي‌باشد. اين تحركات در سه جهت براي القاعده پيامدهاي منفي در بر داشت: نخست آنكه تبليغات عليه رژيم‌هاي حاكم كه پيشتر يكي از ابزارهاي اساسي القاعده براي جلب حمايت و توجيه عملكردش نزد مسلمانان بود، با توجه به حضور گستردۀ مردم در اعتراضات ضدرژيم، كارآيي خود را در جذب نيروهاي جوان و پشتيباني مالي از القاعده در ميان شهروندان عرب از دست داد. دوم آنكه تقريباً تمامي نيروهاي فعال در زندگي سياسيِ منطقه – به جز القاعده – در اين تحولات حضور داشتند. تصويري كه دوري القاعده از جوامع عربي را به خوبي به نمايش گذاشت. سوم آنكه، مردمي بودن تحولات و حاشيه‌اي بودن نقش آمريكا و در واقع غافلگيريِ اين كشور از سرعت و گسترۀ تحولات و نيز تضاد آمريكا با برخي از رژيم‌هاي عرب، امكان بهره‌گيري تبليغاتي القاعده از حضور امريكا را از بين برد؛ - حذف رهبر كاريزماتيك: مرگ بن لادن بزرگترين چالش القاعده در طول سال‌هاي فعاليت آن بود. جنبش‌هاي اسلام‌گرا اغلب بر محور شخصيتي كاريزماتيك و نيرومند به فعاليت مي‌پردازند. نگاهي به جنبش‌هاي اسلام‌گراي قرن بيستم در خاورميانۀ عربي نشان مي‌دهد كه حذف رهبريِ كاريزماتيك از صحنه، اغلب به معناي زمين‌گير شدن و آغاز زوال چنين جنبش‌هايي بوده است. افزون بر اين، شخصيت جذاب و محبوبيت بن لادن در ميان اعضاي القاعده و توان سخنوريِ وي نقشي اساسي در تحكيم وحدت سازمانيِ القاعده داشته است. مرگ بن لادن علاوه بر حذف چهرۀ كاريزماتيك و وحدت‌بخشِ القاعده، اين جنبش را با چالش جانشيني روبه رو كرد؛ - بحران جانشيني: هشت هفته پس از مرگ بن لادن اعلام شد كه أيمن الظواهري به جانشيني وي انتخاب شده است. اين فاصلۀ زماني به خوبي گوياي اختلافات دروني القاعده بر سر انتخاب جانشين است. حتي اگر اين تأخير را، بنا بر تحليلي، ناشي از دشواري برگزاري سريع نشست اعضاي عالي‌رتبۀ القاعده براي انتخاب رهبر بدانيم، عدم بيعت زودهنگام زيرمجموعه هاي القاعده اين تحليل را زير سوال برد. تأخير در بيعت ساير زيرمجموعه هاي القاعده، نشان از تأثير چالش جانشيني بن لادن بر وحدت سازماني القاعده مي باشد. افزون بر فقدان اجماع بر سر الظواهري، وي چهره‌اي كاريزماتيك به حساب نمي‌آيد و از شخصيت و قدرت سخنوري بن لادن و اثرگذاري وي در رهبران و كادرهاي القاعده برخوردار نيست. از ديد برخي وي بيشتر براي مديريت يك اداره يا شركت مناسب است تا رهبري يك جنبش جهاني. مجموعۀ چهار چالش فوق، القاعده را در بستر اصلي و در حال دگرگوني فعاليتش، خاورميانه، به حاشيه رانده است. مرگ بن لادن بزرگترين ضربه‌اي بود كه به القاعده وارد شد. اگرچه الظواهري به عنوان ايدئولوگ القاعده معروف است اما وي به وضوح از صفات لازم براي رهبري جنبشي گسترده همچون القاعده برخوردار نيست. وضعيت فعلي القاعده در حالي كه كمتر از سه سال از كشته شدن اسامه بن لادن، بنيان گذار القاعده نگذشته است كه طيف هاي جوان‌تر و نوظهور القاعده پاگرفته و اقدامات انتحاري را در برخي از كشورهاي منطقه انجام مي دهند. اين در حالي مي باشد كه در سال هاي گذشته، القاعده به لحاظ سازماني و ايدئولوژي در مسير تنزل و عقب نشيني بود. روند ظهور مجدد اين سازمان تروريستي در برخي از كشورهاي منطقه را مي توان به شرايط بحراني و بعضاً هرج و مرج داخلي اين كشورها بي ارتباط ندانست. چرا كه خلأ ايدئولوژي در جهان عرب به واسطه شكست حكومت‌هاي اصلاح طلب، بازار سازمان القاعده و ايدئولوژي القاعده گرايي را در جهان عرب رونق بخشيده است. به بيان ديگر، بسياري از مخالفان انقلاب هاي عربي، كه خواهان حفظ ديكتاتورهاي سابق در قدرت بودند و يا خواهان قدرت‌يابي ديكتاتورهاي ديگر و بعضاً بازگشت آن‌ها بودند، نسل جديدي از القاعده نوين را پايه گذاري كرده‌اند. سازماني كه بسياري از اعضاي قديمي و كليدي آن در سال‌هاي گذشته كشته شدند، با گفتمان جديد و با هدف تغيير در جهان اسلام، تنها از طريق جهاد خشونت‌آميز و تروريسم، سعي در پياده نمودن پارادايم خود دارند. در اين بين جماعت اخوان المسلمين به عنوان دشمن محوري القاعده، كه چند سالي در مسير تسلط بر سياست‌هاي جهان عرب، تغييراتي را به وجود آورد، نقش مهمي در تقويت اين گروه نوين بازي كرد. هر چند كه اخوان در ادامه حركت خود، دچار چالش هاي جدي شده است، اما توانست اثبات كند كه تغيير واقعي در جهان عرب بدون تروريسم و اقدامات خشن هم امكان دارد. بر همين اساس، بسياري از تحليلگران، ظهور نسل جديد از گروه القاعده را پيش بيني كردند. نكته قابل تأمل اينكه، نوظهوران و وابستگان به القاعده نوين خيز بلندي از دمشق تا بغداد و بيروت برداشته اند و در سال گذشته خشونت و افراطي‌گرايي هاي فراواني را انجام داده اند. القاعده اي كه در عراق صحبت از شكست و محو جدي آن بود، مجدداً احيا شده و اقداماتي مرگبارتر از گذشته انجام مي‌دهد. امروز گروه دولت اسلامي عراق و شام، داعش بار ديگر براي به دست گرفتن مناطق غربي عراق در حال جنگيدن است. حتي اين گروه با ائتلاف با جبهه النصره در سوريه شكوفاتر شده است و به همراه يكديگر براي نابودي منطقه تلاش مي كنند. بر همين اساس، خشونت فرقه اي بين شيعه و سني چندين برابر شده است. بسياري از جهادي‌هايي كه از اروپا روانه سوريه شده‌اند در آتش القاعده نوين در حال سوختن مي باشند. تلاش گردان‌هاي تروريستي چون (گردان‌هاي عبدا… عزام) براي كشاندن جنگ فرقه‌اي از سوريه به لبنان و عراق است. حتي حمله به سفارت ايران در بيروت و ساير اقدامات انتحاري چون بمب گذاري را در مناطق شيعه نشين در دستوركار خود دارند
گروه داعش

