الوقت- 103 سال از شروع داستان رنج و آوارگی و مصیبت ملت فلسطین با صدور اعلامیه بالفور در 12 نوامبر 1917 میگذرد. اعلامیه بالفور، به عنوان پیشزمینه تاریخی برای ایجاد یک کشور ملی برای یهودیان در سرزمین فلسطین شناخته می شود.
این نامه تاریخی توسط آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه وقت بریتانیا در تاریخ 2 نوامبر سال 1917، خطاب به والتر روتشیلد، سیاستمدار یهودیتبار و از شخصیت های شناخته شده صهیونیزم نوشته و در آن به یهودیان وعده ایجاد "میهن ملی" در سرزمین فلسطین داده شده است.
آنگونه که در تاریخ ثبت شده است بالفور پیش از آنکه وزیر امور خارجه بریطانیا شود نخست وزیر انگلستان بود او با کمک رتشیلدها دوباره به سکان قدرت بازگشت. او اگر آشکارا صهیونیست نبود اما به اندازه صهیونیستها به آرمانهای آنها پایبند بود لذا با کمک روچیلدها به قدرت رسید.
اعلامیه بالفور یک سال پیش از پایان جنگ جهانی اول در بحبوحه جنگ توسط انگلستان رونمایی و منتشر شد. در پی صدور بیانیه بالفور که در چارچوب کمپین "اسکان مردم به میهن در میهن بدون ملت" نوشته شده است، مهاجرت عظیم یهودیان به سرزمین های تاریخی فلسطین آغاز شد. هدف از صدور این بیانیه که در پی نامهنگاری متقابل بین بالفور و روتشیلد و قبل از ورود آمریکا به جنگ جهانی شکل گرفت، جلب توجه دیاسپورای قدرتمند یهودی در داخل این کشور بود.
با برپایی این دولت تحت قیمومیت بریتانیا بین سالهای 1920-1940 مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین شتاب بیشتری گرفت و متعاقب جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن برای یهودیان اروپا این مهاجرت ابعاد تازه ای یافت.
این توافق باعث شد که فلسطینیان در یک قرن بعد از سرزمین خود اخراج و آواره شوند و مورد کشتار و نسل کشی قرار گیرند. ملت فلسطین در طول 70 سال بعد قیامهای مختلفی برای دفاع از موجودیت و خاک خود صورت دادند اما دوران مبارزه تمام عیار با اشغالگری، در پی به رسمیت شناختن رژیم غاصب صهیونیستی از سوی برخی از دولتهای مهم عربی آن دوران یعنی مصر (1979) و اردن (1994) و سپس وعده و وعیدهای کاذب در مورد تشکیل دولت مستقل فلسطینی در توافق اسلو 1993 و طرح موسم به صلح عربی 2002 جای خود را گفتمان سازشگری و رفتن بر پای میز مذاکره داد که به عقبنشینی های پی در پی و تسخیر بخش گستردهای از خاک فلسطین توسط غده سرطانی اسرائیل منجر شد.
معامله قرن میوه درخت اسلو و طرح صلح عربی
با وجود آنکه تجربه چندین دهه نشستن بر پای میز مذاکره ثابت کرده بود که سازش و مذاکره جز مشروعیت بخشیدن به تجاوزگری واشغالگری بویژه با شهرکسازیهای غیرقانونی در کرانه باختری نتیجه دیگری ندارد و صهیونیستها با حمایت غرب قدمی برای اجرای وعدههای دروغین تشکیل دولت مستقل فلسطینی بر اساس قطعنامههای شورای امنیت و مرزهای 1967 برنخواهد داشت، اما قدرت طلبی بخشی از رهبران فلسطینی و گره زدن سرنوشت ملت فلسطین به حمایتهای سست و برنامههای خائنانه رژیم های عربی چون عربستان و امارات و مصر نهایتاً سرنوشت سازشگری را به آنجایی رساند که از ابتدا مقصد نهایی طرح بود: یعنی معامله قرن برای نابودی کامل مسئلهای بنام فلسطین.
در واقع باید توجه داشت که اگرچه در پی خیانت بی شرمانه امارات و بحرین در خنجر زدن از پشت به فلسطینیان با امضا توافق عادی سازی، برخی دیگر از طرفهای ذینفوذ همچون عربستان یا اتحادیه عرب در ظاهر خود را همچنان پشتیبان طرح صلح عربی و مخالف عادیسازی زودهنگام مینامند اما این دوگانه سازی مجدداً فریبی بیش نبوده و در واقعیت معامله قرن و عادی سازی میوه همان درخت (سازش) است که اکنون برای صهیونیستها به ثمر نشسته و تا تصرف آخرین متر خاک فلسطنین نیز متوقف نخواهد شد. کاملاً آشکار است که بحرین با چراغ سبز عربستان سعودی به توافق عادی سازی پیوست و اگر نبود ترس از واکنش امت اسلامی سعودیها و بن سلمان حتی در عادی سازی گوی سبقت را نیز از امارات میربودند.
