سایت تحلیلی خبری الوقت | Alwaght Website

انتخاب سردبیر

خبر

بیشترین بازدید

روز هفته ماه

پرونده ها

کاروان‌های دریایی کمک به غزه

کاروان‌های دریایی کمک به غزه

undefined
جنگ 12 روزه

جنگ 12 روزه

undefined
فراز و فرود مناسبات ترکیه و عربستان

فراز و فرود مناسبات ترکیه و عربستان

undefined
طوفان الاقصی

طوفان الاقصی

تندروهای صهیونیست‌ باد کاشتند پس طوفان درو می‌کنند!
گاه‌شمار جنگ غزه

گاه‌شمار جنگ غزه

undefined
توافق صلح ایران و عربستان

توافق صلح ایران و عربستان

undefined
معامله قرن

معامله قرن

undefined
اختلافات ترکیه و آمریکا

اختلافات ترکیه و آمریکا

undefined
New node

New node

تحولات ترکیه

تحولات ترکیه

undefined
آزادسازی موصل

آزادسازی موصل

آزادسازی موصل یا نبرد بازپس گیری موصل از اشغال گروه تروریستی داعش، عملیات نظامی منظم و کلاسیکی است که از روز دوشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۱۶ به فرمان حیدر العبادی نخست وزیر عراق برای پس گرفتن موصل از سیطره داعش آغاز شد. موصل مرکز استان نینوا و دومین شهر بزرگ عراق در تابستان ۲۰۱۴ به اشغال گروه داعش درآمد و از آن زمان ابوبکر بغدادی، خلافت خودخوانده خود را در این هشر استقرار نمود. عملیات آزادسازی موصل از نوع جنگ‌های شهری منظم به شمار می‌رود.
آزادسازی حلب

آزادسازی حلب

پس از آن که دیدبان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن؛ اوایل هفته جاری اعلام کرد که 60 درصد از مناطق شرقی حلب توسط ارتش سوریه از اشغال گروه‌های تروریستی آزاد شده است، حال منابع خبری امروز اعلام کرده‌اند؛ با پیشروی سریع و برق‌ آسای ارتش سوریه طی چند روز گذشته، مناطق تحت کنترل دولت سوریه در شرق حلب، به میزان 80 درصد رسیده است.
New node

