سایت تحلیلی خبری الوقت | Alwaght Website

انتخاب سردبیر

خبر

بیشترین بازدید

روز هفته ماه

پرونده ها

اختلافات ترکیه و آمریکا

اختلافات ترکیه و آمریکا

undefined
معامله قرن

معامله قرن

undefined
سازمان القاعده

سازمان القاعده

سازمان القاعده القاعده پس از 2001 دچار دگرگوني‌هاي چشم¬گيري شد. ساختار هرمي آن جاي خود را به ساختاري داد كه زيرمجموعه‌ها در آن با استقلال عمل فعاليت مي‌كردند. اين تحول اگرچه تسلط مركز بر پيرامون را تقليل داد اما بر گستره و توالي عمليات القاعده در كشورهاي مختلف خاورميانه افزود. با اين حال توان عملياتي كلان القاعده در اثر اين دگرگوني تا حدود زيادي تحليل رفت. القاعده پس از بمب‌گذاري‌هاي لندن در 2005، تاكنون نتوانسته است عمليات موفقيت آميزي در كشورهاي غربي انجام دهد. افزون بر اين، گسترش دامنۀ منطقه اي فعاليت هاي القاعده به كشته و دستگير شدن بسياري از رهبران و كادرهاي اصلي آن انجاميد. با اين حال تمامي اين چالش‌ها مانع تداوم فعاليت القاعده نشد. زيرمجموعه هاي آن در عراق، يمن، افغانستان، پاكستان، سومالي و ديگر كشورها و مناطق فعال باقي ماندند. تشكيلات القاعده تشكيلات القاعده در سال 1988 توسط اسامه بن لادن جهت مبارزه با "اتحاد جماهير شوروي" در افغانستان تأسيس شد. القاعده از سازمان "مكتب الخدمة" كه هدف آن مسلح‌ كردن و آموزش مجاهدين اسلامي براي جنگ با شوروي بود گسترش و پيشرفت يافت. اين سازمان از حمايت و پشتيباني دولت‌هاي اسلامي به ‌ويژه عربستان سعودي و پاكستان و همچنين ايالات متحده آمريكا برخوردار بود. در سال 2000 ايمن ظواهري سازمان "جهاد اسلامي مصر" را با سازمان القاعده ادغام كرد و به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد. خاستگاه اصلي القاعده را بايد "وهابيت" برشمرد كه خود ريشه در جنبش سلفي، مذهب حنبلي و پيروان اهل حديث دارد. رهبران، نظريه پردازان و بسياري از اعضاي القاعده يا وهابي‌اند يا از پيروان مذاهب حنبلي و حنفي كه به وهابيت تمايل زيادي دارند. القاعده را جنبشي سلفي نيز دانسته‌اند، زيرا پيشوايان آن، يعني "احمد بن حنبل" و "ابن تيميه" از نخستين مدعيان سلفي‌گري بوده‌اند. اين تفكر با دريافت خاص خود از توحيد و تكيه بر استدلال‌هاي ظاهرگرايانه بسياري از مسلمانان را كافر مي‌داند و نوك اين ويژگي تكفيري خود را به طور خاص متوجه شيعيان كرده است. ايدئولوژي القاعده بر چهار ركن سلفي‌گري، راديكاليسم، شيعه ستيزي و غرب ستيزي استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر بر آمده از ويژگي سلفي‌گري است، به اختصار مي‌توان آن را ايدئولوژي "سلفي راديكال" ناميد. از نگاه آنان، دين يك نظام ساده حقوقي است كه از جانب خداوند براي رهايي بشر از عذاب دنيوي و اخروي نازل شده و تكاليفي را بر او واجب كرده است. به همين دليل بشر براي سعادت دنيا و آخرت بايد به عبادت و اطاعت خدا بپردازد. به رغم تداوم فعاليت، القاعده از نيمۀ دهۀ گذشته دچار چالش‌هاي بزرگي شد كه آيندۀ آن را در هاله‌اي از ابهام فرو برد. چهار چالش عمدۀ القاعده در اين سال ها به ترتيب اهميت عبارتند از: - تنزل جايگاه در جهان اسلام: در نظرسنجي هاي پس از يازده سپتامبر، القاعده از مقبوليت و محبوبيت قابل توجهي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. اين جنبش در ذهن بسياري از مسلمانان متشكل از جهادگراني بود كه پس از آزادسازيِ افغانستان از اشغال ملحدان، مبارزه با ظلم و ستم در ابعاد داخلي (در برابر رژيم‌هاي فاسد منطقه) و خارجي (در برابر امريكا و غرب) و دفاع از منافع جهان اسلام را سرلوحۀ فعاليت هاي خود قرار داده‌اند. اين نوع نگاه در ابتدا با توجه به گفتمان ظلم‌ستيز و جهادگرايانۀ القاعده چندان غيرمنتظره نمي‌نمود. اما با روشن شدن پيامدهاي عملكرد القاعده بر جهان اسلام، به ويژه اشغال افغانستان و عراق و نيز گسترش فعاليت‌هايي كه بيش از هر چيز جان و مال مسلمانان و بي‌گناهان را هدف مي‌گرفت، طرفداري از گفتمان القاعده به تدريج رو به كاهش نهاد. به طور مشخص از سال‌هاي 2005 و 2006 محبوبيت القاعده و پشتيباني از آن در ميان مسلمانان رو به تنزل نهاد، به نحوي كه در 2010 طرفداري از القاعده نسبت به 2001 به نيم كاهش يافت. تنزل هواداري از القاعده به معناي كاهش حمايت پرسنلي و مالي به ويژه از زيرمجموعه‌هاي اين سازمان مي‌باشد. پيامدهاي اين واقعيت را در عراق، يمن و مغرب شاهد بوديم؛ - بهار عربي: دومين چالش، خيزش‌هاي فراگير و مردميِ 2011 در خاورميانه مي‌باشد. اين تحركات در سه جهت براي القاعده پيامدهاي منفي در بر داشت: نخست آنكه تبليغات عليه رژيم‌هاي حاكم كه پيشتر يكي از ابزارهاي اساسي القاعده براي جلب حمايت و توجيه عملكردش نزد مسلمانان بود، با توجه به حضور گستردۀ مردم در اعتراضات ضدرژيم، كارآيي خود را در جذب نيروهاي جوان و پشتيباني مالي از القاعده در ميان شهروندان عرب از دست داد. دوم آنكه تقريباً تمامي نيروهاي فعال در زندگي سياسيِ منطقه – به جز القاعده – در اين تحولات حضور داشتند. تصويري كه دوري القاعده از جوامع عربي را به خوبي به نمايش گذاشت. سوم آنكه، مردمي بودن تحولات و حاشيه‌اي بودن نقش آمريكا و در واقع غافلگيريِ اين كشور از سرعت و گسترۀ تحولات و نيز تضاد آمريكا با برخي از رژيم‌هاي عرب، امكان بهره‌گيري تبليغاتي القاعده از حضور امريكا را از بين برد؛ - حذف رهبر كاريزماتيك: مرگ بن لادن بزرگترين چالش القاعده در طول سال‌هاي فعاليت آن بود. جنبش‌هاي اسلام‌گرا اغلب بر محور شخصيتي كاريزماتيك و نيرومند به فعاليت مي‌پردازند. نگاهي به جنبش‌هاي اسلام‌گراي قرن بيستم در خاورميانۀ عربي نشان مي‌دهد كه حذف رهبريِ كاريزماتيك از صحنه، اغلب به معناي زمين‌گير شدن و آغاز زوال چنين جنبش‌هايي بوده است. افزون بر اين، شخصيت جذاب و محبوبيت بن لادن در ميان اعضاي القاعده و توان سخنوريِ وي نقشي اساسي در تحكيم وحدت سازمانيِ القاعده داشته است. مرگ بن لادن علاوه بر حذف چهرۀ كاريزماتيك و وحدت‌بخشِ القاعده، اين جنبش را با چالش جانشيني روبه رو كرد؛ - بحران جانشيني: هشت هفته پس از مرگ بن لادن اعلام شد كه أيمن الظواهري به جانشيني وي انتخاب شده است. اين فاصلۀ زماني به خوبي گوياي اختلافات دروني القاعده بر سر انتخاب جانشين است. حتي اگر اين تأخير را، بنا بر تحليلي، ناشي از دشواري برگزاري سريع نشست اعضاي عالي‌رتبۀ القاعده براي انتخاب رهبر بدانيم، عدم بيعت زودهنگام زيرمجموعه هاي القاعده اين تحليل را زير سوال برد. تأخير در بيعت ساير زيرمجموعه هاي القاعده، نشان از تأثير چالش جانشيني بن لادن بر وحدت سازماني القاعده مي باشد. افزون بر فقدان اجماع بر سر الظواهري، وي چهره‌اي كاريزماتيك به حساب نمي‌آيد و از شخصيت و قدرت سخنوري بن لادن و اثرگذاري وي در رهبران و كادرهاي القاعده برخوردار نيست. از ديد برخي وي بيشتر براي مديريت يك اداره يا شركت مناسب است تا رهبري يك جنبش جهاني. مجموعۀ چهار چالش فوق، القاعده را در بستر اصلي و در حال دگرگوني فعاليتش، خاورميانه، به حاشيه رانده است. مرگ بن لادن بزرگترين ضربه‌اي بود كه به القاعده وارد شد. اگرچه الظواهري به عنوان ايدئولوگ القاعده معروف است اما وي به وضوح از صفات لازم براي رهبري جنبشي گسترده همچون القاعده برخوردار نيست. وضعيت فعلي القاعده در حالي كه كمتر از سه سال از كشته شدن اسامه بن لادن، بنيان گذار القاعده نگذشته است كه طيف هاي جوان‌تر و نوظهور القاعده پاگرفته و اقدامات انتحاري را در برخي از كشورهاي منطقه انجام مي دهند. اين در حالي مي باشد كه در سال هاي گذشته، القاعده به لحاظ سازماني و ايدئولوژي در مسير تنزل و عقب نشيني بود. روند ظهور مجدد اين سازمان تروريستي در برخي از كشورهاي منطقه را مي توان به شرايط بحراني و بعضاً هرج و مرج داخلي اين كشورها بي ارتباط ندانست. چرا كه خلأ ايدئولوژي در جهان عرب به واسطه شكست حكومت‌هاي اصلاح طلب، بازار سازمان القاعده و ايدئولوژي القاعده گرايي را در جهان عرب رونق بخشيده است. به بيان ديگر، بسياري از مخالفان انقلاب هاي عربي، كه خواهان حفظ ديكتاتورهاي سابق در قدرت بودند و يا خواهان قدرت‌يابي ديكتاتورهاي ديگر و بعضاً بازگشت آن‌ها بودند، نسل جديدي از القاعده نوين را پايه گذاري كرده‌اند. سازماني كه بسياري از اعضاي قديمي و كليدي آن در سال‌هاي گذشته كشته شدند، با گفتمان جديد و با هدف تغيير در جهان اسلام، تنها از طريق جهاد خشونت‌آميز و تروريسم، سعي در پياده نمودن پارادايم خود دارند. در اين بين جماعت اخوان المسلمين به عنوان دشمن محوري القاعده، كه چند سالي در مسير تسلط بر سياست‌هاي جهان عرب، تغييراتي را به وجود آورد، نقش مهمي در تقويت اين گروه نوين بازي كرد. هر چند كه اخوان در ادامه حركت خود، دچار چالش هاي جدي شده است، اما توانست اثبات كند كه تغيير واقعي در جهان عرب بدون تروريسم و اقدامات خشن هم امكان دارد. بر همين اساس، بسياري از تحليلگران، ظهور نسل جديد از گروه القاعده را پيش بيني كردند. نكته قابل تأمل اينكه، نوظهوران و وابستگان به القاعده نوين خيز بلندي از دمشق تا بغداد و بيروت برداشته اند و در سال گذشته خشونت و افراطي‌گرايي هاي فراواني را انجام داده اند. القاعده اي كه در عراق صحبت از شكست و محو جدي آن بود، مجدداً احيا شده و اقداماتي مرگبارتر از گذشته انجام مي‌دهد. امروز گروه دولت اسلامي عراق و شام، داعش بار ديگر براي به دست گرفتن مناطق غربي عراق در حال جنگيدن است. حتي اين گروه با ائتلاف با جبهه النصره در سوريه شكوفاتر شده است و به همراه يكديگر براي نابودي منطقه تلاش مي كنند. بر همين اساس، خشونت فرقه اي بين شيعه و سني چندين برابر شده است. بسياري از جهادي‌هايي كه از اروپا روانه سوريه شده‌اند در آتش القاعده نوين در حال سوختن مي باشند. تلاش گردان‌هاي تروريستي چون (گردان‌هاي عبدا… عزام) براي كشاندن جنگ فرقه‌اي از سوريه به لبنان و عراق است. حتي حمله به سفارت ايران در بيروت و ساير اقدامات انتحاري چون بمب گذاري را در مناطق شيعه نشين در دستوركار خود دارند
گروه داعش