راز بازگرداندن ورق معادلات
همانگونه که گفته شد غده سرطانی رژیم صهیونیستی نتیجه بذری بود که ابتدا استعمارگران قدیم در منطقه کاشتند و با توطئه امپریالیسم آمریکایی و حاکمان وابسته عربی توانست بیمهابا به تداوم اشغالگری و نقض حقوق فلسطینیان ادامه دهد. در این شرایط اگرچه گروههای فلسطینی همراه با صدای واحد ملت فلسطین که معامله قرن و توافق عادی سازی دولت های عربی با رژیم صهیونیستی را محکوم کرده اند و به سوی رفع اختلافات و ایجاد اجماع در داخل سوق یافته اند اما همچنان مواضع برخی از سران تشکیلات خودگردان نشانگر چشم امید آنها به نتایج انتخابات در آمریکا می باشد تا مثلا در صورت روی کار آمدن فرد دیگری غیر از ترامپ در کاخ سفید بتوانند به تداوم رویکرد شکست خورده گذشته بازگردند.
حال باید گفت اولاً تغییر افراد در کاخ سفید به هیچ عنوان تأثیری در استراتژی کلان حمایت تمام عیار واشنگتن از صهیونیستها نخواهد داشت چنانکه در همین انتخابات دو رقیب دموکرات و جمهوری خواه بر حمایت تمام عیار خود از اسرائیل تأکید کردند. تسلط لابی صهیونیستی بر شبکه های اقتصاد، رسانه و سیاست در آمریکا چنان ریشه دوانده که اصولاً راه یابی به کاخ سفید بدون جلب رضایت این اقلیت پرقدرت بسیار بعید به نظر میرسد. بنابراین تغییر بازگشت کاخ سفید از طرح انتقال سفارت و به رسمیت شناختن شهرکهای غیرقانونی به هیچ عنوان ممکن نخواهد بود.
ثانیاً تجربه تاریخی ثابت کرده است صهیونیستها تنها زبان زور و مقاومت نظامی را در عقب رفتن از مواضع خود میفهمند و همواره از میز مذاکره برای تثبیت دستاوردهای خود و مشروعیت بخشیدن به تصرفاتش استفاده کرده اند. بنابراین مذاکره جدید در واقع همان ایده آل اصلی صهیونیستها پس از انتقال سفارت و طرح الحاق شهرکهای غیرقانونی در کرانه باختری می باشد.
در این شرایط با توجه به معادلات منطقه ای و بین المللی و همچنین تحولات درونی سرزمین های اشغالی می توان امیدوار بود که با شکلگیری اتحاد میان فلسطینیان و روی آوردن جدی به گزینه مقاومت و مبارزه و لغو تمام توافقات با صهیونیستها ورق معادلات در آینده نه چندان دوری برگردد.
اولاً در سطح منطقه ای گفتمان مقاومت و محور مقاومت قدرتمندتر از هر زمان دیگری نقش تعیین کننده ای در معادلات منطقه دارد و صهیونیست ها در دشوارترین شرایط امنیتی در محاصره گروه های مقاومت هستند. صهیونیست ها در طول دو دهه گذشته در هیچ جنگی پیروز نبوده و تنها پذیرای شکست بوده اند. ثانیاً بحران های سیاسی و اقتصادی و شکاف های داخلی نیز از درون رژیم صهیونیستی را بسیار ضربه پذیر کرده است. عمق ضربه پذیری اسن رژیم را می توان در راهپیماهایی مسالمت امیز بازگشت مشاهده کرد که برای ماهها به بحرانی بزرگ برای تل آویو تبدیل شده بود. در این میان در بعد بین المللی نیز افول آمریکا فرارسیده و دیگر ابرقدرت و یکهتاز معادلات نیست و قدرت های نوظهوری فضای بینالمللی را به سوی چندقطبی شدن سوق داده اند. با توجه به این مولفهها فلسطینیان می توانند امیدوار باشند که با اتحاد و یکپارچگی و اتخاذ موضع سخت در برابر صهیونیست ها و چشم پوشی بر وعده و وعیدهای دروغین آمریکا و رژیمهای سازشکار منطقه معادلات را دگرگون کنند.