New node

New node

New node

سازمان القاعده

سازمان القاعده

سازمان القاعده القاعده پس از 2001 دچار دگرگوني‌هاي چشم¬گيري شد. ساختار هرمي آن جاي خود را به ساختاري داد كه زيرمجموعه‌ها در آن با استقلال عمل فعاليت مي‌كردند. اين تحول اگرچه تسلط مركز بر پيرامون را تقليل داد اما بر گستره و توالي عمليات القاعده در كشورهاي مختلف خاورميانه افزود. با اين حال توان عملياتي كلان القاعده در اثر اين دگرگوني تا حدود زيادي تحليل رفت. القاعده پس از بمب‌گذاري‌هاي لندن در 2005، تاكنون نتوانسته است عمليات موفقيت آميزي در كشورهاي غربي انجام دهد. افزون بر اين، گسترش دامنۀ منطقه اي فعاليت هاي القاعده به كشته و دستگير شدن بسياري از رهبران و كادرهاي اصلي آن انجاميد. با اين حال تمامي اين چالش‌ها مانع تداوم فعاليت القاعده نشد. زيرمجموعه هاي آن در عراق، يمن، افغانستان، پاكستان، سومالي و ديگر كشورها و مناطق فعال باقي ماندند. تشكيلات القاعده تشكيلات القاعده در سال 1988 توسط اسامه بن لادن جهت مبارزه با "اتحاد جماهير شوروي" در افغانستان تأسيس شد. القاعده از سازمان "مكتب الخدمة" كه هدف آن مسلح‌ كردن و آموزش مجاهدين اسلامي براي جنگ با شوروي بود گسترش و پيشرفت يافت. اين سازمان از حمايت و پشتيباني دولت‌هاي اسلامي به ‌ويژه عربستان سعودي و پاكستان و همچنين ايالات متحده آمريكا برخوردار بود. در سال 2000 ايمن ظواهري سازمان "جهاد اسلامي مصر" را با سازمان القاعده ادغام كرد و به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد. خاستگاه اصلي القاعده را بايد "وهابيت" برشمرد كه خود ريشه در جنبش سلفي، مذهب حنبلي و پيروان اهل حديث دارد. رهبران، نظريه پردازان و بسياري از اعضاي القاعده يا وهابي‌اند يا از پيروان مذاهب حنبلي و حنفي كه به وهابيت تمايل زيادي دارند. القاعده را جنبشي سلفي نيز دانسته‌اند، زيرا پيشوايان آن، يعني "احمد بن حنبل" و "ابن تيميه" از نخستين مدعيان سلفي‌گري بوده‌اند. اين تفكر با دريافت خاص خود از توحيد و تكيه بر استدلال‌هاي ظاهرگرايانه بسياري از مسلمانان را كافر مي‌داند و نوك اين ويژگي تكفيري خود را به طور خاص متوجه شيعيان كرده است. ايدئولوژي القاعده بر چهار ركن سلفي‌گري، راديكاليسم، شيعه ستيزي و غرب ستيزي استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر بر آمده از ويژگي سلفي‌گري است، به اختصار مي‌توان آن را ايدئولوژي "سلفي راديكال" ناميد. از نگاه آنان، دين يك نظام ساده حقوقي است كه از جانب خداوند براي رهايي بشر از عذاب دنيوي و اخروي نازل شده و تكاليفي را بر او واجب كرده است. به همين دليل بشر براي سعادت دنيا و آخرت بايد به عبادت و اطاعت خدا بپردازد. به رغم تداوم فعاليت، القاعده از نيمۀ دهۀ گذشته دچار چالش‌هاي بزرگي شد كه آيندۀ آن را در هاله‌اي از ابهام فرو برد. چهار چالش عمدۀ القاعده در اين سال ها به ترتيب اهميت عبارتند از: - تنزل جايگاه در جهان اسلام: در نظرسنجي هاي پس از يازده سپتامبر، القاعده از مقبوليت و محبوبيت قابل توجهي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. اين جنبش در ذهن بسياري از مسلمانان متشكل از جهادگراني بود كه پس از آزادسازيِ افغانستان از اشغال ملحدان، مبارزه با ظلم و ستم در ابعاد داخلي (در برابر رژيم‌هاي فاسد منطقه) و خارجي (در برابر امريكا و غرب) و دفاع از منافع جهان اسلام را سرلوحۀ فعاليت هاي خود قرار داده‌اند. اين نوع نگاه در ابتدا با توجه به گفتمان ظلم‌ستيز و جهادگرايانۀ القاعده چندان غيرمنتظره نمي‌نمود. اما با روشن شدن پيامدهاي عملكرد القاعده بر جهان اسلام، به ويژه اشغال افغانستان و عراق و نيز گسترش فعاليت‌هايي كه بيش از هر چيز جان و مال مسلمانان و بي‌گناهان را هدف مي‌گرفت، طرفداري از گفتمان القاعده به تدريج رو به كاهش نهاد. به طور مشخص از سال‌هاي 2005 و 2006 محبوبيت القاعده و پشتيباني از آن در ميان مسلمانان رو به تنزل نهاد، به نحوي كه در 2010 طرفداري از القاعده نسبت به 2001 به نيم كاهش يافت. تنزل هواداري از القاعده به معناي كاهش حمايت پرسنلي و مالي به ويژه از زيرمجموعه‌هاي اين سازمان مي‌باشد. پيامدهاي اين واقعيت را در عراق، يمن و مغرب شاهد بوديم؛ - بهار عربي: دومين چالش، خيزش‌هاي فراگير و مردميِ 2011 در خاورميانه مي‌باشد. اين تحركات در سه جهت براي القاعده پيامدهاي منفي در بر داشت: نخست آنكه تبليغات عليه رژيم‌هاي حاكم كه پيشتر يكي از ابزارهاي اساسي القاعده براي جلب حمايت و توجيه عملكردش نزد مسلمانان بود، با توجه به حضور گستردۀ مردم در اعتراضات ضدرژيم، كارآيي خود را در جذب نيروهاي جوان و پشتيباني مالي از القاعده در ميان شهروندان عرب از دست داد. دوم آنكه تقريباً تمامي نيروهاي فعال در زندگي سياسيِ منطقه – به جز القاعده – در اين تحولات حضور داشتند. تصويري كه دوري القاعده از جوامع عربي را به خوبي به نمايش گذاشت. سوم آنكه، مردمي بودن تحولات و حاشيه‌اي بودن نقش آمريكا و در واقع غافلگيريِ اين كشور از سرعت و گسترۀ تحولات و نيز تضاد آمريكا با برخي از رژيم‌هاي عرب، امكان بهره‌گيري تبليغاتي القاعده از حضور امريكا را از بين برد؛ - حذف رهبر كاريزماتيك: مرگ بن لادن بزرگترين چالش القاعده در طول سال‌هاي فعاليت آن بود. جنبش‌هاي اسلام‌گرا اغلب بر محور شخصيتي كاريزماتيك و نيرومند به فعاليت مي‌پردازند. نگاهي به جنبش‌هاي اسلام‌گراي قرن بيستم در خاورميانۀ عربي نشان مي‌دهد كه حذف رهبريِ كاريزماتيك از صحنه، اغلب به معناي زمين‌گير شدن و آغاز زوال چنين جنبش‌هايي بوده است. افزون بر اين، شخصيت جذاب و محبوبيت بن لادن در ميان اعضاي القاعده و توان سخنوريِ وي نقشي اساسي در تحكيم وحدت سازمانيِ القاعده داشته است. مرگ بن لادن علاوه بر حذف چهرۀ كاريزماتيك و وحدت‌بخشِ القاعده، اين جنبش را با چالش جانشيني روبه رو كرد؛ - بحران جانشيني: هشت هفته پس از مرگ بن لادن اعلام شد كه أيمن الظواهري به جانشيني وي انتخاب شده است. اين فاصلۀ زماني به خوبي گوياي اختلافات دروني القاعده بر سر انتخاب جانشين است. حتي اگر اين تأخير را، بنا بر تحليلي، ناشي از دشواري برگزاري سريع نشست اعضاي عالي‌رتبۀ القاعده براي انتخاب رهبر بدانيم، عدم بيعت زودهنگام زيرمجموعه هاي القاعده اين تحليل را زير سوال برد. تأخير در بيعت ساير زيرمجموعه هاي القاعده، نشان از تأثير چالش جانشيني بن لادن بر وحدت سازماني القاعده مي باشد. افزون بر فقدان اجماع بر سر الظواهري، وي چهره‌اي كاريزماتيك به حساب نمي‌آيد و از شخصيت و قدرت سخنوري بن لادن و اثرگذاري وي در رهبران و كادرهاي القاعده برخوردار نيست. از ديد برخي وي بيشتر براي مديريت يك اداره يا شركت مناسب است تا رهبري يك جنبش جهاني. مجموعۀ چهار چالش فوق، القاعده را در بستر اصلي و در حال دگرگوني فعاليتش، خاورميانه، به حاشيه رانده است. مرگ بن لادن بزرگترين ضربه‌اي بود كه به القاعده وارد شد. اگرچه الظواهري به عنوان ايدئولوگ القاعده معروف است اما وي به وضوح از صفات لازم براي رهبري جنبشي گسترده همچون القاعده برخوردار نيست. وضعيت فعلي القاعده در حالي كه كمتر از سه سال از كشته شدن اسامه بن لادن، بنيان گذار القاعده نگذشته است كه طيف هاي جوان‌تر و نوظهور القاعده پاگرفته و اقدامات انتحاري را در برخي از كشورهاي منطقه انجام مي دهند. اين در حالي مي باشد كه در سال هاي گذشته، القاعده به لحاظ سازماني و ايدئولوژي در مسير تنزل و عقب نشيني بود. روند ظهور مجدد اين سازمان تروريستي در برخي از كشورهاي منطقه را مي توان به شرايط بحراني و بعضاً هرج و مرج داخلي اين كشورها بي ارتباط ندانست. چرا كه خلأ ايدئولوژي در جهان عرب به واسطه شكست حكومت‌هاي اصلاح طلب، بازار سازمان القاعده و ايدئولوژي القاعده گرايي را در جهان عرب رونق بخشيده است. به بيان ديگر، بسياري از مخالفان انقلاب هاي عربي، كه خواهان حفظ ديكتاتورهاي سابق در قدرت بودند و يا خواهان قدرت‌يابي ديكتاتورهاي ديگر و بعضاً بازگشت آن‌ها بودند، نسل جديدي از القاعده نوين را پايه گذاري كرده‌اند. سازماني كه بسياري از اعضاي قديمي و كليدي آن در سال‌هاي گذشته كشته شدند، با گفتمان جديد و با هدف تغيير در جهان اسلام، تنها از طريق جهاد خشونت‌آميز و تروريسم، سعي در پياده نمودن پارادايم خود دارند. در اين بين جماعت اخوان المسلمين به عنوان دشمن محوري القاعده، كه چند سالي در مسير تسلط بر سياست‌هاي جهان عرب، تغييراتي را به وجود آورد، نقش مهمي در تقويت اين گروه نوين بازي كرد. هر چند كه اخوان در ادامه حركت خود، دچار چالش هاي جدي شده است، اما توانست اثبات كند كه تغيير واقعي در جهان عرب بدون تروريسم و اقدامات خشن هم امكان دارد. بر همين اساس، بسياري از تحليلگران، ظهور نسل جديد از گروه القاعده را پيش بيني كردند. نكته قابل تأمل اينكه، نوظهوران و وابستگان به القاعده نوين خيز بلندي از دمشق تا بغداد و بيروت برداشته اند و در سال گذشته خشونت و افراطي‌گرايي هاي فراواني را انجام داده اند. القاعده اي كه در عراق صحبت از شكست و محو جدي آن بود، مجدداً احيا شده و اقداماتي مرگبارتر از گذشته انجام مي‌دهد. امروز گروه دولت اسلامي عراق و شام، داعش بار ديگر براي به دست گرفتن مناطق غربي عراق در حال جنگيدن است. حتي اين گروه با ائتلاف با جبهه النصره در سوريه شكوفاتر شده است و به همراه يكديگر براي نابودي منطقه تلاش مي كنند. بر همين اساس، خشونت فرقه اي بين شيعه و سني چندين برابر شده است. بسياري از جهادي‌هايي كه از اروپا روانه سوريه شده‌اند در آتش القاعده نوين در حال سوختن مي باشند. تلاش گردان‌هاي تروريستي چون (گردان‌هاي عبدا… عزام) براي كشاندن جنگ فرقه‌اي از سوريه به لبنان و عراق است. حتي حمله به سفارت ايران در بيروت و ساير اقدامات انتحاري چون بمب گذاري را در مناطق شيعه نشين در دستوركار خود دارند
گروه داعش