گروه داعش

دولت اسلامي عراق و شام يا داعش به عنوان گروهي منشعب از القاعده محسوب مي شود كه از منظر گرايشات عقيدتي و فكري و همچنين جنبه رفتاري رويكرد يكساني با القاعده دارد. با اين حال رفتارهاي اين گروه تروريستي در طول يك دهه گذشته و به خصوص چند سال اخير نشانگر راديكال تر و خشن تر بودن اين گروه در مقايسه با القاعده است و داعش با توجه به جدايي از القاعده و پيدايش اختلافاتي بين آن دو به عنوان مخوف‌ترين و قدرتمندترين گروه تروريستي در عرصه خاورميانه ظهور كرده است. هر چند كه داعش در شكل كنوني آن محصول بحران سوريه و گسترش اختلافات و منازعات منطقه اي بعد از 2011 است، اما ريشه ها و روند قدرت گرفتن آن به دوره پس از صدام در عراق يعني از سال 2003 به بعد مربوط است. حمله آمريكا به عراق در سال 2003 فرصت و فضاي مناسبي را براي حضور و نقش آفريني گروههاي مسلح و تروريستي مختلف از جمله گروههاي مرتبط با القاعده در اين كشور بوجود آورد. بر اين اساس گروههاي مسلح مختلفي به خصوص در سالهاي پس از 2004 در عراق ظهور كرد كه با جذب نيرو و منابع مالي در تلاش بودند كه با نيروهاي نظامي آمريكايي و همچنين نيروهاي عراقي مقابله كنند. يكي از مهمترين اين گروهها جماعه التوحيد و الجهاد بود كه به رهبري ابومصعب زرقاوي در سال 2004 تشكيل شد. پس از آنكه زرقاوي بيعت خود با اسامه بن لادن رهبر القاعده را اعلام كرد به تنظيم القاعده في بلاد الرافدين تبديل شد و همچنين به اين گروه القاعده عراق نيز اطلاق مي شد. زرقاوي بعد از آزادي از زندان در اردن در سال 1999 رهبري بخشي از داوطلبان جهادي در افغانستان را برعهده داشت، اما در سال 2001 از اين كشور به شمال عراق فرار كرد و در آنجا به گروه انصارالاسلام پيوست و سپس با ايجاد القاعده عراق، وفاداري خود به رهبري شبكه جهاني القاعده را بيان داشت. القاعده عراق به تدريج به اصلي ترين گروه تروريستي در عراق تبديل شد و بيشترين انفجارها و اقدامات تروريستي از سوي اين گروه صورت گرفت. از جمله مهمترين اقدامات القاعده عراق كه در پي ايجاد فتنه مذهبي و جنگ داخلي در عراق بود، انفجار حرم شريف امامين عسگرين در سامرا در سال 2006 بود. اين تشكل عمليات تروريستي خود را به اندازه اي افزايش داد كه به يكي از قوي ترين گروههاي مسلح در صحنه عراق تبديل شد و شروع به گسترش نفوذ خود در مناطق گسترده اي از عراق كرد تا اينكه در سال 2006،‌ زرقاوي علنا در يك نوار ويدئويي تشكيل آنچه را " شوراي مجاهدين" خواند به سركردگي عبدالله رشيد البغدادي اعلام كرد. پس از كشته شدن زرقاوي توسط نيروهاي آمريكايي در سال 2006، ابوحمزه المهاجر به سركردگي اين گروه تعيين شد و در پايان همان سال دولت اسلامي عراق به سركردگي ابوعمر البغدادي تشكيل شد. دولت اسلامي عراق به عنوان گروهي تروريستي و شاخه القاعده در عراق در شكل جديد خود تحت رهبري ابوعمر البغدادي تلاشهاي خود براي ايجاد ناامني در عراق را ادامه داد، با اين حال اين گروه از سال 2008 با افول و كاهش قدرت و تاثيرگذاري در عراق مواجه شد. شكل گيري نيروهاي الصحوه يا بيداري از ميان عشاير سني عراق براي مقابله با القاعده عراق و اقدامات نظامي و امنيتي در مقابل آن باعث تضعيف جدي اين گروه شد. در 19 آوريل 2010، نظاميان آمريكايي و عراقي طي يك عمليات نظامي در منطقه الثرثار، منزلي را هدف قرار دادند كه ابوعمر البغدادي و ابوحمزه المهاجر در آن حضور داشتند و پس از درگيريهاي شديد ميان دو طرف، اين منزل هدف حملات هوايي قرار گرفت و در نتيجه آن دو سركرده تروريستها به هلاكت رسيدند. يك هفته بعد، اين گروه تروريستي در بيانيه اي هلاكت البغدادي و المهاجر را رسما اعلام كرد و پس از حدود ده روز، مجلس شوراي دولت اسلامي عراق تشكيل جلسه داد و ابوبكر البغدادي را به عنوان جانشين ابوعمر البغدادي انتخاب كرد. هر چند در اين دوره دولت اسلامي عراق در مرحله ضعف بود، اما بحران سوريه فرصتهاي نويني را براي اين گروه ايجاد كرد و البغدادي با بهره گيري از آن توانست به جايگاه و نقش آفريني عمده اي در معادلات عراق و سوريه بپردازد. بحران سوريه از چند منظر باعث ايجاد فرصت براي گروه تروريستي دولت اسلامي عراق شد. اول اينكه سوريه با توجه به مجاورت جغرافيايي و پيوستگي سرزميني با عراق فضاي عملياتي مناسبي را براي افزايش قدرت و نقش آفريني اين گروه بوجود آورد. دوم اينكه گسترش بحران و رقابتهاي منطقه اي و افزايش تنشهاي مذهبي و فضاي افراط گرايانه در منطقه منابع انساني و مالي گسترده اي را براي گروه دولت اسلامي عراق فراهم ساخت. با توجه به شرايط جديد سوريه ابوبكر بغدادي يكي از معاونان خود به نام ابومحمد الجولاني را به سوريه فرستاد كه منجر به شكل گيري گروه جبهه النصره در سوريه در 2011 شد. جبهه النصره تا سال 2013 به عنوان گروهي وابسته به القاعده در سوريه معروف بود و توانست با جذب نيرو و منابع مالي به يكي از بازيگران مهم معارض در اين كشور تبديل شود. در حالي كه گزارشهاي اطلاعاتي از رابطه فكري و تشكيلاتي اين گروه با شاخه دولت عراق اسلامي پرده برداشت، در نهم آوريل 2013، ابوبكر البغدادي در يك پيام صوتي اعلام كرد كه جبهه النصره امتداد دولت اسلامي عراق است و تشكيل آنچه دولت اسلامي عراق و شام خواند با ادغام جبهه النصره و دولت اسلامي عراق اعلام كرد. اما طولي نكشيد كه يك نوار صوتي منتسب به ابومحمد الجولاني پخش شد كه در اين نوار از رابطه خود با دولت اسلامي عراق سخن گفت، اما وي ايده ادغام با اين گروه را نپذيرفت و بيعت خود را با شبكه القاعده تحت رهبري ايمن الظواهري اعلام كرد. بر اين اساس به رغم تاكيد ايمن الظواهري بر انحلال داعش و فعاليت جداگانه دولت اسلامي در عراق و جبهه النصره در سوريه، البغدادي بر ادامه حيات داعش تاكيد كرد. بر اين اساس بود كه اختلافات مهمي بين البغدادي و ايمن الظواهري و درگيريهاي بين جبهه النصره و داعش رخ داد. با اين حال داعش توانست به نقش آفريني گسترده تري در سوريه بپردازد و جايگاه خود را در اين كشور با تصرف برخي مناطق تثبيت كند. داعش پس از تقويت خود در سوريه بتدريج حضور و نقش آفريني خود در عراق را نيز گسترش داد. داعشي‌ها كه در طول سال 2013 حضور پراكنده اي در عراق داشتند، از ابتداي 2014 نقش خود در اين كشور را بسيار توسعه دادند. بر اين اساس بود كه آنها توانستند بر مناطق گسترده اي از عراق در استان الانبار مسلط شوند و شهرهاي مهم رمادي و فلوجه را به تصرف خود درآورند. هر چند نيروهاي عراقي توانستند مناطق مهمي از جمله رمادي را از كنترل داعش خارج سازند، اما شهرهايي مانند فلوجه همچنان در دست داعش باقي ماند. در حالي كه ارتش عراق در حال تشديد اقدامات اطلاعاتي و نظامي خود براي خارج ساختن داعش از فلوجه بود، مرحله جديدي از عمليات نظامي و پيشرويهاي اين گروه در استانهاي صلاح الدين، نينوا، ديالي و كركوك آغاز شد. داعش بعد از ناكامي در تصرف سامرا به موصل حمله كرد و توانست بر اين شهر مسلط شود. سپس پيشرويهاي داعش به سوي ساير مناطق عراق ادامه يافت و از جمله باعث تسلط بر تكريت شد. در حال حاضر داعش بر مناطق قابل توجهي از سوريه به خصوص قسمتهاي شرقي مانند الرقه و همچنين بخش‌هاي مهمي از مركز و غرب عراق مسلط است. در چنين شرايطي كه با گسترش توان مالي و انساني داعش و همكاري برخي گروههاي محلي با آن همراه است، تهديدات مختلف ناشي از آن در منطقه در حال گسترش است.
جنبش گولن