گروه داعش

دولت اسلامي عراق و شام يا داعش به عنوان گروهي منشعب از القاعده محسوب مي شود كه از منظر گرايشات عقيدتي و فكري و همچنين جنبه رفتاري رويكرد يكساني با القاعده دارد. با اين حال رفتارهاي اين گروه تروريستي در طول يك دهه گذشته و به خصوص چند سال اخير نشانگر راديكال تر و خشن تر بودن اين گروه در مقايسه با القاعده است و داعش با توجه به جدايي از القاعده و پيدايش اختلافاتي بين آن دو به عنوان مخوف‌ترين و قدرتمندترين گروه تروريستي در عرصه خاورميانه ظهور كرده است. هر چند كه داعش در شكل كنوني آن محصول بحران سوريه و گسترش اختلافات و منازعات منطقه اي بعد از 2011 است، اما ريشه ها و روند قدرت گرفتن آن به دوره پس از صدام در عراق يعني از سال 2003 به بعد مربوط است. حمله آمريكا به عراق در سال 2003 فرصت و فضاي مناسبي را براي حضور و نقش آفريني گروههاي مسلح و تروريستي مختلف از جمله گروههاي مرتبط با القاعده در اين كشور بوجود آورد. بر اين اساس گروههاي مسلح مختلفي به خصوص در سالهاي پس از 2004 در عراق ظهور كرد كه با جذب نيرو و منابع مالي در تلاش بودند كه با نيروهاي نظامي آمريكايي و همچنين نيروهاي عراقي مقابله كنند. يكي از مهمترين اين گروهها جماعه التوحيد و الجهاد بود كه به رهبري ابومصعب زرقاوي در سال 2004 تشكيل شد. پس از آنكه زرقاوي بيعت خود با اسامه بن لادن رهبر القاعده را اعلام كرد به تنظيم القاعده في بلاد الرافدين تبديل شد و همچنين به اين گروه القاعده عراق نيز اطلاق مي شد. زرقاوي بعد از آزادي از زندان در اردن در سال 1999 رهبري بخشي از داوطلبان جهادي در افغانستان را برعهده داشت، اما در سال 2001 از اين كشور به شمال عراق فرار كرد و در آنجا به گروه انصارالاسلام پيوست و سپس با ايجاد القاعده عراق، وفاداري خود به رهبري شبكه جهاني القاعده را بيان داشت. القاعده عراق به تدريج به اصلي ترين گروه تروريستي در عراق تبديل شد و بيشترين انفجارها و اقدامات تروريستي از سوي اين گروه صورت گرفت. از جمله مهمترين اقدامات القاعده عراق كه در پي ايجاد فتنه مذهبي و جنگ داخلي در عراق بود، انفجار حرم شريف امامين عسگرين در سامرا در سال 2006 بود. اين تشكل عمليات تروريستي خود را به اندازه اي افزايش داد كه به يكي از قوي ترين گروههاي مسلح در صحنه عراق تبديل شد و شروع به گسترش نفوذ خود در مناطق گسترده اي از عراق كرد تا اينكه در سال 2006،‌ زرقاوي علنا در يك نوار ويدئويي تشكيل آنچه را " شوراي مجاهدين" خواند به سركردگي عبدالله رشيد البغدادي اعلام كرد. پس از كشته شدن زرقاوي توسط نيروهاي آمريكايي در سال 2006، ابوحمزه المهاجر به سركردگي اين گروه تعيين شد و در پايان همان سال دولت اسلامي عراق به سركردگي ابوعمر البغدادي تشكيل شد. دولت اسلامي عراق به عنوان گروهي تروريستي و شاخه القاعده در عراق در شكل جديد خود تحت رهبري ابوعمر البغدادي تلاشهاي خود براي ايجاد ناامني در عراق را ادامه داد، با اين حال اين گروه از سال 2008 با افول و كاهش قدرت و تاثيرگذاري در عراق مواجه شد. شكل گيري نيروهاي الصحوه يا بيداري از ميان عشاير سني عراق براي مقابله با القاعده عراق و اقدامات نظامي و امنيتي در مقابل آن باعث تضعيف جدي اين گروه شد. در 19 آوريل 2010، نظاميان آمريكايي و عراقي طي يك عمليات نظامي در منطقه الثرثار، منزلي را هدف قرار دادند كه ابوعمر البغدادي و ابوحمزه المهاجر در آن حضور داشتند و پس از درگيريهاي شديد ميان دو طرف، اين منزل هدف حملات هوايي قرار گرفت و در نتيجه آن دو سركرده تروريستها به هلاكت رسيدند. يك هفته بعد، اين گروه تروريستي در بيانيه اي هلاكت البغدادي و المهاجر را رسما اعلام كرد و پس از حدود ده روز، مجلس شوراي دولت اسلامي عراق تشكيل جلسه داد و ابوبكر البغدادي را به عنوان جانشين ابوعمر البغدادي انتخاب كرد. هر چند در اين دوره دولت اسلامي عراق در مرحله ضعف بود، اما بحران سوريه فرصتهاي نويني را براي اين گروه ايجاد كرد و البغدادي با بهره گيري از آن توانست به جايگاه و نقش آفريني عمده اي در معادلات عراق و سوريه بپردازد. بحران سوريه از چند منظر باعث ايجاد فرصت براي گروه تروريستي دولت اسلامي عراق شد. اول اينكه سوريه با توجه به مجاورت جغرافيايي و پيوستگي سرزميني با عراق فضاي عملياتي مناسبي را براي افزايش قدرت و نقش آفريني اين گروه بوجود آورد. دوم اينكه گسترش بحران و رقابتهاي منطقه اي و افزايش تنشهاي مذهبي و فضاي افراط گرايانه در منطقه منابع انساني و مالي گسترده اي را براي گروه دولت اسلامي عراق فراهم ساخت. با توجه به شرايط جديد سوريه ابوبكر بغدادي يكي از معاونان خود به نام ابومحمد الجولاني را به سوريه فرستاد كه منجر به شكل گيري گروه جبهه النصره در سوريه در 2011 شد. جبهه النصره تا سال 2013 به عنوان گروهي وابسته به القاعده در سوريه معروف بود و توانست با جذب نيرو و منابع مالي به يكي از بازيگران مهم معارض در اين كشور تبديل شود. در حالي كه گزارشهاي اطلاعاتي از رابطه فكري و تشكيلاتي اين گروه با شاخه دولت عراق اسلامي پرده برداشت، در نهم آوريل 2013، ابوبكر البغدادي در يك پيام صوتي اعلام كرد كه جبهه النصره امتداد دولت اسلامي عراق است و تشكيل آنچه دولت اسلامي عراق و شام خواند با ادغام جبهه النصره و دولت اسلامي عراق اعلام كرد. اما طولي نكشيد كه يك نوار صوتي منتسب به ابومحمد الجولاني پخش شد كه در اين نوار از رابطه خود با دولت اسلامي عراق سخن گفت، اما وي ايده ادغام با اين گروه را نپذيرفت و بيعت خود را با شبكه القاعده تحت رهبري ايمن الظواهري اعلام كرد. بر اين اساس به رغم تاكيد ايمن الظواهري بر انحلال داعش و فعاليت جداگانه دولت اسلامي در عراق و جبهه النصره در سوريه، البغدادي بر ادامه حيات داعش تاكيد كرد. بر اين اساس بود كه اختلافات مهمي بين البغدادي و ايمن الظواهري و درگيريهاي بين جبهه النصره و داعش رخ داد. با اين حال داعش توانست به نقش آفريني گسترده تري در سوريه بپردازد و جايگاه خود را در اين كشور با تصرف برخي مناطق تثبيت كند. داعش پس از تقويت خود در سوريه بتدريج حضور و نقش آفريني خود در عراق را نيز گسترش داد. داعشي‌ها كه در طول سال 2013 حضور پراكنده اي در عراق داشتند، از ابتداي 2014 نقش خود در اين كشور را بسيار توسعه دادند. بر اين اساس بود كه آنها توانستند بر مناطق گسترده اي از عراق در استان الانبار مسلط شوند و شهرهاي مهم رمادي و فلوجه را به تصرف خود درآورند. هر چند نيروهاي عراقي توانستند مناطق مهمي از جمله رمادي را از كنترل داعش خارج سازند، اما شهرهايي مانند فلوجه همچنان در دست داعش باقي ماند. در حالي كه ارتش عراق در حال تشديد اقدامات اطلاعاتي و نظامي خود براي خارج ساختن داعش از فلوجه بود، مرحله جديدي از عمليات نظامي و پيشرويهاي اين گروه در استانهاي صلاح الدين، نينوا، ديالي و كركوك آغاز شد. داعش بعد از ناكامي در تصرف سامرا به موصل حمله كرد و توانست بر اين شهر مسلط شود. سپس پيشرويهاي داعش به سوي ساير مناطق عراق ادامه يافت و از جمله باعث تسلط بر تكريت شد. در حال حاضر داعش بر مناطق قابل توجهي از سوريه به خصوص قسمتهاي شرقي مانند الرقه و همچنين بخش‌هاي مهمي از مركز و غرب عراق مسلط است. در چنين شرايطي كه با گسترش توان مالي و انساني داعش و همكاري برخي گروههاي محلي با آن همراه است، تهديدات مختلف ناشي از آن در منطقه در حال گسترش است.
جنبش گولن

