الوقت- طی روزهای گذشته با اعلام عقبنشینی تشکلات موسوم به شورای انتقالی در جنوب یمن برای انصراف از خودمختاری و پذیرش بازگشت به میز مذاکره با دولت مستعفی منصور هادی در چهارچوب توافق ریاض، شرایط جنوب یمن بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است. پس از درگیری شدید و خونین میان نیروهای جنوبی و عناصر وابسته به منصور هادی در ماه های گذشته و تصرف عدن توسط جریانات وابسته به امارات، اکنون تشریح وضعیت پیچیده جنوب یمن پس از توافق اولیه برای پایان دادن به اختلافات به موضوع گفتگوی الوقت با سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا مبدل شده است که شرح کامل آن در ادامه خواهد آمد.
چرا شورای انتقالی تصمیم به لغو اعلام خودمختاری گرفت؟
برای پاسخ به این سوال باید ما ابتدا باید تصویری کلی از وضعیت جنوب داشته باشیم و ببینیم چرا امارات که دنبال تجزیه یمن بود و به نظر من همچنان هست آن را به تعویق انداخت.
در بحث جنوب یک مسئله دیدگاهی وجود دارد که سعودی ها تشکیل یک دولت مستقل را که جنوبی ها محور باشند با شناختی که از قبایل و طبع جنوبی ها دارند موافق نیست. آنها یک تجربه ای هم از دولت جنوب با مرکزیت عدن در فاصله سالهای 1970 تا 1922 دارند که در نقطه مقابل سعودی ها بود. از منظر تاریخی و تأثیرپذیری در حوزه عربی هم جنوبی ها بیشتر از مصر تأثیر پذیرفته و نزدیک به قاهره بوده اند. حتی چند وقت پیش که رهبران قدیم جنوبی ها مانند علی محسن محمد، حیدر العطاس، سالم البیض و ... می خواستند مذاکره یکنند آن را در قاهره گذاشتند که اقدامی معنی دار بود که جنوبی ها بیشتر به گرایش دارند تا سعودی. در جنگ قدیم هم بین جمهوری خواه و سلطنت طلبان در بخش جمهوری خواهان مرکزشان مصر بود به صورتی که در برهه ای جمال عبدالناصر 50 هزار نیرو به یمن ارسال کرد. لذا در چشم انداز سعودی یمن جنوب یعنی یمن متکی به مصر.
منظر دوم نیز آن است که سعودی ها احساس میکنند که استقلال جنوب عملا شکل نمیگیرد و اختلافات را هم در جنوب بین جنوبی ها و حزب اصلاح و همچنین بین اوظبی و ریاض و بین طوایف مختلف در المأرب و شبوه، تشدید میکند و جنوب به صحنه درگیری تبدیل می شود که به انصارلله کمک میکند که آرام آرام نفوذش را در بخش جنوب توسعه دهد کما اینکهدر سایه همین اختلافات بخش هایی از استان بیضا، مأرب، جوف، لحج و تعز را گرفته و حتی بخش هایی از استانهای جنوبی عربستان را گرفته است. بنابراین سعودیها معتقدند که محصول اختلافات جنوب را انصارلله می چیند و دست آخر حکومتی هم شکل نمی گیرد و اینجا یک حکومت یکپارچه شکل می گیرد مقابل ریاض. در واقع از نظر عربستان اختلافات انصارالله و حزب اصلاح به صورتی نیست که قابل رسیدن به تفاهم نباشند. و با این توافق تعز و همچنین بخش های تصرف شده از الحدیده نیز از دست می رود که صحنه خطرناکی برای ریاض است. در نتیجه عربستان و امارات و با کارگردانی آمریکا و اسرائیل به این جمع بندی رسیدند که این امر را متوقف کنند. اما به نظر من این روند متوقف شدنی نیست زیرا این تمایل در جنوبی ها وجود دارد و جنوبی ها آدم های سرکشی هستند.درست است که به آنها وابسته و تحت نفوذ امارات گفته می شود اما جنوبی ها همانند شورای جنوب زیرک و کارکشته هستند پول را می گیرند اما کار خود را میکنند. خیلی در بند توافق ریاض و سایر توافقات نیستند.
به نظر من اعلام بازگشت امارات به توافق ریاض و اعلام آمادگی برای شروع مذاکره مربوط به نگرانی از وضعیتی که طی ماه های اخیر انصارالله یافت باز می گردد.