جنبش گولن

جنبش گولن طی سال‌های اخیر، جریانی در ترکیه رشد کرده که اگر چه خود را وامدار اندیشه‌های سعید نورسی عالم برجسته ترک می‌داند، اما از جهات گوناگون به ارائه الگویی نوین پرداخته است. این جریان که عموماً با نام رهبر آن فتح‌الله گولن آمیخته است، تحت عناوینی هم‌چون جماعت خدمت، جریان نورچی و جماعت گولن نیز شناخته می‌شود. این جریان نه تنها در ترکیه نوین به عنوان یکی از جریان های مهم شناخته شده، بلکه در سطح منطقه نیز جریانی تاثیرگذار محسوب می شود و طی سال های گذشته، رشدی فزاینده در مناطقی همچون بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز، افریقا و حتی امریکا داشته است. شخصیت ودیدگاه های گولن درباره گولن و شخصیت او دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی از شاگردان گولن به او لقب خواجه افندی داده اند؛ زیرا وی هم تحصیلات سنتی دینی داشته و هم به فلسفه غرب و به ویژه فلسفه کانت تعلقی ویژه دارد. برخی دیگر از افراد جماعت، او را به چشم حضرت مهدی (عج) نگاه می کنند. برخی دیگر او را یک واعظ ساده مذهبی می دانند که بواسطه نوع سخنرانی هایش در میان مردم مشهور شده است. برخی نیز او را یک مصلح بزرگ دینی و پیام آور صلح و آشتی اسلام با دموکراسی تلقی می کنند. مخالفان وی نیز او را فردی دروغگو و فریبکار توصیف می کنند که حتی جرات بازگشت به ترکیه را نیز ندارد. عده ای نیز اعتقاد دارند گولن با شخصیت بت گونه ای که به هوادارانش داده، تصویری نژادپرست، ناسیونالیست و بیگانه از دیگران، از جماعت خود ترسیم کرده است. تکبر و خوار شمردن کسانی که خارج از جماعت هستند، به رویه ای معمولی تبدیل شده است. به نحوی که نزد پیروان این جماعت، غیر از گولن، سایر علمای جهان اسلام بی اطلاع هستند و درک درستی از مسایل ندارند. (DAĞ, 2014) به هر حال فارغ از آنکه قضاوتی درباره تعارف فوق از گولن و شخصیت وی داشته باشیم، واقعیت آن است که امروز نام فتح الله گولن با اصطلاح اسلام روشنگر یا معتدل ترک که بسیاری از پژوهندگان از آموزه هاو جهان بینی آن با عنوان «پارادایم اسلام اجتماعی» یاد می کنند، گره خورده است.( فلاح، 207:1389-205) در حقیقت فتح الله گولن در ترکیه به عنوان پدر اسلام اجتماعی معروف است و وی را بنیانگذار و رهبر جنبش گولن می‌خوانند. همچنین برخی از کتاب های گولن از پرفروش ترین کتاب ها در ترکیه و حتی سایر کشورهای اسلامی بوده اند. مدارس او در بیش از 160 کشور جهان فعالیت می کنند و آراء و افکار وی را به شاگران خود منتقل می کنند. جماعت خدمت(جریان گولن) آنچه امروز به نام جریان گولن یا جماعت خدمت معروف است، حاصل اندیشه ها و تلاش های محمد فتح الله گولن است. وی به عنوان یکی از شاگردان مکتب نورسی، تلاش زیادی جهت مدرن کردن جنبش نور انجام داد. وی که مشهورترین واعظ، نویسنده و تدریس کننده علوم اخلاقی و الهیات ترکیه محسوب می شود، در صدر جریانی قرار گرفته که طی سال های گذشته از تاثیر به سزایی در فضای سیاسی ـ اجتماعی ترکیه و برخی دیگر از کشورهای اسلامی برخوردار بوده است. اگر چه گولن صراحتا نورجی بودن خود را به زبان نیاورده و در سخنرانی ها کمتر از سعید نورسی یاد می کند، باید این حال جریان وی عمدتا جریانی منشعب از جماعت نور تلقی می شود. گولن که هم اکنون در پنسیلوانیای آمریکا زندگی می کند، خطیبی توانا است که از سن 14 سالگی خطابه می کرده است. وی بیشتر آموزش های دینی خود را نزد پدر و در تکیه محله خود نزد علما و متصوفه فرا گرفته است. پدرش علاوه بر زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را هم به او آموخت. وی که هیچگاه ازدواج نکرده و مجرد زندگی می کند، بحث های دینی خود را با احساسات، عواطف و بیانی رسا همراه می کند و عیبی نمی بیند که هنگام موعظه، اشکش بر گونه جاری شود. او از طریق فن خطابت و همچنین با شیوه های خاص خود مانند گریه کردن در حال سخنرانی، توجه مخاطبان را به خود معطوف کرده و نورجی ها و دیگر افراد گروه های دینی را تحت تأثیر قرار داده است. از جلسات وعظ او فیلمبرداری می‌شود و این فیلم ها میان هوادارانش دست به دست می چرخد و تکثیر می شود. همچنین مجموعه سخنرانی های فتح الله گولن در قالب کاست و سی دی در مناطق مختلف توزیع می شود. این اقدام که هم پول و هم طرفداران او را افزایش داده است، با مخالفت سایر زعمای حرکت نورجی مواجه شده و اعتراض آنها را برانگیخته است. با این حال فتح الله گولن همچنان به این شیوه تشکیلاتی خود ادامه می دهد و موفق به ایجاد شبکه ای گسترده شده است. ماهیت جریان گولن درباره این جریان، دیدگاه‌های کلان مختلفی وجود دارد. به نحوی که برخی جریان گولن را جریان بومی می دانند که از بطن جامعه و اعتقادات مذهبی مردم ترکیه برخاسته است و برخی دیگر نیز آن را جریانی وارداتی تلقی می‌کنند که توسط امریکا و سایر کشورهای غربی مورد حمایت قرار گرفته است. باید توجه داشت که فتح الله گولن در ترکیه به شخصیت افسانه ای تبدیل شده که حضور، نفوذ و سایه وی و جماعتش در محیط و فضای کلیه اماکن سیاسی، نظامی و امنیتی ترکیه سایه افکنده و وابستگی این جماعت و التزام آن به احکام اسلامی و سیاست های آن بطور واضح و شفاف مشخص نیست. در واقع این جریان به رغم تعدد و تنوع حوزه های فعالیتش، همچنان ناشناخته و مبهم به نظر می رسد و بسیاری از صاحب نظران چه در داخل و چه خارج از ترکیه، نسبت به مقاصد و نیات دراز مدت این جریان اظهار بی اطلاعی می کنند. به نحوی که هیچ کس از میزان قدرت مالی و تعداد طرفداران این جریان اطلاع درستی ندارد و معلوم نیست نفوذ گولن در دستگاه های کلیدی دولتی تا چه حد است و در صورت احراز قدرت بیشتر، چه خط مشی را پیش خواهد گرفت.
جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان¬المسلمين را مي¬توان مهم¬ترين جنبش اسلامي در جهان عرب طي قرن گذشته محسوب كرد. جنبشي كه حسن البنا در 1928 مصر پديد آورد، ايدئولوژي آن اسلام و در اصول سياسي و اجتماعي خواهان بازگشت به حكومت اسلامي در قرن هاي اوليه است. اين جماعت در زمان تأسيس و شكل‌گيري به عنوان جنبشي اسلام‌گرا در مقابل جريان‌هاي سكولار جهان عرب ظهور كرد. اساس و مبناي شكل‌گيري آن مبارزه با الغاي خلافت و جلوگيري از گسترش الگوي لائيك در جهان اسلام بود. در واقع، در شرايطي كه خلافت اسلامي در قالب امپراتوري عثماني در مركزيت جهان اسلام مضمحل شده بود و جريان‌هاي سكولار و ملي‌گراي عربي و تركي در حال رشد و عرض اندام بودند، حسن البنا با طرح دعوت اسلامي، جنبش جديدي را پايه‌گذاري كرد كه احياي مجدد خلافت در رأس امور و برنامه‌هاي سياسي آن قرار داشت و به همين دليل به كانوني براي جلب مسلمانان در داخل و خارج مصر تبديل شد. در حقيقت جنبش اخوان المسلمين را اصولاً بايد زائيده اوضاع سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر مصر در پي رواج تفكر جدايي دين از سياست (سكولاريسم) در ميان روشنفكران و آهنگ احساسات ملي گرايانه براي اصلاح اين كشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 1919 مصر بر ضد انگليس دانست. اهداف بنيان گذاران اين جنبش- به ويژه حسن البناء- از يك سو بر ايجاد تحول در اعتقادات اسلامي مسلمانان و بالاخص مصريان از حالتي ايستا و بي تحرك به سمت پويايي و حاكميت تعاليم شريعت بر زندگي اجتماعي و سياسي مصر و از سوي ديگر بر يگانگي مسلمانان در برابر استعمارگران غرب كه كشورهاي اسلامي را مورد تجاوز قرار داده بودند، دور مي زد. حسن البناء رهبر جنبش تلاش‌هاي خود را در سه مرحله «تبليغ»، «جذب و سازماندهي» و «مرحله عملي» آغاز نمود. اصولي كه حسن البناء بر آن اعتقاد داشت عبارت بودند از:1 ـ «اجتناب از جدال‌هاي مذهبي و فرقه‌اي» (از زماني كه جماعت تقريب بين مذاهب اسلامي تأسيس شد حسن البناء و ايت‌الله قمي در تأسيس آن سهيم بودند همكاري ميان اخوان‌المسلمين و شيعيان برقرار شد كه در نهايت به ديدار نوّاب صفوي در سال 1954م. از مصر منجر گرديد. حسن البناء در مراسم حج 1948 با ايت‌الله كاشاني ديدار كرد و ميان آنها تفاهم برقرار گرديد و برخي از دانشجويان شيعه كه در مصر تحصيل مي‌كردند به جنبش اخوان‌المسلمين پيوستند)؛ 2 ـ «سياست گام به گام»: در نگاه وي جنبش قبل از آن‌كه به هدف غايي خويش برسد، بايد اين مراحل را (تبليغ، بيان و تفسير؛ عمل و نتيجه‌گيري) را گام به گام طي نمايد؛ 3 ـ «استفاده از نيروهاي مختلف براي تحقق اهداف»؛ 4 ـ «برپايي حكومت اسلامي»: اخوان‌المسلمين حكومت را براي خود نمي‌خواهد، بلكه حامي كساني مي‌باشد كه بتوانند مسؤوليت حكومت را بر عهده بگيرند و قوانين قرآن را اجرا نمايند و اگر چنين فردي پيدا نشد، تشكيل حكومت يكي از برنامه‌هاي اخوان‌المسلمين خواهد بود؛ 5 ـ «مقاومت در برابر تجاوزگران». جنگ جهاني دوم و پيامدهاي مصر، روند تصاعدي نفوذ اخوان المسلمين را در مصر گسترش داد، تشكيلات اخوان المسلمين سازمان يافته‌تر و مواضع سياسي و ايدئولوژيك آنها منسجم‌تر گرديد. بعد از جنگ سازمان از وضع آشفتة حزب وفد استفاده نمود و خود را به عنوان سازمان انقلابي و مخالف نظام موجود معرفي كرد و پايگاه‌هاي توده‌اي حزب وفد را به سرعت تصرف كرد. بر اثر دسيسه‌ها و برخي اقدامات خودسرانه كه بعضي از افراد در سازمان عليه دولت انجام مي‌دادند، دولت در سال 1948م با سيزده مورد اتهام به سازمان در مورد فعاليت‌هاي تروريستي، توطئه عليه سرنگوني نظام سلطنتي مصر، جمع‌آوري مهمّات و... سازمان را منحل اعلام نمود و حسن البناء در توطئه‌اي سازمان يافته در فوريه 1949م ترور گرديد. اخوان‌المسلمين با توجه به رسالت فراكشوري خود كه به ويژه در مقابله با جهت گيري رو به گسترش ملي‌گرايي سكولار خلاصه مي شد؛ در مصر محدود نماند و به كشورهاي مختلف جهان عرب سرايت كرد و به تدريج در ساير كشورهاي عربي شكل گرفته و گسترش پيدا كرد. در اين زمينه دو مرحله را مي‌توان مشخص كرد. مرحله اول، رشد فزاينده توجه و تمايل به دنياي اسلام و به ويژه معضلات سياسي آن و درگيري مستمر با اين مشكلات؛ مرحله‌اي كه قبل از سال 1937 آغاز شده بود. مرحله دوم تاسيس شعب گوناگون اخوان‌المسلمين در خارج از مصر بود، به نحوي كه اين جنبش در حال حاضر در بسياري از كشورها بويژه در خاورميانه و شمال آفريقا، شاخه هاي اين جنبش فعال مي باشد.
گروه طالبان