جنبش گولن

جنبش گولن طی سال‌های اخیر، جریانی در ترکیه رشد کرده که اگر چه خود را وامدار اندیشه‌های سعید نورسی عالم برجسته ترک می‌داند، اما از جهات گوناگون به ارائه الگویی نوین پرداخته است. این جریان که عموماً با نام رهبر آن فتح‌الله گولن آمیخته است، تحت عناوینی هم‌چون جماعت خدمت، جریان نورچی و جماعت گولن نیز شناخته می‌شود. این جریان نه تنها در ترکیه نوین به عنوان یکی از جریان های مهم شناخته شده، بلکه در سطح منطقه نیز جریانی تاثیرگذار محسوب می شود و طی سال های گذشته، رشدی فزاینده در مناطقی همچون بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز، افریقا و حتی امریکا داشته است. شخصیت ودیدگاه های گولن درباره گولن و شخصیت او دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی از شاگردان گولن به او لقب خواجه افندی داده اند؛ زیرا وی هم تحصیلات سنتی دینی داشته و هم به فلسفه غرب و به ویژه فلسفه کانت تعلقی ویژه دارد. برخی دیگر از افراد جماعت، او را به چشم حضرت مهدی (عج) نگاه می کنند. برخی دیگر او را یک واعظ ساده مذهبی می دانند که بواسطه نوع سخنرانی هایش در میان مردم مشهور شده است. برخی نیز او را یک مصلح بزرگ دینی و پیام آور صلح و آشتی اسلام با دموکراسی تلقی می کنند. مخالفان وی نیز او را فردی دروغگو و فریبکار توصیف می کنند که حتی جرات بازگشت به ترکیه را نیز ندارد. عده ای نیز اعتقاد دارند گولن با شخصیت بت گونه ای که به هوادارانش داده، تصویری نژادپرست، ناسیونالیست و بیگانه از دیگران، از جماعت خود ترسیم کرده است. تکبر و خوار شمردن کسانی که خارج از جماعت هستند، به رویه ای معمولی تبدیل شده است. به نحوی که نزد پیروان این جماعت، غیر از گولن، سایر علمای جهان اسلام بی اطلاع هستند و درک درستی از مسایل ندارند. (DAĞ, 2014) به هر حال فارغ از آنکه قضاوتی درباره تعارف فوق از گولن و شخصیت وی داشته باشیم، واقعیت آن است که امروز نام فتح الله گولن با اصطلاح اسلام روشنگر یا معتدل ترک که بسیاری از پژوهندگان از آموزه هاو جهان بینی آن با عنوان «پارادایم اسلام اجتماعی» یاد می کنند، گره خورده است.( فلاح، 207:1389-205) در حقیقت فتح الله گولن در ترکیه به عنوان پدر اسلام اجتماعی معروف است و وی را بنیانگذار و رهبر جنبش گولن می‌خوانند. همچنین برخی از کتاب های گولن از پرفروش ترین کتاب ها در ترکیه و حتی سایر کشورهای اسلامی بوده اند. مدارس او در بیش از 160 کشور جهان فعالیت می کنند و آراء و افکار وی را به شاگران خود منتقل می کنند. جماعت خدمت(جریان گولن) آنچه امروز به نام جریان گولن یا جماعت خدمت معروف است، حاصل اندیشه ها و تلاش های محمد فتح الله گولن است. وی به عنوان یکی از شاگردان مکتب نورسی، تلاش زیادی جهت مدرن کردن جنبش نور انجام داد. وی که مشهورترین واعظ، نویسنده و تدریس کننده علوم اخلاقی و الهیات ترکیه محسوب می شود، در صدر جریانی قرار گرفته که طی سال های گذشته از تاثیر به سزایی در فضای سیاسی ـ اجتماعی ترکیه و برخی دیگر از کشورهای اسلامی برخوردار بوده است. اگر چه گولن صراحتا نورجی بودن خود را به زبان نیاورده و در سخنرانی ها کمتر از سعید نورسی یاد می کند، باید این حال جریان وی عمدتا جریانی منشعب از جماعت نور تلقی می شود. گولن که هم اکنون در پنسیلوانیای آمریکا زندگی می کند، خطیبی توانا است که از سن 14 سالگی خطابه می کرده است. وی بیشتر آموزش های دینی خود را نزد پدر و در تکیه محله خود نزد علما و متصوفه فرا گرفته است. پدرش علاوه بر زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را هم به او آموخت. وی که هیچگاه ازدواج نکرده و مجرد زندگی می کند، بحث های دینی خود را با احساسات، عواطف و بیانی رسا همراه می کند و عیبی نمی بیند که هنگام موعظه، اشکش بر گونه جاری شود. او از طریق فن خطابت و همچنین با شیوه های خاص خود مانند گریه کردن در حال سخنرانی، توجه مخاطبان را به خود معطوف کرده و نورجی ها و دیگر افراد گروه های دینی را تحت تأثیر قرار داده است. از جلسات وعظ او فیلمبرداری می‌شود و این فیلم ها میان هوادارانش دست به دست می چرخد و تکثیر می شود. همچنین مجموعه سخنرانی های فتح الله گولن در قالب کاست و سی دی در مناطق مختلف توزیع می شود. این اقدام که هم پول و هم طرفداران او را افزایش داده است، با مخالفت سایر زعمای حرکت نورجی مواجه شده و اعتراض آنها را برانگیخته است. با این حال فتح الله گولن همچنان به این شیوه تشکیلاتی خود ادامه می دهد و موفق به ایجاد شبکه ای گسترده شده است. ماهیت جریان گولن درباره این جریان، دیدگاه‌های کلان مختلفی وجود دارد. به نحوی که برخی جریان گولن را جریان بومی می دانند که از بطن جامعه و اعتقادات مذهبی مردم ترکیه برخاسته است و برخی دیگر نیز آن را جریانی وارداتی تلقی می‌کنند که توسط امریکا و سایر کشورهای غربی مورد حمایت قرار گرفته است. باید توجه داشت که فتح الله گولن در ترکیه به شخصیت افسانه ای تبدیل شده که حضور، نفوذ و سایه وی و جماعتش در محیط و فضای کلیه اماکن سیاسی، نظامی و امنیتی ترکیه سایه افکنده و وابستگی این جماعت و التزام آن به احکام اسلامی و سیاست های آن بطور واضح و شفاف مشخص نیست. در واقع این جریان به رغم تعدد و تنوع حوزه های فعالیتش، همچنان ناشناخته و مبهم به نظر می رسد و بسیاری از صاحب نظران چه در داخل و چه خارج از ترکیه، نسبت به مقاصد و نیات دراز مدت این جریان اظهار بی اطلاعی می کنند. به نحوی که هیچ کس از میزان قدرت مالی و تعداد طرفداران این جریان اطلاع درستی ندارد و معلوم نیست نفوذ گولن در دستگاه های کلیدی دولتی تا چه حد است و در صورت احراز قدرت بیشتر، چه خط مشی را پیش خواهد گرفت.
جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان¬المسلمين را مي¬توان مهم¬ترين جنبش اسلامي در جهان عرب طي قرن گذشته محسوب كرد. جنبشي كه حسن البنا در 1928 مصر پديد آورد، ايدئولوژي آن اسلام و در اصول سياسي و اجتماعي خواهان بازگشت به حكومت اسلامي در قرن هاي اوليه است. اين جماعت در زمان تأسيس و شكل‌گيري به عنوان جنبشي اسلام‌گرا در مقابل جريان‌هاي سكولار جهان عرب ظهور كرد. اساس و مبناي شكل‌گيري آن مبارزه با الغاي خلافت و جلوگيري از گسترش الگوي لائيك در جهان اسلام بود. در واقع، در شرايطي كه خلافت اسلامي در قالب امپراتوري عثماني در مركزيت جهان اسلام مضمحل شده بود و جريان‌هاي سكولار و ملي‌گراي عربي و تركي در حال رشد و عرض اندام بودند، حسن البنا با طرح دعوت اسلامي، جنبش جديدي را پايه‌گذاري كرد كه احياي مجدد خلافت در رأس امور و برنامه‌هاي سياسي آن قرار داشت و به همين دليل به كانوني براي جلب مسلمانان در داخل و خارج مصر تبديل شد. در حقيقت جنبش اخوان المسلمين را اصولاً بايد زائيده اوضاع سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر مصر در پي رواج تفكر جدايي دين از سياست (سكولاريسم) در ميان روشنفكران و آهنگ احساسات ملي گرايانه براي اصلاح اين كشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 1919 مصر بر ضد انگليس دانست. اهداف بنيان گذاران اين جنبش- به ويژه حسن البناء- از يك سو بر ايجاد تحول در اعتقادات اسلامي مسلمانان و بالاخص مصريان از حالتي ايستا و بي تحرك به سمت پويايي و حاكميت تعاليم شريعت بر زندگي اجتماعي و سياسي مصر و از سوي ديگر بر يگانگي مسلمانان در برابر استعمارگران غرب كه كشورهاي اسلامي را مورد تجاوز قرار داده بودند، دور مي زد. حسن البناء رهبر جنبش تلاش‌هاي خود را در سه مرحله «تبليغ»، «جذب و سازماندهي» و «مرحله عملي» آغاز نمود. اصولي كه حسن البناء بر آن اعتقاد داشت عبارت بودند از:1 ـ «اجتناب از جدال‌هاي مذهبي و فرقه‌اي» (از زماني كه جماعت تقريب بين مذاهب اسلامي تأسيس شد حسن البناء و ايت‌الله قمي در تأسيس آن سهيم بودند همكاري ميان اخوان‌المسلمين و شيعيان برقرار شد كه در نهايت به ديدار نوّاب صفوي در سال 1954م. از مصر منجر گرديد. حسن البناء در مراسم حج 1948 با ايت‌الله كاشاني ديدار كرد و ميان آنها تفاهم برقرار گرديد و برخي از دانشجويان شيعه كه در مصر تحصيل مي‌كردند به جنبش اخوان‌المسلمين پيوستند)؛ 2 ـ «سياست گام به گام»: در نگاه وي جنبش قبل از آن‌كه به هدف غايي خويش برسد، بايد اين مراحل را (تبليغ، بيان و تفسير؛ عمل و نتيجه‌گيري) را گام به گام طي نمايد؛ 3 ـ «استفاده از نيروهاي مختلف براي تحقق اهداف»؛ 4 ـ «برپايي حكومت اسلامي»: اخوان‌المسلمين حكومت را براي خود نمي‌خواهد، بلكه حامي كساني مي‌باشد كه بتوانند مسؤوليت حكومت را بر عهده بگيرند و قوانين قرآن را اجرا نمايند و اگر چنين فردي پيدا نشد، تشكيل حكومت يكي از برنامه‌هاي اخوان‌المسلمين خواهد بود؛ 5 ـ «مقاومت در برابر تجاوزگران». جنگ جهاني دوم و پيامدهاي مصر، روند تصاعدي نفوذ اخوان المسلمين را در مصر گسترش داد، تشكيلات اخوان المسلمين سازمان يافته‌تر و مواضع سياسي و ايدئولوژيك آنها منسجم‌تر گرديد. بعد از جنگ سازمان از وضع آشفتة حزب وفد استفاده نمود و خود را به عنوان سازمان انقلابي و مخالف نظام موجود معرفي كرد و پايگاه‌هاي توده‌اي حزب وفد را به سرعت تصرف كرد. بر اثر دسيسه‌ها و برخي اقدامات خودسرانه كه بعضي از افراد در سازمان عليه دولت انجام مي‌دادند، دولت در سال 1948م با سيزده مورد اتهام به سازمان در مورد فعاليت‌هاي تروريستي، توطئه عليه سرنگوني نظام سلطنتي مصر، جمع‌آوري مهمّات و... سازمان را منحل اعلام نمود و حسن البناء در توطئه‌اي سازمان يافته در فوريه 1949م ترور گرديد. اخوان‌المسلمين با توجه به رسالت فراكشوري خود كه به ويژه در مقابله با جهت گيري رو به گسترش ملي‌گرايي سكولار خلاصه مي شد؛ در مصر محدود نماند و به كشورهاي مختلف جهان عرب سرايت كرد و به تدريج در ساير كشورهاي عربي شكل گرفته و گسترش پيدا كرد. در اين زمينه دو مرحله را مي‌توان مشخص كرد. مرحله اول، رشد فزاينده توجه و تمايل به دنياي اسلام و به ويژه معضلات سياسي آن و درگيري مستمر با اين مشكلات؛ مرحله‌اي كه قبل از سال 1937 آغاز شده بود. مرحله دوم تاسيس شعب گوناگون اخوان‌المسلمين در خارج از مصر بود، به نحوي كه اين جنبش در حال حاضر در بسياري از كشورها بويژه در خاورميانه و شمال آفريقا، شاخه هاي اين جنبش فعال مي باشد.
گروه طالبان

