الوقت_ يكي از اصلي ترين چالش هاي يمن امروز بويژه پس از تحولات اخير يمن و قدرت يابي انصارلله ، گسترش فعاليت هاي سازمان قاعدۀ جهاد در جزيرة العرب AQAP در كشور است. حتي پيش از مرگ بن لادن گفته ميشد فعالترين زيرمجموعۀ القاعده همين سازمان است. نگراني غرب از تبديل شدن يمن به پايگاه حملۀ القاعده به كشورهاي غربي، به ويژه پس از تلاشهايي در اين زمينه از جمله تلاش براي منفجر كردنِ يك هواپيماي پان امريكن بر فراز ديترويت افزايش يافت. القاعده از نارضايتي گستردۀ يمنيها به ويژه در مورد بيعدالتي اقتصادي در گسترش فعاليتهاي خود و جذب جوانان يمني، بهرۀ بسيار برد. جالب آنكه انتقادهاي القاعدۀ يمن در عرصۀ داخلي بر فساد و بيعدالتي رژيم صالح و نه غرب تكيه داشته است.
در نتيجه القاعده در سالهاي اخير به شكل قابل توجهي بر دامنۀ فعاليتهاي خود در يمن افزود. ريشههاي القاعده در يمن به دورۀ جنگ افغانستان در سالهاي ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ باز ميگردد. يمن پس از عربستان سعودي دومين منبع عمدۀ تأمين مبارزان اسلامگرا عليه شوروي در افغانستان بود. در آن دوره، هزاران يمني در افغانستان آن دوره مبارزه كرده و در كمپهاي القاعده آموزش ديدند. با پايان جنگ افغانستان كه همزمان با وحدت يمن صورت گرفت بسياري از مبارزان يمني، همچون ديگر همتايان عربشان، به كشور خود بازگشتند. در اين ميان، تحولي در رويكرد القاعده به غرب رخ داد و اين سازمان از همكاري با امريكا در افغانستان به تضاد با آن پس از ورود به خاك عربستان و ويرانسازيِ عراق تغيير جهت داد.
از جمله اولين عمليات القاعده در يمن، حمله به ناو جنگي يو اس اس كول ايالات متحده در بندر عدن در سال ۲۰۰۰ بود كه به ۱۷ سرباز كشته شدۀ امريكايي در پي داشت. با اينحال تحولات ناشي از حملات 11 سپتامبر كه صحنۀ سياسي خاورميانه را دگرگون ساخت به تدريج از تمركز القاعده بر كشورهايي چون يمن كاهيد و بر عمليات اين سازمان در افغانستان و نيز عراق رو به گسترش نهاد و در نتيجه طبيعي بود كه بسياري از اعضاي اين سازمان از شاخههاي مختلف از جمله يمنيِ آن به اين مناطق رفته و در كنار ساير اعضاي القاعده به فعاليت در آن كشورها بپردازند. سالهاي 2003 و 2004 شاهد گسترش فعاليتهاي القاعده در عربستان سعودي بود؛ و يمن همچنان يكي از مناطقِ حاشيهاي در فعاليتهاي القاعده بود.
بدين ترتيب، تحولات خاورميانه براي سالهاي متمادي، القاعدۀ يمن را به سازماني بيروح و بدون فعاليت تبديل كرد. اما در نتيجۀ تحولاتي كه به ويژه پس از سال 2007 در نتيجۀ وارد شدنِ عشاير عراق به مبارزه با سازمان القاعده در اين كشور به وقوع پيوست و به كاهشِ جديِ فعاليتهاي القاعده در اين كشور انجاميد، سبب شد رهبران و فعالان اين سازمان باري ديگر در جستجوي فضاي فعاليت نوين برآيند و در چنين شرايطي بود كه فضاي سياسي و اجتماعي و بحرانهاي فراگير يمن، آن را به مثابۀ بهشتي براي دهشتافكنيِ القاعده مطرح ميساخت. گسترش فعاليتهاي القاعده در يمن پس از سال 2008 چنين ادعايي را اثبات ميكند. تلاش القاعدۀ يمن براي منفجر كردنِ يك هواپيماي مسافربريِ پان امريكن بر فراز ديترويت در صورت عملي شدن ميتوانست يكي از پرتلفاتترين عملياتهاي القاعده عليه ايالات متحده باشد. اين عمليات توجه غرب و نيز كشورهاي منطقه را بيش از پيش به توانمنديهاي القاعده در يمن جلب كرد.
