الوقت_ سفرهای متعدد مقامات آمریکایی به 5 کشور حوزه آسیایمرکزی نشان از عزم جدی مقامات کاخ سفید برای ایجاد منطقهای ویژه با سیاستهای خاص دارد. اهمیت آسیای مرکزی برای آمریکا کمتر از اهمیت آن برای روسیه نیست و این اصل بر رقابتِ این دو قدرت برای به دستگیری زمینههای نفوذ و گسترش دامنه فعالیت در بخشهای مختلف این کشورها قرار دارد .
سابقه حضور آمریکا در منطقه به بعد از تحولات شوروی سابق در اوایل دهه ۷۰ باز میگردد. تا قبل از این تحولات هیچ پیشینه جدی تاریخی در مورد روابط سیاسی و بازرگانی میان این منطقه و آمریکا وجود نداشته است. بدنبال فروپاشی شوروی و تک قطبی شدن جهان و طرح نظم نوین جهانی توسط آمریکا، این کشور به منظور رفع نگرانی از احیای مجدد یک قطب دیگر، تضعیف هر چه بیشتر روسیه را در برنامه استراتژیک خود قرار داد .
در این بُرهه زمانی، رویکرد آمریکا در آسیایمرکزی تحتتأثیر سلطه نومحافظهکاران بر سیاست خارجی آمریکا، شکلی تجدیدنظرطلبانه و انقلابی به خود گرفت. به این معنا که در این سالها همزمان با طرح تجدیدنظرطلبانه خاورمیانه بزرگتر، رهبران آمریکا به ایجاد برخی تحولات اساسی در ساختار قدرت کشورهای منطقه تمایل نشان دادند. فرض نومحافظهکاران این بود که شکلگیری دولتهای دمکراتیک به جای دولتهای استبدادی میتواند از گسترش رویکردهای بنیادگرایانه جلوگیری کند. با این حال، ناکامی آمریکا در حل و فصل سریع مسائل افغانستان و عراق و به دنبال آن پیروزی اوباما در انتخابات سال ۲۰۰۸ آمریکا، موجب تغییر در این رویکرد شد. با انتخاب باراک اوباما بر مسند ریاست جمهوری شاهد نوعی چرخش محسوس در نگاه ایالات متحده به آسیای مرکزی بودیم. سخن از تمرکز بر آسیا (Pivot to Asia) بیان رویکرد نو و متفاوتی را به تصویر میکشید که معانی و مفاهیم گوناگونی از جمله تصور ثقلگرایی آسیایی با ثقلزدایی از خاورمیانه (Pivot from Middle East)در ذهن بازیگران در داخل و خارج آمریکا به وجود آورد .
اما نکته قابل تأمل در چرخش رویکرد آمریکا نسبت به کشورهای این منطقه، این است که با توجه به ظرفیت کوچک این کشورها، این تغییر رویکرد چه معنای عمده و مهمی خواهد داشت و یا به بیان واضح تر باراک اوباما چه برنامه، استراتژی و هدفی را در منطقه آسیای مرکزی دنبال میکند؟
پیروزی چشمگیر اوباما در انتخابات ریاستجمهوری نشان داد تقاضای تغییر در سیاست خارجی ایالات متحده، جدی است. از اینرو مباحث محافل مختلف حول محورهای تغییر و طیف تحولاتی است که اوباما می تواند در روندهای سیاسی آمریکا در حوزه خارجی ایجاد کند. چرا که نگرانی از دست رفتن موقعیت جهانی و بحران مالی و ناکامی سیاست خارجی و روند رو به رشد جهانی، یأس و ناامیدی را در بدنه مدیران آمریکایی فراگیر کرده است .
به عقیده بسیاری از کارشناسان، نظام بینالملل در حال نوزایی و نوعی گذار می باشد که این دوران می تواند با پایان یافتن نظام تک قطبی به رهبری امریکا و افول قدرتهای غربی و اروپایی و ظهور قدرتهای منطقهای و جهانی با ابزار اقتصادی و تکنولوژیک همراه باشد. و این چیزی است که رفتار و تجربه آمریکایی در عرصه بین الملل از زمان جنگ سرد نمایش داده است .
بنابراین با توجه به این پیشینه می توان گفت که سیاست آمریکا نسبت به حوادث این منطقه همواره سیاستی انفعالی بوده است. لذا آمریکا باید برنامهای برای رسیدن به معماری دلخواه خود در این منطقه طراحی کند. پس نسل فعلی رهبران آمریکایی فرصت آن را دارند که روابط سراسر منطقه را به صورتی شکل دهند که هدف آن سرنوشتی مشترک باشد؛ از اینرو منطقی است که اوباما با فرستادن مقامات آمریکایی به منطقه آسیای مرکزی، اولویت این منطقه را نسبت به بسیاری از منافع امنیت ملی آمریکا نشان دهد. با این پیش زمینه، دولت «باراک اوباما» تصمیم دارد که سیاست آمریکا را دوباره متوجه منطقه آسیای مرکزی کند. به ویژه اینکه این رایزنی ها به درخواست دولتهای کشورهای آسیای مرکزی نیز بوده است .