گروه طالبان

طالبان به عنوان يكي از پديده‌هاي تاريخ معاصر افغانستان، در پي رقابت قدرت‌هاي بزرگ و پس از اشغال افغانستان توسط شوروي، در سال 1373 حكومت را در افغانستان به دست گرفت و با آموزش و حمايت‌هاي بي‌دريغ كشورهاي منطقه نظير پاكستان و عربستان سعودي تا سال 1380 در قدرت باقي ماندند. پس از اشغال افغانستان توسط شوروي در 7 دي 1357، مبارزان افغان به مبارزه عليه اشغالگران شوروي پرداختند و سرانجام نيروهاي ارتش سرخ در بهمن 1367 خاك افغانستان را ترك كردند. با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ايالات متحده به قرارداد ژنو وفادار نماند و از مجاهدان افغاني به دليل رقابت و خصومت با شوروي حمايت كرد. بدين ترتيب افغانستان به ميدان رقابت قدرت‌هاي بزرگ در جنگ سرد تبديل شد. با پايان جنگ سرد و خروج شوروي از افغانستان و در پي تغييرات داخلي در پاكستان، اين كشور اقدام به تأسيس هزاران مدرسه ديني با گرايش سلفي ديوبندي كرد كه با حمايت كشورهاي عربي حوزه خليج فارس به ويژه عربستان همراه بود. نقش پاكستان در ايجاد، پرورش و حمايت از گروه افراطي طالبان كاملاً آشكار است. منافع ملي پاكستان در افغانستان نيز توسط گروه‌هاي دست‌نشانده پشتون كه در مناطق شمال غربي پاكستان و در مرز با افغانستان زندگي مي‌كنند، تأمين مي‌شود. زماني كه احزابي مثل حزب اسلامي حكمتيار ديگر نتوانستند خواسته‌ها و منافع پاكستان را تأمين كنند، گروه‌هايي از جنگجويان مناطق قبايلي پاكستان به رهبري بيت‌الله محسود در وزيرستان جنوبي متحد شدند و جنبش طالبان پاكستان را در دسامبر 2006 پايه‌گذاري كردند . به نظر مي‌رسد در تحليل شكل‌گيري طالبان بايد مؤلفه‌هايي مانند شكنندگي اجتماعي، سنت‌هاي پايدار و انعطاف‌ناپذير مذهبي، فقر فرهنگي و اقتصادي، تعصب قبيله‌اي و سلحشوري عشيره‌اي، سخت‌گيري اخلاقي، ساخت كشمكش‌پرور قومي، ملي و مذهبي و نيز دخالت بازيگران خارجي كه مقاصد، منافع‌، ديدگاه‌ها، اولويت‌ها و نگراني‌هاي نامتقارن، متفاوت و متعارض دارند، مورد توجه قرار گيرد. ايدئولوژي طالبان عقايد افراطي مذهبي دارند و به ديوبنديه كه به آموزه‌هاي وهابي نزديك مي‌باشد، وابسته‌اند. اين جنبش افراطي تاكنون توضيحات مشخص و واضحي درباره آرمان‌هاي خود نداده است؛ هر چند كه اعتقاد خود در تشكيل امارت اسلامي را به صورت آشكار اعلام مي كند. احمد رشيد در اين باره مي‌گويد: «شناخت پديده طالبان به دليل تعدد گروه‌هاي وابسته به آنها در مناطق قبايلي و آزاد پاكستان، ساختار سياسي، رهبري‌ و فرايند تصميم‌گيري، دشوار به نظر مي‌رسد. با اينكه در دين اسلام آيات و احاديث محكمي وجود دارد كه كشتن انساني بي‌گناه را به مثابه قتل همۀ انسان‌ها دانسته‌اند، اما حاميان و رهبران طالبانيسم ادعا مي‌كنند در راستاي اجراي دقيق قوانين و سنت اسلام و تشكيل خلافت و حكومت اسلامي به اين اقدامات دست مي‌زنند و پيروان خود را مقيد و ملزم به اطاعت از دستورهاي دين اسلام مي‌كنند». بنابراين مهم‌ترين اصل در انديشه سياسي گروه‌هاي بنيادگراي افراطي از جمله طالبان، احياي امارت اسلامي است. در حال حاضر، طالبان پاكستان كه به نوعي از اعقاب فكري جمعيت علماي هند به شمار مي‌رود، طرح احياي امارت اسلامي را در پاكستان دنبال مي‌كند. در تئوري خلافت و امارتِ مطلوب طالبان، مردم و احزاب جايگاهي ندارند. تعدادي از سران قبايل و نخبگان ديني با عنوان اهل حل و عقد گرد هم مي‌آيند و فردي را براي اين پست نامزد مي‌كنند؛ آن‌گاه تمام اختيارات كشور به شخص خليفه يا اميرالمؤمنين منتقل مي‌شود. مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربي يكي از شعارهاي اساسي تمام گروه‌هاي اسلامي است؛ اما آنچه بنيادگرايي افراطي از نوع طالبان را از ساير گروه‌هاي اسلامي جدا مي‌سازد، نفي مطلق مدنيت غربي است. گروه‌هاي اسلامي ديگر نظير اخواني‌ها نقادانه به تمدن غربي مي‌نگرند و ضمن رد جنبه‌هاي منفي، از جنبه‌هاي مثبت آن استقبال مي‌كنند؛ اما طالبان و مكتب‌هاي ديوبندي و وهابي با هر نوع دستاورد تمدن غربي مخالفت مي‌كنند. برخورد غيرنقادانه در پذيرش يا نفي ‌فرهنگ غربي، مشكلات بي‌شماري به همراه دارد. مخالفت تعصب‌آميز طالبان با تلويزيون، وسايل تصويربرداري، لباس فرنگي، سينما و امثال آن نشانۀ آشكار روحيه ستيزه‌جويي آنان با مظاهر تمدن غربي است. طالبان تلويزيون و سينما را ابزاري شيطاني مي‌داند. مولانا فضل‌الله، رهبر طالبان پاكستان، نيز تلويزيون را ابزار لهو و لعب كه مشروعيتي در دين ندارد، دانسته است. گروه اجراي مقررات اسلامي يا تنفيذ الشريعه كه بر دره سوات مسلط شده‌اند، تحصيل را براي دختران در اين منطقه ممنوع كرده‌اند. به دستور مولانا فضل‌الله، بيش از 170 مدرسه و ساختمان دولتي در اين منطقه تخريب شده‌اند. در اعلاميه‌اي كه در 2 بهمن 1387 در روزنامه محلي دي نيوز پاكستان منتشر شد، طالبان پاكستان به طور كامل حضور دختران را در مدارس منطقه دره سوات ممنوع اعلام كرد. به اين ترتيب، بيش از 400 مدرسه خصوصي دخترانه بسته شد. دست‌كم 10 مدرسه دخترانه كه پس از 26 دي 1387 هم‌زمان با اتمام ضرب‌العجل اعلام‌شدۀ طالبان فعال بودند، در شهر مينگورا منفجر شدند و بيش از 170 مدرسه و ساختمان‌ دولتي مورد حمله قرار گرفتند. از پيچيدگي‌هاي اساسي بينش طالبان، روح تعبدگرايي و قداست‌بخشي به دستاوردهاي كلامي و فقهي پيشينيان است. بنيادگرايي افراطي دوران صدر و ميانه اسلام را دوره طلايي و مصون از هر نوع خطا تلقي و درباره تفاسير و تأويل‌هاي ديني اين دوره اعتقادي جزم‌گرايانه دارد. اجتهاد و انبساط تازه در اين مكتب جايگاهي ندارد و مردم عموماً موظف به پيروي مقلدانه از كلمات و گفتار علماي سلف هستند. برداشت صرفاً تقليدگرايانه آنها از دين سبب بدبيني و حتي دشمني آنان با الگوهاي زندگي رايج در دنياي معاصر جهان اسلام شده است. تنها الگوي مطلوب نزد بنيادگرايان افراطي، الگوي زندگي جوامع روستايي قرون اوليه اسلامي است. رفتار خشك و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرش‌شان به نقش اجتماعي و تربيتي زن در جامعه، ريشه در همين روح سلفي‌گري آنها دارد كه با ضروريات زندگي كنوني كاملاً بيگانه است. هم‌چنين تفسير آنان از مفاهيمي مانند توحيد و شرك، كه اساس انديشه كلامي بنيادگرايي افراطي را تشكيل مي‌دهد، در مغايرت آشكار با تفاسير رايج آن مفاهيم نزد ساير مكاتب اسلامي است.
رژيم صهيونيستي