بدين ترتيب القاعده در مدت نسبتاً كوتاهي به يكي از فعالترين كنشگران ناامنيگستر يمن در سالهاي اخير تبديل شد. به ويژه پس از آنكه ساير مناطق فعاليت القاعده بروي آن بسته شد و فشارهاي محلي و نيز حملات و سركوبهاي هواييِ امريكا فضا را در عراق، عربستان، افغانستان و پاكستان و نيز ساير مناطق بر اين سازمان تنگتر كرد، يكي از موارد مورد توجه القاعده گسترش فعاليت در فضاهاي نويني بود كه كمتر قابل كنترل باشد. در اين ميان يمن كه به دو چالش عمدۀ حوثيها در شمال و حراك در جنوب مواجه بود و رژيم ناكارآمد صالح توان فايق آمدن بر اين چالشها و بسط سلطۀ خود بر سراسر خاك يمن را نداشت، به مثابۀ جايگزين مناسبي براي اماكن از دست رفته به نظر ميرسيد. در نيتجه اين سازمان پس از وقفهاي چندين ساله توانست زيرمجموعه يمني خود را پس از سال 2009 به يكي از زيرمجموعههاي فعال القاعده تبديل كند.
سازمان القاعده با احياي شاخۀ يمني خود و تقويتِ اين زيرمجموعه توانست ضمن نشان دادن توانايي خود در بازتوليد و گسترش فعاليت به طرفداران و نيز دشمنانش، به عاملي براي تقويت روحيه و انگيزۀ ديگر شاخههاي القاعده در ساير كشورها تبديل شود و در نتيجه دور جديد افزايش فعاليت القاعده به ويژه در دورۀ پس از خيزشهاي مردمي را نبايد بيتأثير از موفقيت اين سازمان در يمن دانست. اين مسئله در نگرش رهبران القاعده نيز حائز اهميت است زيرا اين رهبران ميديدند كه پس از سالها تلاش و عدم تحقق اهداف اصلي و تأسيسي اين سازمان تداوم فعاليت بر مبناي اهداف تأسيسي اين سازمان غيرممكن است و در نتيجه صرفِ دوام فعاليت القاعده و شكستناپذيري در برابر غرب و حملات گستردۀ آن در سراسر منطقه، به مثابۀ هدفي جايگزين از سوي رهبريِ القاعده مطرح ميشود. اين تغيير به ويژه از منظر اقناع اعضاي اين سازمان به تداوم فعاليت حائز اهميت است.
القاعده توانست با تكيه بر عوامل ساختاري از قبيل ساختار اجتماعي قبيلهاي، اقتصاد ناكارآمد و بيكاري سرسامآور و نيز ضعف خدماترساني دولتي و فساد فزايندۀ مقامات رژيم صالح و نهادهاي محلي در يمن به گسترش و تشديد فعاليتهاي خود دست بزند. شيوۀ فعاليت القاعده در يمن به الگوي افغانستان و پاكستان در اتحاد با قبايل محلي و عضوگيريِ جوانان اين قبايل و در نتيجه تبديل شدنِ اين سازمان به جزئي از بافت اجتماعيِ اين جوامع، كه چتر حمايتي اين قبايل را بر سر اين سازمان و اعضايش ميگستراند شبيه بوده است.