گروه طالبان

طالبان به عنوان يكي از پديده‌هاي تاريخ معاصر افغانستان، در پي رقابت قدرت‌هاي بزرگ و پس از اشغال افغانستان توسط شوروي، در سال 1373 حكومت را در افغانستان به دست گرفت و با آموزش و حمايت‌هاي بي‌دريغ كشورهاي منطقه نظير پاكستان و عربستان سعودي تا سال 1380 در قدرت باقي ماندند. پس از اشغال افغانستان توسط شوروي در 7 دي 1357، مبارزان افغان به مبارزه عليه اشغالگران شوروي پرداختند و سرانجام نيروهاي ارتش سرخ در بهمن 1367 خاك افغانستان را ترك كردند. با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ايالات متحده به قرارداد ژنو وفادار نماند و از مجاهدان افغاني به دليل رقابت و خصومت با شوروي حمايت كرد. بدين ترتيب افغانستان به ميدان رقابت قدرت‌هاي بزرگ در جنگ سرد تبديل شد. با پايان جنگ سرد و خروج شوروي از افغانستان و در پي تغييرات داخلي در پاكستان، اين كشور اقدام به تأسيس هزاران مدرسه ديني با گرايش سلفي ديوبندي كرد كه با حمايت كشورهاي عربي حوزه خليج فارس به ويژه عربستان همراه بود. نقش پاكستان در ايجاد، پرورش و حمايت از گروه افراطي طالبان كاملاً آشكار است. منافع ملي پاكستان در افغانستان نيز توسط گروه‌هاي دست‌نشانده پشتون كه در مناطق شمال غربي پاكستان و در مرز با افغانستان زندگي مي‌كنند، تأمين مي‌شود. زماني كه احزابي مثل حزب اسلامي حكمتيار ديگر نتوانستند خواسته‌ها و منافع پاكستان را تأمين كنند، گروه‌هايي از جنگجويان مناطق قبايلي پاكستان به رهبري بيت‌الله محسود در وزيرستان جنوبي متحد شدند و جنبش طالبان پاكستان را در دسامبر 2006 پايه‌گذاري كردند . به نظر مي‌رسد در تحليل شكل‌گيري طالبان بايد مؤلفه‌هايي مانند شكنندگي اجتماعي، سنت‌هاي پايدار و انعطاف‌ناپذير مذهبي، فقر فرهنگي و اقتصادي، تعصب قبيله‌اي و سلحشوري عشيره‌اي، سخت‌گيري اخلاقي، ساخت كشمكش‌پرور قومي، ملي و مذهبي و نيز دخالت بازيگران خارجي كه مقاصد، منافع‌، ديدگاه‌ها، اولويت‌ها و نگراني‌هاي نامتقارن، متفاوت و متعارض دارند، مورد توجه قرار گيرد. ايدئولوژي طالبان عقايد افراطي مذهبي دارند و به ديوبنديه كه به آموزه‌هاي وهابي نزديك مي‌باشد، وابسته‌اند. اين جنبش افراطي تاكنون توضيحات مشخص و واضحي درباره آرمان‌هاي خود نداده است؛ هر چند كه اعتقاد خود در تشكيل امارت اسلامي را به صورت آشكار اعلام مي كند. احمد رشيد در اين باره مي‌گويد: «شناخت پديده طالبان به دليل تعدد گروه‌هاي وابسته به آنها در مناطق قبايلي و آزاد پاكستان، ساختار سياسي، رهبري‌ و فرايند تصميم‌گيري، دشوار به نظر مي‌رسد. با اينكه در دين اسلام آيات و احاديث محكمي وجود دارد كه كشتن انساني بي‌گناه را به مثابه قتل همۀ انسان‌ها دانسته‌اند، اما حاميان و رهبران طالبانيسم ادعا مي‌كنند در راستاي اجراي دقيق قوانين و سنت اسلام و تشكيل خلافت و حكومت اسلامي به اين اقدامات دست مي‌زنند و پيروان خود را مقيد و ملزم به اطاعت از دستورهاي دين اسلام مي‌كنند». بنابراين مهم‌ترين اصل در انديشه سياسي گروه‌هاي بنيادگراي افراطي از جمله طالبان، احياي امارت اسلامي است. در حال حاضر، طالبان پاكستان كه به نوعي از اعقاب فكري جمعيت علماي هند به شمار مي‌رود، طرح احياي امارت اسلامي را در پاكستان دنبال مي‌كند. در تئوري خلافت و امارتِ مطلوب طالبان، مردم و احزاب جايگاهي ندارند. تعدادي از سران قبايل و نخبگان ديني با عنوان اهل حل و عقد گرد هم مي‌آيند و فردي را براي اين پست نامزد مي‌كنند؛ آن‌گاه تمام اختيارات كشور به شخص خليفه يا اميرالمؤمنين منتقل مي‌شود. مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربي يكي از شعارهاي اساسي تمام گروه‌هاي اسلامي است؛ اما آنچه بنيادگرايي افراطي از نوع طالبان را از ساير گروه‌هاي اسلامي جدا مي‌سازد، نفي مطلق مدنيت غربي است. گروه‌هاي اسلامي ديگر نظير اخواني‌ها نقادانه به تمدن غربي مي‌نگرند و ضمن رد جنبه‌هاي منفي، از جنبه‌هاي مثبت آن استقبال مي‌كنند؛ اما طالبان و مكتب‌هاي ديوبندي و وهابي با هر نوع دستاورد تمدن غربي مخالفت مي‌كنند. برخورد غيرنقادانه در پذيرش يا نفي ‌فرهنگ غربي، مشكلات بي‌شماري به همراه دارد. مخالفت تعصب‌آميز طالبان با تلويزيون، وسايل تصويربرداري، لباس فرنگي، سينما و امثال آن نشانۀ آشكار روحيه ستيزه‌جويي آنان با مظاهر تمدن غربي است. طالبان تلويزيون و سينما را ابزاري شيطاني مي‌داند. مولانا فضل‌الله، رهبر طالبان پاكستان، نيز تلويزيون را ابزار لهو و لعب كه مشروعيتي در دين ندارد، دانسته است. گروه اجراي مقررات اسلامي يا تنفيذ الشريعه كه بر دره سوات مسلط شده‌اند، تحصيل را براي دختران در اين منطقه ممنوع كرده‌اند. به دستور مولانا فضل‌الله، بيش از 170 مدرسه و ساختمان دولتي در اين منطقه تخريب شده‌اند. در اعلاميه‌اي كه در 2 بهمن 1387 در روزنامه محلي دي نيوز پاكستان منتشر شد، طالبان پاكستان به طور كامل حضور دختران را در مدارس منطقه دره سوات ممنوع اعلام كرد. به اين ترتيب، بيش از 400 مدرسه خصوصي دخترانه بسته شد. دست‌كم 10 مدرسه دخترانه كه پس از 26 دي 1387 هم‌زمان با اتمام ضرب‌العجل اعلام‌شدۀ طالبان فعال بودند، در شهر مينگورا منفجر شدند و بيش از 170 مدرسه و ساختمان‌ دولتي مورد حمله قرار گرفتند. از پيچيدگي‌هاي اساسي بينش طالبان، روح تعبدگرايي و قداست‌بخشي به دستاوردهاي كلامي و فقهي پيشينيان است. بنيادگرايي افراطي دوران صدر و ميانه اسلام را دوره طلايي و مصون از هر نوع خطا تلقي و درباره تفاسير و تأويل‌هاي ديني اين دوره اعتقادي جزم‌گرايانه دارد. اجتهاد و انبساط تازه در اين مكتب جايگاهي ندارد و مردم عموماً موظف به پيروي مقلدانه از كلمات و گفتار علماي سلف هستند. برداشت صرفاً تقليدگرايانه آنها از دين سبب بدبيني و حتي دشمني آنان با الگوهاي زندگي رايج در دنياي معاصر جهان اسلام شده است. تنها الگوي مطلوب نزد بنيادگرايان افراطي، الگوي زندگي جوامع روستايي قرون اوليه اسلامي است. رفتار خشك و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرش‌شان به نقش اجتماعي و تربيتي زن در جامعه، ريشه در همين روح سلفي‌گري آنها دارد كه با ضروريات زندگي كنوني كاملاً بيگانه است. هم‌چنين تفسير آنان از مفاهيمي مانند توحيد و شرك، كه اساس انديشه كلامي بنيادگرايي افراطي را تشكيل مي‌دهد، در مغايرت آشكار با تفاسير رايج آن مفاهيم نزد ساير مكاتب اسلامي است.
رژيم صهيونيستي

رژيم صهيونيستي

شاباك يا به صورت مخفف شين بت يا شين بث، سرويس ضد اطلاعات و امنيت داخلي اسراييل است. شين بت خلاصه كلمه ‹‹خدمت به امنيت›› است. ايسر هرئيل از زمان شكل‌گيري اين سازمان تا سال 1952م. رئيس آن بود. نامبرده بعدها به رياست موساد هم رسيد. اين سازمان مسئول جمع آوري اطلاعات درباره سازمانهاي اطلاعاتي خارجي مربوط به دول دوست و دشمن و فعاليتهاي آنها و تأمين امنيت مقامات و تأسيسات اسراييلي، تحقيق درباره خرابكاري عليه دشمنان داخلي و خارجي، از جمله خرابكاري و تروريسم در اسراييل و خارج است.
وهابیت

وهابیت

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. پیروان این مسلک را «وهابی» گویند.
اكراد