گروه داعش

دولت اسلامي عراق و شام يا داعش به عنوان گروهي منشعب از القاعده محسوب مي شود كه از منظر گرايشات عقيدتي و فكري و همچنين جنبه رفتاري رويكرد يكساني با القاعده دارد. با اين حال رفتارهاي اين گروه تروريستي در طول يك دهه گذشته و به خصوص چند سال اخير نشانگر راديكال تر و خشن تر بودن اين گروه در مقايسه با القاعده است و داعش با توجه به جدايي از القاعده و پيدايش اختلافاتي بين آن دو به عنوان مخوف‌ترين و قدرتمندترين گروه تروريستي در عرصه خاورميانه ظهور كرده است. هر چند كه داعش در شكل كنوني آن محصول بحران سوريه و گسترش اختلافات و منازعات منطقه اي بعد از 2011 است، اما ريشه ها و روند قدرت گرفتن آن به دوره پس از صدام در عراق يعني از سال 2003 به بعد مربوط است. حمله آمريكا به عراق در سال 2003 فرصت و فضاي مناسبي را براي حضور و نقش آفريني گروههاي مسلح و تروريستي مختلف از جمله گروههاي مرتبط با القاعده در اين كشور بوجود آورد. بر اين اساس گروههاي مسلح مختلفي به خصوص در سالهاي پس از 2004 در عراق ظهور كرد كه با جذب نيرو و منابع مالي در تلاش بودند كه با نيروهاي نظامي آمريكايي و همچنين نيروهاي عراقي مقابله كنند. يكي از مهمترين اين گروهها جماعه التوحيد و الجهاد بود كه به رهبري ابومصعب زرقاوي در سال 2004 تشكيل شد. پس از آنكه زرقاوي بيعت خود با اسامه بن لادن رهبر القاعده را اعلام كرد به تنظيم القاعده في بلاد الرافدين تبديل شد و همچنين به اين گروه القاعده عراق نيز اطلاق مي شد. زرقاوي بعد از آزادي از زندان در اردن در سال 1999 رهبري بخشي از داوطلبان جهادي در افغانستان را برعهده داشت، اما در سال 2001 از اين كشور به شمال عراق فرار كرد و در آنجا به گروه انصارالاسلام پيوست و سپس با ايجاد القاعده عراق، وفاداري خود به رهبري شبكه جهاني القاعده را بيان داشت. القاعده عراق به تدريج به اصلي ترين گروه تروريستي در عراق تبديل شد و بيشترين انفجارها و اقدامات تروريستي از سوي اين گروه صورت گرفت. از جمله مهمترين اقدامات القاعده عراق كه در پي ايجاد فتنه مذهبي و جنگ داخلي در عراق بود، انفجار حرم شريف امامين عسگرين در سامرا در سال 2006 بود. اين تشكل عمليات تروريستي خود را به اندازه اي افزايش داد كه به يكي از قوي ترين گروههاي مسلح در صحنه عراق تبديل شد و شروع به گسترش نفوذ خود در مناطق گسترده اي از عراق كرد تا اينكه در سال 2006،‌ زرقاوي علنا در يك نوار ويدئويي تشكيل آنچه را " شوراي مجاهدين" خواند به سركردگي عبدالله رشيد البغدادي اعلام كرد. پس از كشته شدن زرقاوي توسط نيروهاي آمريكايي در سال 2006، ابوحمزه المهاجر به سركردگي اين گروه تعيين شد و در پايان همان سال دولت اسلامي عراق به سركردگي ابوعمر البغدادي تشكيل شد. دولت اسلامي عراق به عنوان گروهي تروريستي و شاخه القاعده در عراق در شكل جديد خود تحت رهبري ابوعمر البغدادي تلاشهاي خود براي ايجاد ناامني در عراق را ادامه داد، با اين حال اين گروه از سال 2008 با افول و كاهش قدرت و تاثيرگذاري در عراق مواجه شد. شكل گيري نيروهاي الصحوه يا بيداري از ميان عشاير سني عراق براي مقابله با القاعده عراق و اقدامات نظامي و امنيتي در مقابل آن باعث تضعيف جدي اين گروه شد. در 19 آوريل 2010، نظاميان آمريكايي و عراقي طي يك عمليات نظامي در منطقه الثرثار، منزلي را هدف قرار دادند كه ابوعمر البغدادي و ابوحمزه المهاجر در آن حضور داشتند و پس از درگيريهاي شديد ميان دو طرف، اين منزل هدف حملات هوايي قرار گرفت و در نتيجه آن دو سركرده تروريستها به هلاكت رسيدند. يك هفته بعد، اين گروه تروريستي در بيانيه اي هلاكت البغدادي و المهاجر را رسما اعلام كرد و پس از حدود ده روز، مجلس شوراي دولت اسلامي عراق تشكيل جلسه داد و ابوبكر البغدادي را به عنوان جانشين ابوعمر البغدادي انتخاب كرد. هر چند در اين دوره دولت اسلامي عراق در مرحله ضعف بود، اما بحران سوريه فرصتهاي نويني را براي اين گروه ايجاد كرد و البغدادي با بهره گيري از آن توانست به جايگاه و نقش آفريني عمده اي در معادلات عراق و سوريه بپردازد. بحران سوريه از چند منظر باعث ايجاد فرصت براي گروه تروريستي دولت اسلامي عراق شد. اول اينكه سوريه با توجه به مجاورت جغرافيايي و پيوستگي سرزميني با عراق فضاي عملياتي مناسبي را براي افزايش قدرت و نقش آفريني اين گروه بوجود آورد. دوم اينكه گسترش بحران و رقابتهاي منطقه اي و افزايش تنشهاي مذهبي و فضاي افراط گرايانه در منطقه منابع انساني و مالي گسترده اي را براي گروه دولت اسلامي عراق فراهم ساخت. با توجه به شرايط جديد سوريه ابوبكر بغدادي يكي از معاونان خود به نام ابومحمد الجولاني را به سوريه فرستاد كه منجر به شكل گيري گروه جبهه النصره در سوريه در 2011 شد. جبهه النصره تا سال 2013 به عنوان گروهي وابسته به القاعده در سوريه معروف بود و توانست با جذب نيرو و منابع مالي به يكي از بازيگران مهم معارض در اين كشور تبديل شود. در حالي كه گزارشهاي اطلاعاتي از رابطه فكري و تشكيلاتي اين گروه با شاخه دولت عراق اسلامي پرده برداشت، در نهم آوريل 2013، ابوبكر البغدادي در يك پيام صوتي اعلام كرد كه جبهه النصره امتداد دولت اسلامي عراق است و تشكيل آنچه دولت اسلامي عراق و شام خواند با ادغام جبهه النصره و دولت اسلامي عراق اعلام كرد. اما طولي نكشيد كه يك نوار صوتي منتسب به ابومحمد الجولاني پخش شد كه در اين نوار از رابطه خود با دولت اسلامي عراق سخن گفت، اما وي ايده ادغام با اين گروه را نپذيرفت و بيعت خود را با شبكه القاعده تحت رهبري ايمن الظواهري اعلام كرد. بر اين اساس به رغم تاكيد ايمن الظواهري بر انحلال داعش و فعاليت جداگانه دولت اسلامي در عراق و جبهه النصره در سوريه، البغدادي بر ادامه حيات داعش تاكيد كرد. بر اين اساس بود كه اختلافات مهمي بين البغدادي و ايمن الظواهري و درگيريهاي بين جبهه النصره و داعش رخ داد. با اين حال داعش توانست به نقش آفريني گسترده تري در سوريه بپردازد و جايگاه خود را در اين كشور با تصرف برخي مناطق تثبيت كند. داعش پس از تقويت خود در سوريه بتدريج حضور و نقش آفريني خود در عراق را نيز گسترش داد. داعشي‌ها كه در طول سال 2013 حضور پراكنده اي در عراق داشتند، از ابتداي 2014 نقش خود در اين كشور را بسيار توسعه دادند. بر اين اساس بود كه آنها توانستند بر مناطق گسترده اي از عراق در استان الانبار مسلط شوند و شهرهاي مهم رمادي و فلوجه را به تصرف خود درآورند. هر چند نيروهاي عراقي توانستند مناطق مهمي از جمله رمادي را از كنترل داعش خارج سازند، اما شهرهايي مانند فلوجه همچنان در دست داعش باقي ماند. در حالي كه ارتش عراق در حال تشديد اقدامات اطلاعاتي و نظامي خود براي خارج ساختن داعش از فلوجه بود، مرحله جديدي از عمليات نظامي و پيشرويهاي اين گروه در استانهاي صلاح الدين، نينوا، ديالي و كركوك آغاز شد. داعش بعد از ناكامي در تصرف سامرا به موصل حمله كرد و توانست بر اين شهر مسلط شود. سپس پيشرويهاي داعش به سوي ساير مناطق عراق ادامه يافت و از جمله باعث تسلط بر تكريت شد. در حال حاضر داعش بر مناطق قابل توجهي از سوريه به خصوص قسمتهاي شرقي مانند الرقه و همچنين بخش‌هاي مهمي از مركز و غرب عراق مسلط است. در چنين شرايطي كه با گسترش توان مالي و انساني داعش و همكاري برخي گروههاي محلي با آن همراه است، تهديدات مختلف ناشي از آن در منطقه در حال گسترش است.
جنبش گولن

