الوقت- تنها ساعاتی پس از حمام خونی که ارتش غاصب صهیونیستی در بیمارستان المعمدانی غزه به راه انداخت و صدها زخمی و غیرنظامی از زن و کودک و کهنسال را به خاک و خون کشید جو بایدن رئیس جمهور آمریکا در کمال حیرت به سرزمینهای اشغالی رفت و نخست قصاب فلسطینیان بنیامین نتانیاهو را در آغوش کشید و سپس با وقاحت تمام برای شستن دستان آلوده به خود صهیونیستها روایت دروغین معرفی گروههای مقاومت به عنوان عامل جنایت را تکرار کرد.
در این میان اگرچه کمتر کسی در جهان با توجه به سابقه طولانی حمایتهای غرب و در راس آن آمریکا از اشغالگری رژیم صهیونیستی، انتظار داشت که رئیس جمهور آمریکا که خود را علناً یک صهیونیست معرفی میکند بخواهد اقدام تنبیهی و یا موضعگیری در محکومیت حمله قساوتبار صهیونیستها اتخاذ کند اما این اقدام بایدن که حتی با وجود لغو نشست چهارجانبه پیشبینی شده با روسای مصر و اردن و تشکیلات خودگردان، باز هم در سفری بی نتیجه که تنها بار روسیاهی را برای کاخ سفید در نزد افکار عمومی جهان به دنبال دارد راهی اراضی اشغالی شد حقیقتاً غیرقابل انتظار بود؛ آنهم از سوی کسی که با ادعای ترویج حقوق بشر و جبران اشتباهات دولت ترامپ روی کار آمده بود و حتی تا مدتها به بهانه کشته شدن جمال خاشقچی روزنامه نگار سعودی- آمریکایی حاضر به دیدار و دست دادن با محمد بن سلمان ولیعهد دولت متحد چند دههای واشنگتن در غرب آسیا نشد.
در هر حال آنچه در تحلیل پیش رو به آن پرداخته میشود تحلیل این رفتار آمریکا بر اساس سیاست خارجی و تأثیرات بسیار بزرگ منطقه ای و بین المللی عملیات طوفان الاقصی است که حتی میتوان گفت صهیونیستها نیز با علم به این در جه از اهمیت جنگ اخیر غزه برای آمریکا است که هیچ حد و مرزی برای جنایت و درندهخویی قائل نیستند.
اولاً این یک اصل جا افتاده در عرصه سیاست و قدرت در آمریکا است که تمامی روسای جمهور آمریکا از دموکرات و جمهوریخواه باید ابتدا وفاداری خود را به منافع رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی کاملاً اعلام و ثابت کنند. نقش لابی صهیونیستی با داشتن ابزارهای مالی و تبلیغاتی بسیار قدرتمند در عرصه سیاسی آمریکا امروزه برای همه ناظران سیاسی آشکار شده است و سیاستمداران آمریکایی نیز ارتباطات گسترده خود با این لابی را حتی پنهان هم نمیکنند. از این رو در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال آینده آمریکا و در حالی که انتقادات داخلی زیادی علیه عملکرد و حتی صلاحیت جسمانی بایدن برای ماندن در کاخ سفید وجود دارد، به طور حتم نیازمندی به جلب رضایت حمایت لابی صهیونیستی یکی از عوامل مهمی است که رئیس جمهور کنونی آمریکا را واداشته تا با کنار گذاشتن تمام نقابهای حقوق بشری و اخلاقی در کمال سرافکندگی بین المللی راهی اراضی اشغالی شود.
در حالی حتی سران دیگر کشورهای غربی نیز نتوانستند حیرت خود را از جنایت جدید صهیونیستها مخفی کنند و در برابر فشار افکار عمومی مواضع نصفه و نیمه ای در محکومیت این جنایت گرفتند، اما میبینیم که بایدن رئیس جمهور آمریکا حمایت مطلق و نامحدود خود را از صهیونیستها اعلام کرد و بلینکن وزیر خارجه او نیز گفت که به عنوان یک یهودی به «اسرائیل» میآید و «حق و حتی وظیفه» اسرائیل را برای کشتن و نابودی فلسطینیها تأیید کرد.
