رشد افراطگرایی و بی توجهی به صلح دسته جمعی که آغازگر آن آمریکا بوده برخی از کشورها را به سمت موازنه نرم پیش برده است و سرنخ هایی که نشانگر بحران هستند اگر جدی گرفته نشوند، کشورها را به سمت موازنه سخت و نظامی پیش خواهند برد
الوقت- ایمانوئل مکرون روز یکشنبه در مراسمی که به عنوان یادبود جنگ جهانی اول برگزار شد، به ظهور ملی گرایی اشاره کرد. او با اشاره به افزایش موج جدید پوپولیسم در اروپا و آمریکا ،نسبت به خیزش ملی گرایی در اروپا هشدار داد.رئیس جمهور فرانسه در سخنرانی ۲۰دقیقه ای خودمیهن پرستی را تمجید کرد اما ملی گرایی را روی خطرناک به میهن پرستی وخیانت به آن نامید. در همین راستا آنتونیو گوترش رئیس سازمان ملل نیز به مناسبت صدمین سالروز پایان جنگ جهانی اول در یک مجمع صلح در پاریس، به نشانه هایی اشاره کرد که آغازکننده جنگ جهانی اول بودند.او در این زمینه گفت: : جهان امروز از همان مولفههایی برخوردار است که منجر به شکست صلحی شد که به دنبال آن جنگ جهانی اول در گرفت.این سخنرانی ها باعث جلب توجه رسانه هاو تحلیلگران جهان شده و سوالاتی را ایجاد میکند که شرایط منتهی به جنگ جهانی اول چه بوده که مکرون و گوترش این گونه هشدار میدهند؟چه شباهتی میان وضعیت کنونی جهان و دوران آغاز جنگ جههانی اول وجود دارد و علل اصلی روی آوردن به چنین مقایسه ای چیست؟
شباهت بسترهای جنگ جهانی اول با دوران کنونی
جنگ جهانی اول با یک ترورشروع شد در 28 ژوئن سال 1914 مرد جوانی از بوسنی،ولیعهد اتریش ـ مجارستان را در شهر «سارایوو» به قتل رساند. اما این اتفاق سرنخی بود که ریشه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی آن، درسالها قبل از جنگ جهانی شکل گرفته بود و در ۲۸ ژوئن این گونه نمود پیدا کرد. این جوان که یک ملی گرا بود ترور را به دستور"اتحاد صربستان"انجام داد. پیام این ترور برای دولتها، ادعاهای ارضی و ملی گرایانه بود حتی با وجود برخی سازوکارهای سیاسی وحقوقی، تنش آنقدر بین اتریش _مجارستان و صربستان بالا گرفت که آنها تصمیم گرفتند از راه نظامی به خواسته های خود برسند و کمتر از یک ماه بعد جنگ جهانی اول شروع شد. قدرتهای بزرگ پس از سالها جنگ سرانجام در سال ۱۸۱۵ در کنگره وین نظم جدیدی را پی ریزی نموده بودندکه توانسته بود صلح را نزدیک به صد سال بین آنها برقرار کند اما به دلیل رقابتهای اقتصادی و دریایی بین آلمان و انگلیس، پیمانهای سری، مسابقه تسلیحاتی، کم کم این نظم جدید ترک برداشت. کشورها به هشدارها و نشانه ها توجه نکردند تا سرانجام دو جنگ بزرگ با میلیونها کشته و زخمی بین آنها اتفاق افتاد.