جنبش گولن

جنبش گولن طی سال‌های اخیر، جریانی در ترکیه رشد کرده که اگر چه خود را وامدار اندیشه‌های سعید نورسی عالم برجسته ترک می‌داند، اما از جهات گوناگون به ارائه الگویی نوین پرداخته است. این جریان که عموماً با نام رهبر آن فتح‌الله گولن آمیخته است، تحت عناوینی هم‌چون جماعت خدمت، جریان نورچی و جماعت گولن نیز شناخته می‌شود. این جریان نه تنها در ترکیه نوین به عنوان یکی از جریان های مهم شناخته شده، بلکه در سطح منطقه نیز جریانی تاثیرگذار محسوب می شود و طی سال های گذشته، رشدی فزاینده در مناطقی همچون بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز، افریقا و حتی امریکا داشته است. شخصیت ودیدگاه های گولن درباره گولن و شخصیت او دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی از شاگردان گولن به او لقب خواجه افندی داده اند؛ زیرا وی هم تحصیلات سنتی دینی داشته و هم به فلسفه غرب و به ویژه فلسفه کانت تعلقی ویژه دارد. برخی دیگر از افراد جماعت، او را به چشم حضرت مهدی (عج) نگاه می کنند. برخی دیگر او را یک واعظ ساده مذهبی می دانند که بواسطه نوع سخنرانی هایش در میان مردم مشهور شده است. برخی نیز او را یک مصلح بزرگ دینی و پیام آور صلح و آشتی اسلام با دموکراسی تلقی می کنند. مخالفان وی نیز او را فردی دروغگو و فریبکار توصیف می کنند که حتی جرات بازگشت به ترکیه را نیز ندارد. عده ای نیز اعتقاد دارند گولن با شخصیت بت گونه ای که به هوادارانش داده، تصویری نژادپرست، ناسیونالیست و بیگانه از دیگران، از جماعت خود ترسیم کرده است. تکبر و خوار شمردن کسانی که خارج از جماعت هستند، به رویه ای معمولی تبدیل شده است. به نحوی که نزد پیروان این جماعت، غیر از گولن، سایر علمای جهان اسلام بی اطلاع هستند و درک درستی از مسایل ندارند. (DAĞ, 2014) به هر حال فارغ از آنکه قضاوتی درباره تعارف فوق از گولن و شخصیت وی داشته باشیم، واقعیت آن است که امروز نام فتح الله گولن با اصطلاح اسلام روشنگر یا معتدل ترک که بسیاری از پژوهندگان از آموزه هاو جهان بینی آن با عنوان «پارادایم اسلام اجتماعی» یاد می کنند، گره خورده است.( فلاح، 207:1389-205) در حقیقت فتح الله گولن در ترکیه به عنوان پدر اسلام اجتماعی معروف است و وی را بنیانگذار و رهبر جنبش گولن می‌خوانند. همچنین برخی از کتاب های گولن از پرفروش ترین کتاب ها در ترکیه و حتی سایر کشورهای اسلامی بوده اند. مدارس او در بیش از 160 کشور جهان فعالیت می کنند و آراء و افکار وی را به شاگران خود منتقل می کنند. جماعت خدمت(جریان گولن) آنچه امروز به نام جریان گولن یا جماعت خدمت معروف است، حاصل اندیشه ها و تلاش های محمد فتح الله گولن است. وی به عنوان یکی از شاگردان مکتب نورسی، تلاش زیادی جهت مدرن کردن جنبش نور انجام داد. وی که مشهورترین واعظ، نویسنده و تدریس کننده علوم اخلاقی و الهیات ترکیه محسوب می شود، در صدر جریانی قرار گرفته که طی سال های گذشته از تاثیر به سزایی در فضای سیاسی ـ اجتماعی ترکیه و برخی دیگر از کشورهای اسلامی برخوردار بوده است. اگر چه گولن صراحتا نورجی بودن خود را به زبان نیاورده و در سخنرانی ها کمتر از سعید نورسی یاد می کند، باید این حال جریان وی عمدتا جریانی منشعب از جماعت نور تلقی می شود. گولن که هم اکنون در پنسیلوانیای آمریکا زندگی می کند، خطیبی توانا است که از سن 14 سالگی خطابه می کرده است. وی بیشتر آموزش های دینی خود را نزد پدر و در تکیه محله خود نزد علما و متصوفه فرا گرفته است. پدرش علاوه بر زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را هم به او آموخت. وی که هیچگاه ازدواج نکرده و مجرد زندگی می کند، بحث های دینی خود را با احساسات، عواطف و بیانی رسا همراه می کند و عیبی نمی بیند که هنگام موعظه، اشکش بر گونه جاری شود. او از طریق فن خطابت و همچنین با شیوه های خاص خود مانند گریه کردن در حال سخنرانی، توجه مخاطبان را به خود معطوف کرده و نورجی ها و دیگر افراد گروه های دینی را تحت تأثیر قرار داده است. از جلسات وعظ او فیلمبرداری می‌شود و این فیلم ها میان هوادارانش دست به دست می چرخد و تکثیر می شود. همچنین مجموعه سخنرانی های فتح الله گولن در قالب کاست و سی دی در مناطق مختلف توزیع می شود. این اقدام که هم پول و هم طرفداران او را افزایش داده است، با مخالفت سایر زعمای حرکت نورجی مواجه شده و اعتراض آنها را برانگیخته است. با این حال فتح الله گولن همچنان به این شیوه تشکیلاتی خود ادامه می دهد و موفق به ایجاد شبکه ای گسترده شده است. ماهیت جریان گولن درباره این جریان، دیدگاه‌های کلان مختلفی وجود دارد. به نحوی که برخی جریان گولن را جریان بومی می دانند که از بطن جامعه و اعتقادات مذهبی مردم ترکیه برخاسته است و برخی دیگر نیز آن را جریانی وارداتی تلقی می‌کنند که توسط امریکا و سایر کشورهای غربی مورد حمایت قرار گرفته است. باید توجه داشت که فتح الله گولن در ترکیه به شخصیت افسانه ای تبدیل شده که حضور، نفوذ و سایه وی و جماعتش در محیط و فضای کلیه اماکن سیاسی، نظامی و امنیتی ترکیه سایه افکنده و وابستگی این جماعت و التزام آن به احکام اسلامی و سیاست های آن بطور واضح و شفاف مشخص نیست. در واقع این جریان به رغم تعدد و تنوع حوزه های فعالیتش، همچنان ناشناخته و مبهم به نظر می رسد و بسیاری از صاحب نظران چه در داخل و چه خارج از ترکیه، نسبت به مقاصد و نیات دراز مدت این جریان اظهار بی اطلاعی می کنند. به نحوی که هیچ کس از میزان قدرت مالی و تعداد طرفداران این جریان اطلاع درستی ندارد و معلوم نیست نفوذ گولن در دستگاه های کلیدی دولتی تا چه حد است و در صورت احراز قدرت بیشتر، چه خط مشی را پیش خواهد گرفت.
جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان¬المسلمين را مي¬توان مهم¬ترين جنبش اسلامي در جهان عرب طي قرن گذشته محسوب كرد. جنبشي كه حسن البنا در 1928 مصر پديد آورد، ايدئولوژي آن اسلام و در اصول سياسي و اجتماعي خواهان بازگشت به حكومت اسلامي در قرن هاي اوليه است. اين جماعت در زمان تأسيس و شكل‌گيري به عنوان جنبشي اسلام‌گرا در مقابل جريان‌هاي سكولار جهان عرب ظهور كرد. اساس و مبناي شكل‌گيري آن مبارزه با الغاي خلافت و جلوگيري از گسترش الگوي لائيك در جهان اسلام بود. در واقع، در شرايطي كه خلافت اسلامي در قالب امپراتوري عثماني در مركزيت جهان اسلام مضمحل شده بود و جريان‌هاي سكولار و ملي‌گراي عربي و تركي در حال رشد و عرض اندام بودند، حسن البنا با طرح دعوت اسلامي، جنبش جديدي را پايه‌گذاري كرد كه احياي مجدد خلافت در رأس امور و برنامه‌هاي سياسي آن قرار داشت و به همين دليل به كانوني براي جلب مسلمانان در داخل و خارج مصر تبديل شد. در حقيقت جنبش اخوان المسلمين را اصولاً بايد زائيده اوضاع سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر مصر در پي رواج تفكر جدايي دين از سياست (سكولاريسم) در ميان روشنفكران و آهنگ احساسات ملي گرايانه براي اصلاح اين كشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 1919 مصر بر ضد انگليس دانست. اهداف بنيان گذاران اين جنبش- به ويژه حسن البناء- از يك سو بر ايجاد تحول در اعتقادات اسلامي مسلمانان و بالاخص مصريان از حالتي ايستا و بي تحرك به سمت پويايي و حاكميت تعاليم شريعت بر زندگي اجتماعي و سياسي مصر و از سوي ديگر بر يگانگي مسلمانان در برابر استعمارگران غرب كه كشورهاي اسلامي را مورد تجاوز قرار داده بودند، دور مي زد. حسن البناء رهبر جنبش تلاش‌هاي خود را در سه مرحله «تبليغ»، «جذب و سازماندهي» و «مرحله عملي» آغاز نمود. اصولي كه حسن البناء بر آن اعتقاد داشت عبارت بودند از:1 ـ «اجتناب از جدال‌هاي مذهبي و فرقه‌اي» (از زماني كه جماعت تقريب بين مذاهب اسلامي تأسيس شد حسن البناء و ايت‌الله قمي در تأسيس آن سهيم بودند همكاري ميان اخوان‌المسلمين و شيعيان برقرار شد كه در نهايت به ديدار نوّاب صفوي در سال 1954م. از مصر منجر گرديد. حسن البناء در مراسم حج 1948 با ايت‌الله كاشاني ديدار كرد و ميان آنها تفاهم برقرار گرديد و برخي از دانشجويان شيعه كه در مصر تحصيل مي‌كردند به جنبش اخوان‌المسلمين پيوستند)؛ 2 ـ «سياست گام به گام»: در نگاه وي جنبش قبل از آن‌كه به هدف غايي خويش برسد، بايد اين مراحل را (تبليغ، بيان و تفسير؛ عمل و نتيجه‌گيري) را گام به گام طي نمايد؛ 3 ـ «استفاده از نيروهاي مختلف براي تحقق اهداف»؛ 4 ـ «برپايي حكومت اسلامي»: اخوان‌المسلمين حكومت را براي خود نمي‌خواهد، بلكه حامي كساني مي‌باشد كه بتوانند مسؤوليت حكومت را بر عهده بگيرند و قوانين قرآن را اجرا نمايند و اگر چنين فردي پيدا نشد، تشكيل حكومت يكي از برنامه‌هاي اخوان‌المسلمين خواهد بود؛ 5 ـ «مقاومت در برابر تجاوزگران». جنگ جهاني دوم و پيامدهاي مصر، روند تصاعدي نفوذ اخوان المسلمين را در مصر گسترش داد، تشكيلات اخوان المسلمين سازمان يافته‌تر و مواضع سياسي و ايدئولوژيك آنها منسجم‌تر گرديد. بعد از جنگ سازمان از وضع آشفتة حزب وفد استفاده نمود و خود را به عنوان سازمان انقلابي و مخالف نظام موجود معرفي كرد و پايگاه‌هاي توده‌اي حزب وفد را به سرعت تصرف كرد. بر اثر دسيسه‌ها و برخي اقدامات خودسرانه كه بعضي از افراد در سازمان عليه دولت انجام مي‌دادند، دولت در سال 1948م با سيزده مورد اتهام به سازمان در مورد فعاليت‌هاي تروريستي، توطئه عليه سرنگوني نظام سلطنتي مصر، جمع‌آوري مهمّات و... سازمان را منحل اعلام نمود و حسن البناء در توطئه‌اي سازمان يافته در فوريه 1949م ترور گرديد. اخوان‌المسلمين با توجه به رسالت فراكشوري خود كه به ويژه در مقابله با جهت گيري رو به گسترش ملي‌گرايي سكولار خلاصه مي شد؛ در مصر محدود نماند و به كشورهاي مختلف جهان عرب سرايت كرد و به تدريج در ساير كشورهاي عربي شكل گرفته و گسترش پيدا كرد. در اين زمينه دو مرحله را مي‌توان مشخص كرد. مرحله اول، رشد فزاينده توجه و تمايل به دنياي اسلام و به ويژه معضلات سياسي آن و درگيري مستمر با اين مشكلات؛ مرحله‌اي كه قبل از سال 1937 آغاز شده بود. مرحله دوم تاسيس شعب گوناگون اخوان‌المسلمين در خارج از مصر بود، به نحوي كه اين جنبش در حال حاضر در بسياري از كشورها بويژه در خاورميانه و شمال آفريقا، شاخه هاي اين جنبش فعال مي باشد.
گروه طالبان

