الوقت- احساس ناامنی و تهدید موجودیتی روسیه پساشوروی و به ویژه در دوره رهبری پوتین به تدریج به سیاست های ضد غربی این کشور شکل داد. احساس تهدید مسکو از جانب غرب را می توان به سه علت دانست: افول شدید قدرت و نفوذ ملی روسیه در مقایسه با آمریکا در دوره پساشوروی؛ ضعف و بحران داخلی طی یک دهه حکومت یلتسین؛ و اقداماتی از جانب غرب که احساس محاصره شدن را در روسیه برانگیخت. برهمین اساس غرب نتوانست در دوره پساشوروی تعامل مؤثری با روسیه داشته باشد و همین امر موجب پس زدن ارزش ها و نهادهای لیبرال غربی و برانگیختن ملی گرایی در روسیه شد. این امر همان اندازه متأثر از رفتار غرب بود که سیاست های مخرب اقتصادی و سیاسی یلتسین در معرفی حرکت به سوی دموکراسی کاپیتالیستی بر افکار عمومی روسیه در مورد ارزش ها و منافع غرب اثرگذار بود.
گسترش ناتو به شرق طی دهه 1990و حمایت آن از آلبانیایی های کوزووو در سال 1999 در برابر صربستان که متحد سنتی مسکو بود موجب شد که هرگونه امید در میان روس ها و به خصوص یلتسین برای تبدیل شدن به شریکی برابر برای آمریکا و ادغام روسیه در غرب رو به یأس بگذارد. این در حالی است که نخبگان و مردم عادی روسیه در تعریف هویت روسی اهمیت والایی به جایگاه روسیه به عنوان رقیبی برابر با امریکا قائل هستند. از نگاه آن ها گورباچف و یلتسین نه به خاطر بی نظمی و آشوب بلکه به این خاطر منفورند که جایگاه روسیه به عنوان رقیبی برابر با امریکا در جهان را تضعیف کردند. برای روس ها خیلی اهمیت دارد که در عرصه بین المللی و منطقه ای به حاشیه کشیده نشوند. شاید به همین دلیل باشد که اکنون محبوبیت پوتین بیش از هر زمانی است.
یکی از عواملی که به شدت موجب تشدید حس ناامنی در روسیه شد شکست ارتش روسیه در سرکوب جدایی طلبی در چچن از 1994 تا 1996 بود. این امر برای ارتش روسیه تحقیرآمیز بود. این بحران موجب شد که دولت نوپای روسیه با تهدید فروپاشی مواجه شود.
در مارس 1999 سه کشور لهستان، جمهوری چک و مجارستان به عضویت ناتو درآمدند و از آنجا که این سه کشور زمانی نقش یک حائل دفاعی بین اتحاد شوروی و غرب را داشتند بسیاری از روس ها را نگران ساخت. در واقع روس ها از این نگران شدند که خودشان تحت شرایطی قربانی گسترش ناتو شوند، به ویژه که در آوریل 1999 این اتحاد مفهوم راهبردی جدیدی را به تصویب رساند که بر اساس آن امکان انجام عملیات نظامی توسط ناتو در فراسوی مرزهای آن دربالکان و قفقاز فراهم شد. عملیات نظامی ناتو بر ضد صربستان نیز مزید بر علت بود. در چنین شرایطی بود که حتی دموکرات های روسی هم به این باور رسیدند که آمریکا همچون یک هژمون سرکش رفتار می کند و منافع ملی هسته ای روسیه را به چالش می کشد. در سال 2004 سه کشور لیتوانی، لتونی و استونی به ناتو پیوستند، سه کشوری که جزئی از «خارج نزدیک» روسیه محسوب می شدند. این امر حس تهدید خارجی و از دست رفتن نفوذ منطقه ای روسیه را در میان نخبگان این کشور تشدید کرد.
در فوریه 2007 ولادیمیر پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ با صراحت هرچه تمام تر گفت: «یک دولت و البته در درجه اول ایالات متحده از هر جهت پا را از مرزهای ملی خود فراتر گذاشته است. این را می توان به عینه در سیاست ها ی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی دید که به ملت های دیگر تحمیل می کند.» او نظامی گری امریکا در جهان را مورد انتقاد قرار داد و اینکه واشنگتن وقعی به اصول حقوق بین الملل قائل نمی شود. درواقع، این اولین بار پس از فروپاشی شوروی بود که رهبر یک قدرت بزرگ به انتقاد علنی از امریکا پرداخت. پوتین در فوریه 2008 در اظهاراتی که نشان دهنده خشم او از جهت گیری سیاست خارجی آمریکا بود گفت: «ما پایگاه های خود در کوبا و ویتنام را بستیم و در عوض چه چیزی گرفتیم؟ پایگاه های جدید امریکایی در رومانی و بلغارستان و استقرار یک سامانه دفاع موشکی.» او گفت که هزینه های نظامی امریکا دهها برابر روسیه است و پاسخ مسکو به آن نوسازی ارتش و تسلیحات خود است.
از دوره پوتین به بعد دائماً بر شمار رویارویی های روسیه و غرب افزوده شده است به طوری که بارها از شروع جنگ سرد جدید بین آمریکا و روسیه سخن به میان آمده است. این روند با خروج مسکو از معاهده نیروهای متعارف در اروپا تشدید شد و سپس پوتین اعلام کرد که در صورت استقرار موشک های ضد بالستیک در لهستان و چک، این دو کشور را با سلاح های هسته ای هدف خواهد داد.
«رابرت لگوولد» استاد دانشگاه کلمبیا در مورد تحولات جدید در روابط امریکا و روسیه می گوید در سراسر دوران پسا جنگ سرد هردو کشور رویکرد ابهام سودمند را در پیش گرفته بودند به این معنا هیچ یک نمی دانست طرف دیگر دوست است یا دشمن. اما اکنون اوضاع تغییر کرده است و هریک دیگری را دشمن خود می داند.
به دو دلیل نمی توان تقابل فعلی روسیه و امریکا را جنگ سرد جدید تلقی کرد و امکان همکاری آن ها همچنان وجود دارد: اولاً تقابل فعلی روسیه با آمریکا بر خلاف دوران جنگ سرد فاقد بعد ایدئولوژیک است و به عبارت دیگر اقدامات مسکو تحت تأثیر کمونیسم قرار ندارد. ثانیاً بین روسیه و آمریکا همچنان حوزه های مشترک همکاری وجود دارد که از جمله می توان به جلوگیری از گسترش سلاح های کشتار جمعی اشاره کرد.
با همه این احوال روسیه در طی دوران پوتین در صدد بازگشت به صحنه بین المللی به عنوان یک قدرت جهانی و ایفای نقش مؤثرتر در عرصه های منطقه ای و جهانی بوده است، همچنانکه ورود جدی این کشور به سوریه در همین راستا قابل ارزیابی است. در واقع روس ها مشاهده کردند که کوتاه آمدن و عقب نشینی ها و سکوت و ناظر بیطرف بودن تأمین کننده منافع این کشور و تثبیت کننده جایگاه آن در عرصه های منطقه ای و بین المللی نیست، بلکه به تدریج این کشور را به حاشیه می راند. اگر روسیه به دنبال دور کردن ناتو از مرزهای خود است باید در هزاران کیلومتر دورتر ناتو را مشغول کند.