الوقت- به تحقیق یكی از معماهایی كه در عرصه سیاست و امنیت منطقهای، همچنان حل نشده باقی مانده است؛ پدیده طالبان باشد. به این جهت كه هم ظهور و پیدایش طالبان، دارای اضلاع و ابعاد پیچیدهای بوده است و هم با گذشت بیش از دو دهه از شكلگیری چنین پدیدهای، هنوز ابهامات فكری- اندیشهای، مذهبی- ایدئولوژیكی، سیاسی و امنیتی آن چندان روشن نگردیده است. پیچیدگی و معما بودن طالبان، زمانی شدت مییابد كه آمریكا و نیروهای بینالمللی کمک به امنیت در قالب آیساف ، در اكتبر 2001 برای نابودی طالبان و القاعده به افغانستان حمله كردند؛ اما عملا موجب رشد، توسعه و تداوم طالبان شدند؛ طوری كه طالبان هم در افغانستان به حیات خود ادامه داد و هم در پاكستان، گروههای وابسته به طالبان فعال شدند. در طول سالهای پس از شكلگیری طالبان در افغانستان، همواره پاكستان متهم به حمایت از طالبان بوده است. هر چند پاكستان نیز نقش آمریكا، انگلیس و عربستان سعودی را در ایجاد، حمایت، آموزش، تجهیز و تقویت از طالبان افشاء كرد، به طوری كه بینظیر بوتو، نخستوزیر اسبق پاكستان گفته بود: « آمریکا، انگلیس و عربستان، در شكلدهی گروه طالبان و القاعده، سهم مشترك دارند.»، اما تقریبا بعد از 2007 به بعد بود كه پاكستان حامی اصلی طالبان شناخته شد و آمریكا و ناتو اعلام كردند كه پاكستان در مبارزه با تروریسم نقش دوگانهای ایفا میكند.
واقعیت این است كه نقش پیچیده بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در مواجهه با طالبان، به نوعی بر ابهامات طالبان و ابعاد آن در افغانستان و پاکستان، افزوده است. اكنون طالبان از سطح محلی- ملی به سطح منطقهای گسترش یافته و در كنار طالبان افغان، طالبان پاكستان، طالبان وزیرستان، طالبان پنجاب، طالبان ازبك و ... نیز فعال شده است. بطور حتم نقش نیروهای خارجی به ویژه انگلیس و آمریكا در ظهور و بروز انواع گروههای تروریستی و افراطی از القاعده و طالبان تا داعش، بوكوحرام و ...، اساسی است. درست است كه نیروهای خارجی، سرویسهای امنیتی پاکستان از جمله آیاسآی را به حمایت از شبه نظامیان طالبان در افغانستان متهم كرده و مدعیاند كه پاکستان بر رهبران طالبان و همچنین شبه نظامیان این گروه که در مناطق مرزی فعالیت میکنند، نظارت دارد، اما كشورهای غربی نیز با سیاستهای مبهم و تفرقهافكنانه خود در تجهیز، آموزش و حمایت گروههای مسلحی نظیر القاعده، طالبان و اخیرا داعش نقش مبنایی داشتهاند. در واقع ایجاد طالبان و گسترش آن، فرآیندی است كه با همسویی و توسط همه كشورهای منطقه یعنی پاكستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی و قدرتهای سلطهگر بینالمللی آمریكا و انگلیس صورت گرفت و اكنون نیز این رویه با شدت و حدت خاصی تداوم دارد. اما سوال اصلی یادداشت حاضر این است كه جایگاه پاكستان در بهرهبرداری از طالبان و دولت جدید افغانستان كجاست؟ در همین خصوص ذكر چند نكته ضروری است:
اول اینكه باید بین طالبان افغانستان و طالبان پاكستان و نیز نهادهای موثر (دولت و ارتش پاكستان) در تقویت یا تضعیف طالبان، تفكیكی قائل شد. آنچه كه به واقعیت نزدیك است، این كه به میزانی كه ارتش پاكستان، به دنبال تضعیف و نابودی طالبان در پاكستان و مناطق قبایلی است، به طالبان افغانستان به عنوان یك سرمایه و ابزاری برای رسیدن به اهدافش در افغانستان مینگرد و همچنان امیدوار به تشكیل دولتی تحتِ نفوذ در افغانستانی است كه در آن طالبان نیز سهیم باشد. دولت نواز شریف با ارتش پاكستان در این خصوص همراه است، اما در داخل پاكستان به نوعی سعی میكرد تا با مذاكره با طالبان پاكستان، هم به وعدههایی كه در انتخابات پارلمانی 2013 به طالبان پاكستان داده بود عملی كند، هم از ظرفیت آنان و اسلامگرایان تندرو در تقویت دولت و پیشبرد سیاستهای خود بهره ببرد. (البته بدیهی است كه یكی از دلایل عمده نفوذ و گسترش طالبان در پاكستان، سیاست تفرقهآمیز انگلیسیها و پولهای عربستان سعودی است كه در قالب كمكهای خیریه به مراكز دینی و مساجد داده میشود).
مطلب اساسی دیگری كه باید مدنظر قرار بگیرد، این است كه طالبان افغانستان و پاكستان در منطقه، دارای ریشههای قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگی یكسانی هستند و با همدیگر پیوند عمیقی دارند، اما راهبرد و سیاست طالبان افغانستان با پاكستان در حوزه سیاسی تا حدودی متفاوت است. طالبان افغانستان به دنبال مذاكره با قدرت تعیین كننده در افغانستان، یعنی آمریكا است تا دولت وحدت ملی به رهبری اشرفغنی. (هر چند كه اشرفغنی سعی میكند با دادن امتیازاتی به طالبان، آنها را به مذاكره ترغیب كند، اما تاكنون مذاكره اصلی بین دو طرف برگزار نشده است و تنها طالبان افغانستان با شركت در نشستها و كنفرانسهای متعدد در نقاط مختلف جهان، سعی در انتشار عقاید و دیدگاهها و به نوعی مشروعیتدهی به جریان طالبان در افغانستان است.) اما راهبرد طالبان پاكستان، تشكیل امارت اسلامی در مناطق قبایلی از جمله وزیرستان شمالی و جنوبی است.