رژيم صهيونيستي

شاباك يا به صورت مخفف شين بت يا شين بث، سرويس ضد اطلاعات و امنيت داخلي اسراييل است. شين بت خلاصه كلمه ‹‹خدمت به امنيت›› است. ايسر هرئيل از زمان شكل‌گيري اين سازمان تا سال 1952م. رئيس آن بود. نامبرده بعدها به رياست موساد هم رسيد. اين سازمان مسئول جمع آوري اطلاعات درباره سازمانهاي اطلاعاتي خارجي مربوط به دول دوست و دشمن و فعاليتهاي آنها و تأمين امنيت مقامات و تأسيسات اسراييلي، تحقيق درباره خرابكاري عليه دشمنان داخلي و خارجي، از جمله خرابكاري و تروريسم در اسراييل و خارج است.
وهابیت

وهابیت

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. پیروان این مسلک را «وهابی» گویند.
اكراد

اكراد

قوم كرد نژادي با سابقه اند ، اما خاستگاه اين قوم دقيقا روشن نيست و صاحبنظران در باره ي منشاء و خاستگاه آنان اختلاف جدي دارند . در مورد نژاد آنان نيز بحث و گفتگو وجود دارد ، عده اي نژاد آنان را توراني و سامي مي خوانند ، گروهي آنان را از نژاد آريايي و ايراني اصيل مي دانند . شماري از عوامل سياسي و تاريخي اين قوم را متفرقه و پراكنده ساخته كه هم اكنون در چند كشور كه مهمترين آن ايران ، تركيه و عراق است زندگي مي كنند .
شیعیان علوی

شیعیان علوی

علویان از اقلیت های مهم و موثر در جامعه ترکیه محسوب می شوند که حدود 20 درصد از جمعیت 78 میلیونی ترکیه را تشکیل می دهند. آنها در دوره امپراتوری عثمانی مورد سوظن شدید بودند و امنیت هویتشان به خطر افتاد و آسیب جدی دیدند اما دوره جمهوریت و آتاتورک را که حاکمیت بر مبنای سکولاریسم شکل گرفت؛ فرصتی برای بازنمایی هویتی یافته و با همراهی با حاکمیت از فضای تنش خارج شدند. هر چند که این اقلیت هیچ وقت نتوانست با هویت مکتبی خویش سهم سیاسی و فرهنگی در ترکیه کسب نماید. هویت سیاسی آنها بر مبنای مقتضات زمان، مکان و عوامل موثر بر آن، جلوه های متفاوتی داشته و از ملی گرایی تا چپگرایی سیالیت یافته است تا اینکه در یک دهه اخیر به شدت در تکاپوی هویت طلبی سیاسی خود هستند
New node

New node

انقلاب بحرین

انقلاب بحرین

تاریخ بحرین در چند دهه گذشته همواره مواجه با اعتراضات مداوم مردم علیه رفتار تبعیض آمیز و تمامیت خواه رژیم سلطنتی آل خلیفه بوده است؛ به نحوی که این کشور کمتر روی آرامش و ثبات سیاسی به خود دیده است. انقلاب 14 فوریه 2011 میلادی مردم بحرین هر چند سه روز پس از سقوط حسنی مبارک در مصر و همراه با موج خیزش‌های مسلمانان علیه رژیم‌های دیکتاتوری آغاز شد اما با نگاهی دقیق‌تر ریشه های این انقلاب مردمی را حداقل باید از دهه 1970 میلادی و نوع رفتار خاندان حاکم بر این کشور با مردم مورد مطالعه قرار داد.
New node

New node

روز جهانی قدس

روز جهانی قدس

undefined
تحولات ترکیه

تحولات ترکیه

undefined
آزادسازی موصل

آزادسازی موصل

آزادسازی موصل یا نبرد بازپس گیری موصل از اشغال گروه تروریستی داعش، عملیات نظامی منظم و کلاسیکی است که از روز دوشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۱۶ به فرمان حیدر العبادی نخست وزیر عراق برای پس گرفتن موصل از سیطره داعش آغاز شد. موصل مرکز استان نینوا و دومین شهر بزرگ عراق در تابستان ۲۰۱۴ به اشغال گروه داعش درآمد و از آن زمان ابوبکر بغدادی، خلافت خودخوانده خود را در این هشر استقرار نمود. عملیات آزادسازی موصل از نوع جنگ‌های شهری منظم به شمار می‌رود.
آزادسازی حلب

آزادسازی حلب

پس از آن که دیدبان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن؛ اوایل هفته جاری اعلام کرد که 60 درصد از مناطق شرقی حلب توسط ارتش سوریه از اشغال گروه‌های تروریستی آزاد شده است، حال منابع خبری امروز اعلام کرده‌اند؛ با پیشروی سریع و برق‌ آسای ارتش سوریه طی چند روز گذشته، مناطق تحت کنترل دولت سوریه در شرق حلب، به میزان 80 درصد رسیده است.
New node

New node

نقض حقوق بشر در یمن

نقض حقوق بشر در یمن

پرونده ای در مورد نقض حقوق بشر در یمن
alwaght.net
مصاحبه
در میزگرد کارشناسی الوقت با حضور «فواد ایزدی» و «ابراهیم متقی» بررسی شد؛

جامعه‌شناسی «وحشت همگانی» در آمریکا

چهارشنبه 26 مرداد 1401
جامعه‌شناسی «وحشت همگانی» در آمریکا
شکافهای سیاسی و اجتماعی در آمریکا در سالهای اخیر چنان عمیق شده است که مردم روز به روز سلاحهای بیشتری را در خانه‌هایشان انبار می‌کنند و ترس و وحشت چنان فراگیر شده است که مقامات امنیتی این کشور به صراحت نسبت به وقوع جنگ داخلی در آینده نزدیک هشدار می‌دهند، اقدامی که همزمان با افول قدرت جهانی آمریکا در برابر رقبایش می‌تواند به فروپاشی این امپراطوری منجر شود.

 

الوقت- در شرایطی که هشدارهای مقامات و اندیشمندان آمریکایی در مورد آینده ناخوشایند نزاع‌ها و بحران‌های زیرپوستی در لایه‌های مختلف جامعه، در سالهای اخیر روندی فزاینده به خود گرفته است در این میان، اعلام  نتایج نظرسنجی‌هایی که می‌گوید نیمی از مردم آمریکا معتقدند که کشورشان به سمت جنگ داخلی پیش می‌رود و حاضرند برای مقابله با دولت خود دست به سلاح ببرند، موضوعی که انتظارات از فروپاشی داخلی امپراتوری ایالات متحده را قوی‌تر از گذشته کرده است.