اكراد

قوم كرد نژادي با سابقه اند ، اما خاستگاه اين قوم دقيقا روشن نيست و صاحبنظران در باره ي منشاء و خاستگاه آنان اختلاف جدي دارند . در مورد نژاد آنان نيز بحث و گفتگو وجود دارد ، عده اي نژاد آنان را توراني و سامي مي خوانند ، گروهي آنان را از نژاد آريايي و ايراني اصيل مي دانند . شماري از عوامل سياسي و تاريخي اين قوم را متفرقه و پراكنده ساخته كه هم اكنون در چند كشور كه مهمترين آن ايران ، تركيه و عراق است زندگي مي كنند .
شیعیان علوی

شیعیان علوی

علویان از اقلیت های مهم و موثر در جامعه ترکیه محسوب می شوند که حدود 20 درصد از جمعیت 78 میلیونی ترکیه را تشکیل می دهند. آنها در دوره امپراتوری عثمانی مورد سوظن شدید بودند و امنیت هویتشان به خطر افتاد و آسیب جدی دیدند اما دوره جمهوریت و آتاتورک را که حاکمیت بر مبنای سکولاریسم شکل گرفت؛ فرصتی برای بازنمایی هویتی یافته و با همراهی با حاکمیت از فضای تنش خارج شدند. هر چند که این اقلیت هیچ وقت نتوانست با هویت مکتبی خویش سهم سیاسی و فرهنگی در ترکیه کسب نماید. هویت سیاسی آنها بر مبنای مقتضات زمان، مکان و عوامل موثر بر آن، جلوه های متفاوتی داشته و از ملی گرایی تا چپگرایی سیالیت یافته است تا اینکه در یک دهه اخیر به شدت در تکاپوی هویت طلبی سیاسی خود هستند
New node

New node

انقلاب بحرین

انقلاب بحرین

تاریخ بحرین در چند دهه گذشته همواره مواجه با اعتراضات مداوم مردم علیه رفتار تبعیض آمیز و تمامیت خواه رژیم سلطنتی آل خلیفه بوده است؛ به نحوی که این کشور کمتر روی آرامش و ثبات سیاسی به خود دیده است. انقلاب 14 فوریه 2011 میلادی مردم بحرین هر چند سه روز پس از سقوط حسنی مبارک در مصر و همراه با موج خیزش‌های مسلمانان علیه رژیم‌های دیکتاتوری آغاز شد اما با نگاهی دقیق‌تر ریشه های این انقلاب مردمی را حداقل باید از دهه 1970 میلادی و نوع رفتار خاندان حاکم بر این کشور با مردم مورد مطالعه قرار داد.
New node

New node

روز جهانی قدس

روز جهانی قدس

undefined
تحولات ترکیه

تحولات ترکیه

undefined
آزادسازی موصل

آزادسازی موصل

آزادسازی موصل یا نبرد بازپس گیری موصل از اشغال گروه تروریستی داعش، عملیات نظامی منظم و کلاسیکی است که از روز دوشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۱۶ به فرمان حیدر العبادی نخست وزیر عراق برای پس گرفتن موصل از سیطره داعش آغاز شد. موصل مرکز استان نینوا و دومین شهر بزرگ عراق در تابستان ۲۰۱۴ به اشغال گروه داعش درآمد و از آن زمان ابوبکر بغدادی، خلافت خودخوانده خود را در این هشر استقرار نمود. عملیات آزادسازی موصل از نوع جنگ‌های شهری منظم به شمار می‌رود.
آزادسازی حلب

آزادسازی حلب

پس از آن که دیدبان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن؛ اوایل هفته جاری اعلام کرد که 60 درصد از مناطق شرقی حلب توسط ارتش سوریه از اشغال گروه‌های تروریستی آزاد شده است، حال منابع خبری امروز اعلام کرده‌اند؛ با پیشروی سریع و برق‌ آسای ارتش سوریه طی چند روز گذشته، مناطق تحت کنترل دولت سوریه در شرق حلب، به میزان 80 درصد رسیده است.
New node

New node

نقض حقوق بشر در یمن

نقض حقوق بشر در یمن

پرونده ای در مورد نقض حقوق بشر در یمن
alwaght.net
پرونده

پرونده روابط امارات و رژیم صهیونیستی؛ از تحریم نفتی تا عادی سازی روابط

يکشنبه 26 مرداد 1399
پرونده روابط امارات و رژیم صهیونیستی؛ از تحریم نفتی تا عادی سازی روابط
با ملاحظه آنکه رژیم صهیونیستی در تمامی نبردهای امنیتی مغلوب ایران شده است،می تواند این نتیجه را برای امارات دربر داشته باشد که در صورت تبدیل شدن خاک این کشور به پایگاهی دائمی برای فعالیت افسران موساد، عواقب امنیتی آن نیز متوجه امارات خواهد بود و در صورت پاسخ ج.ا.ایران به مبدا برخی فعالیت های ضدامنیتی این امارات متحده عربی خواهد بود که نهایتا متضرر می شود

 

الوقت- امارات متحده عربی به تازگی توافقاتی را با رژیم صهیونیستی برای عادی سازی کامل روابط صورت داده است و ظرف چند هفته آینده هیئت‌هایی از امارات و رژیم صهیونیستی برای امضای توافقنامه‌های دوجانبه در خصوص سرمایه‌گذاری،‌ گردشگری، پروازهای مستقیم، امنیت، ارتباطات، فناوری، انرژی، سلامت، فرهنگ، محیط زیست، راه‌اندازی سفارتخانه و سایر مسائل با یکدیگر دیدار خواهند کرد.

این امر به نظر فصل جدیدی از روابط ما بین رژیم صهیونیستی و امارات متحده عربی را کلید خواهد زد؛ در همین چارچوب در این نوشتار قصد داریم ضمن پرداختن به روابط امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی از زمان تاسیس آن تا کنون به ابعاد و پیامدهای عادی سازی روابط امارات با رژیم صهیونیستی بپردازیم.

 

روابط امارات و رژیم صهیونیستی پیش از توافق اسلو

به طور کلی روابط امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی را می توان در دو بازه زمانی پیش از توافق اسلو و پس از آن بررسی کرد.امارات متحده عربی که در سال 1971 میلادی از بریتانیا استقلال پیدا کرد در سال  1973 و به فاصله اندکی از زمان استقلال خود مانند سایر کشورهای عربی عضو اوپک و مصر و سوریه،در تحریم نفتی شرکت کرد.این اقدام که تا سال 1974 نیز ادامه داشت به اولین کنش موثر امارات متحده عربی در خصوص مسائل مربوط به رژیم صهیونیستی تبدیل شد.امارات متحده عربی تا پیش از توافق اسلو (در سال 1993 )عملا در کنار سایر کشورهای عربی به حمایت از فلسطین پرداخته و علی رغم وجود اختلافاتی ما بین کشورهای عربی در طی آن سالها،امارات نیز در کنار این کشورها از مبارزه با رژیم صهیونیستی برای بازپس گیری سرزمین های اشغالی حمایت کرده است.

 

روابط امارات و رژیم صهیونیستی پس از توافق اسلو

از زمان توافقات اسلو(1و 2) در سالهای 1993 و 1995 که پس از توافق صلح کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی در سال 1978 و صلح اردن با رژیم صهیونیستی در سال 1994 شکل گرفته بود؛ به تدریج تابوی برقراری روابط با رژیم صهیونیستی در میان برخی کشورهای عربی شکسته شد و با توجه به اینکه ساف در پیمان اسلو رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت، این تفکر که می توان از طریق مذاکره و برقراری روابط سیاسی با رژیم صهیونیستی مساله فلسطین را حل و فصل کرد در میان برخی حکام منطقه شکل گرفت.

اما علی رغم به نتیجه نرسیدن توافقات اسلو و عدم پایبندی رژیم صهیونیستی به مفاد این پیمان،این تفکر که می توان رژیم صهیونیستی را از طریق مذاکره مهار کرد همچنان در بین برخی کشورهای عربی و گروه های فلسطینی وجود داشت و این کشورها با در دستور کار قرار دادن این مساله از گروه های فلسطینی که به دنبال حل و فصل مناقشه با رژیم صهیونیستی از طریق سیاسی بودند،حمایت می کردند.امارات متحده عربی نیز با اعتقاد به این امر که می توان از طریق سازوکارهای سیاسی مساله فلسطین را حل نمود اقدام به حمایت از این نوع گروه های فلسطینی نمود.

این روند تا حدود یک دهه قبل ادامه داشت و از زمانی که نتانیاهو به نخست وزیری رژیم صهیونیستی رسید، تل آویو سیاست هایی را در راستای برقراری روابط پنهان با برخی کشورهای عربی در پیش گرفت. این امر که با حمایت های ایالات متحده نیز همراه بود در کنار برخی تحولات منطقه ای کشورهایی نظیر امارات را بیش از پیش به سوی رژیم صهیونیستی سوق داد. نقطه عطف این روابط تحولات سال 2011 میلادی در برخی کشورهای عربی بود که در طی آن ابوظبی منافعی مشترک با رژیم صهیونیستی را متصور بود و از آن سال به بعد سطح همکاری های پنهان ابوظبی و تل آویو افزایش یافت.

این همکاری ها تا جایی ادامه یافت که اغلب دستگاه های امنیتی منطقه از وجود روابط و همکاری های امنیتی گسترده ما بین امارات و رژیم صهیونیستی مطلع شدند و انتشار اخباری مبنی بر سفرهای پنهانی مقامات صهیونیست به امارات و بالعکس، گمانه زنی ها در خصوص قریب الوقوع بودن عادی سازی روابط میان امارت و رژیم صهیونیستی را افزایش داد.

