الوقت- از زمان شکل گیری دولت ملت های رسمی در خاورمیانه، اين منطقه سرچشمه منازعات و تنش های طولانی و متعدد بوده است به نحوی که در فاصله 1962 تا 1995 بیش از 40 درگیری صورت گرفت و بزرگترین چالش حال دنیا یعنی تروریسم دامن گیر خاورمیانه است. شکل گیری خاورمیانه در جامعه زبانی کنونی همزاد بحران بوده و منجر به ارجاع دال خاورمیانه به اینگونه مدلول ها شده است. خاورمیانه به واسطه مسیر ارتباطی، منابع انرژی، تجربیات امپریالیستی و تعارضات فرهنگی اش با جهان خارج، محیطی واقع گرایانه و مبتنی بر امنیت دولتی و منطقه ای یافته است. این شرایط ره آورد صلح و ثبات برای خاورمیانه نبوده است. در حال حاضر پدیده هایی همچون جنبش های اجتماعی، حرکت های تروریستی و شکاف میان جوامع و دولت ها با عث شده است تا بی ثباتی بر ثبات سبقت گرفته و همه مسائل عادی رنگ امنیتی به خود بگیرد. در این شرایط تخمین فرصت ها و تهدیدات آتی برای دولت ها بسیار مهم است چرا که توزیع قدرت تعریف گذشته را ندارد.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا منازعه ویژگی حتمی خاورمیانه است؟ یقیناً پاسخ قابل تامل است، چرا که تاریخ خاورمیانه فراز و فرود های بسیاری داشته و پاسخ مطلق سفید و سیاه درست نخواهد بود. یقیناً خاورمیانه مستعد توسعه هست اما نباید کشمکش های تاریخی را دور از نظر داشت. بحران هایی همچون داعش که گاه به طرفه العینی منطقه را فرا می گیرد و حل آنها نیز بسیار زمان بر است. اینکه چرا معمای امنیت خاورمیانه با رژیم های امنیتی حل نمی شود را می توان در علل متعددی یافت.
ناکارآمدی رژیم ها و نهادهای موجود
نقطه مقابل معمای امنیت یقیناً رژیم امنیتی است، ساختاری که خاورمیانه هیچ تجربه پایدار و موفقی از آن نداشته است. به عبارتی نهاد ها و اتحادهای سیاسی و امنیتی که تاکنون در خاورمیانه شکل گرفته است متضمن امنیت پایدار در خاورمیانه نبوده است. ماهیت اتحادها و ائتلاف هایی همچون اتحاد اعراب شورای همکاری خلیج فارس و اتحاد اعراب و آمریکا محور بوده و ریشه در مصلحت دولت ها و مبتنی بر ایجاد بازدارندگی بوده است. حتی اسلام هم نتوانسته است باعث تقویت هویت دسته جمعی در میان کشورهای خاورمیانه شود چرا که اسلام سیاسی در این منطقه دارای قرائت های گوناگون است همچون اسلام محافظه کار سنتی عربستان، اسلام سیاسی مدنی ترکیه، اسلام شیعی و اسلام بنیادگرا.
ساختارهای محافظه کار
از طرفی شاید بتوان گفت محافظه کار ترین دولت های دنیا در خاورمیانه وجود دارند که برای هرگونه تغییری به سختی انعطاف نشان می دهند. بیشترین مقاومت برای تغییر در سالهای اخیر را می توان در سالهای بعد از بهار عربی دید. در واقع خاورمیانه دارای سنت دولت ها و پادشاهی مرکزی قوی با رهبران با سابقه است که موجب شده، بسته بودن حوزه سیاست ، حکومت و نهادهای سیاسی بوجود آید. رژیم های کهنه کاری که در برابر هرگونه تغییر به شدت واکنش داشتند و همین مسئله منجر به آتش کشیدن بحران هایی شد که دیگر در چارچوب امنیت ملی باقی نماند و کشورهای دیگر منطقه را درگیر کرد.
مداخلات بی ثمر فرا منطقه ای
از زمان شکل گیری ساختار جدید کشور های خاورمیانه، قدرت های فرامنطقه ای در افکندن نظم جدید و معادلات امنیتی نقش بسیاری ایفا کرده اند اما این تلاش ها به ایجاد رژیم امنیتی و حل معمای امنیت منجر نشده است. در بسیاری از موارد معمای امنیت توسط قدرت های فرامنطقه ای حفظ شده و دستور کار بوده است. بزرگترین و طولانی ترین مداخله اخیر در منطقه بی شک مداخله آمریکا در عراق بعد از براندازی صدام و جدیدترین آن حضور ائتلاف آمریکایی در سوریه بوده است. در هردوی این موارد رژیم امنیتی تضمین کننده امنیت منطقه صورت نگرفت و معمای امنیت پیچیده تر هم شد. افزایش نفوذ ارتش در امور غیر نظامی، افزایش نهادهای شبه نظامی در خاورمیانه از جمله عوامل تمایل به جنگ در این منطقه است. همچنین رویکرد رئالیستی و نوع نگاه نظامی هم تا کنون پاسخی برای معمای امنیت نتوانسته تهیه کند. بهترین و بارزترین شرح این مسئله را می توان به دخالت های نظامی در عراق و لیبی و سوریه دید که نه تنها به ثبات بلند مدت منجر نشد بلکه تنش های جدیدی سر باز کرد و عملا آنها را به کشورهایی چند پاره تبدیل کرد. از طرفی قدرت های فرا منطقه در حوزه مسائل نظامی تلاش داشته اند تا بازار تسلیحات خود را در میان طالبان همیشگی آنها در منطقه تامین کنند. در گفتمان واقع گرایی ، این فرضیه که معضل امنیتی یک دولت با به حداکثر رساندن قدرت نظامی حل خواهد شد، با این مشکل رو به رو می شود که همه کشورها نمی توانند به یک اندازه رشد کنند و اگر امنیت یک کشور به ضرر و هزینه کشور دیگری تامین شود، نتیجه ای جز بحران و معمای امنیت نخواهد داشت.
به طور کلی سرشت نظام منطقه ای خاورمیانه آنارشی است و هیچ گونه اقتدار برتری در قالب سازمان و یا نهاد منطقه ای نظیر آنچه در اروپا و غرب هست، وجود ندارد. همه دولت ها به دنبال افزایش قدرت خود هستند آن هم در شکل رئالیستی خود، و در این شکل تنها به دنبال موازنه قوا هستند و به عبارت بهتر به شرایط "موازنه فراگیر" دچار هستند. از طرفی مداخلات فرامنطقه ای هم نه تنها به بهبود وضعیت کمکی نکرده بلکه به وخامت اوضاع هم منجر شده است. از سوی دیگر مشکلات ساختاری و داخلی خود کشورها ی منطقه را هم باید به این عوامل افزود.