الوقت- قبل از پرداختن به ویژگی جنبشهای نوین سیاسی و اجتماعی باید گفت كه تعریف مفهومی هر پدیده اجتماعی، متناسب با نقطه عزیمت نظری و رویکرد پارادایمی که در چارچوب آن به بررسی موضوع پرداخته میشود؛ متفاوت است. در مورد پدیده جنبش اجتماعی نیز چنین تفاوتی قابل مشاهده است. البته تعاریف و مباحث پیرامون جنبش های اجتماعی، با ابهامات و همپوشانی های بیشتری نیز همراه است. دلیلِ عمده این مسئله، تنوع و گوناگونی خود جنبش های اجتماعی است. به بیان دیگر، مدلول و مضمونِ مورد اشاره مفهوم جنبش اجتماعی، دایره وسیعی از یکسری پویایی های اجتماعی را در بر می گیرد. بعلاوه به سادگی نمیتوان محدوده جامع و مانعی برای تشخیص دادن جنبش های اجتماعی از سایر پدیده های مرتبط با آن قائل شد. در مجموع، این ابهام مفهومی باعث شده است که استفاده از مفاهیم دیگری به جای مفهوم «جنبش اجتماعی» رایج شود، و در نتیجه جنبش اجتماعی برخی مواقع یا به موضوعات عام تر همچون «تغییر» و «انقلاب» اجتماعی تعبیر شده، یا به موضوعات خاصتر همچون «رفتار» و «کنش» جمعی تقلیل یافته است. اما در یك تعریف اولیه از دید جامعهشناسی سیاسی، میتوان گفت جنبش اجتماعی، عبارتست از هرگونه کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، یا تأمین هدف اصلی از طریق عمل جمعی كه خارج از حوزهٔ نهادهای رسمی است.
ﺗﺎرﻳﺦ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ - اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ سیصد ﺳﺎل اﺧﻴﺮ در ﺟﻬـﺎن، ﺗـﺎرﻳﺦ ﺗـﻼش ﻣداوم و مستمر ﻣﺒﺎرزه ﺑﺮای دستیابی ﺑﻪ اﻫﺪاف اﻧﻘﻼبﻫﺎی دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ (آزادی، ﺑﺮاﺑﺮی و ﺑﺮادری) ﺑـﻮده اﺳـﺖ. به این معنی كه ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی اﻧﻘﻼﺑﻲ و آزادی ﺑﺨﺶ ﻣﻠﻲ، ﺟﻨﺒﺶﻫـﺎی ﻛـﺎرﮔﺮی و ﺟﻨـﺒﺶﻫـﺎی ماركسیستی، ﻫﺪف ﻣﺒﺎرزاﺗﻲ ﺧﻮد را رسیدن ﺑﻪ ساختار ﻗﺪرت ﻗﺮار دادهاﻧﺪ ﺗﺎ ﭘﺲ از ﻛﺴﺐ ﻗﺪرت دوﻟﺘﻲ و ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻧﻈﺎم ﺳﻴﺎﺳـﻲ ﻣﻄﻠـﻮب ﺧـﻮد در ﺟﻬـﺖ ﺗﺤﻘـﻖ اﻫـﺪاف ﺳﻴﺎﺳـﻲ و آرﻣـﺎنﻫـﺎی اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳﻚ ﺧﻮﻳﺶ تلاش كنند. هر ﭼند كه ﻫﻤیشه در اﻳﻦ راه موفقیت ﻣﻄﻠﻮﺑﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. لذا، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ- اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ نوینی ﻛﻪ ﭘﺲ از ﺟﻨﺒﺶ داﻧﺸـﺠﻮﻳﻲ 1968 ﻓﺮاﻧﺴـﻪ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﻧﻮﻋﻲ ﺟﻨﺒﺶ ﺿﺪ ﻧﻈﺎم ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و به همین جهت ﮔﺴﺴﺘﻲ ﺑﻨﻴﺎدی از نمونههای ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﻲآیند. ﺑﺎ ﭘﺎﻳـﺎن ﺟﻨـﮓ ﺳـﺮد و ﻓﺮوﭘﺎﺷـﻲ ﺑﻠﻮك ﺷﺮق از یكﺳﻮ و آﻏﺎز ﻓﺮاﻳﻨﺪ ﺟﻬﺎﻧﻲﺳﺎزی ﻳﺎ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺷﺪن از ﺳﻮﻳﻲ دﻳﮕﺮ، ﻧﻈﺎم ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻛﻠﻲ متحول ﺷﺪ و ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﻮﻳﻨﻲ ﺑﺮای ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻓﺮاﻫﻢ ﮔﺮدﻳﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﻧﻈﺎم ﺟﻬﺎﻧﻲ در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻨﻄﻖ دروﻧﻲ ﻧﻈﺎم ﺳﺮﻣﺎﻳﻪداری و ﺗﺎ ﺣﺪی ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺟﻨﺒﺶﻫـﺎی ﺿﺪ ﻧﻈﺎم ﺗﺤﻮل ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮد. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، اﻳﻨﻚ ﺑﺴﺘﺮ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ ﻣﺘﻔﺎوت ﺷﺪه اﺳﺖ.
در حقیقت، اﻟﮕﻮی ﺗﻀﺎد ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﺑﻪ ﭼﻨﺪ دﻟﻴـﻞ ﻣﻬﻢ و اﺳﺎﺳﻲ، در ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺪل ﺗﻀﺎد ﻃﺒﻘﺎﺗﻲ ﻗﺮار دارد. زﻳﺮا ﻧﺨﺴﺖ، اﻳـﻦ ﺗﻀـﺎد ﻧـﻪ ﺑـﻪ وﺳﻴﻠﻪ ﻳﻚ ﻃﺒﻘﻪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻳﻚ اﺋﺘﻼف اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻋﻤﻮﻣﻲ وارد ﻋﺮﺻﻪ ﻛﺎرزار ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻣـﻲﺷﻮد و به نوعی اﻳﻦ اﺋﺘﻼف ﺗﻌﺪاد ﻣﺘﻐﻴﺮی از ﻋﻨﺎﺻﺮ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺘﻔـﺎوت و ﺣﺘـﻲ اﻓـﺮاد ﺑﻲﻃﺒﻘﻪ را در ﺑﺮ ﻣﻲﮔﻴﺮد. دوم، اﻳﻦ ﺗﻀﺎد، ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻀﺎد ﻣﻴﺎن ﻛﺎرﮔﺰاران اﻗﺘﺼـﺎدی اﺻـﻠﻲ ﺷـﻴﻮه ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺑﻠﻜﻪ در واﻗﻊ اﺋﺘﻼﻓﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻋﻨﺼﺮی از اﻳﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﺻﻠﻲ را ﺷﺎﻣﻞ ﻣﻲﺷﻮد. ﺳﻮم، اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺒﺎت ﻣﺨﺘﺺ ﻃﺒﻘﺎت اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺧﺎﺻﻲ ﻧﺒﻮده، ﺑﻠﻜﻪ ًعمدتا ﻋﺎم ﻳﺎ ﺑﺮ ﻋﻜـﺲ ﺑﺴﻴﺎر ﺧﺎص ﻣﻲﺑﺎﺷﻨﺪ. از اﻳﻦ جهت، ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻛﻢ و ﺑﻴﺶ درﺑﺮ ﮔﻴﺮﻧﺪه ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت ﻃﺒﻘﺎﺗﻲ ﻳﺎ مسایل ﺑﻲﻗﻴﺪ و ﺷﺮط ﻣﻲﺑﺎﺷـﻨﺪ. ﺑـﻪ ﻃـﻮر ﻛﻠﻲ، اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ از ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ از دو ﺟﻨﺒﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. ﻧﺨﺴـﺖ، اﻳﻦ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎ از وﻳﮋﮔﻲﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺧﻮردارﻧﺪ ﻛﻪ آﻧﻬﺎ را از ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ ﭘﻴﺸـﻴﻦ ﻣﺘﻤـﺎﻳﺰ ﻣﻲﺳﺎزد. دوم، ﺗﺎزﮔﻲ اﻳﻦ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎ ﻧﺎﺷﻲ از ﻇﻬﻮر در ﻣﺘﻦ ﻳﻚ تركیبﺑﻨﺪی ﺟﺪﻳﺪ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎ اﻣﻜﺎﻧﺎت و ﻣﺤﺪودﻳﺖ دﻳﮕﺮی ﻋﻤﻞ ﻣـﻲﻛﻨﻨـﺪ.