به عبارتی دیگر امارات متحده عربی پس از توافقات اسلو به تدریج از مساله فلسطین فاصله گرفت و با توجه به تحولات منطقه ای و فشارهای ایالات متحده اقدام به افزایش مراودات پنهانی خود با رژیم صهیونیستی نمود، این امر تا جایی پیش رفت که اغلب محافل رسانه ای نیز از وجود روابطی پنهان میان ابوظبی و تل آویو مطلع شده و در این راستا همگان منتظر اعلام نهایی عادی سازی روابط امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی بودند.

 

 عادی سازی روابط امارات و رژیم صهیونیستی

در خصوص عادی سازی روابط امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی،دو مقوله وجود دارد که از اهمیت خاصی برخوردار هستند؛اولی زمینه ها و بستر عادی سازی روابط و به تبع آن اهداف و منافعی است که طرفین با عادی سازی روابط فی ما بین به دنبال دستیابی به آنها هستند، می باشد و دومی پیامدها و تاثیراتی است که عادی سازی روابط از خود برجای خواهد گذاشت.

 

اهداف امارات از عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی

 

اهداف سیاسی-امنیتی

امارات متحده عربی از زمان تاسیس تا کنون؛همواره بنا به قرار گرفتن در محیطی که دو بازیگر قدرتمند منطقه ای در آن حضور داشته و در اغلب پرونده های مهم منطقه ای نظراتی متفاوت با یکدیگر داشته اند، سعی در ایفای نقشی منطقه ای با هدف حفظ توازن میان این دو بازیگر یعنی ج.ا.ایران و عربستان سعودی داشته است.

درواقع امارات متحده عربی با توجه به آسیب پذیری هایش بالاخص در برخی امارت ها مانند دبی که عمده درآمد آن از طریق تجارت و صنعت توریسم می باشد، سعی کرده تا به گونه ای رفتار کند تا کفه ی ترازو در معادلات منطقه ای به نفع هیچ یک از این دو بازیگر مهم سنگینی نکند. امارات متحده عربی به صورت سنتی و مانند اغلب کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اختلافاتی با عربستان سعودی داشته و این امر همواره این کشور را برآن داشته است تا با حفظ روابط با ج.ا.ایران سعی در خنثی سازی تهدیدات احتمالی عربستان علیه خود داشته باشد و در عین حال با توجه به هویت عربی، روابط حسنه خود با عربستان را نیز حفظ کرده و ضمن ادعای مالکیت برجزایر سه گانه ایرانی،بر هویت عربی خود تاکید کرده و سعی در ملت سازی در کشوری تازه استقلال یافته داشته باشد. بنابراین امارات متحده عربی عملا امنیت خود را در گرو توازن قدرت ما بین عربستان سعودی و ج.ا.ایران پنداشته است و در این زمینه تلاش های زیادی صورت داده است.

در زمان حضور امارات متحده عربی در ائتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی برای حمله به یمن نیز به دلیل قرار گرفتن این کشور در جبهه ای مقابل با ج.ا.ایران،بیشترین انتقادات نسبت به این عملکرد از سوی امارت دبی و خاندان آل مکتوم و به دلیل نیاز سنتی دبی به حفظ توازن میان ایران و عربستان سعودی برای بقای شریان های حیاتی اقتصاد این شهر صورت گرفته بود؛ با این حال ابوظبی با رهبری محمد بن زاید که به دنبال ایفای نقش جدیدی در منطقه بود ضمن ادامه فعالیت های خود در یمن (چه در قالب حضور مستقیم و پس از آن غیر مستقیم) با فرستادن هیئت بلند پایه امنیتی به تهران سعی در رفع نگرانی های ج.ا.ایران داشت.

با این حال امارات متحده عربی با شرکت در جنگ یمن،به صورت آشکاری این پیام را به سایر کشورهای منطقه منتقل کرد که این کشور به دنبال ایفای نقشی جدید در منطقه می باشد؛این امر از نوع کنش های ابوظبی در یمن و تلاش های این کشور برای تسلط بر نقاط استراتژیک جنوب این کشور و داشتن اهدافی متفاوت با عربستان سعودی به عنوان رهبر ائتلاف،کاملا آشکار است.

از این رو ادامه سیاست های امنیتی سابق امارات متحده عربی در سطح منطقه کاملا ناممکن بوده و ابوظبی به صورت طبیعی با توجه به ظرفیت هایش به بازیگری نیاز داشت تا بتواند کارت های بازی خود را افزایش دهد و از محصور بودن ما بین دو قدرت سنتی منطقه یعنی ایران و عربستان سعودی خارج شود.

از بعدی دیگر، یکی از ضعف های امارات متحده عربی کم بودن عمق استراتژیک این کشور و محاط بودن ژئوپلیتیکی آن می باشد. لذا امارات با توجه به این امر و با نیت تسلط بر نقاط استراتژیک منطقه تلاش گسترده ای را برای دراختیار گرفتن کنترل مناطق جنوبی یمن و جزایر این کشور کرده است که مشرف بر خلیج عدن و تنگه باب المندب می باشند. اما علی رغم نفوذ سیاسی و نظامی-اطلاعاتی امارات در این مناطق به نظر نمی رسد این کشور به تنهایی قادر به حضور موثر در این منطقه باشد، بالاخص که عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای منطقه موافق حضور ابوظبی در این منطقه استراتژیک نمی باشند. بر این اساس امارات در نظر داشته است شریکی بیاید که امکان تسلط نظامی و امنیتی برای ابوظبی در این مناطق را فراهم آورد و رژیم صهیونیستی با توجه به علاقه مندی به حضور در این مناطق یکی از بهترین گزینه ها برای امارات به شمار می آید؛ چرا که این رژیم نیز به دلیل محاط بودن در منطقه ای عربی و اسلامی و همچنین کم بودن عمق استراتژیکش به دنبال تسلط بر نقاط استراتژیک منطقه بوده و از سویی دیگر در این حوزه تعارض منافعی میان دو طرف به چشم نمی خورد.

تلاش ابوظبی برای شراکت امنیتی و حتی نظامی با تل آویو به این دلایل محدود نشده و این کشور پس از اسقاط پهپاد امریکایی در خلیج فارس توسط ج.ا.ایران و به دنبال آن اقدام منفعلانه امریکا در واکنش به این امر؛اطمینان یافت که در صورت لزوم ایالات متحده تلاشی برای تامین امنیت امارات متحده عربی از طریق مداخله نظامی نخواهد داشت و از این رو امارات ناچار است برای تامین امنیت خود به دنبال ائتلاف با بازیگر دیگری باشد.این مهم از آنجا ابوظبی را بیش از پیش به سوی عادی سازی روابط و افزایش تعاملات نظامی-امنیتی با رژیم صهیونیستی سوق داد که ابوظبی برآورد می کند با توجه به معطوف شدن توجه واشنگتن به شرق آسیا و نیت ایالات متحده برای خروج تدریجی از این منطقه،ابوظبی باید هر چه سریعتر به دنبال افزایش سطح تعاملات امنیتی خود با تل آویو باشد.

در کنار این امر فهم این مقوله از سوی ابوظبی که واشنگتن پیش از خروج کامل از منطقه به دنبال ایجاد ترتیبات امنیتی جدیدی در منطقه است و یکی از مهم ترین بخش های این ترتیب امنیتی جدید موضوع روابط رژیم صهیونیستی و اعراب می باشد؛ابوظبی را برآن داشته تا با حرکت به سمت عادی کردن روابط خود با رژیم اشغالگر قدس نقشی پیش رو را در میان کشورهای عربی ایفا کند و تبدیل به شریک اول سیاسی-امنیتی عرب رژیم صهیونیستی شود.

این موضوع از آن جا نشات می گیرد که علی رغم وجود صلح میان مصر و اردن با رژیم صهیونیستی؛ صلح میان این دو کشور عربی با رژیم صهیونیستی عملا صلحی سرد است و این مقوله فضا را برای امارات بازگذاشته است تا با حرکت به سمت عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی در ذیل تحلیلی که از تحولات آتی  منطقه ای دارد، گوی سبقت در عادی سازی روابط میان کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی را از رقبا برباید و با این اقدام جایگاه خود را در آینده نظم امنیتی منطقه ای مورد نظر ایالات متحده در موقعیتی ویژه و خاص قرار دهد.

در واقع پیش فرض روند رو به رشد عادی سازی روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی در آینده، حکام امارات را بر آن داشته است تا با پیشتازی در این روند جایگاه جدیدی برای امارات در ترتیبات امنیتی منطقه ای در آینده فراهم کرده و این کشور را به سطح رهبری کشورهای عربی نزدیک سازد؛ این امر در اظهار نظر عبدالخالق عبدالله، که از چهره های نزدیک به ولیعهد ابوظبی می باشد، کاملا قابل استنباط است که گفته بود «کشورهای عربی فورا یا در آینده روابط خود با رژیم صهیونیستی را عادی خواهند کرد».

در عین حال بخشی دیگر از اهداف سیاسی-امنیتی امارات مربوط به امکان همکاری مشترک این کشور با رژیم صهیونیستی در مقابله با مواردی است که طرفین آن را تهدیدی مشترک به حساب می آورند. امارات متحده عربی که از سال 2011 میلادی به بعد نشان داد اسلام سیاسی و بالاخص فعالیت های سیاسی گروه های نزدیک به اخوان المسلمین در کشورهای منطقه را برنمی تابد و از طرفی زوایایی نیز با محور مقاومت دارد، در این حوزه منافع و تهدیدات مشترکی با رژیم صهیونیستی داشته و از این رو امارات در پی آن است تا با نزدیک شدن به رژیم صهیونیستی بتواند به طور موثری در مقابل آنچه برای خود تهدید تلقی می کند،ایستادگی کند.