در این عرصه نمی‌توان به سادگی از کنار پدیده نوظهور ترامپیسم به سادگی عبور کرد که به شکاف‌های قومیتی و نژادی بیش از پیش دامن زده است. از طرفی، دموکراتها در ماههای اخیر تلاش می‌کنند تا با بررسی پرونده‌های دونالد ترامپ و احتمال دست داشتن او در حوادث حمله به ساختمان کنگره، او را برای همیشه از دایره قدرت سیاسی کنار بزنند، اما خوی و خصلتی که ترامپ دارد می‌تواند به تشدید خشونتها در این کشور دامن بزند. بنابر آمار تازه اداره امنیت حمل و نقل آمریکا، در کشوری که هر سال بر میزان خشونت‌های مرگبارش به دلیل آزادی حمل اسلحه افزوده می‌شود، میزان کشف و ضبط سلاحهای گرم به رقم بی‌سابقه‌ای طی دو دهه گذشته رسیده است. وزارت دفاع آمریکا از اکنون در هراس از وقوع هرج و مرج نابود کننده در داخل ارتش این کشور پس از انتخابات سال ۲۰۲۴ قرار دارد. با این وجود وضعیت سیاسی و اجتماعی آمریکا به مرحله‌ای رسیده است که مقامات این کشور به شدت از آینده هراس دارند و وقوع کودتا و جنگ داخلی عناوینی است که آمریکاییها گفته‌اند منتظرش هستند.  

برای بررسی تحولات داخلی آمریکا «الوقت» با دکتر فواد ایزدی، کارسناس مسائل آمریکا و دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران و کارشناس مسائل بین‌الملل میزگرد و جلسه هم‌اندیشی برگزار کرده است تا به سوالاتی در این زمینه پاسخ دهد.

 

الوقت: تحولات داخلی آمریکا به سمت و سویی پیش می‌رود که که در ماه‌های اخیر اخبار و گزارشهای زیادی نسبت به وقوع احتمال جنگ داخلی در رسانه‌های آمرکایی منتشر شده است. چه چیزی سبب شده تا مردم آمریکا سناریو جنگ داخلی را پررنگ‌تر ببینند و اساساً وقتی از جنگ داخلی صحبت می‌شود منظور چیست آیا چیزی شبیه آنچه در جریان جنگ‌های انفصال در قرن نوزدهم روی داد اتفاق خواهد افتاد؟

ایزدی: بحث جنگ داخلی در آمریکا هم می‌تواند واقعیت داشته باشد و هم ممکن است اشتباه باشد. مسئله جنگ داخلی در آمریکا در گذشته هم مطرح شده بود ولی در عمل چنین اتفاقی رخ نداد. اگر منظور از جنگ داخلی این باشد که یک ایالتی بخواهد از قلمرو اصلی آمریکا جدا شود مثل کالیفرنیا یا تگزاس و این مسئله به جنگ داخلی منجر شود یعنی همان واقعه‌ای که در قرن نوزدهم رخ داد، اما این اتفاق هیچ وقت رخ نخواهد داد. زیرا با اینکه جریانهای جدایی‌طلب در آمریکا همیشه حضور داشته‌اند اما خیلی جریانهای تاثیرگذاری نیستند و در قانون اساسی آمریکا هم پیش بینی نشده است که ایالت‌ها بتوانند جدا شوند. یعنی برای جدایی باید با دولت مرکزی مبارزه کنند که در جنگهای داخلی 1860 تا 1864 این اتفاق رخ داد و طی آن نزدیک به 700 هزار نفر کشته شدند و با این حال ایالت‌های جدایی‌طلب نتوانستند از دولت مرکزی جدا شوند. برای وقوع جنگ داخلی با این معیارها، شواهدی وجود ندارد که در حال حاضر بگوییم جنگ داخلی در حال رخ دادن است.

اما اگر جنگ داخلی را اینگونه در نظر بگیریم که در داخل آمریکا نارضایتی عمومی گسترده‌ای وجود دارد و مردم مسلح هستند و یک درصدی از مردم ممکن است از این سلاحها برای نشان دادن نارضایتی خودشان استفاده کنند، این موضوع در داخل آمریکا وجود دارد و در حال حاضر هم چنین حوادثی اتفاق می‌افتد. همچنانکه هوادارن دونالد ترامپ در واکنش به نتایج انتخابات به ساختمان کنگره حمله کردند و در روزهای اخیر هم در ایالت اوهایو فردی خشمگین به ساختمان اف بی ای حمله کرد و کشته شد. الان بر اساس آخرین نظرسنجی‌های انجام شده حدود 12 درصد مردم معتقدند که وضعیت در آمریکا اصلا خوب نیست و این درصد جمعیت اعتقاد دارند که حتی در انتخابات 2020 تقلب صورت گرفته است و دونالد ترامپ باید رئیس جمهور می‌شد. همچنین 68 درصد جمهوریخواهان اعتقاد دارند که در انتخابات قبلی تقلب شده است و 28 درصد دیگر هم که مستقل هستند آنها نیز می‌گویند تقلب شده است. این 12 درصد که حدود 20 میلیون نفر از جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند از وضعیت کنونی این کشور خیلی ناراضی هستند و گفته‌اند که استفاده از سلاح برای تغییر دادن وضعیت کنونی کشور قابل توجیه است و این نشان می‌دهد که اگر یک درصد از این جمعیت 20 میلیون نفری هم اگر بخواهند واقعا از سلاح برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند، وضعیت داخلی آمریکا بهم می‌ریزد.

 

در شورش‌های اجتماعی که در کشورها اتفاق می‌افتد، لازم نیست که اکثریت جامعه از وضعیت داخلی ناراضی باشند و اقدام به شورش بکنند و برای ایجاد شورش، تنها به یک اقلیت نیاز است که تا روند اعتراضات را به پیش ببرند و بتوانند به اهدافشان برسند. اگر منظور از جنگ داخلی درگیری مسلحانه است باید گفت که هر چقدر انسداد سیاسی و درگیری‌های سیاسی در آمریکا افزایش پیدا می‌کند میزان نارضایتی‌ها نیز به همان اندازه افزایش خواهد یافت. در کشوری که 320 میلیون نفر جمعیت دارد حدود 400 میلیون اسلحه ثبت شده در دست مردم وجود دارد و در کشور پرتنشی مثل آمریکا، این احتمال وجود دارد که خشونتها زیاد شود.

پس از حمله به دفتر اف بی ای در اوهایو، مقامات اف بی آی نسبت به هر گونه حمله احتمالی به دفاتر این اداره در سراسر آمریکا هشدار داد تا سطح حفاظتی را افزایش دهند. هنوز سطح تنشهای سیاسی در آمریکا به حدی جدی نیست و بررسی پرونده‌های ترامپ فعلا به مرحله‌ باریکی نرسیده است و در حال حاضر همه پرونده‌های او در دست بررسی است. اقدامی که در کنگره در جریان است تلاش می‌کند این مسئله را اثبات کند اینکه ترامپ در حوادث و فتنه 2020 و حمله به ساختمان کنگره چقدر نقش داشته است. از این جهت، این پرونده‌ها تاکنون به نتیجه قطعی نرسیده است و اگر دموکرات‌ها بخواهند به لحاظ قانونی مانع ورود ترامپ به انتخابات ریاست جمهوری در سال 2024 شوند و او را از قدرت سیاسی کنار بزنند، مشکلات و شکافهای اجتماعی در داخل آمریکا بیشتر هم خواهد شد.

 

الوقت: به نظرتان زمینه و بسترهایی که سبب افزایش نگرانی‌ها نسبت به برور جنگ داخلی در این کشور شده است، چه چیزهایی هستند؟ حوادث حمله به ساختمان کنگره در 6 ژانویه 2021، چقدر در افزایش این نگرانی‌های امنیتی تاثیر داشته است؟

متقی: واقعیت این است که آمریکا هیچ وقت از انسجام اجتماعی و به گفته امیل دورکیم، نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل این کشور هیچ وقت از انسجام ارگانیک برخوردار نبوده است. علت این مسئله را در تنوع نژادی، قومیتی، مذهبی، فرهنگی و موج گسترده مهاجران باید جستجو کرد. بنابراین، هیچ گاه آمریکا به عنوان سرزمینی که دارای شکل‌بندی‌های تاریخی باشد مطرح نمی‌شود. هنر آمریکایی‌ها این است که هویت آمریکایی را بدون توجه به تاریخ آمریکایی می‌خواهند شکل بدهند، ولی واقعیت این است که آمریکا از سال 1991 میلادی به بعد در یک فضای گسست قرار گرفت، برای اینکه تا 1991 یک تهدیدی به نام اتحاد شوروی و کمونیست وجود داشت و این تهدید سبب می‌شد تا در داخل آمریکا انسجام و هممگرایی به وجود آید و لذا جامعه خود را با زبان انگلیسی و با فرهنگ آمریکایی و با ساختار قدرت مطابقت می‌داد. اما با فروپاشی شوروی و به قول دونالد ریگان، رئیس جمهور سابق آمریکا امپراتوری شیطانی، یعنی اتحاد شوروی دیگر کارکرد خود را از دست داده بود و این امپراتوری شیطانی که ریگان ساخته بود دیگر نمی‌توانست عامل همبستگی اجتماعی در آمریکا باشد. بنابراین پس از فروپاشی شوروی سابق، دو موج در آمریکا ایجاد شد: یک موج جهان گرایانه که بحث آن پایان عصر ایدئولوژی و پایان تاریخ بود که مبتنی بر پیروزی همه جانبه آمریکا و نظام لیبرال دموکراسی در جهان بود. موج دوم، گسست در آمریکا بود و دو نفر از تحلیلگران این موج را در آمریکا توضیح داده‌اند. مانوئل کاستلز، نویسنده آمریکایی در کتاب «قدرت و هویت» چالشهای اجتماعی، فرهنگی و هویتی آمریکا را تبیین کرده است و نشان می‌دهد که چگونه نیروی گریز از مرکز به وجود می‌آید. حتی کاسترز می‌گفت که شبه نظامیان آمریکایی نیروی ضد فدرالیست و ضد ساختارگرا هستند و به همین دلیل در سال 1994 ساختمان فدرال آمریکا در ایالت کانزاس بمب‌گذاری شد و کسانی که این کار را کردند استدلالشان این بود که آمریکا به جامعه آمریکایی توجهی ندارد و تنها دنبال این است که پلیس جهان باشد. این موج در حال حاضر وجود دارد و هر گاه اجلاس گروه کشورهای صنعتی در آمریکا برگزار می‌شود عموما موجهای اعتراضی هم شکل می‌گیرد و نمونه بارز آنرا می‌توان در اجلاس سیاتل مرکز ایالت کالیفرنیا به خوبی مشساهده کرد، یعنی جایی که گروههای حاشیه در آن حضور دارند و درصدد کنترل قدرت هستند.