سیاستهای ملی گرایی و مرکانتلیستی
یکی از نشانه های عصر حاضر که به باور برخی تحلیلگران و رهبران سیاسی ،یادآور زمان قبل از جنگ جهانیست، ظهور ملی گرایی در عرصه سیاسی و سیاستهای مرکانتلیستی در عرصه اقتصادی ست. آغازگر این جریان در دوران کنونی ترامپ است. او با شعار نخست آمریکا (first American) به تقویت ملی گرایی و پیشبرد منافع آمریکا به روش بازی با حاصل جمع صفر پرداخت ، که در آن نفع یک بازیگر در ناکامی بازیگر دیگر است. در این راستا او درهای ورود مهاجران به آمریکا را بست .به استثنا گرایی و برگزیده بودن ملت آمریکا بر سایر ملتها تاکید بسیاری میکند و این مساله حتی در تمام دیدارهای دیپلماتیک او ،بحث و جدل با خبرنگاران،دیدار تحقیر آمیز با ملکه انگلیس ،توئیت های جنجالی و توهین و تحقیر سایر رهبران کشورهای دیگر در این توئیت ها و سخنرانیها نمود پیدا کرد.
سیاستهای مرکانتلیستی او با جنگ تجاری و بستن تعرفه ها به بعضی کالاهای چینی شروع شد و با جدیت اقدام به بستن تعرفه به برخی کالاهای وارداتی از اروپا کرد. این کنشها باعث شد تا سایر کشورهای قدرتمند اقدامات تلافی جویانه انجام دهند که خود این مساله به ایجاد شکاف بین بلوکهای قدرت جهان مانند چین و آمریکا ،آمریکا و روسیه، آمریکا و اتحادیه اروپا و تشدید نگرانی بین اروپا و روسیه منجر شود. این اولین هشدار و زنگ خطری است که یاد آور شرایط قبل از جنگ جهانی است که در آن سیستم کنسرت مورد توافق قدرتهای بزرگ آن زمان کم کم جای خود را به اتحادهای سری و پنهانی داد.
ظهور نئوپوپولیسم
پوپولیستها افرادی هستند که به دلیل ناتوانی در ورود به لایه های بالای قدرت سعی میکنند عوام را در برابر نخبگان قرار دهند و خود از اهرم عوام برای بدست گرفتن قدرت استفاده کنند. پس از جنگ جهانی دوم احزاب دست راستی در موضع ضعف و انزوا قرار گرفته بودند. در اروپا احزاب دست راستی در سالهای اخیر فعالتر شده اند. به عنوان مثال حزب محافظه کار خلق اتریش از سال ۲۰۰۹ به بعد توانست به موفقیت هایی در انتخابات دست پیدا کند. یونان ،ایتالیا،جمهوری چک ،آلمان ،فرانسه و مجارستان ازجمله کشورهایی هستند که احزاب دست راستی در آنها دوباره از حالت انزوا خارج شدهاند. در این زمینه مجارستان با کسب آرای بالای ۶۰ درصد برای احزاب راستی به یک کشور محوری پوپولیستی در اروپا تبدیل شد.
ایتالیا که یکی از مهمترین کشورهای اتحادیه اروپاست به پیشروترین کشور در زمینه پوپولیسم در اروپا مبدل شد. جوزپه کونته نامزد دو حزب راستگرای لیگ شمال و پنج ستاره با شعارهای پوپولیستی به میدان آمد و پس از بدست گرفتن قدرت سیاستهایی را در زمینه اقتصادی پیش گرفت که نگرانی های اتحادیه اروپا را به دنبال داشت.
موج نئوپوپولیسم در اروپا به دلیل تغییر معمای امنیت پس از۱۱ سپتامبر، ورود مهاجران و برخی بحرانهای اجتماعی و اقتصادی سبب ساز تقویت پوپولیسم به خصوص در کشورهای با ساختار اقتصادی آسیب پذیر شد. سیاستهای نو استعماری و دخالتهای بی ثبات کننده در سایر نقاط مثل خاورمیانه و آفریقا دو اثر مهم داشت. یکی بحرانها و هزینه های مالی بود و دوم ورود اجتناب ناپذیر مهاجران که باعث شد بستر تقویت و توجیه احزاب دست راستی فراهم شود. ترامپ نیز در آمریکا با وجودی که از حزب جمهوریخواه وارد عرصه قدرت شد اما با چهره و شعارهای پوپولیستی توانست جذابیتهای انتخاباتی برای خود کسب کند. سخنرانی معروفش و اشاره به قطع شدن باران به خاطر او بسیاری از تحلیلگران را به این باور رساند که او مواضع پوپولیستی خواهد داشت. پس از ورود به کاخ سفید او سعی نمود روابط نزدیکی با رهبران کشورهای پوپولیست برقرار کند.