گروه طالبان

طالبان به عنوان يكي از پديده‌هاي تاريخ معاصر افغانستان، در پي رقابت قدرت‌هاي بزرگ و پس از اشغال افغانستان توسط شوروي، در سال 1373 حكومت را در افغانستان به دست گرفت و با آموزش و حمايت‌هاي بي‌دريغ كشورهاي منطقه نظير پاكستان و عربستان سعودي تا سال 1380 در قدرت باقي ماندند. پس از اشغال افغانستان توسط شوروي در 7 دي 1357، مبارزان افغان به مبارزه عليه اشغالگران شوروي پرداختند و سرانجام نيروهاي ارتش سرخ در بهمن 1367 خاك افغانستان را ترك كردند. با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ايالات متحده به قرارداد ژنو وفادار نماند و از مجاهدان افغاني به دليل رقابت و خصومت با شوروي حمايت كرد. بدين ترتيب افغانستان به ميدان رقابت قدرت‌هاي بزرگ در جنگ سرد تبديل شد. با پايان جنگ سرد و خروج شوروي از افغانستان و در پي تغييرات داخلي در پاكستان، اين كشور اقدام به تأسيس هزاران مدرسه ديني با گرايش سلفي ديوبندي كرد كه با حمايت كشورهاي عربي حوزه خليج فارس به ويژه عربستان همراه بود. نقش پاكستان در ايجاد، پرورش و حمايت از گروه افراطي طالبان كاملاً آشكار است. منافع ملي پاكستان در افغانستان نيز توسط گروه‌هاي دست‌نشانده پشتون كه در مناطق شمال غربي پاكستان و در مرز با افغانستان زندگي مي‌كنند، تأمين مي‌شود. زماني كه احزابي مثل حزب اسلامي حكمتيار ديگر نتوانستند خواسته‌ها و منافع پاكستان را تأمين كنند، گروه‌هايي از جنگجويان مناطق قبايلي پاكستان به رهبري بيت‌الله محسود در وزيرستان جنوبي متحد شدند و جنبش طالبان پاكستان را در دسامبر 2006 پايه‌گذاري كردند . به نظر مي‌رسد در تحليل شكل‌گيري طالبان بايد مؤلفه‌هايي مانند شكنندگي اجتماعي، سنت‌هاي پايدار و انعطاف‌ناپذير مذهبي، فقر فرهنگي و اقتصادي، تعصب قبيله‌اي و سلحشوري عشيره‌اي، سخت‌گيري اخلاقي، ساخت كشمكش‌پرور قومي، ملي و مذهبي و نيز دخالت بازيگران خارجي كه مقاصد، منافع‌، ديدگاه‌ها، اولويت‌ها و نگراني‌هاي نامتقارن، متفاوت و متعارض دارند، مورد توجه قرار گيرد. ايدئولوژي طالبان عقايد افراطي مذهبي دارند و به ديوبنديه كه به آموزه‌هاي وهابي نزديك مي‌باشد، وابسته‌اند. اين جنبش افراطي تاكنون توضيحات مشخص و واضحي درباره آرمان‌هاي خود نداده است؛ هر چند كه اعتقاد خود در تشكيل امارت اسلامي را به صورت آشكار اعلام مي كند. احمد رشيد در اين باره مي‌گويد: «شناخت پديده طالبان به دليل تعدد گروه‌هاي وابسته به آنها در مناطق قبايلي و آزاد پاكستان، ساختار سياسي، رهبري‌ و فرايند تصميم‌گيري، دشوار به نظر مي‌رسد. با اينكه در دين اسلام آيات و احاديث محكمي وجود دارد كه كشتن انساني بي‌گناه را به مثابه قتل همۀ انسان‌ها دانسته‌اند، اما حاميان و رهبران طالبانيسم ادعا مي‌كنند در راستاي اجراي دقيق قوانين و سنت اسلام و تشكيل خلافت و حكومت اسلامي به اين اقدامات دست مي‌زنند و پيروان خود را مقيد و ملزم به اطاعت از دستورهاي دين اسلام مي‌كنند». بنابراين مهم‌ترين اصل در انديشه سياسي گروه‌هاي بنيادگراي افراطي از جمله طالبان، احياي امارت اسلامي است. در حال حاضر، طالبان پاكستان كه به نوعي از اعقاب فكري جمعيت علماي هند به شمار مي‌رود، طرح احياي امارت اسلامي را در پاكستان دنبال مي‌كند. در تئوري خلافت و امارتِ مطلوب طالبان، مردم و احزاب جايگاهي ندارند. تعدادي از سران قبايل و نخبگان ديني با عنوان اهل حل و عقد گرد هم مي‌آيند و فردي را براي اين پست نامزد مي‌كنند؛ آن‌گاه تمام اختيارات كشور به شخص خليفه يا اميرالمؤمنين منتقل مي‌شود. مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربي يكي از شعارهاي اساسي تمام گروه‌هاي اسلامي است؛ اما آنچه بنيادگرايي افراطي از نوع طالبان را از ساير گروه‌هاي اسلامي جدا مي‌سازد، نفي مطلق مدنيت غربي است. گروه‌هاي اسلامي ديگر نظير اخواني‌ها نقادانه به تمدن غربي مي‌نگرند و ضمن رد جنبه‌هاي منفي، از جنبه‌هاي مثبت آن استقبال مي‌كنند؛ اما طالبان و مكتب‌هاي ديوبندي و وهابي با هر نوع دستاورد تمدن غربي مخالفت مي‌كنند. برخورد غيرنقادانه در پذيرش يا نفي ‌فرهنگ غربي، مشكلات بي‌شماري به همراه دارد. مخالفت تعصب‌آميز طالبان با تلويزيون، وسايل تصويربرداري، لباس فرنگي، سينما و امثال آن نشانۀ آشكار روحيه ستيزه‌جويي آنان با مظاهر تمدن غربي است. طالبان تلويزيون و سينما را ابزاري شيطاني مي‌داند. مولانا فضل‌الله، رهبر طالبان پاكستان، نيز تلويزيون را ابزار لهو و لعب كه مشروعيتي در دين ندارد، دانسته است. گروه اجراي مقررات اسلامي يا تنفيذ الشريعه كه بر دره سوات مسلط شده‌اند، تحصيل را براي دختران در اين منطقه ممنوع كرده‌اند. به دستور مولانا فضل‌الله، بيش از 170 مدرسه و ساختمان دولتي در اين منطقه تخريب شده‌اند. در اعلاميه‌اي كه در 2 بهمن 1387 در روزنامه محلي دي نيوز پاكستان منتشر شد، طالبان پاكستان به طور كامل حضور دختران را در مدارس منطقه دره سوات ممنوع اعلام كرد. به اين ترتيب، بيش از 400 مدرسه خصوصي دخترانه بسته شد. دست‌كم 10 مدرسه دخترانه كه پس از 26 دي 1387 هم‌زمان با اتمام ضرب‌العجل اعلام‌شدۀ طالبان فعال بودند، در شهر مينگورا منفجر شدند و بيش از 170 مدرسه و ساختمان‌ دولتي مورد حمله قرار گرفتند. از پيچيدگي‌هاي اساسي بينش طالبان، روح تعبدگرايي و قداست‌بخشي به دستاوردهاي كلامي و فقهي پيشينيان است. بنيادگرايي افراطي دوران صدر و ميانه اسلام را دوره طلايي و مصون از هر نوع خطا تلقي و درباره تفاسير و تأويل‌هاي ديني اين دوره اعتقادي جزم‌گرايانه دارد. اجتهاد و انبساط تازه در اين مكتب جايگاهي ندارد و مردم عموماً موظف به پيروي مقلدانه از كلمات و گفتار علماي سلف هستند. برداشت صرفاً تقليدگرايانه آنها از دين سبب بدبيني و حتي دشمني آنان با الگوهاي زندگي رايج در دنياي معاصر جهان اسلام شده است. تنها الگوي مطلوب نزد بنيادگرايان افراطي، الگوي زندگي جوامع روستايي قرون اوليه اسلامي است. رفتار خشك و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرش‌شان به نقش اجتماعي و تربيتي زن در جامعه، ريشه در همين روح سلفي‌گري آنها دارد كه با ضروريات زندگي كنوني كاملاً بيگانه است. هم‌چنين تفسير آنان از مفاهيمي مانند توحيد و شرك، كه اساس انديشه كلامي بنيادگرايي افراطي را تشكيل مي‌دهد، در مغايرت آشكار با تفاسير رايج آن مفاهيم نزد ساير مكاتب اسلامي است.
رژيم صهيونيستي