اگر به توافق ریاض برگردیم اولاً چرا این توافق اجرایی نشد و ثانیاً آیا امیدی به احیا آن وجود دارد؟
توافق ریاض پایه لرزانی دارد. این توافق چه میگوید؟ بر اساس این توافق رئیس جمهور منصور هادی، نخست وزیر معین عبدالملک سعید و کابینه به صورت 50- 50 بین هادی و جنوبیها تقسیم شود. در این شرایط جنوبی ها سوال میکنند که نیروهای هادی کجا هستند؟ چرا باید ما رئیس جمهوری، نخست وزیر و نصف کابینه را به نیرویی واگذار کنیم که در صحنه میدانی حضوری ندارد.
از طرف دیگر کسانی که در طرف منصور هادی مسئولیت اجرای توافق را برعهده دارند چهره های قرص و محکم و سیاستمدار نیستند که به خاطر همین امر هم الان با سعودی ها مشکل پیدا کرده اند. شنیدید که سعودی ها اخیرا به نیروهای هادی گفتند که باید از این به بعد باید پول و هزینه هتلهای اقامتی را خود بپردازند.
البته جنوبی ها هم طرف مقابل را مقصر در عدم اجرای توافق ریاض اعلام می کنند
اینها بازی سیاسی است که دیگری را مقصر جلوه دهد. اما در واقعیت مشکل اصلی توافق ریاض جنوبی ها هستند که معتقدند متوازن نیست. آنها می پرسند لشگر هادی و نیروی نظامی او کجاست؟ این نیروها در کجا با انصارالله درگیر هستند و یا در دو سال گذشته کدام منطقه را از انصارلله بازپس گرفته اند؟ ولی در مقابل ما نصف الحدیده، نصف تعز، و لحج را آزاد کرده ایم. نیروهایی تحت نظر علی محسن الاحر هستند که نیروهای هادی نیستند بلکه باقی مانده ارتش سنتی یمن هستند.
اختلافات میان سیاستهای عربستان و امارات در یمن را تا چه در به نتیجه نرسیدن توافق ریاض دخیل می دانید؟
ببینید توافق ریاض یک توافق سعودی محور است. هدف این توافق هم حفظ دولت هادی و مرکزیت بخشیدن به دولت هادی است. این موضوع مورد قبول امارات نیست که هادی را قبول ندارد. نکیته دیگر تفاوت استراتژی بین امارات و عربستان در بحث یمن است. سعودی ها به پرونده یمن اولاً امنیتی و ثانیاً نگاه میکنند. امارات اما بیشتر از منظری اقتصادی به موضوع یمن توجه دارد و نگاه امنیتی به آن ندارند به دلیل اینکه با این کشور مرزی نداشته و در نزدیک ترین نقطه فاصله آنها با یمن 1300 کیلومتر است. در حالی که یمن هم مرز با عربستان است. لذا برای امارات اصل تأمین منافع اقتصادی است و در این مسیر تجزیه یمن را مناسب می بیند. بندر مکلا ، بندر نخاء و جزایر یمنی برای ابوظبی کفایت می کند. بنابراین تفاوت نگرش وجود دارد. سعودی در دریای سرخ 4 برابر یمن مرز آبی دارد و نیازی به بنادر یمنی ندارد. به همین دلیل من معتقدم اختلافات اساسی و لاینحل است و بر سر چهره ها و شخصیتها نیست که بتوانند بر سر آن به توافق برسند.
