الوقت- پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، منطقه آسیای مرکزی به عرصهای برای رقابت بازیگران خارجی تبدیل شد. در سالهای اخیر با افزایش رقابتهای ژئوپلتیکی میان قدرتهای منطقهای و بینالمللی برای نقشآفرینی بیشتر در شاهراههای تجارت و انرژی و ترانزیت جهانی، ظرفیتهای این جمهوریهای تازهتأسیس نیز بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
در این میان رژیم اشغالگر صهیونیستی نیز از این روند مستثنی نبوده و به طور روزافزونی در حال یافتن راههای تقویت حضور و نفوذ در آسیای مرکزی است.
از دید اسرائیل، روابط با آسیای مرکزی به معنای گسترش دایره کشورهای مسلمان دوست، افزایش نفوذ در منطقه و کاهش انزوای دیپلماتیک بود. از سوی دیگر، کشورهای آسیای مرکزی این رابطه را فرصتی برای گسترش شرکای بینالمللی، دسترسی به دانش و فناوری اسرائیلی و ایجاد کانال ویژه ارتباطی با ایالات متحده از طریق تلآویو میدیدند.
این رژیم روابط خود با این منطقه را در اوایل دهه ۹۰ آغاز کرد. با این حال، پیشفرضها و ذهنیتهای نخبگان تلآویو، از جمله خاطره حمایت شوروی از اعراب و فلسطینیها، تصور حمایت مسلمانان آسیای مرکزی از صدام در جنگ خلیج فارس ۱۹۹۱، ناکامیهای پیشین اسرائیل در ارتباط با کشورهای مسلمان و ناآشنایی کامل با شرایط منطقه، باعث شد روند روابط با آسیای مرکزی در ابتدا چندان شتاب نگیرد و این منطقه بخش عمدهای از سیاست خارجی رژیم را تشکیل ندهد. اما به مرور زمان، این پیشفرضها تغییر کرد و مهمترین محرک تجدیدنظر رژیم صهیونیستی، تقابل با محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهمترین تهدید وجودی برای موجودیت و آینده این رژیم بود. برداشت تلآویو از نفوذ ایران و فعالیتهای فرهنگی و تجاری آن در کشورهایی مانند تاجیکستان و ترکمنستان، موجب نگرانی شدید این رژیم شد، زیرا گسترش نفوذ ایران و ایدئولوژی انقلاب اسلامی میتوانست تعادل منطقهای را به نفع تهران تغییر دهد.
در نتیجه، حدود دو سال پیش، رژیم صهیونیستی تصمیم گرفت سفارت خود را در عشقآباد، پایتخت ترکمنستان، افتتاح کند. این اقدام توجه بینالمللی را جلب کرد و کارشناسان آن را نشانهای از تغییر اساسی رویکرد این رژیم نسبت به آسیای مرکزی میدانستند؛ تغییری که از زمینههای دیپلماتیک و اقتصادی به حوزههای ژئوپلیتیک و امنیتی گسترش یافته است. افتتاح سفارت، نشانه آغاز تلاش اسرائیل برای ایجاد پایگاههای امنیتی در نزدیکی مرزهای ایران به منظور رصد، پایش و حتی هدایت عملیاتهای اطلاعاتی علیه منافع جمهوری اسلامی ایران است.
جنگ غزه نیز اهمیت این تصمیم را دوچندان کرد، زیرا جنایات ارتش اشغالگر موجب شد روحیه مقاومتی میان مردم و بهویژه جوانان منطقه شکوفا شود. در قزاقستان، برای مثال، طوماری اینترنتی برای توقف صادرات نفت به سرزمینهای اشغالی منتشر شد و تلاشهایی برای تحریم برندهای حامی رژیم صورت گرفت. قزاقستان در سالهای اخیر یکی از تأمینکنندگان مهم نفت برای فلسطین اشغالی بوده است. قزاقستان و برخی دیگر از جمهوریها منابع مهم نفت، گاز و مواد معدنی راهبردی دارند.
همچنین در قرقیزستان، فعالان مسلمان و مسیحی ارتدوکس جمعآوری کمک برای ساکنان نوار غزه را آغاز کردند، در حالی که دولتهای منطقه تلاش دارند فعالیتهای خشونتآمیز یا غیررسمی در حمایت از حماس را سرکوب کنند. در ازبکستان نیز، مقامات فعالیتهای حمایتی از فلسطین را ممنوع اعلام کردند و بیش از ۱۰۰ نفر که قصد داشتند در میدان امیرتیمور تجمع طرفدار حماس برگزار کنند، تحت پیگرد قرار گرفتند.