رژيم صهيونيستي

شاباك يا به صورت مخفف شين بت يا شين بث، سرويس ضد اطلاعات و امنيت داخلي اسراييل است. شين بت خلاصه كلمه ‹‹خدمت به امنيت›› است. ايسر هرئيل از زمان شكل‌گيري اين سازمان تا سال 1952م. رئيس آن بود. نامبرده بعدها به رياست موساد هم رسيد. اين سازمان مسئول جمع آوري اطلاعات درباره سازمانهاي اطلاعاتي خارجي مربوط به دول دوست و دشمن و فعاليتهاي آنها و تأمين امنيت مقامات و تأسيسات اسراييلي، تحقيق درباره خرابكاري عليه دشمنان داخلي و خارجي، از جمله خرابكاري و تروريسم در اسراييل و خارج است.
alwaght.net
گزارش

پاسخ حسابشده حماس به طرح ترامپ | توافق آری، تسلیم هرگز

شنبه 13 مهر 1404
پاسخ حسابشده حماس به طرح ترامپ | توافق آری، تسلیم هرگز
حماس نه تنها با طرح ترامپ درباره غزه آچمز نشد بلکه مقاومت فلسطین در صفحه شطرنجی که واشینگتن و تل‌آویو چیده بودند با بازی قهارانه و جابجایی چند مهره کلیدی، «کیش» دشمن را دفع و طرف مقابل را در وضعیت کیش قرار داد تا نشان دهد که در نهایت این مقاومت است که با در دست داشتن ابتکار عمل، سرنوشت جنگ را رقم می‌زند.

 

الوقت- یک روز پیش از پایان التیماتوم دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا به حماس برای پاسخ به طرح صلح 20 ماده‌ای خود درباره توقف جنگ، رهبران مقاومت فلسطین جمعه‌شب از طریق قطر، نظر قطعی خود را درباره این پیشنهاد اعلام کردند.

رهبران حماس در تشریح پاسخ خود به طرح صلح ترامپ اعلام کردند که با وجود موافقت با کلیات طرح، درباره برخی موضوعات هنوز نیاز به رایزنی‌های مجدد وجود دارد.

موسی ابومرزوق، از رهبران ارشد حماس در گفتگو با شبکه الجزیره اعلام کرد:اولویت برای ما توقف جنگ و کشتار است و از این زاویه با طرح مذکور با دید مثبت برخورد کردیم. اجرای مفاد طرح نیازمند جزئیات و تفاهم بوده و این طرح بدون مذاکره قابل اجرا نیست.

وی افزود: «ما بر سر تمام مسائل مربوط به جنبش و سلاح وارد مذاکره خواهیم شد».

ابومرزوق با غیرواقعی خواندن بخشی از طرح پیشنهادی گفت: «مسئله تحویل اسرا و اجساد در مدت ۷۲ ساعت، در شرایط کنونی امری نظری و غیرواقع‌بینانه است. ایالات متحده آمریکا باید با نگاهی مثبت به آینده ملت فلسطین بنگرد».

این مقام حماس درباره آینده حاکمیت غزه نیز تصریح کرد:«ما در سطح ملی بر سر تحویل اداره غزه به افراد مستقل (تکنوکرات) به توافق رسیده‌ایم و مرجع این اداره، تشکیلات خودگردان خواهد بود. ترسیم آینده ملت فلسطین، یک مسئله ملی است که حماس به تنهایی در مورد آن تصمیم نمی‌گیرد».

لازم به ذکر است که رهبران حماس و جنبش فتح در نشست آبان 1402 در قاهره بر تشکیل دولت تکنوکرات با مشارکت تمامی جریان‌های سیاسی توافق کردند، موضع کنونی حماس نیز بر پایه همین توافقات پیشین شکل گرفته است.

ابومرزوق در ادامه تشریح موضع حماس گفت: «ما با طرح منطقه‌ای و بین‌المللی ارائه ‌شده از سوی مصر که شامل پاسخ‌هایی در خصوص صلح و آینده است، موافقت کرده‌ایم».

وی همچنین تأکید کرد: «حماس یک جنبش آزادی‌بخش ملی است و تعریفی که در این طرح برای «تروریسم» آمده است، نمی‌تواند بر این جنبش اعمال شود».