درهم تنيدگيِ القاعده با ساختار اجتماعي قبيلهمحورِ يمن، بر دشواري برخورد با آن افزود و آن را به مسئلهاي كاملاً هزينهبر تبديل كرد. در سالهاي اخير شوراي همكاري خليج فارس و نيز غرب در قالب «دوستان يمن» مجموعه اقداماتي در راستاي تضعيف القاعده در يمن به انجام رساندهاند و در اين راستا كمكهايي نيز به رژيم صالح و سپس دولت انتقاليِ يمن ارائه دادهاند. البته اين مجموعه بيتوجه به ريشههاي گسترش فعاليتهاي القاعده، بيش از آنكه به مسائل مبناييِ چنين بحثي را مورد توجه قرار دهد، به راهكارهاي امنيتي و نظامي در راستاي ريشهكنسازيِ القاعدهاي گام بر ميدارد كه توانسته است در بافت اجتماعي يمن وارد شود.
اتكاي القاعده بر عوامل ساختاري يمن از قبيل ناكارآمدي اقتصادي و فقر و بيكاري گسترده، ساختار قبيلهاي جامعه، شكافهاي فرقهاي و سياسي و جغرافياي طبيعي يمن، دشواريِ رويارويي با اين سازمان را آشكار ميسازد. در نيتجۀ گسترش فعاليت القاعده در يمن، كنشهاي دولت يمن و نيز ايالات متحده عليه اين سازمان در سالهاي اخير نيز روندي صعودي نشان ميدهد. بنابر نظر بسياري از ناظران و تحليلگران، رژيم صالح بيش از آنكه نگرانِ تهديد القاعده باشد از گسترش فعاليتِ اين سازمان براي جلب كمكهاي نظامي و امنيتي غربي بهره گرفت. به تعبير علي سالم البيض، القاعده از كاخ رياستجمهوريِ صالح بيرون آمد. اگرچه اين نكته ميتواند با توجه به فرصتطلبي و نياز امنيتيِ رژيم صالح درست باشد اما اين نكته به هيچ وجه بدان معني نميتواند باشد كه صنعاء چه در دورۀ صالح و چه پس از آن مسئلۀ خطيري همچون گسترش فعاليت القاعده را صرفاً به مثابۀ يك فرصت بنگرد.
با گسترش نارضايتيها و اعتراضات در سراسر يمن، القاعده در تبليغات خود بسيار بر اين ايده تكيه ميكرد كه رژيم كارآيي لازم براي رفع بحرانهاي يمن و تأمين خواستههاي مردم را ندارد. نگاه منفي امريكا به اعتراضات و تحولات يمن در دورۀ خيزشهاي فراگير در جهان عرب نيز از همين منظر قابل فهم است. براي مثال رابرت گيتس، وزير دفاع پيشين امريكا، در اين باره گفته بود در يمن بيثباتي و منحرف شدن نگاهها از القاعده، منبع اول نگراني من است. اما ايالات متحده در نهايت به فرمولي با حاكمان دورۀ انتقالي رسيد كه بر مبناي آن القاعده دشمن مشترك تلقي شود. با توجه به سابقۀ فعاليت اين سازمان تروريستي عليه رژيمها و كشورهايي كه سابقاً ميزبان آن بودهاند، انتظار ميرود افزايش توانمندي القاعده در يمن دشواريهايي اساسي پيش روي رژيم نوين يمن بگذارد. عبدربه منصور هادي، رئيسجمهور دورۀ انتقاليِ يمن البته رويكردي كاملاً شفاف در برخورد با القاعده اتخاذ كرده و برخلاف صالح، ضمن اعطاي اجازه به حملات هوايي ايالات متحده به رهبران و فعالان القاعده، مسئوليتِ خود در اعطاي چنين اجازهاي را انكار نميكند. او به خوبي ميداند حتي استفاده از فرصتي كه القاعده در اختيارش قرار داده بدان معنا نيست كه اين فرصت روزي به چالشي جدي عليه دولت يمن تبديل نشود. در دورۀ خيزشهاي مردمي القاعده بارها برخي از شهرهاي يمن را به تصرف خود در آورد.