کتاب جان میرشایمر و استیو والت دو استاد آمریکایی برجسته روابط بین الملل، با عنوان «سیاست خارجی آمریکا و لابی اسرائیل» جزئیات زیادی را درباره نقش لابی یهودی در گرو گرفتن سیاست خارجی آمریکا توسط صهیونیستها فاش میکند.
این دو تئوری پرداز مطرح در این کتاب به این نتیجه رسیدهاند که محرک اصلی سیاست آمریکا در قبال «اسرائیل»، منافع اسرائیل است که توسط لابی اسرائیل تنظیم میشود، نه منافع آمریکا.
آنها در مورد تلاش سازمان یافته و مستمری که طی چندین دهه توسط سازمان ها و نیروهای صهیونیستی حامی «اسرائیل»، به ویژه آیپک، و همچنین راست مسیحی و سازمان های نومحافظه کار انجام شده است، صحبت میکنند که نتیجه آن وضعیتی است که ایالات متحده شاهد آن است.
از طرف دیگر هستند کسانی که به صورت دیگری معتقدند سیاستهای رژیم صهیونیستی کاملاً در راستای منافع آمریکا است. بر اساس آنچه استوارت سیمینگتون وزیر سابق هوانوردی آمریکا بلافاصله پس از تأسیس این نهاد گفت، آمریکاییها اسرائیل را ناو هواپیمابر غرقناپذیر خود میدانند و این پایگاهی است که میتوان در مسائل نظامی و استراتژیک در خاورمیانه به آن اعتماد کرد. همان طور که جوزف مارکوماک نماینده جمهوری خواه کنگره گفته بود: «اسرائیل تنها کشوری در خاورمیانه است که میتوانیم به آن تکیه کنیم و نمیتوانیم به هیچکس دیگری تکیه کنیم».
بنابراین کاملاً قابل پیشبینی است که وقتی دولت آمریکا زرادخانه تسلیحاتی خود در منطقه را به روی صهیونیستها میگشاید و بمبهای هدایت شونده سنگین و غیرمجاز را در اختیار تل آویو قرار میدهد مهر تأیید خود بر جنایتآفرینیهای رژیم را از پیش زده است.
بعد دیگر ماجرا در حوزه نظم منطقه ای است که با طوفان الاقصی در حال دگرگونی سریعتر قرار گرفته و منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی را به خطر انداخته است.
در نتیجه پیروزی اخیری که نیروهای مقاومت در عملیات طوفان الاقصی به دست آوردند، میتوان گفت حماس اکنون در موقعیتی قرار گرفته است که حزب الله لبنان پس از پیروزی تاریخی در نبرد 33 روزه سال 2006 به آن نائل شد و خود را به عنوان یک قدرت نوپدید در معادلات منطقه ای معرفی کرد. اکنون حماس با افزایش برد شلیک موشک و بسیج جبهه های دیگر، از جمله در کرانه باختری، عملاً خود را بازیگر اصلی صحنه تحولات فلسطین نشان میدهد و موقعیت تشکیلات خودگردان فلسطین به شدت کاهش مییابد. در طول دوره های قبلی درگیری میان مقاومت غزه و رژیم صهیونیستی (در سال های 2008-2009، 2012، 2014 و 2018 و عملیات شمشیر قدس در سال 2021)، حماس ثابت کرد که می تواند ماهیت مذاکره را به نفع فلسطینیان تغییر دهد و این واقعیت را جا بیاندازد که پس از هدر رفتن بخش زیادی از سرزمین های باقی مانده در کرانه باختری در مذاکرات سازش، تنها گزینه ملت فلسطین برای گرفتن حق رهایی و بازگشت، گزینه مقاومت مسلحانه است و این رویکرد با استقبال اکثریت مردم فلسطین قرار گرفته است که به نوبه خود موجب اضمحلال و بیاعتبار شدن ساختارهای سیاسی تحمیل شده بر فلسطینیان در توافق اسلو بویژه تشکیلات خودگردان و مقامات آن شده است. این واقعیت که تشکیلات خودگردان از اساس به پیشبرد منافع صهیونیستها کمک کرده از سوی تحلیلگران صهیونیست همانند یگال لوی، روزنامه نگار اسرائیلی اقرار شده است. وی معتقد است که پیمان اسلو توسط ارتش برای تضمین کنترل بر کرانه باختری و نوار غزه ایجاد شد. در واقع رژیم صهیونیستی از پذیرش توافق اسلو در درجه اول به مسائل امنیتی (حفظ شهرکهای غیرقانونی و کنترل سرزمین های اشغالی) توجه داشت و نه آرزوهای سیاسی فلسطینیان برای تشکیل کشور مستقل.