ﻃﻐﻴﺎن ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺟﻬﺎنی شدن، ﭘﻴﺎﻣﺪ ﮔﺴﺘﺮش ﺑﻲرﺣﻤﺎﻧﻪ ﻧﻈﺎم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ - ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ - ﻋﻘﻼﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﺟﻮﻫﺮی ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻏﻴﺮﻋﻘﻼﻧﻲﺗﺮ ﻣﻲﺷﻮد. در اﻳﻦ ﻣﻴﺎن، از وﻳﮋﮔﻲﻫـﺎی ﺑـﺎرز ﻣﻮج ﺟﺪﻳﺪ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﺗﻌﺪد آﻧﻬﺎ ﺣﻮل ﻣﺤﻮرﻫﺎی ﺧﺎص اﻗﻠﻴﺖﻫﺎی ﻗﻮﻣﻲ، ﻧﮋادی، ﺟﻨﺴﻴﺘﻲ، ﻫﻮﻳﺘﻲ، ﻣﻬﺎﺟﺮان، ﺟﻮاﻧﺎن، زﻧﺎن و ... اﺳﺖ. ﻫﻤﻪ آﻧﻬﺎ ﺧﻮد را ﺟﺰﺋﻲ از ﻳـﻚ ﻛﻠﻴـﺖ ﺑﺰرﮔﺘﺮ (اﻣﺎ ﺑﺪون ﺷﻜﻞ و ﺳﺎزﻣﺎﻧﺪﻫﻲ ﺧﺎص) ﻣﻲداﻧﻨﺪ. ﻣﺤﻮر ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ﺟﻬﺎن ﻏﺮب، ﺑﺨﺶﻫﺎی ﭘﻴﺮاﻣﻮﻧﻲ و ﺣﺎﺷﻴﻪای ﺟﺎﻣﻌﻪ، و در ﺟﻬﺎن ﺷﺮق ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺳﻠﻄﻪ ﺑﻲرﺣﻤﺎﻧﻪ دﻳﻮانﺳﺎﻻری و بروكراسی و در ﺟﻬﺎن ﺳﻮم (ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﺟﻨﻮب) ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑـﺎ روﻧـﺪ ﻏﺮب گراﻳـﻲ و ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎی وﻳﺮاﻧﮕﺮ آن اﺳﺖ. ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل، وﺟﻪ اﺷﺘﺮاك ﻫﺮ ﺳﻪ آﻧﻬﺎ ﺑﺪﺑﻴﻨﻲ ﺑـﻪ راﻫﺒـﺮد ﺳـﻨﺘﻲ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻗﺪﻳﻤﻲ (ﻳﻌﻨﻲ ﻛﺴﺐ ﻗﺪرت دوﻟﺘﻲ ﺑﺮای ﻧﻴﻞ ﺑﻪ اﻫﺪاف ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﺗﺤﻘـﻖ آرﻣـﺎن- ﻫﺎی اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳﻚ) اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻣﻴﺎن، ﻓﺮاﻳﻨﺪﻫﺎی ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺳﺎزی و ﮔﺴﺘﺮش ﻓﻨﺎوری ارﺗﺒﺎﻃﻲ، ﻓﺮﺻﺖ ﻣﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﺮای ﭘﻴﻮﻧﺪ و اﺋﺘﻼف ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ ﻓـﺮاﻫﻢ ﺳـﺎﺧﺘﻪ اﺳـﺖ. ﺑـﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﻛﻪ ﺳﻄﻮح ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ آﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﻠﻲ و ﻫﻢ ﻣﻠﻲ اﺳﺖ. ﻳﻌﻨـﻲ آﻧﻬـﺎ ﻫـﻢ از ارﺗﺒﺎﻃـﺎت و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎی ﻓﺮاﻣﻠﻲ ﺑﺮﺧﻮردارﻧﺪ و ﻫﻢ از ﭼﺎرﭼﻮب دوﻟـﺖ ﻣﻠـﻲ ﻓﺮاﺗـﺮ ﻣـﻲروﻧـﺪ. ﺳـﺎﺧﺘﺎر ﻣﻨﻌﻄﻒ و ﺳﺎزﻣﺎن اﻧﻌﻄﺎفﭘﺬﻳﺮ آﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﻪ ﻧﻬﺎدﻳﻨﮕﻲ ﻣﻨﺠﺮ ﻧﻤـﻲﺷـﻮد، ﺑـﻪ ﺗﻮاﻧـﺎﻳﻲ و ﭘﻮﻳﺎﻳﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ آن ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺳﺎﻳﺮ وﻳﮋﮔﻲ ﻗﺎﺑﻞ ذﻛﺮ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﻪ ﺗﺮﺗﻴﺐ زﻳﺮ اﺳﺖ:
1. ﮔﺎه ﺗﻬﺎﺟﻤﻲ (ﺟﻨﺒﺶ اﻗﻠﻴﺖ) و ﮔﺎه ﺗﺪاﻓﻌﻲ (اﻛﺜﺮﻳﺖ) ﻋﻤﻞ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؛
2.. ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﮔﺴﺘﺮده ﮔﺮوهﻫﺎی ﺣﺎﺷﻴﻪای ﭼﻮن زﻧﺎن و ﺟﻮاﻧﺎن را در ﺑﺮ ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ؛
3. ﺳﺎﺧﺘﺎری ﻣﺘﻔﺎوت از ﺳﺎﺧﺘﺎرﻫﺎی ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺒﻲ ﻣﺘﻌﺎرف دارﻧﺪ؛
4. ﺷﺎﻣﻞ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ و ﻏﻴﺮﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺣﻀﻮر زﻧـﺎن ﮔـﺮاﻳﺶ ﻏﻴﺮﻣﺴـﻠﺤﺎﻧﻪ آن ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻲﺷﻮد؛
5. آﻧﻬﺎ در ﻗﻮاﻋﺪ راﻳﺞ ﺑﺎزی ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺑﺎزﻧﮕﺮی ﻧﻤﻮده و اﺗﻜﺎی ﻓﺰاﻳﻨﺪه ﺑﻪ ﻗﻮاﻋﺪ ﺑـﺎزی ﻗـﺪرت اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻳﺎ روﻳﻜﺮد ﻣﺪﻧﻲ دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ دارﻧﺪ؛ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﺮﻛﺰ ﺛﻘـﻞ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ و ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﻬﺎدﻳﻦ در دوﻟﺖ ﺑﻪ ﺳﻮی ﻗﺪرت ﻣﺮدﻣﻲ و دﻣﻮﻛﺮاﺳﻲ ﻣﺪﻧﻲ ﻣﺸﺎرﻛﺖآﻣﻴﺰ در ﺣﻮزهﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، «دﻣﻮﻛﺮاﺳﻲ و ﺑﺴﻂ آن ﺑﻪ دﻣﻮﻛﺮاﺳﻲ ﻣﺪﻧﻲ و ﻣﺸﺎرﻛﺘﻲ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ذﻫﻦ ﻣﺸﻐﻮﻟﻲ ذﻫﻨﻲ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪ اﺳﺖ.»
ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ، وﻳﮋﮔﻲﻫﺎی اﺳﺎﺳﻲ ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺟﺪﻳﺪی را ﻛﻪ ﭘﺲ از دﻫـﻪ ﻫﺸـﺘﺎد ﻣﻴﻼدی ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺗﺮﺗﻴﺐ زﻳﺮ ﻣﻲﺗﻮان ﺟﻤﻊﺑﻨﺪی ﻛﺮد و ﺑﺮﺷﻤﺮد :
1. فراگیر و ﺟﻬﺎنی شدن روﻳﻪﻫﺎی ﻧﻮﻳﻦ، ﻇﻬﻮر ﮔﺴﺘﺮده ﻛﻨﺶﻫﺎی ﺟﻤﻌﻲ ﻏﻴﺮ ﺧﺸـﻮﻧﺖآﻣﻴـﺰ و ﻋﻤـﻞ- ﮔﺮاﻳﺎﻧﻪ در روش، ادﻏﺎم ﻧﺸﺪه و ﭘﺮاﻛﻨـﺪه در ﺳـﺎﺧﺘﺎر، ﺿﺪﺳﻠﺴـﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺒـﻲ و ﺷـﺒﻜﻪﻣﻨـﺪ درﺳﺎزﻣﺎﻧﺪﻫﻲ، ﻧﺎﻫﻤﮕﻦ در ﭘﺎﻳﮕﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻏﻴﺮ اﺟﺒﺎری در ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻣﺮدﻣـﻲ و ﻏﻴﺮاﻧﺤﺼـﺎری در ﻫﻮاداری و ﺣﺎﻣﻲﭘﺮوری؛
2. ﺑﺮﺧﻮرداری از اﺑﻌﺎد ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﺟﻬﺎﻧﻲ و ﺗﺎﻛﻴﺪ ﺑﺮ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت ﻓﺮاﻣﻠﻲ؛
3. ﻣﺪاﺧﻠﻪ در ﺣﻮزهﻫﺎی ﻧﺎﻣﺘﻌﺎرف و ﻋﺮﺻﻪﻫﺎی ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻠﻲ ﻛﻪ ﻫﻢ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت و ﻫـﻢ ﺣـﻮزه ﻣﺪاﺧﻠﻪ آن ﻓﺮاﻣﻠﻲ و ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮ اﺳﺖ. ﺑﺮﺧﻲ از ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎی آن ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺟﻨﺒﺶ ﺳﺒﺰﻫﺎ از ﻣﺤـﻴﻂ زﻳﺴﺖ، ﺟﻨﺒﺶﻫﺎی ﻃﺮﻓﺪاری از ﺻﻠﺢ، ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﮔﺴﺘﺮش و ﻛﺎرﺑﺮد ﺳﻼحﻫـﺎی ﻫﺴـﺘﻪای، ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺗﺒﻌﻴﺾ ﻗﻮﻣﻲ و ﻧﮋادی، و ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ اﺳﺖ. اما لازمست به این نكته اساسی نیز اشاره شود كه جنبشهای اجتماعی و سیاسی درآفریقا، غرب آسیا و جنوب آسیا همچنان از ویژگی جنبشهای قدیم برخوردارند و برای ایجاد نظام سیاسی براساس ایدئولوژی و اهداف خود تلاش میكنند. این در حالیست كه چنین روندی در حال تشدید شدن است و موضوع خلافت اسلامی و بازگشت به سلف صالح، به عنوان پارادایم برگزیده جریان اهل سنت بوده و برخی از كشورهای فرامنطقهای و مداخلهگر نیز برای رسیدن به اهداف خاص خود در منطقه از چنین جنبشهای تخریبی و تروریستی نظیر داعش، القاعده و جبههالنصره و ... حمایت میكنند.
ابراهیم ایمانالی (کارشناس ارشد علوم اجتماعی)