بحثهای دیگری هم وجود دارد که نشان می‌دهد جامعه آمریکایی به لحاظ هنجاری هم دارای گسست شده است و به این منظور برای دولت اقتدار جدی قائل نیستند و احساس می‌کنند که دولت آمریکا در اختیار عده‌ محدودی قرار دارد و این مفاهیم در رابطه با دولت عمیق و تشکیلات و نهادها نوشته می‌شود و تمام اینها در اصل نقد دموکراسی آمریکایی است. باید دید که در این فضا نیروهای اجتماعی در چه شرایطی قرار دارند. درحالی که مردم آمریکا مشکل کار دارند، تورم افزایش قابل توجهی پیدا کرده و احساس می‌کنند که آن فضای آرمانی که در ذهنشان بود حاصل نخواهد شد سرخورده می‌شوند و به همین دلیل جامعه آمریکا امروز جامعه‌ای دارای گسست است. وقتی جامعه‌ای گسسته شد و همبستگی هنجاری، ارتباطی و ساختاری با حکومت نداشت، در این شرایط در فضای بحران قرار می‌گیرد.

یکی از قالب‌های بحران در جوامع، بحران مشروعیت است و بحران مشروعیتی که در آمریکا وجود دارد ناشی از بحران توزیع است و مشکلات اقتصادی این کشور و گرانی‌هایی که ایجاد شده است یک تاثیر قابل توجهی در فضای ادراکی آمریکاییها بر جای گذاشته است و اکنون اکنون جامعه گسسته‎ای را شاهد هستیم. این بحث هم وجود دارد جامعه‌ای که در وضعیت شکافهای زبانی، نژادی، فرهنگی و اقتصادی باشد طبعا ممکن است درگیر جنگ داخلی شود. اما امروز شکاف‌هایی که در آمریکا وجود دارد می‌توان گفت که این شکافها متقاطع هستند یعنی این جامعه با این شکافها روبروست ولی درآمد 5000 دلاری و بیمه اجتماعی هم وجود دارد، اینها شکافها را ترمیم می‌کنند. جنگ داخلی در کشور زمانی شکل می‌گیرد که شکاف‌ها اولاً گسترش پیدا کنند و جامعه در وضعیت انفعالی قرار بگیرد و نکته دیگر اینکه شکاف‌های متقاطع به شکاف‌های متراکم تبدیل شوند و در این وضعیت، بحران می‌تواند به نوعی ستیز و نبرد مسلحانه سازمان یافته باشد.

الوقت: درباره شبه‌نظامیان و گروههای حاشیه‌ای که در داخل آمریکا وجود دارد و در حال حاضر زیادتر هم شده است، آیا این شبه نظامیان می‌توانند به نقطه پرتاب آمریکا به سمت به خشونت کشیده شدن تعارضات اجتماعی باشد و حتی آن چیزی که جامعه آمریکا از جنگ داخلی تلقی می‌کند؟ این شبه نظامیان از لحاظ ایدئولوژیکی و مشی سازمانی چه ماهیتی دارند؟ شما نقش این گروه‌ها را چقدر در برور جنگ داخلی موثر می‌دانید؟

ایزدی: گروههای شبه‌نظامی قبل از تاسیس کشور آمریکا هم وجود داشتند و حتی در قانون اساسی این کشور هم این گروهها مطرح شده است و متمم دوم قانون اساسی مرجع نهادهای طرفدار حمل سلاح است و لابی سلاح در آمریکا بر اساس همین متمم قانونی معتقدند که حمل اسلحه در آمریکا مبنای قانونی دارد. در این متمم درباره گروههای شبه‌نظامی هم صحبت شده و تاکید دارد که این گروهها باید مسلح هم باشند و این مسئله موضوع جدیدی نیست. اما با اتفاقاتی که در سالهای اخیر اتفاق افتاده، میزان نارضایتی گسترده شده است و این افراد ناراضی هم در داخل این گروههای شبه نظامی قرار دارند و تفاوتشان این است که سازماندهی دارند و تمرین نظامی می‌کنند و توانمندی‌هایی دارند و همینطور که به سمت درگیریها و خشونتها پیش می‌رویم، این خشونتها هم افزایش می‌یابد و نیروهایی که در گروههای شبه نظامی حضور دارند یا به صورت شخصی و یا به صورت سازماندهی شده ممکن است درگیر شوند. این نابسامانی و درگیری هم خیلی افق مثبتی برایش وجود ندارد، چون مشکلاتی که در آمریکا وجود دارد یک شب به وجود نیامده و یک روندی طی شده تا آمریکا به این مرحله فعلی رسیده است.

یکی از دلایل اصلی که گفته می‌شود چرا وضعیت آمریکای امروز با چند دهه پیش متفاوت است، شکست پروژه جهانی سازی است. بعد از فروپاشی شوروی، آمریکاییها احساس کردند رقیب اصلی‌شان از صحنه بین‌المللی کنار رفته و هژمونی را که قبل از فروپاشی شوروی در بخش‌هایی از دنیا ایجاد کرده بودند احساس می‌کردند که با فروپاشی شوروی می‌توانند این هژمونی در همه جای دنیا برقرار کنند چون هیچ رقیبی وجود نداشت و بحثهای فرانسیس فوکویاما، نویسنده و متفکر آمریکایی با عنوان پایان تاریخ هم به این مفاهیم مربوط می‌شود. یکی از ابزارهای ایجاد هژمونی برای آمریکا نفوذ اقتصادی در جاهای مختلف دنیا بود تا سیستم سرمایه‌داری را در جهان گسترش بدهند و با این ذهنیت که شرکت‌های چند ملیتی و حضور نهادهای آمریکایی در مناطق مختلف ضمن اینکه نفوذ اقتصادی ایجاد می‌کنند به تدریج نفوذ سیاسی هم ایجاد خواهند کرد. زیرا این‌ها صاحبان سرمایه هستند و اگر در کشورهایی که سبک دموکراسی آنها شبیه سیاست آمریکا است، سیاستمداران از سرمایه‌دار پول می‌گیرند و سیاستمداری که پول بیشتری جذب کرده می‌تواند در انتخابات پیروز شود. در آمریکا هم روند همین گونه است و نامزدی که بیشترین سرمایه را جذب کرده باشد احتمال پیروزی آن 94 درصد است و کسی که پول کمتری جذب کند شانس آن 6 درصد است.

ذهنیت آمریکایی‌ها این بود که این شرکتهای چند ملیتی زمانی که در جاهای دیگر مستقر شدند همان سبک دموکراسی آمریکایی را در کشورهای دیگر ایجاد می‌کنند و سیاستمداران آن کشورها را وامدار آمریکا می‌کنند و هم در حوزه اقتصادی سلطه آمریکایی ایجاد می‌شود و هم در حوزه سیاسی. سپس سلطه اقتصادی و سیاسی به سلطه فرهنگی تبدیل می‌شود و هژمونی جهانی و به قول جورج بوش پدر، رئیس جمهور سابق آمریکا شکل می‌گیرد. این تفکر آمریکا بعد از فروپاشی شوروی بود اما آن چیزی که در عمل اتفاق افتاد این بود که آمریکا اولین قربانی این پروژه آمریکایی شد. این شرکت‌های چندملیتی چون هدف اصلی‌شان سودآوری بود در کشورهای مختلف که محدودیتی در این زمینه وجود نداشت و شوروی هم که مزاحمت‌هایی ایجاد می‌کرد دیگر وجود نداشت دنبال سراغ کارگران ارزان رفتند و پس از آن در جاهایی که کارگر ارزان پیدا کردند کارخانه‌هایشان را در داخل آمریکا تعطیل می‌کردند و به کشورهای دیگری مانند ویتنام، بنگلادش و یا جاهای دیگر منتقل می‌کردند و این اتفاقاتی که اکنون می‌بینیم که یک موج نارضایتی گسترده وجود دارد، در ذیل این پروژه جهانی سازی ایجاد شده است. لذا، افرادی که کارکنان و کارگران این کارخانه‌ها بودند یا بیکار شدند و یا اگر کاری پیدا کرده بودند به سمت صنایع خدماتی رفتند که حقوقش کمتر بود.

اگر آمارهای رشد حقوق مردم آمریکا را نگاه کنیم معمولا منفی است و این فشارهای اقتصادی منجر به این شد که فردی به نام دونالد ترامپ رئیس جمهور شود و عده‌ای با شعار ملی گرایی اقفتصادی اینگونه وانمود کردند که این مشکلات مردم توسط سیاستمداران ایجاد شده است و سیاستمداران وابسته به شرکتهای بزرگ فاسد هستند و یکی از شعارهای ترامپ این بود که می‌گفت باتلاق فساد را در واشنگتن می‌خواهم خشک کنم هر چند در این زمینه موفقیتی نداشت اما با این شعار روی کار آمد. ترامپ می‌گفت من ثروتمند هستم و مثل سایر سیاستمداران دنبال پول سرمایه‌دارن نیستم و می‌توانم مشکل فساد را حل کنم و یکی از دلایلی هم که سال 2016 سبب پیروزی ترامپ شد و الان هم در بدنه جامعه آمریکا محبوبیتی دارد به این خاطر است سخنانی که می‌گوید در بین بخشی از مردم خریدار دارد و احساس می‌کند با این اظهارات می‌تواند افکار عمومی را با خود همراه کند و در انتخابات آتی پیروز شود.