موضوع توافق ریاض را از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار دادید. اما در یک چشم انداز کلیتر، عربستان اکنون در جنگ پرهزینه یمن به بن بست رسیده است و از طرف دیگر شکلگیری بحران انسانی در این کشور به دلیل تداوم محاصره، قحطی و شیوع کرونا موجب افرایش فشارهای بین المللی بر ریاض شده است. به نظر شما برنامه عربستان در اصرار بر تداوم جنگ چیست؟ آیا اصولاً در عملکرد ریاض وجود یک برنامه و استراتژی مشخص مشاهده می شود؟
در پاسخ به این سوال باید به چند مسأله توجه کرد. اول اینکه عربستان گرفتار در این جنگ شده است. یعنی جنگی که در چشم انداز سعودی ها قرار بود یک ماه طول بکشد الان از 5 سال تجاوز کرده است. شما به خط سیر عملیات نگاه کنید، یک عملیات طراحی شد با عنوان عاصفه الحزم یا طوفان اراده و در 6 فروردین 1394 حمله کردند اما 2 اردیبشهت سیاست جدیدی اعلام شد با عنوان عملیات اعاده العمل. که اعاده العمل به معنای اعاده هادی بود. در عاصفه الحزم قرار بود که در کمتر از یک ماه استخوان انصارالله هم نماند اما سپس دیدند که قضیه بسیار جدی تر از این حرف هاست به صورتی که انصارالله در آن یک ماه با اتخاذ سیاست تهاجمی بسیاری مناطق جدید را گرفت و حتی عدن را تصرف کرد. در نتیجه سعودی ها سطح توقع خود را در جنگ بسیار پایین آوردند به صورتی که اگر اهداف عاصفه الحزم را 100% در نظر بگیریم این سطح توقع در اعاده العمل به حدود 10 یا 15 درصد تنزل یافت.
لذا الان سعودی گرفتار این جنگ شده است. یک جنگ پرهزینه که چشم انداز آن برای سعودی به هیچ وجه روشن نیست. یعنی سعودی ها در مورد یمن یک وضعیت سبز دارند، یک وضعیت سفید دارند و یک وضعیت قرمز. آنها در پی وضعیت سبز بودند اما الان وضعیت سبز را کاملاً کنار گذاشته اند و بین وضعیت سفید و قرمز حرکت میکنند. سفید آن است که کار با توافق سیاسی حل و فصل شود اما انصارالله از حوزه نظامی به حوزه سیاسی در تحولات یمن منتقل شود. در وضعیت سبز قرار بود انصارلله کلاً نباشد نه سیاسی و نه نظامی. وضعیت قرمز هم آن است که انصارالله همه چیز باشد. لذا قادر به مدیریت این شرایط نیستند چرا که انصارلله هم خواهان حفظ توان نظامی است و هم خواهان مشارکت سیاسی و حضور در عرصه قدرت با رأی مردم. این امر برای عربستان بن بست ایجاد کرده است.
وضع سعودی اکنون نسبت به فروردین 1394 بسیار بدتر شده زیرا در آن برهه انصارالله از هادی می خواست که بازگردد و حتی خواهان دولت توافق بود و تمایلی به در دست گرفتن دولت نداشت زیرا در نگاه انصارالله مسئولیت و زحمت. اما اکنون دولت در دست انصارالله است و حتی سازمان ملل برخلاف قطعنامه شورای امنیت که علیه دولت صنعا بود نماینده خود را برای گفتگو با انصارلله ارسال می کند که این امر یعنی در عرصه میدانی مشروعیت انصارالله پذیرفته شده است.
در بحث نظامی هم انصارالله در آن برهه 5 درصد و حتی 1 درصد این سلاحها را نداشت اما اکنون انواعی از پهبادهای تهاجمی دورپرواز دارد. پهبادهایی که حتی جنبه تهاجمی عملیاتی دارند علاوه بر جمع آوری اطلاعات. و امروز انصارلله دارای تکنولوژی ساخت 6 نوع موشک بالستیک کوتاه برد، میانبرد و برد بلند می باشد. از موشکهای کوتاه برد با سر جنگی سنگین تا موشک های برد بلند تا 1000 کیلومتر.
حال سعودی می خواهد این جنگ را پایان دهد با چه منطقی؟ فقط یک منطق وجود دارد و آن هم اینکه بپذیرند در اهداف شکست خورده اند و به اصطلاح جلوی ضرر را هر جا بگیرید نفع است. اما به نظر من توقف این جنگ بحران درست می کند در خانواده آل سعود.