از طرفی امارات متحده عربی حساب ویژه ای بر روی لابی صهیونیست در امریکا باز کرده است و این کشور قصد دارد با استفاده از توان این لابی در ازای اعطای امتیازاتی به رژیم صهیونیستی،ایالات متحده را در برخی پرونده های منطقه ای که این کشور در آن ها درگیر بوده و اهداف خاصی را نیز در آن ها دنبال می کند،با خود همراه سازد و بدین ترتیب جایگاه منطقه ای خود را بویژه در میان کشورهای عربی ارتقاء داده و به بازیگری موثرتر در منطقه تبدیل شود.

 

اهداف اقتصادی

در کنار اهدافی سیاسی-امنیتی که ابوظبی را به سمت عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی سوق داده است،اهدافی اقتصادی نیز وجود دارد که سبب شده است امارات متحده عربی با میل بیشتری به تل آویو نزدیک شود.

به طور کلی اهداف اقتصادی امارات از عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را می توان حول سه محور دانست:

1. نیاز امارات متحده عربی به تکنولوژی صهیونیست ها در برخی زمینه ها؛در این مقوله امارات قصد دارد در زمینه های مختلفی من جمله مسائل مربوط به آب،علوم نوین و حتی برخی زمینه ها که می تواند کاربرد دوگانه اقتصادی-نظامی داشته باشد از تکنولوژی که رژیم صهیونیستی در اختیار دارد استفاده کند.

 

2. تلاش امارات برای جذب سرمایه کلان ثروتمندان صهیونیست؛با توجه به اینکه صهیونیست ها فعالیت های گسترده اقتصادی در زمینه های مختلفی دارند و در این بین صاحب سرمایه های قابل توجهی نیز می باشند،امارات متحده عربی قصد دارد پای اشخاص و شرکت های بزرگ صهیونیستی را برای سرمایه گذاری به امارات باز کند و از طرفی دیگر امارات متحده عربی می کوشد به دروازه ای برای دسترسی رژیم صهیونیستی به بازارهای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تبدیل شود و در این بین علاوه بر کسب سود ناشی از حق ترانزیت کالاهای رژیم صهیونیستی به بازارهای هدف،در زمینه تولیدات مشترک با این رژیم نیز کسب سود داشته باشد.

 

3. امارات متحده عربی به خوبی از تهدیداتی که بنادر چابهار و گوادر برای آینده بندر دبی ایجاد می کنند آگاه است و لذا تلاش می کند برای حفظ جایگاه خود در تجارت دریایی به بنادر اقیانوسی دسترسی داشته باشد تا از این طریق بتواند با تهدیدی که برای بندر دبی به وجود خواهد آمد مقابله کند. بر همین اساس ابوظبی نیازی مبرم به دسترسی به بنادر و جزایر جنوب یمن دارد که از موقعیت مطلوبی برخوردار بوده و برای حفظ و تثبیت حضورش در این مناطق حساب ویژه ای روی شراکت رژیم صهیونیستی بازکرده است.

 

انتظارات رژیم صهیونیستی از عادی سازی روابط با امارات

با وجود پیمان صلح میان رژیم صهیونیستی با اردن و مصر،این رژیم با محاط شدن در منطقه ای عربی-اسلامی در حالت انزوا به سر برده و صلح با کشورهای مذکور نیز ماهیتا صلحی سرد به حساب می آید. بر این اساس رژیم صهیونیستی خروج از این انزوا را در فهرست اهداف خود قرار داده است و در این چارچوب تل آویو عادی سازی روابط را امارات را گامی بلند برای رژیم صهیونیستی در راستای خروج از این انزوا به حساب می آورد. در واقع عادی سازی روابط ما بین رژیم صهیونیستی و امارات درحالی شکل گرفته است که این رژیم و امارات در شرایطی جنگی نبوده اند یعنی بر خلاف پیمان های صلح میان اردن و مصر با رژیم صهیونیستی؛ لذا این امر علاوه بر اینکه رژیم صهیونیستی را تا حدی از انزوای منطقه ای خارج می کند، می تواند به این رژیم و سیاست های آن مشروعیت ببخشد؛ از همین رو تل آویو به شدت از عادی سازی روابط با ابوظبی استقبال می کند.

از طرفی دیگر رژیم صهیونیستی از گذشته تا کنون تلاش داشته است تا کشورهای عربی را به سمتی سوق دهد که در روابطشان با این رژیم و مساله فلسطین تفکیک قائل شوند. اکنون نیز ابوظبی اعلام کرده که روابطش با رژیم صهیونیستی به منزله نادیده گرفتن مساله فلسطین نیست که در همین چارچوب قابل شرح است.

علاوه بر این، رژیم صهیونیستی همواره تلاش داشته است تا با ایجاد شکاف در میان کشورهای عربی و اسلامی بتواند ضمن پیش بردن اهداف خود در پرونده فلسطین، امنیت خود را نیز حفظ کند؛ به همین منظور این رژیم از برقراری روابط با کشورهای عربی به شدت استقبال می کند تا این امر منجر به بروز اختلافاتی ما بین این کشورها شده و به تبع آن توان تاثیرگذاری این کشورها در پرونده فلسطین به شدت کاهش یابد و از طرفی دیگر تهدیدی نیز از سوی کشورهای عربی متوجه این رژیم نباشد. 

در کنار این موارد رژیم صهیونیستی تمایل زیادی به حضور در منطقه خلیج فارس داشته و عادی سازی روابط با امارات این امکان را برای این رژیم فراهم می کند. درواقع رژیم صهیونیستی از آن جهت تمایل زیادی برای حضور در منطقه خلیج فارس دارد که این امر علاوه بر اینکه این امکان را به رژیم صهیونیستی می دهد تا در یکی از نقاط استراتژیک منطقه حضور داشته باشد، این امکان را در اختیار تل آویو قرار می دهد تا خود را به مرزهای جنوبی ج.ا.ایران به عنوان هسته مرکزی محور مقاومت رسانده و با توجه به اهمیت حیاتی خلیج فارس برای ایران، موازنه تهدید را برقرار سازد. درواقع هر چند رژیم صهیونیستی حضوری امنیتی و حتی نظامی در برخی همسایگان شمالی ج.ا.ایران دارد اما اهمیت خلیج فارس و نقش حیاتی آن در حوزه های اقتصادی و امنیتی برای ج.ا.ایران،جذابیت زیادی را برای رژیم صهیونیستی درخصوص حضورش در این منطقه ایجاد کرده است.

 

نقش ایالات متحده در اعلام عادی سازی روابط

یکی دیگر از فاکتورهایی که در زمره بسترهای ایجاد توافق حول عادی سازی روابط ما بین رژیم صهیونیستی و امارات قرار می گیرد،نقش ایالات متحده و فشارهای این کشور بر طرفین می باشد. امریکا در حالی که از اجرای معامله قرن به شکل مدنظر خود به شدت مایوس شده است به دنبال ایجاد راه حل هایی می باشد تا از این طریق امکان اجرای معامله قرن از طرقی دیگر میسر شود. در همین رابطه ایالات متحده که در نظر داشت در طی یک توافق جامع و آنی مساله فلسطین و روابط اعراب و رژیم صهیونیستی را دفعتا حل کند،زمانی که به موانع بزرگی در اجرای این طرح برخورد کرد تصمیم گرفت به کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی فشار وارد سازد تا آنها روابط پشت پرده خود را علنی کرده و بدین ترتیب دومینویی از این اقدامات به راه افتد تا پیاده سازی طرح موسوم به معامله قرن از طریقی دیگر امکان پذیر شود.

در کنار این امر نزدیک بودن موعد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در امریکا و خالی بودن دست ترامپ از دستاورد مهمی در حوزه سیاست خارجه،رئیس جمهور امریکا را برآن داشته است تا بر طرفین فشار وارد سازد تا عادی سازی روابطشان را هرچه سریعتر اعلام کنند. این امر در کنار تحت فشار بودن نتانیاهو در سرزمین های اشغالی منجر به تصمیم ابوظبی و تل آویو در اعلام عادی سازی روابطشان شد.

 

پیامدها و تاثیرات عادی سازی روابط میان رژیم صهیونیستی و امارات

 

تاثیر بر مساله فلسطین و روابط اعراب با رژیم صهیونیستی

با وجود آنکه امارات متحده عربی تاکید دارد عادی سازی رابطه با رژیم صهیونیستی به معنای فراموشی مساله فلسطین نمی باشد و ابوظبی حتی مدعی شده است که توانسته طرح الحاق را متوقف سازد؛ اما بی تردید این موضع امارات را می توان موضعی اعلامی دانست که درواقع در حوزه عمل چیزی به جز خیانت به آرمان های فلسطین به شمار نمی آید. به عبارتی دیگر اگرچه امارات متحده عربی تاکید دارد که امکان تفکیک میان روابط با رژیم اشغالگر قدس و مساله فلسطین وجود دارد؛ اما این امر را می توان صرفا موضعی اعلامی و مغایر با نیت واقعی امارات دانست و می توان گفت عادی سازی روابط میان امارات و رژیم صهیونیستی در بطن خود فراموشی مساله فلسطین و خیانت به آن را جای داده است.

درواقع در شرایطی که مساله فلسطین در مراحل سخت و تعیین کننده خود قرار دارد و توطئه هایی همچون معامله قرن و طرح های توسعه طلبانه ای همچون طرح الحاق، آرمان های فلسطین را تهدید می کند و بیش از هر زمان دیگری اتحاد ما بین کشورهای اسلامی و گروه های فلسطینی را برای دفع این توطئه ها ضروری ساخته است، امارات متحده عربی با عادی سازی روابط خود با رژیم صهیونیستی نه تنها گامی برای احقاق حقوق ملت فلسطین بر نمی دارد بلکه خیانت بزرگی را در حق قدس و مساله فلسطین مرتکب می شود.

