سیاستهای آمریکا سالهاست که به واسطه بیداری ملتهای دنیا و آشکار شدن رفتار متناقض این کشور، رنگ باخت به خود گرفته و توانایی همراه ساختن افکارعمومی جهان را با خود ندارد.
الوقت- آمریکاییها آشکارا شعارهای خود را کنار گذاشتهاند و وجه بارز سیاست خارجی خود که همان تجاوز به حقوق ملتها و نادیده گرفتن خواست آنان است را در برنامههای اعلامی خود، دنبال میکنند؛ شاید بتوان شاهد مثال این رفتار جدید را در اظهارنظر دو مقام آمریکایی، طی روزهای گذشته، به خوبی مشاهده کرد: رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا دستور داده وظایف و اهداف وزارت خارجه آمریکا بار دیگر تعریف شده و در قالب یک بیانیه مأموریت جدید به کشورهای دنیا ارسال شود. روزنامه واشنگتنپست روز سهشنبه گزارش داده پیشنویس این بیانیه مأموریت که هماکنون در حال بررسی است شبیه بیانیههای قبلی این سازمان است، غیر از اینکه در آن «ترویج دموکراسی» حذف شده است.
همچنین «هربرت مکمستر»، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا طی مصاحبهای با شبکه خبری «ان.بی.سی» گفته است: مبنای آمریکا برای مشروع بودن تغییر رژیم دیگر کشورها، حقوق بینالملل نیست بلکه ماهیت تهدیدی است که آن حکومت برای منافع آمریکا ایجاد میکند.
دموکراسیسازی یا سیاست ترویج دموکراسی همواره به عنوان یکی از اصول اساسی سیاست خارجی آمریکا مطرح بوده است که در دورههای اخیر بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی و خصوصاً بعد از حادثه 11سپتامبر 2000 این سیاست پررنگتر شده است. آمریکا همواره درصدد است تا در قالب گسترش دموکراسی ارزشهای لیبرالی و ارزشهای آمریکایی خود را نیز تحت عنوان حق مردم برای تعیین سرنوشت خود، به دیگر نقاط جهان بسط و گسترش دهد.
از طرفی آمریکاییها با صدور دموکراسی آمریکایی به دنبال جنگ نرم، براندازی و انقلابهای رنگی هستند. گسترش دموکراسی را میتوان در قالب تأمین منافع «حیاتی» و «اساسی» آمریکا تبین کرد. منافع ملی آمریکا سه عنصر دارد:
یک) تضمین امنیت ایالت متحده با کسب قدرت خصوصاً نیروی نظامی
دو) تداوم رونق اقتصادی آمریکا و متحدانش و به علاوه تسهیل همکاری با منافع کشورهایی که در خدمت منافع آمریکا هستند.
سه) حفظ ثبات نظام حاکم بر جهان.
اگرچه مفاهیمی چون «سازمان ملل»، «دموکراسی» و «حقوق بشر» را باید از معروفترین ارزشهای شناخته شده در دنیای غرب دانست؛ اما آمریکا در اغلب موارد برای شروع یک سونامی کشتار جدید، به دنبال مجوز سازمان ملل با بهانههای دموکراسی و حقوق بشر میگردد! از این رو یک از هم گسیختگیِ عریانتر از همیشه در رفتارهای سیاست خارجی آمریکا را شاهد هستیم و متقابلاً مقاومتهایی که از سوی ملتهای دنیا بر سر این سیاستها پدید آمده است.
این البته بدان معنا نیست که حقوق بشر، آزادی و دموکراسی آمریکایی پیش از این برای قاطبه مردم دنیا، مقدس بودهاند. با این حال، واقعیت این است که برخی از مردم تحت تسلط امپراطوری غرب، هنوز هم به سازمان ملل به چشم یک سازمان بیطرف مینگرند. طنز تلختر شاید این باشد که برخی جریانات فکری و سیاسی داخلی برخی از کشورهای اسلامی نیز با تکیه بر همین پندار، در آرزوی دستیابی به ارزشهای موهوم آمریکایی روزگار میگذرانند! مفهوم حقوق بشر اما واقعاً چقدر برای آمریکاییها ارزشمند است؟
در یک نگاه کلی، سیاست خارجی آمریکا خصلتی توسعهگرا دارد و درصدد است که ارزشهای حاکم بر مناطق جهان را دگرگون و الگوهای ارزشی غیربومی و مدنظر خود را مستقر کند تا از این طریق بتواند با گسترش حوزه نفوذ خود، موقعیت خود را تضمین کرده و منافع آمریکا را در این منطقه تأمین نماید. در این شرایط به نظر میرسد دیگر نمیتوان جریانات غربگرای و کسانی را که به دنبال ارزش های غربی، چون جامعه مدنی، حقوق بشر غربی و دموکراسی غربی هستند؛ افرادی صادق دانست!
اما به راستی آیا این افراد و جریانات نمیدانند نتیجه روشن دموکراسی غربی، هم اکنون در کشتارگاه یمن، بر روی پرده رفته و در حال نمایش است؟ از آنجا که در گسترش دموکراسی در یک جامعه، عوامل داخلی تأثیرگذارتر و اساسیتر از عوامل خارجی است، لذا ایالات متحده در تحقق هدف خود مبنی بر گسترش دموکراسی در مناطقی از جهان نظیر خاورمیانه با مشکلاتی از قبیل؛ نارضایتی مردم از سیاستهای آمریکا، عدم اجماع در بین دولت مردان کشورها برای پذیرش دموکراسی و ارزشهای آمریکایی، مواجه است. اگرچه آمریکاییها انگیزه خود را از حمله به افغانستان و عراق، مبارزه با تروریسم و حمایت از بعضی کشورها در جریان بیداری اسلامی را، حمایت از دموکراسی تبلیغ می کنند؛ اما انگیزه حقیقی آنها قدرتطلبی, سلطهطلبی و توسعه دستگاههای سلطه است.