سومین مساله این كه در سالهای اخیر روابط ارتش پاکستان و جریان طالبان دستخوش تغییر و تحولات جدی شده است. اگر بپذیریم ارتش و دولت پاكستان، خواهان دولت همسو و تحت نفوذ در افغانستان هستند، در داخل پاكستان ارتش این كشور در تلاش است تا ضمن مهار طالبانِ مخالف اسلامآباد، بر مناطق قبایلی مسلط گردد. این تحلیل كه ارتش پاکستان با هدف ایجاد منطقهای حائل در مناطق مرزی، اجازه فعالیت به گروههای شبه نظامی وابسته به طالبان داده است، دور از واقعیت است. ارتش پاكستان سعی كرده است با انجام عملیاتهای متعدد، هم به منطقه تسلط یابد، و هم ضمن پاكسازی این مناطق، شبه نظامیان وابسته به القاعده، طالبان و هر گروه افراطی خارجی دیگر را از پاكستان اخراج كند. البته پاكستان، در حین مهار تهدید، میخواهد برای خود فرصت ایجاد كند و شاید به همین جهت گاه از طالبان خوب و طالبان بد یا طالبان میانهرو و تندرو یاد میكند كه به حرفشنوی و تبعیت آنان از حامیانشان مربوط میشود. به این معنی كه طالبانِ تحت امر پاكستان خوب هستند و در غیر این صورت باید از صحنه حذف یا تضعیف شوند. این سیاست، عمدتاً از سوی بازیگرانی حمایت میشود كه قصدشان كنترل طالبان تحت امر و مداخله و نفوذ بیشتر در افغانستان است. به همین خاطر بسیاری از مقامات دولتی افغانستان همواره، پاكستان را پناهگاه و محل پرورش تروریسم خوانده و از كشورهای خارجی خواستهاند كه طالبان را در پناهگاههایشان در آن سوی مرز دیورند هدف قرار دهند و به پاكستان در عدم مداخله و حمایت از طالبان فشار بیاورند.
نكته دیگر این كه نفوذ داعش به عنوان پدیده جدید تحمیلی در افغانستان، موجب دگردیسی و تغییر در رفتار طالبان افغانستان شده است. هر چند گفته میشود داعش به منظور دسترسی به كشورهای آسیای مركزی به دنبال تأسیس پایگاهی در شمال ولایت بدخشان است و به همین دلیل نبرد در افغانستان از جنوب به شمال، كشیده شده است، اما به نظر میرسد طالبان افغانستان، كاركرد خود برای حامیانشان از جمله كشورهای غربی و عربی را از دست داده و به همین جهت سعی میكنند برای جبران شكستهایشان در سوریه، عراق و یمن، به نوعی داعش را برای ایجاد ناامنی و ضربه زدن به ایران در افغانستان گسترش دهند. در این میان طالبان افغانستان، جدا از این كه حامیان نفوذ و بسط داعش در افغانستان چه كسانی هستند، نسبت به جایگاه و موقعیت نظامی و سیاسی خود نگران بوده و به همین جهت طی چند ماه اخیر سعی كردهاند تا با استفاده از حملات جبههای و تصرف مناطقی در جنوب و شمال، به نوعی قدرتنمایی كرده و اجازه عرضاندام به داعش ندهند تا هم در مذاكرات صلح با دست پر حضور داشته باشد و هم موقعیت سیاسی – نظامی خود را تا حدود زیادی تثبیت كند. در این خصوص پاكستان در تلاش است تا با نزدیكی به دولت جدید افغانستان، ضمن مدیریت صحنه مذاكرات با طالبان و دولت وحدت ملی، حداكثر بهرهبرداری را بكند. البته این احتمال هم وجود دارد كه پاكستان برای تحت فشار قرار دادن دولت اشرفغنی و برای امتیازگیری، بطور تاكتیكی از نفوذ و گسترش داعش در بخشهایی از افغانستان حمایت كند.
نكته آخری كه در مورد بهرهبرداری پاكستان از طالبان و دولت جدید به رهبری اشرفغنی، باید مورد توجه قرار گیرد این كه پاكستان همچنان افغانستان را عمق استراتژیك خود تلقی میكند و نفوذ زیادی در طالبان افغانستان دارد و به همین جهت در تقویت طالبان افغانستان، همچنان تاثیرگذار خواهد بود. اما با این حال پاكستان همانند افغانستان، در سیاستهای مداخلهگرانه و متعارض بازیگران دخیل از جمله انگلیس، آمریكا و عربستان سعودی محصور شده و به نظر میرسد بخشی از طالبان به ویژه در پاكستان از كنترل اسلامآباد خارج شده است. به این معنی كه تنها حامی طالبان و گروههای وابسته بدان، پاكستان نیست و نقش بازیگران خارجی در تولید و تقویت گروههای شبه نظامی یك اصل اساسی است. به همین جهت اكنون طالبان پاكستان خود به چالشی برای اسلامآباد تبدیل شده و این در حالی است كه به مرور زمان، طالبان افغانستان نیز در تلاش است تا خود را مستقل نشان داده و خود را از سایه پاكستان برهاند.
اسماعیل باقری