با قدرت گرفتن حماس روند عادیسازی روابط میان اعراب و رژیم صهیونیستی نیز، به عنوان پروژه کلان آمریکا برای تغییر واقعیت نظم منطقه به سود غرب، آسیب بزرگی میبیند. پس از آنکه طی ماههای گذشته گامهای در ظاهر پرشتابی برای پیوستن عربستان سعودی به روند عادیسازی برداشته شد، ریاض در نتیجه تشدید درگیریها در کرانه باختری ابتدا احتیاط را پیشه کرد و اکنون با شکست اخیر رژیم صهیونیستی در وضعیت تردید قرار گرفته است.
اهمیت عادیسازی روابط برای آمریکا با مسائل کلانتر رقابت هژمونیک با چین نیز گره خورده است. در واقع عادی سازی شرط اجرای پروژه بزرگ ساخت کریدور حمل و نقلی است که هند را از طریق عربستان سعودی و اسرائیل به اروپا متصل می کند، پروژه ای که با پروژه چینی «یک کمربند و یک جاده» رقابت می کند. با شکست رژیم صهیونیستی در جنگ و بروز مخاطرات امنیتی، پروژه کریدور شمالی به قول آمریکا در هاله ای از ابهام قرار گرفت و هندیها که در سال 2022، با سرمایهگذاری 1.3 میلیارد دلاری در بندر حیفا روی پروژه آمریکا شرط بندی کرده بودند اکنون خود را از پیش بازنده رقابت با چین میبینند.
در طرف مقابل جنگ سیل الاقصی به ایران نقش منطقهای بیشتری نسبت به سایر بازیگران منطقه ای همانند مصر، ترکیه و امارات داد. ایران اکنون مستعدترین بازیگر منطقه ای برای نقشآفرینی در رقابت بین قدرت های آسیایی در حال رشد و قدرت های رو به زوال غربی قرار دارد. ایران ثابت کرده است که با همسویی با قدرت های شرق و مخالفتش با ایالات متحده آمریکا، به بازیگر اصلی منطقه تبدیل شده است.
ماهیت واکنش غرب به جنگ جاری موید آن است که آمریکا در مرحله بسیار دشواری قرار دارد و در سیاست های رسانه ای، نظامی، حقوق بشری و حقوقی خود، جنگ طوفان الاقصی را جنگی علیه نظام سلطه تک قطبی میداند. بنابراین شکست رژیم صهیونیستی در نتیجه توانایی محور مقاومت عاملی تسریع بخش در نابودی هژمونی غرب و تسریع در روند پایان نظام تک قطبی خواهد بود. برای اثبات این مدعا کافی است که به کاهش توجه آمریکا به جنگ در اوکراین، تایوان و درگیری با چین و هجوم شدید مقامات آمریکایی برای محافظت از موجودیت رژیم صهیونیستی و دفاع تمام قد از جنایات شدید آن توجه کنیم.