الوقت- دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، اخیراً در کاخ سفید میزبان دهمین نشست سالانه گروه موسوم به C5+1 بود. این گروه شامل سران پنج کشور آسیای مرکزی، ازبکستان، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان و ترکمنستان، بهعلاوه ایالات متحده است.
طبق اعلام وزارت خارجه آمریکا، هدف این مجمع افزایش همکاری میان واشنگتن و کشورهای آسیای مرکزی برای پیشبرد راهحلهای منطقهای در مواجهه با چالشهای جهانی از طریق شراکتهای اقتصادی منصفانه و متقابل، تقویت امنیت انرژی و ترویج صلح از مسیر قدرت نرم و تعامل سازنده عنوان شده است. مقامات رسمی سه محور اصلی این نشست را اقتصاد، انرژی و امنیت دانستهاند.
سابقه برگزاری این نشستها به سال ۲۰۱۵ بازمیگردد؛ زمانی که نخستین نشست این گروه در سمرقند و به میزبانی ازبکستان با حضور وزرای خارجه شش کشور برگزار شد. در آن نشست، شرکتکنندگان متعهد به تعمیق روابط و همکاری در حوزههای مختلف شدند.
از همان ابتدای تشکیل این گروه، از آنجا که اعضای آسیای مرکزی آن همگی از جمهوریهای سابق شوروی بودند، این ائتلاف بهلحاظ راهبردی تهدیدی برای روسیه تلقی میشد. این نگرانی در سال ۲۰۲۳، زمانی که جو بایدن در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل برای نخستین بار با رهبران آسیای مرکزی دیدار کرد، تشدید شد. مسکو و پکن این اقدام را بهمنزله تغییری در سیاست خارجی واشنگتن و تلاشی برای تحت فشار قرار دادن دو قدرت بزرگ فعال در منطقه تعبیر کردند، زیرا این کشورها پیشتر وابستگی اقتصادی و سیاسی عمیقی به روسیه و چین داشتند. اکنون آمریکا در پی آن است که این وابستگی را کاهش دهد و کشورهای مذکور را بهسمت تعادلی جدید در سیاست خارجی سوق دهد.
در شرایط کنونی و پس از تشدید جنگ اقتصادی میان چین و آمریکا، اهمیت نشست اخیر دوچندان شده است. به نظر میرسد دیدار شی جینپینگ و ترامپ و توافق آنها صرفاً یک آتشبس موقت در این منازعه است؛ چرا که هر دو طرف در حال آمادهسازی خود و متحدانشان برای نبردهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی بزرگتر هستند. یکی از محورهای اصلی این رقابت به مسئله عناصر کمیاب (فلزات نادر خاکی) مربوط میشود.
پس از محدودیتهایی که چین در صادرات این عناصر اعمال کرد، آمریکا بهسرعت بهدنبال یافتن جایگزینی برای تأمین این مواد حیاتی برآمد.
در این میان، آسیای مرکزی با ذخایر غنی فلزات نادر خاکی، نقشی کلیدی یافته است؛ عناصری که در تولید تلفنهای هوشمند، خودروهای برقی، سامانههای دفاعی و جنگندههای مدرن حیاتیاند.
در آوریل گذشته، قزاقستان اعلام کرد که زمینشناسان این کشور در منطقه کاراگاندا ذخایری از فلزات نادر مانند سریم، لانتانوم، نئودیمیم و ایتریوم کشف کردهاند. وزارت صنعت و ساختوساز قزاقستان تخمین زده است که حجم این منابع بیش از ۲۰ میلیون تُن باشد؛ رقمی که نزدیک به نیمی از ذخایر چین است. در ادامه، بانک توسعه قزاقستان نیز از اجرای برنامهای یک میلیارد دلاری برای استخراج و فرآوری این فلزات بین سالهای ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۰ خبر داد.
با این حال، موضوع فلزات نادر تنها بخشی از رقابت گستردهتر آمریکا با چین در آسیای مرکزی است. واشنگتن برای تکمیل این پازل، برنامههای متنوعی در زمینه ترانزیت، نفوذ اقتصادی و حضور امنیتی در منطقه دنبال میکند.
کشورهای آسیای مرکزی، اگرچه در طرحهایی نظیر سازمان همکاری شانگهای و ابتکار یک کمربند ـ یک جاده فعالاند، اما در سالهای اخیر سیاست خارجی متوازنتری را در پیش گرفتهاند تا از وابستگی مطلق به مسکو و پکن فاصله بگیرند.
در همین راستا، ایالات متحده تلاش میکند با ارائه مسیرهای ترانزیتی جایگزین، نفوذ خود را افزایش دهد. یکی از این طرحها کریور معروف به جاده ترامپ (یا به روایت باکو کریدور زنگزور) است؛ مسیری میان جمهوری آذربایجان و نخجوان که از خاک سیونیک ارمنستان میگذرد و میتواند ارتباط مستقیم آسیای مرکزی با ترکیه و اروپا را تقویت کند. در چارچوب سیاست آمریکا و متحدانش، تحقق چنین پروژهای به معنای دسترسی سریعتر به بازارهای جهانی و کاهش اتکا به مسیرهای تحت کنترل روسیه و ایران خواهد بود.
در بُعد امنیتی نیز واشنگتن بهدنبال تعمیق همکاریهای نظامی است. همزمان با این نشست، خبرهایی درباره احتمال پیوستن قزاقستان به توافق ابراهیم منتشر شد؛ توافقی که در صورت تحقق، راه را برای حضور اسرائیل در منطقه بازتر میکند. این امر از نگاه آمریکا، نهتنها گسترش نفوذ متحدانش را ممکن میسازد، بلکه بستر همکاریهای فناوری، اطلاعاتی و امنیتی جدیدی را در منطقهای استراتژیک فراهم میآورد.
از سوی دیگر، ترامپ در اظهارات اخیر خود به بازپسگیری پایگاه نظامی بگرام در افغانستان اشاره کرده است. هرچند بگرام مستقیماً در مجاورت مرزهای چین قرار ندارد، اما تسلط دوباره بر آن میتواند امکان عملیات نظامی و لجستیکی در آسیای مرکزی و جنوبی را برای آمریکا فراهم کند.
با این حال، این اقدام با موانع جدی سیاسی و منطقهای روبهروست و میتواند با واکنش منفی کشورهای همسایه از جمله ایران و روسیه مواجه شود.
در مجموع، میتوان گفت هدف اصلی آمریکا از نزدیکی به آسیای مرکزی، فراتر از منافع اقتصادی یا انرژی، در قالب راهبردی کلان برای مهار چین و بازتعریف موازنه قدرت در اوراسیا قابل تحلیل است.
با این حال، این مسیر برای واشنگتن خالی از چالش نخواهد بود. چین و روسیه که حضور آمریکا را تهدیدی مستقیم برای منافع خود در حیاط خلوتشان میدانند، بیتردید در پی اتخاذ تدابیر متقابل و تقویت ائتلافهای خود در منطقه خواهند بود.
آینده آسیای مرکزی، در نتیجه این رقابت فزاینده، میتواند به یکی از صحنههای تعیینکننده در نظم جدید جهانی بدل شود؛ نظمی که بازیگران آن دیگر صرفاً در شرق و غرب جهان مستقر نیستند، بلکه در قلب اوراسیا شکل میگیرند.