از طرفی این عادی سازی منجر به بروز اختلافاتی ما بین کشورهای عربی خواهد شد و این امر مرحله جدیدی را در روابط اعراب و رژیم صهیونیستی به وجود خواهد آورد. اقدام امارات در عادی سازی روابطش با رژیم صهیونیستی بی تردید باعث چند دستگی در میان کشورهای عربی خواهد شد. به این ترتیب به نظر می رسد برخی از کشورهایی که خود هم اکنون دارای روابط رسمی با رژیم صهیونیستی هستند و یا قصد دارند در آینده روابط پنهانی خود را آشکار کرده و به سمت عادی سازی روابط پیش روند، از این اقدام امارات حمایت خواهند کرد؛ این درحالیست که برخی دیگر از کشورهای عضو اتحادیه به دلیل برخی ملاحظات موضعی منفعلانه و توام با سکوت را در این مساله درپیش خواهند گرفت که این امر در کنار اتخاذ مواضعی انتقادی از سوی دسته ای دیگر از اعضای اتحادیه عرب نسبت به این اقدام امارات،باعث ایجاد شکاف و نوعی چند دستگی در میان کشورهای عربی خواهد شد. این امر کاهش توان کشورهای عربی در تاثیرگذاری موثر بر مساله فلسطین و حمایت از آرمان های آن را در پی دارد و پس از این امر شاهد افزایش مناقشات ما بین کشورهای عربی در خصوص این مساله خواهیم بود و به نظر می رسد عادی سازی روابط امارات با رژیم صهیونیستی،مساله فلسطین را از این پس به اهرمی در دست برخی کشورهای اسلامی برای اعمال فشار بر دیگر کشورهای عربی و اسلامی تبدیل خواهد کرد، هر چند حمایت از مساله فلسطین صرفا در ذیل مواضع اعلامی کشورهای استفاده کننده از این اهرم فشار قرار گیرد.

در نهایت به نظر می رسد از این پس شاهد گشایش جبهه جدیدی در منطقه خواهیم بود و کشورهایی که روابط پیدا و پنهانی با رژیم صهیونیستی دارند سعی می کنند با حداکثر بهره مندی از باند تجاری-امنیتی که ایجاد کرده اند نهایت فشار را بر کشورهای ناهمسو با خود وارد سازند تا این کشورها نیز در نهایت تسلیم خواسته های این باند شده و در ازای رفع مشکلاتشان به آنها ملحق شوند؛ به بیانی دقیقتر چنین شرایطی از پیش در منطقه وجود داشته است اما روند تحولات منطقه این شرایط را آشکارتر خواهد ساخت. 

 

تاثیر بر منافع و محیط امنیتی ایران

عادی سازی روابط امارات با رژیم صهیونیستی به صورت بالقوه تاثیراتی را متوجه منافع و امنیت ملی ج.ا.ایران خواهد کرد. در این بین آنچه حائز اهمیت می باشد تفکیک اهدافی است که رژیم صهیونیستی دنبال می کند و نوع عملکرد و راهبردی است که امارات متحده عربی در ادامه مسیر عادی سازی روابطش با رژیم صهیونیستی  اتخاذ خواهد کرد. این امر بستری است که تحقق یا عدم تحقق اهدافی را که رژیم صهیونیستی با حضور در منطقه خلیج فارس دنبال می کند،در خود جای خواهد داد.

رژیم صهیونیستی با توجه به اهمیت حیاتی خلیج فارس و تبعا امنیت آن برای ج.ا.ایران قصد دارد تا در بلند مدت خود را در ترتیبات امنیتی این منطقه جای دهد و با توجه به خروج تدریجی ایالات متحده از این منطقه،خود را به عنوان جایگزینی برای امریکا در راستای تامین امنیت کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس مطرح کند.

این امر که با هدف تحت الشعاع قرار دادن امنیت ملی ج.ا.ایران و افزایش مراودات امنیتی-نظامی با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و با نیت وابسته سازی این کشورها دنبال می شود، به عنوان یک هدف نهایی تلقی شده که در بلند مدت برای دستیابی به آن برنامه ریزی می شود و تحقق این هدف نیازمند شکل گیری زمینه های دیگری می باشد. در همین راستا رژیم صهیونیستی تلاش خواهد کرد تا تدریجا حضور نظامی و اطلاعاتی خود در امارات را افزایش دهد و این امر مستلزم افزایش سطح روابط امنیتی ابوظبی-تل آویو می باشد که سالهاست در جریان است و در کنار این امر احتمالاً رژیم صهیونیستی به دنبال ایجاد پایگاه هایی نظامی در خاک امارات خواهد بود. در واقع رژیم صهیونیستی تلاش خواهد کرد به تدریج حضور نظامی-امنیتی خود در امارات را در سایه امیدواری به عادی سازی روابطش با دیگر کشورهای عربی منطقه خلیج فارس افزایش دهد و از این امر به عنوان مراحل نخست دستیابی به هدف نهایی خود که حضور رسمی در ترتیبات امنیتی خلیج فارس می باشد،استفاده خواهد کرد.

با این حال تحقق اهدافی که رژیم صهیونیستی در سر دارد، تابعی از راهبرد امارات در قبال نوع روابطش با ج.ا.ایران و رژیم صهیونیستی بعد از اعلام عادی سازی روابطش با این رژیم خواهد بود. به عبارتی دیگر این امارات متحده عربی خواهد بود که تصمیم می گیرد آیا حاضر است به قیمت تنش آفرینی در روابطش با ج.ا.ایران اقدام به چشم پوشی از خطوط قرمز تهران نموده و اجازه تاسیس پایگاه نظامی در خاک خود را به رژیم صهیونیستی بدهد؟

امارات متحده عربی به خوبی از خطوط قرمز ج.ا.ایران و آسیب پذیری های خود مطلع بوده و به نظر می رسد با یک محاسبه هزینه-فایده اقدام به اتخاذ تصمیمات مهمی خواهد نمود. ابوظبی به درستی می داند صدور مجوز حضور نظامی رژیم صهیونیستی در خاک امارات، می تواند امنیت این کشور را نیز با خطری جدی مواجه سازد و به جای آنکه حضور نظامی تل آویو در امارات، امنیت این شیخ نشین را ارتقاء دهد تهدیدات حیاتی را متوجه آن خواهد کرد. بنابراین نوع راهبرد اتخاذی امارات در خصوص تعاملاتش با ج.ا.ایران و رژیم صهیونیستی عامل مهمی در این زمینه می باشد و به نظر می رسد ابوظبی دستکم در کوتاه مدت ضمن لحاظ داشتن خطوط قرمز ج.ا.ایران،در پشت پرده تضمین هایی را نیز به تهران بدهد. هرچند این تضمین دهی نافی آن نخواهد بود که امارات در کنار افزایش مراودات اقتصادی و اطلاعاتی خود با تل آویو، به صورت پنهانی برنامه های خود را برای حضور نظامی رژیم صهیونیستی در خلیج فارس پیش برده و در راستای تحقق اهداف بلند مدت خود گام بردارد.

با این حال در محاسبات حکام اماراتی بی تردید حفظ امنیت شکننده این کشور و توجه به آسیب پذیری آن به عنوان یک فاکتور مهم و اساسی به حساب خواهد آمد و به نظر می رسد امارات متحده عربی با وجود اهداف بلند پروازانه، قصد ندارد روابط خود با تهران و امنیت ملی اش را قربانی اهداف صهیونیست ها کند و این شیخ نشین به خوبی می داند بزرگترین بازنده هر نوع درگیری و تنش نظامی در این منطقه ابوظبی خواهد بود. بنابراین به نظر می رسد امارات متحده عربی در حوزه روابط نظامی با رژیم صهیونیستی دستکم در میان مدت به خریدهای نظامی از این رژیم و گسترش همکاری اطلاعاتی-امنیتی پرداخته و خطوط قرمز ج.ا.ایران که آشکارا نیز به مقامات اماراتی ابلاغ شده است را مدنظر قرار خواهد داد.

با این حال نوع همکاری های امنیتی امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی نیز تهدیداتی را متوجه امنیت ملی ج.ا.ایران خواهد کرد و با توجه به ماهیت پنهانی این نوع فعالیت ها به نظر می رسد تل آویو و ابوظبی با درک شرایط حاکم بر منطقه تمایل بیشتری به گسترش روابطشان در این حوزه داشته باشند و از این رو همکاری های اطلاعاتی ابوظبی و تل آویو که مسبوق به سابقه نیز می باشد گسترش خواهد یافت و این امر به عنوان جدی ترین تهدید در کوتاه مدت برای ج.ا.ایران به شمار می آید که نبرد اطلاعاتی رژیم صهیونیستی با ج.ا.ایران را گسترش خواهد داد.

دراین شرایط با ملاحظه آنکه رژیم صهیونیستی در تمامی نبردهای امنیتی مغلوب ایران شده است،می تواند این نتیجه را برای امارات دربر داشته باشد که در صورت تبدیل شدن این کشور به پایگاهی دائمی برای فعالیت افسران موساد، عواقب امنیتی آن نیز متوجه امارات خواهد بود و در صورت پاسخ ج.ا.ایران به مبدا برخی فعالیت های ضدامنیتی( به عنوان مثال در حوزه سایبری به عنوان بخشی از نبردهای امنیتی موجود میان ج.ا.ایران و رژیم صهیونیستی)،این امارات متحده عربی خواهد بود که نهایتا متضرر می شود.

 

تگ ها :

رژیم صهیونیستی-امارات-عادی سازی-فلسطین

نظرات
نام :
پست الکترونیک :
* متن :
ارسال

گالری

تصویر

فیلم

تصویر سخنگوی گردان‌های القسام در یکی از دانشگاه‌های آمریکا

تصویر سخنگوی گردان‌های القسام در یکی از دانشگاه‌های آمریکا