لطفاً در این مورد بیشتر توضیح بدهید
اکنون صحبت بر سر این است که کسری بودجه عربستان 260 میلیارد دلار است. برای رسیدن به درکی از بزرگی این عدد به طور مثال می توان گفت ایران با جمعیتی 80 میلیونی اکنون با 30 میلیارد دلار در سال اداره می شود اگر قرار باشد وضعیت بسیار مطلوبی را در نظر گرفت 120 میلیارد دلار کافی است. این در حالی است که در عربستان رفاه و زندگی پرتجمل در اختیار 15 درصد جامعه است و 80 درصد از کسری بودجه عظیم بوجود آمده تأثیر زیادی می بینند. بنابراین این جنگ اولاً سرمایه های عربستان را بر باد داده است که حداقل 700 میلیارد دلار تا 1 ترلیون دلار برآورد می شود. امنیت هم مخدوش شده و همین الان بخش هایی از خاک عربستان در استان جیزان در دست انصارالله است. حیاط خلوت عربستان در شبه جزیره نیز در نتیجه جنگ شکسته شده است. قبل از جنگ یمن اصلا مدعی نبود تنها بحثی داخلی میان عبدالله صالح و جمعیتی از مردم یمن جریان داشت و ارتباطی با عربستان پیدا نمی کرد اما اکنون امنیت عربستان بهم خورده و اصولا ژئوپلتیک امنیتی شبه جزیره به هم خورده است.
همچنین در اثنی این جنگ بود که میان عربستان و قطر اختلافات شدت یافت و عمانی ها جرات کردند اختلافات خود با ریاض را عملی کنند. در سایه این جنگ بود که زمزمه های اختلاف کویت و عربستان به گوش رسید. در دوان جنگ بود که نفت کشها در بندر فجیره امارات مورد آسیب قرار گرفتند. به پایگاه هایی در عربستان حمله شد که برای ده ها سال در امنیت کامل به سر می برد همانند عملیات بسیار مهم حمله به تأسیسات آرمکو، حمله به بندر دمادم، حمله به فرودگاه خمیس مشیطو غیره. این اتفاقات را باید در بستر تاریخی مورد بررسی قرار داد و به سادگی از کنار آنها عبور نکرد. این ریدادها در جغرافیایی روی داده که از 1931 تاکنون در امنیت مطلق به سر برده است. لذا اکنون سعودی میخواهد جنگ را تمام کند همه این سوال را می پرسند که آقای بن سلمان سرمایه ما را به هدر داده ای، انحصار ما در شبه جزیره را شکسته ای، امنیت کشور بر باد رفته است، اقتدار گذشته در روابط با کشورهای کوچک همسایه را نابود کرده ای، اکنون چه به دست آمده است؟ در نتیجه این امر سیستم را از درون به سمت فروپاشی سوق می دهد.
شما می دانید که ما در دوران پذیرش قطعنامه 598 طرف پیروز جنگ بودیم چرا که توانسته بودیم حمله دشمن مهاجم را که قصد داشت بخشی از خاک کشور را جدا کند دفع کنیم. با وجود این سوال بود که چه کسی باید مسئولیت جنگ و پذیرش قطعنامه را برعهده بگیرد. یعنی ما در مرداد 1367 در داخل سیستم مناقشه ای داشتیم و سپس حضرت امام فرمودند که من خودم مسئولیت را برعهده می گیرم. یعنی با وجود اینکه ما متهاجم بودیم پیروز جنگ بودیم و حضرت امام نیز از شأن عظیمی در جامعه به عنوان مرجع تقلید و رهبری انقلابی و عمیقاً مردمی برخوردار بود باز هم ایشان مسئولیت را برعهده گرفتند. حال در نظر بگیرید که اکنون در جامعه سعودی وضع به چه منوال است. بن سلمان هزینه فراوانی کرده است، ریاض در جنگ شکست خورده و دشمن بسیار قوی تر شده، در محیط منطقه ای مشکلات جدیدی یافته است. اما او نه شیخوخیت دارد و نه مانند پدرش سرمایه فرزند عبدالعزیز بودن را یدک می کشد. او حتی تجربه مدیریت چنین بحران هایی هم ندارد تنها ماجرای خاشقچی عربستان را برای 1 سال درگیر وضعیت بغرنج سیاسی کرد. از محبوبیتی هم در خاندان سعودی و جامعه برخوردار نیست و تنها به حمایت آمریکا متکی است. حال باید پرسید در شرایط موجود حمایت آمریکا چقدر در منطقه عربی جایگاه تأثیرگذاری دارد؟ اصلا با حمایت آمریکا آبی هم گرم می شود؟ یعنی اینکه شأن اینکه در صورت حمایت آمریکا همه چیز قابل حل شدن است مخصوصاً در دوران ترامپ دیگر شکسته شده است. لذا میتوان گفت عربستان به دنبال ادامه جنگ است و معقتد است که خاتمه جنگ باید به زمانی موکول شود که قویتر شده باشد.