این مقام حماس درباره سرنوشت سلاح مقاومت فلسطین نیز اظهار داشت: «ما سلاح را به دولت آتی فلسطین تحویل خواهیم داد و کسی که بر غزه حکومت خواهد کرد، سلاح در دست خواهد داشت».

 

مدیریت غزه به بیگانگان داده نمی‌شود 

اسامه حمدان، دیگر مقام ارشد حماس نیز در گفتگو با شبکه العربی اعلام کرد که این جنبش آماده است فوراً وارد گفتگوها پیرامون عملیات مبادله اسرا شود. وی تأکید کرد:«حماس تحت هیچ شرایطی نمی‌پذیرد که هیچ طرفی خارج از فلسطین، مدیریت غزه را برعهده بگیرد».

این مقام حماس همچنین اشاره کرد که در مذاکرات آتی، باید وضعیت و واقعیت‌های میدانی مربوط به اسرای صهیونیست حتماً مدنظر قرار گیرد. فرآیند تبادل اسرا، بیش از ۷۲ ساعت زمان نیاز دارد و این موضوع تنها از طریق رسیدن به یک تفاهم میان طرفین قابل حل و فصل است. وی بار دیگر تأکید کرد که ورود هر نوع مدیریت یا نیروی خارجی به غزه به هیچ وجه مورد قبول نیست.

طاهر النونو، مشاور رسانه‌ای رئیس دفتر حماس نیز در این باره گفت:برای مذاکره فوری جهت تبادل اسرا، آتش‌بس و خروج اسرائیل از غزه آماده‌ایم. النونو اعلام کرد:«حماس آماده است که فوراً مذاکرات را آغاز کند تا عملیات تبادل اسرا، توقف جنگ و عقب‌نشینی ارتش اسرائیل از غزه به سرانجام برسد».

 

استقبال جهان از پاسخ حماس 

پاسخ حماس به طرح ترامپ از سوی بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی با استقبال مواجه شد و بسیاری این اقدام را گامی مهم و مقدمه‌ای برای پایان درگیری‌های دو ساله در غزه ارزیابی کردند.

ترامپ در پیامی که در حساب شخصی‌اش در شبکه اجتماعی «تروث سوشال» منتشر کرد، نوشت:«بر اساس بیانیه‌ای که حماس منتشر کرده معتقدم آنها آماده صلحی پایدار هستند. اسرائیل باید فوراً بمباران غزه را متوقف کند تا بتوانیم اسرا را به‌ سرعت و با امنیت خارج کنیم. در شرایط فعلی، انجام این کار بسیار خطرناک است. ما هم‌اکنون در حال گفتگو درباره جزئیات اجرایی هستیم». سخنگوی کاخ سفید نیز اعلام کرد که ترامپ به پذیرش طرح خود از سوی حماس پاسخ خواهد داد.

کی‌یر استارمر، نخست‌وزیر انگلیس با استقبال از موضع حماس، آنرا یک فرصت تاریخی و گام روبه جلو برای منطقه دانست. همچنین، امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه نیز در این باره اعلام کرد:«تعهد حماس باید بدون تأخیر اجرایی شود و ما اکنون فرصتی برای دستیابی به پیشرفت قاطع به سوی صلح در اختیار داریم».

فردریش مرتس، صدراعظم آلمان اعلام کرد:این بهترین فرصت برای تحقق صلح در غزه است.

گوستاوو پترو، رئیس‌جمهور کلمبیا تأکید کرد:با ترامپ در خصوص مطالبه برای توقف نسل‌کشی در غزه موافقم.

رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه نیز اعلام کرد:«پاسخ حماس به طرح آتش‌بس در غزه گامی سازنده و مهم در راستای دستیابی به صلحی پایدار است. کاری که اکنون باید انجام شود این است که اسرائیل فوراً تمامی حملات خود را متوقف کرده و به طرح آتش‌بس متعهد شود».

وزیر خارجه هلند گفت:«به صورت محتاطانه خوش‌بین هستم و به نظر می‌رسد حماس آماده است تا اسیران اسرائیلی را آزاد کند و در مذاکرات مستقیم درباره طرح صلح ترامپ مشارکت کند.

وزیر خارجه اتریش هم تاکید کرد:آزادی اسیران اسرائیلی و آتش‌بس در دسترس است و ما آماده مشارکت در این روند هستیم.

جورجیا ملونی، نخست‌وزیر ایتالیا بر حمایت رم از این تلاش‌ها و لزوم برقراری آتش‌بس تأکید کرد و گفت:«تحولات غزه را از نزدیک پیگیری و حمایت کامل خود را از تلاش‌های ترامپ برای برقراری صلح در خاورمیانه تأیید می‌کنم».

آنتونی آلبانیز، نخست‌وزیر استرالیا در واکنش به موافقت اصولی حماس با طرح ترامپ، بر حمایت کانبرا از تلاش‌ها برای پایان دادن به جنگ تأکید کرد.

نخست‌وزیر ایرلند با استقبال از تحولات اخیر، ابراز امیدواری کرد که این رخدادها به پایان درگیری‌ها در نوار غزه منجر شود.

سخنگوی وزارت خارجه قطر نیز در این باره گفت:ما از اعلام موافقت حماس با پیشنهاد ترامپ برای پایان دادن به جنگ غزه و از آمادگی حماس برای آزادسازی تمامی اسیران اسرائیلی در قالب فرمول تبادل پیشنهادی، استقبال می‌کنیم.

وزارت خارجه مصر نیز با قدردانی از اقدام حماس اعلام کرد:امیدواریم تمامی طرفها به مسئولیت خود عمل کرده و طرح ترامپ را برای پایان دادن به جنگ اجرا کنند.

آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل نیز در این باره با ابراز خرسندی از پاسخ حماس از همه طرف ها خواست که این فرصت را برای پایان دادن به جنگ در غزه مغتنم بشمارند.

 

پایبندی حماس به حفظ منافع فلسطینی

هرچند ترامپ و نتانیاهو تلاش کردند طرح 20 بندی خود را به گونه‌ای تنظیم کنند که بیشترین منافع را برای رژیم صهیونیستی و کمترین دستاورد را برای فلسطینیان به همراه داشته باشد اما در نهایت این حماس بود که بدون اعتنا به تهدیدهای واشینگتن و تل‌آویو، شرط لازم برای رسیدن به توافق را تدوین کرد.

شرایط فاجعه‌بار انسانی در غزه ایجاب می‌کند که حملات رژیم صهیونی سریعاً به طور کامل متوقف و کمک‌های بشردوستانه بدون محدودیت به منطقه ارسال شود.

همچنین مواضع حماس نشان می‌دهد که مقاومت حاضر نیست بر سر اصول و منافع ملت فلسطین بویژه در حوزه حق مقاومت مسلحانه معامله کند ازاینرو، همان‌طور که در پاسخ رسمی تصریح شده، این جنبش سلاح خود را به نیروهای بیگانه تحویل نخواهند داد بلکه در اختیار نهادهای فلسطینی حاکم بر غزه قرار می‌دهند، چرا که از منظر فلسطینیان این ابزار بازدارنده مانع اشغال کامل غزه شده و اگر از میان برود، با توجه به بی‌اعتمادی به آمریکا و رژیم در عمل به تعهدات، مسیر اجرای نقشه‌های شوم دشمن صهیونیستی به‌ سادگی هموار خواهد شد.

همچنین حماس به صراحت اعلام کرد که تصمیم‌گیری درباره آینده سیاسی فلسطینیان حق نیروهای بیگانه نیست. به عبارت دیگر، اقدامات حماس برای کاهش نفوذ و دخالت خارجی‌ها در مدیریت غزه، عملاً طرح «ریویرای خاورمیانه» ترامپ را به رویا و توهمی دست‌نیافتنی تبدیل کرد.

علاوه‌براین، مخالفت با تحویل تمامی اسرای صهیونیست ظرف سه روز نیز ناشی از درک واقعیت میدانی است. رهبران حماس به‌ خوبی آگاهند که آزادی یکباره اسرا، مهم‌ترین ابزار بازدارنده آنها را از بین می‌برد. از دست دادن این برگ برنده می‌تواند دست نتانیاهو و متحدان تندرویش را برای اجرای نقشه‌های خطرناک علیه غزه باز کند، موضوعی که حماس با هوشمندی تلاش دارد مانع تحقق آن شود.