از منظر منافع راهبردی رژیم صهیونیستی، وضعیت موجود در میان برخی گروههای تاجیک در آسیای مرکزی تحولی جدید و خطرناک محسوب میشود. برداشت آنها این است که صدها، اگر نگوییم هزاران، جنگجو از آسیای مرکزی – عمدتاً تاجیک و همچنین ازبک و قرقیز – پتانسیل جذب در ایدئولوژیهای ضدصهیونیستی و تکفیری را داشته و آنان میتوانند در آینده به مرزهای اراضی اشغالی گسیل شوند. در حال حاضر، بهدلیل وضعیت ضعیف اقتصادی در افغانستان و تاجیکستان و نزدیکیهای فرهنگی، دینی و حتی زبانی، نفوذ ایران در میان تاجیکها افزایش یافته و صهیونیستها از این موضوع شدیداً نگران هستند و آن را کانون بالقوه ای برای شکل گیری جریانهای تند ضد صهیونیستی می دانند. از همین رو، این رژیم در سالهای اخیر تلاش کرده دامنه روابط امنیتی خود را در این منطقه گستردهتر کند.
بخش دیگری از فعالیت رژیم صهیونیستی به همکاریهای اقتصادی و فناوری مربوط میشود. برای مثال، قزاقستان نفت خود را به اسرائیل صادر میکند و در مقابل فناوری نظامی دریافت میکند. ازبکستان نیز در زمینه تجارت و فناوری پزشکی همکاری فعالی با تلآویو دارد. همچنین، رژیم صهیونیستی در حوزه فناوریهای آبیاری و کشاورزی که از مشکلات عمده منطقه محسوب میشوند، نقش فعالی ایفا کرده است.
این اقدامات بخشی از سیاست خارجی چندبرداری (multi-vector policy) دولتهای آسیای مرکزی است که هدف آن حفظ توازن میان سه قدرت اصلی اوراسیا یعنی چین، روسیه و غرب است. نزدیکی اخیر میان چین و روسیه و درگیری آنان با غرب شرایط ژئواستراتژیک دشواری برای کشورهای منطقه ایجاد کرده است، زیرا آنها تا حد زیادی به مسکو و پکن وابستهاند. از این رو، کشورهای آسیای مرکزی تمایل دارند روابط خود را با غرب تقویت کنند تا توازنی در برابر وابستگی به روسیه و چین ایجاد شود.
به نظر میرسد مدل روابط رژیم صهیونیستی با این کشورها شباهت زیادی به سیاست پیرامونی دهه ۵۰ و ۶۰ دارد و میتواند مسیر جدیدی برای مخاصره آفرینی در محیط امنیتی پیرامونی ایران فراهم کند. در جریان جنگ دوازده روزه، اخبار متعددی از فعالیت نیروهای موساد در آذربایجان و اقلیم کردستان عراق منتشر شد؛ هرچند هیچیک رسمی تأیید نشد، اما نمیتوان وجود این تحرکات و نقشآفرینی تلآویو در فشار نظامی و استراتژیک بر ایران را انکار کرد. اکنون، رژیم صهیونیستی تصمیم گرفته است حلقه محاصره امنیتی را تنگتر کرده و فعالیتهای نظامی و امنیتی خود را در شرق ایران از سر گیرد.
در مجموع، تحرکات اخیر اسرائیل در آسیای مرکزی نشاندهنده بازتعریف راهبردهای منطقهای این رژیم و تمرکز بر لبههای ژئوپلیتیکی و امنیتی پیرامون ایران است. این تغییر رویکرد نه تنها انعکاسی از نگرانیهای امنیتی و استراتژیک تلآویو است، بلکه میتواند پیامدهای گستردهای برای ثبات و توازن منطقهای به همراه داشته باشد. در چنین بستری، آسیای مرکزی به کانون رقابتهای قدرتهای بزرگ و صحنهای حساس برای منافع استراتژیک رژیم صهیونیستی و ایران تبدیل شده و روند تحولات این منطقه نقش تعیینکنندهای در آینده سیاستهای منطقهای خواهد داشت.