تضعیف نهادهای بین المللی
پس از جنگ جهانی دوم ،کشورها برای حفظ صلح، شروع به تقویت سازمانها و نهادهای بین المللی کردند. ترامپ پس از به قدرت رسیدن با اتخاذ رویکرد نوانزواگرایی ،به بهانه اینکه سازمانهای بین المللی هزینه آمریکا و سود سایر کشورها را در پی داشته است، شروع به تضعیف نهادهای بین المللی کرد که به زعم او در راستای منافع آمریکا نیستند. از پیمان آب هوایی پاریس وسازمان یونسکو خارج شد، از بودجه سازمان ملل کاست و سازمان تجارت جهانی را تهدید به خروج نمود . به سازمان ملل فشار آورد تا اصلاحاتی را در جهت منافع آمریکا انجام دهد و از شورای حقوق بشر نیز خارج شد. اگرچه قبل از جنگ جهانی اول سازمان ملل یا جامعه ملل وجود نداشت. اما حقوق بین الملل سالها بود رشد و بلوغ یافته بود وقدرتهای بزرگ در کنگره وین سیستم امنیتی جدیدی را پی ریزی کرده بودند. بیتوجهی کشورهای تجدیدنظر طلب به حقوق و منافع سایر کشورها در آستانه جنگ جهانی اول، بدبینی کشورها نسبت به نیات همدیگر نشانههایی بود که هم اکنون نیز دیده میشود.پس از جنگ جهانی دوم با وجودی که جامعه ملل بوجود آمده بود اما سازوکارهای قویای برای جلوگیری از جنگ نسبت به سازمان ملل نداشت. ترامپ حتی قضات دادگاه لاهه را که بازوی قضایی سازمان است را تهدید به تحریم نمود. بیاعتنایی به سازمان ملل و نهادهای بین المللی یکی از خطرات و نشانه های جدیست که یاد آور آغاز جنگ جهانی دوم است.
بحرانهای نظام سرمایه داری
بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ یکی از عوامل مهم در ایجاد جنگ جهانی دوم بود.این رکود اقتصادی از داخل آمریکا شروع شد وبه تدریج به تمام جهان سرایت پیدا کرد. بیکاری افزایش پیدا کرد و حجم تولید جهان ۴۴ درصد کاهش پیدا نمود. شرایط بد اقتصادی موجب شد تا حکومتهای فاشیستی در آلمان، ایتالیا و ژاپن مجال ظهور پیدا کنند. درحال حاضر آمریکا به عنوان مهمترین کشور نظام سرمایه داری داری بدهی ۲۰ تریلیون دلاری است که این مساله ارتباط مستقیمی با سیاست رئالیسم تهاجی و تشدید ملی گرایی در آمریکا و سرایت آن به جهان داشته است. بحران و بی ثباتی و جنگ بخشی از چرخه نظام سرمایه داری برای ادامه حیات و بهبود خود است که پس از یک مرحله تنزل و رکود رخ میدهد. رشد افراطگرایی و بی توجهی به صلح دسته جمعی که آغازگر آن آمریکا بوده برخی از کشورها را به سمت موازنه نرم پیش برده است. سرنخ هایی که نشانگر بحران هستند اگر جدی گرفته نشوند، کشورها را به سمت موازنه سخت و نظامی پیش خواهند برد. این شباهتها باعث شده تا رهبران کشورها مواضع کلامی تندتر وآشکارتری از خود نشان دهند. ترامپ نتوانست ناراحتی خود از سخنان اخیر مکرون و میل اروپا به ارتش مستقل را کتمان کند.آنگلا مرکل نیز در سخنرانی اخیر خود به ملی گرایی تنگ نظرانه ای که در اروپا و سایر نقاط جهان قدرت می گیرد هشدار داد.