 

ارزیابی ترامپ چه خواهد بود

با وجود آنکه حماس با ارائه پاسخ مثبت به طرح ترامپ حسن نیت خود را نشان داد اما سرنوشت این روند بیش از هر چیز به تصمیم دولت آمریکا بستگی دارد. اکنون نگاه‌ها متوجه کاخ سفید است تا روشن شود آیا حاضر خواهد بود اصلاحات و ملاحظات مطرح‌شده از سوی حماس را بپذیرد یا همچنان بر مواضع سخت‌گیرانه خود پافشاری خواهد کرد.

اگر دولت ترامپ انعطافی از خود نشان دهد شاید روزنه‌ای برای کاهش تنش‌ها و آغاز مسیری تازه در بحران غزه گشوده شود ولی در صورت مخالفت و پایبندی به همان شروط یکجانبه، خطر بازگشت به چرخه خشونت همچنان جدی است و همان‌طور که خود ترامپ ادعا کرده، احتمال شعله‌ور شدن دوباره درگیری‌ها وجود خواهد داشت.

با وجود آنکه کاخ سفید اعلام کرده پاسخ حماس را بررسی کرده و درباره آن تصمیم خواهد گرفت، واقعیت این است که دولت ترامپ طرح جایگزینی برای ارائه به گروه‌های فلسطینی ندارد و ناچار است در نهایت با این طرح همراهی کند.

در غیر این صورت، ادامه سیاست تنش‌آفرینی و همسویی با جنایت‌های تل‌آویو فشارهای بین‌المللی بیشتری را متوجه واشینگتن خواهد ساخت، همان‌گونه که در نشست مجمع عمومی سازمان ملل نیز آشکار شد. اکنون که حماس حسن نیت خود را نشان داده است، توپ در زمین ترامپ و نتانیاهو قرار دارد تا مشخص شود اراده‌ای واقعی برای توقف جنگ دارند یا خیر.

 

بی‌اعتمادی به تل‌آویو

پاسخ حماس می‌تواند نوع واکنش رژیم صهیونیستی به طرح ترامپ را نیز دچار تغییر و تحول کند. شروط کاملاً یک طرفه طرح ترامپ به سود این رژیم موجب شد تا نتانیاهو سریعاً حمایت کامل خود را از این طرح اعلام کند. وی در کاخ سفید تأکید کرد که با طرح ترامپ موافق است زیرا تمام اهداف اسرائیل در جنگ را محقق می‌کند.

اما ملاحظات مقاومت بر طرح مذکور می‌تواند در ارزیابی اولیه صهیونیست‌ها تأثیر گذاشته و علاقه اولیه آنها به مذاکره را متزلزل کند. 

با اینکه دفتر نتانیاهو بعد از پاسخ حماس و اعلام نظر ترامپ مبنی بر توقف جنگ در غزه ادعا کرد که در سایه پاسخ حماس برای اجرای فوری مرحله اول طرح ترامپ برای آزادی اسیران اسرائیلی آماده می‌شود و خبرهایی مبنی بر توقف اشغال شهر غزه به گوش می‌رسد، اما با این حال برخی منابع تایید کردند که کابینه تندرو بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر صهیونیستی قصدی برای توقف جنگ با فلسطینیان ندارد.

پایگاه آکسیوس به نقل از یک مقام صهیونیست نوشت که نتانیاهو از پاسخ ترامپ غافلگیر شده است. این مقام تل‌آویو به آکسیوس گفت که نتانیاهو در رایزنی‌های پیش از اعلام موضع ترامپ، پاسخ حماس به طرح را به منزله پاسخ منفی این گروه به طرح تلقی کرده است.

به گفته این مسئول صهیونیست:«نتانیاهو بر ضرورت هماهنگی با آمریکایی‌ها تأکید کرده تا اطمینان حاصل شود که این تصور که حماس به طرح پاسخ مثبت داده، تثبیت نشود. با این حال، نهادهای فنی که در حال رسیدگی به پرونده اسرای اسرائیلی هستند، پاسخ حماس را مثبت ارزیابی کرده و آنرا راهی برای رسیدن به توافق می‌دانند».

با وجود آنکه حماس در موضع‌گیری اخیر خود پاسخ مثبتی به طرح پیشنهادی ترامپ درباره غزه ارائه کرده است اما بر اساس تجربه‌های گذشته و نیز با توجه به ترکیب کابینه افراطی رژیم صهیونیستی بعید نیست اجرای مفاد توافق با مانع‌تراشی و حتی بازگشت به جنگ همراه شود.

در دو سال اخیر بارها دیده شده که مقامات تل‌آویو در بحبوحه مذاکرات به ‌جای پایبندی به تعهدات، به سمت تنش‌آفرینی و حملات نظامی رفته‌اند. اکنون نیز حضور چهره‌های تندرو همچون ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی و بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی صهیونیستی شرایط را پیچیده‌تر کرده است. این وزرا بارها هشدار داده‌اند که در صورت توافق نتانیاهو با حماس از ائتلاف کابینه خارج خواهند شد، تهدیدی که موقعیت سیاسی نخست‌وزیر را به ‌شدت متزلزل می‌کند.

به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران معتقدند نتانیاهو ممکن است برای حفظ انسجام کابینه و جلوگیری از فروپاشی آن، راهی جز ادامه جنگ و تنش‌زایی نداشته باشد. در چنین شرایطی، هرچند توافق روی کاغذ مثبت به‌نظر می‌رسد اما احتمال آن وجود دارد که رژیم صهیونیستی با متهم کردن حماس به مانع‌تراشی یا نقض تعهدات، دوباره به بهانه‌جویی روی آورده و حملات هوایی و زمینی خود علیه غزه را از سربگیرد.

موید این مسئله، حملات گسترده و جنون‌آمیز ارتش اشغالگر به مناطق مختلف غزه ساعاتی پس از اعلام پاسخ حماس بود که طی آن ده‌ها نفر شهید و زخمی شدند و این جنایت‌ها نشان می‌دهد نمی‌توان به دولت افراطی نتانیاهو اعتماد کرد و انتظار داشت که به تعهدات خود پایبند بماند.

 

آمادگی حماس برای تمامی سناریوها

پاسخ حماس نشان می‌دهد که مقاومت از تهدیدات نظامی هراسی نداشته و تمام اقداماتش بر اساس اصول مقاومت انجام می‌شود. عملیات‌های موفق علیه نظامیان اشغالگر و نمایش آنها در فضای مجازی نیز نشان می‌دهد این جنبش برای مواجهه با هر سناریویی آمادگی کامل دارد. بنابراین، موافقت ضمنی با طرح ترامپ هرگز به معنای تسلیم در برابر دشمن نیست و پایبندی حماس به منافع ملت فلسطین همچنان محفوظ است.

به رغم فشارهای گسترده آمریکا و اسرائیل برای کنار گذاشتن حماس از مدیریت نظامی و سیاسی غزه، این جنبش همچنان از پشتوانه قوی مردمی برخوردار است و به آسانی نمی‌توان مقاومت را تضعیف کرد.

از سوی دیگر، اگر تشکیلات خودگردان بار دیگر قصد داشته باشد اداره غزه را برعهده بگیرد با توجه به عدم محبوبیت میان ساکنان این باریکه، موفقیتی کسب نخواهد کرد و همان ‌طور که در انتخابات ۲۰۰۶ شکست خورد و مجبور به ترک غزه شد، این سناریو ممکن است دوباره تکرار شود.

درمجموع، حماس نه تنها با طرح ترامپ درباره غزه آچمز نشد بلکه مقاومت فلسطین در صفحه شطرنجی که واشینگتن و تل‌آویو چیده بودند با بازی قهارانه و جابجایی چند مهره کلیدی، «کیش» دشمن را دفع و طرف مقابل را در وضعیت کیش قرار داد تا نشان دهد که در نهایت این مقاومت است که با در دست داشتن ابتکار عمل، سرنوشت جنگ را رقم می‌زند.

 

تگ ها :

حماس ترامپ اسرائیل جنگ غزه طرح صلح پاسخ مقاومت شطرنج سلاح

نظرات
نام :
پست الکترونیک :
* متن :
ارسال

گالری

تصویر

فیلم

اعتراضات ضد دولتی در مراکش

اعتراضات ضد دولتی در مراکش