 

الوقت: یعنی تلقی شما از گروه‌های حاشیه‌ای این است که سیستم سیاسی و اقتصادی آمریکا باعث تشکیل این گروه‌ها شده است؟

ایزدی: نظر من فراتر از گروههای حاشیه‌ای است و این گروهها همیشه وجود داشته‌اند و از آنجا که آنها بیشتر فعال می‌شوند در عموم جامعه آمریکا نارضایتی شکل می‌گیرد. نظرسنجی‌های مختلف نشان می‌دهد که نگاه مثبت به آینده آمریکا بین 10 تا 15 درصد است و بیشتر مردم آینده تاریکی را برای کشورشان متصور هستند چون وضعیت فعلی و گذشته را مقایسه می‌کنند و نتیجه آن افزایش نارضایتی است. یکی از دلایلی که آمریکا به این وضعیت فعلی دچار شد این بود که آن چاله‌ای را که می‌خواست برای کشورهای دیگر حفر کند و سلطه خود را افزایش دهد، سیستمی که این چاله را طراحی می‌کرد منجر به این شد که خود آمریکا اولین کشوری باشد که در این چاله بیفتند. از این جهت اصلاح این ساختار دیگر درست شدنی نیست.

 

الوقت: در حوادث سال 2020 شاهد بودیم که گویا نقش این گروه‌های شبه نظامی خارج از قضیه انتخاباتی است و از دل یک سری تعارضات اجتماعی ریشه‌ای و حل نشده بیرون می‌آیند. آیا این گروه‌های شبه نظامی پتانسیل این را دارند که در شرایط بحرانی جامعه را به سمت جنگ داخلی پیش ببرند؟

ایزدی: آمریکا را آنگونه که هست باید دید. مشکلات ریشه‌ای در آمریکا وجود دارد که فراتر از گروههای شبه نظامی است و اگر این گروهها می‌توانستند جنگ داخلی انجام دهند تاکنون دهها جنگ در این کشور رخ داده بود. شبه نظامیان بخشی از مردم هستند که در استفاده از سلاح تمرین و سازماندهی و نظم هم دارند و زمانی که چالشها در آمریکا گسترده‌تر می‌شود در این زمان افرادی که تمرین نظامی و سازماندهی داشته باشند قاعدتا نقش تاثیرگذارتری در این درگیریها خواهند داشت.

 

الوقت: در سالهای اخیر قدرت آمریکا در ابعاد اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی در مقابل رقبایی مثل روسیه و چین کاهش یافته است و به همین دلیل بسیاری از کارشناسان در داخل و خارج از آمریکا هم به این موضوع اشاره کرده‌اند و از افول قدرت و هژمونی جهانی آمریکا سخن می‌گویند. حتی ترامپ هم همیشه از افول قدرت آمریکا سخن می‌گوید، این ضعف آمریکا تا چه حد در شکل‌گیری و تشدید تعارضات اجتماعی آمریکا تاثیرگذار بوده است.   

متقی: واقعیت این است که آمریکا الان از یکسو قویترین قدرت دنیا است و از طرف دیگر، این کشور در حال افول است. این افول مثل خسران و زیانی است که انسانها دچار آن می‌شوند، یعنی ساختار را دارد اما از دورن ضعیف می‌شود و قدرت نسبی آن کاهش می‌باید و اراده برای نقش‌یابی آن در محیط منطقه‌ای کمتر می‌شود و تحرک عملیاتی آن به نتیجه نمی‌رسد و هزینه‌های امنیت سازی آن هم خیلی افزایش پیدا می‌کند. اسماعیل حسین زاده، نویسنده ایرانی ساکن آمریکا اخیرا کتابی تحت عنوان «جامعه‌شناسی نظامی‌گری» نوشته است و در این کتاب اعتقاد دارد که هزینه‌های ساختار نظامی آمریکا خیلی ساختگی است و خیلی از خریدهایی که نظامیان آمریکا سفارش می‌دهند، خریدهای واقعی سازمان نیستند و فسق و فجور است و می‌خواهند رانت به وجود بیاورند. یعنی کالاهایی را سفارش می‌دهند که برای لجستیک آمریکایی است و قیمت خریدشان چند برابر قیمت واقعی است.

نکته‌ای که وجود دارد در حال حاضر ساخت داخلی آمریکا آرام آرام افول پیدا می‌کند. نشانه‌های این افول در کتاب گراهام آلیسون تحت عنوان «جنگ محتوم» یعنی تله توسیدید مظرح شده است و در این کتاب نشان می‌دهد که چینی‌ها چگونه توانسته‌اند قدرتشان را افزایش دهند. یعنی ساخت داخلی آمریکا پرهیاهو و پرهیچان ولی توخالی است و کشوری که در این وضعیت قرار داشته باشد آینده‌اش مبهم است.

گراهام آلیسون می‌گوید که جنگ بین چین و آمریکا اجتناب ناپذذیر است و به همین دلیل است که پس از سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان، این زمینه به وجود آمد که آمریکایی‌ها انعطاف بیشتری از خود نشان دهند و از خود ژست تهاجمی نشان ندادند. آمریکا در مقابل روسیه در ماجرای بحران اوکراین، سیاست تهاجمی به خود گرفت و سعی کرد تا کشورهای فنلاند و سوئد را وارد سازمان ناتو کند ولی در رابطه با چین موضوع دو دولت را از دستور کار خارج کردند و بحث‌شان این است که حل اختلافات سرزمینی مربوط به خود کشورها است. این مسئله نشان می‌دهد آمریکایی‌ها اراده لازم را برای نقش‌یابی در سیاست جهانی ندارند. باراک اوباما، رئیس جمهور سابق آمریکا بارها گفت که بشار اسد، رئیس جمهور سوریه باید از قدرت کناره‌گیری کند ولی بشار اسد در قدرت باقی ماند و نشان می‌دهد وقتی قدرت بزرگ نمی‌تواند سیاست‌های منطقه‌ای خود را اداره کند با چالش روبرو می‌شود. نکته بعدی که باید به آن توجه داشت مسئله مربوط به بالا بودن هزینه‌های امنیت برای آمریکا است.

هزینه‌های امنیت سازی که ایران در منطقه به وجود آورده است حدود 200 میلیون دلار هزینه داشته است و سردار قاسم سلیمانی با کمک نیروهای مقاومت امنیت ایران را ارزان تامین کرد، درحالی که امنیت سازی پوشالی برای آمریکا، عربستان سعودی و امارات با قیمت‌های بسیار بالا حاصل می‌شود. نمونه امنیت سازی آمریکا را می‌توان در افغانستان مشاهده کرد که به مدت بیست سال در این کشور حضور داشتند و هزینه‌های زیادی کردند و در نهایت هم نتوانستند عقب‌نشینی درستی انجام دهند. در حوزه نظامی بحثی هست که ماهیت تاکتیکی دارد، یعنی اینکه آمریکایی‌ها فکر می‌کردند که فرار همان عقب‌نشینی است ولی اینطور نیست به لحاظ نظامی عقب‌نشینی یک تاکتیک است و به برنامه‌ریزی و سازماندهی نیاز دارد و قابلیت تحرک جابجایی نیروها را باید داشته باشد. فرار وضعیتی است که طی آن یک کشور سازمانش را از دست می‌دهد و خروج آمریکا از افغانستان به فرار شباهت داشت و این مسئله اقتدار آمریکایی را از بین می‌برد. آمریکایی‌ها امروزه این ویژگی را دارند که اگر اقدام متقابل محاسبه شده دقیق و موثر انجام دهند در این صورت، در وضعیت انعطاف‌پذیری قرار می گیرند و اگر در وضعیت کنش انعطاف‌پذیر سازش قرار بگیرید انها تهاجمی‌تر می‌شود.

اینکه چرا آمریکا از برجام خارج شد، به خاطر این بود که مقاماتی دولت ایران از سیاست مماشات در مقابل واشنگتن استفاده کردند. بنابراین، هر چقدر الگوی رفتاری مبتنی بر مماشات باشد طرف مقابل تهاجمی‌تر می‌شود. آمریکا اکنون در وضعیتی قرار ندارد که یک طراحی راهبردی انجام دهد و دوم، اینکه طراحی راهبردی آن ارزان و مقرون به صرفه باشد و سوم، طراحی راهبردی آن به نتیجه عملیات برسد و لذا کاری که به نتیجه نرسد، هزینه کردن فایده‌ای ندارد. آمریکا الان گرفتار اقتصاد بزرگ و نیروهای نظامی گسترده خود است. خدمات دادن و سازماندهی کردن به 2.8 میلیون نیروی نظامی آمریکا هزینه‌های گزافی دارد و برای اینکه بخواهد آنها را اداره کند باید جنگ ایجاد کند تا بتواند به موفقیت برسد و بنابراین، افول آمریکا اعتبار و مشروعیتش را کاهش می‌دهد. اگر مشروعیت و اعتبار این کشور کاهش یابد، فضای اجتماعی گریز از مرکز می‌شود و لذا این فضایی که جامعه در آمریکا دچار آن می‌شود یک جامعه گسسته‌ای است، زیرا دولت آن گسسته است. 

 

الوقت: یکی از موضوعاتی که درباره بحران مشروعیت در آمریکا وجود دارد اننقادات فزاینده به سیستم دو حزبی است. اخیراً هم حزبی به نام «Forward» (فروارد به معنی «به پیش») تاسیس شده است که موسسین آن از جداشدگان از هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات هستند و با انتقاد از نظام دو حزبی وعده ایجاد تغییرات بنیادین، مانند تغییر در سیستم انتخابات را داده‌اند و گفته‌اند که اگر این سیستم تغییر نکند آمریکا سیصدمین سالگرد استقلال‌اش را نخواهد دید. از نظر شما سیستم دو حزبی چقدر در نگاه بدبینانه جامعه آمریکا به آینده نقش داشته است؟

ایزدی: دیکتاتوری دو حزبی به نظر اصطلاح بهتری برای آمریکا است. حدود 15 حزب فعال در آمریکا وجود دارد و حزب جدید هم که تاسیس شده است رئیس آن آندرو یانگ، دموکرات است و یکی از نامزدهای این حزب در انتخبات 2020 بود و دموکرات‌ها اعتراض کرده‌اند که این افراد در عمل نمی‌توانند در ساختار آمریکا نقش فعالی بازی کنند. بنابراین، سیستم انتخاباتی آمریکا دیکتاتوری دو حزبی است و قانون اساسی این کشور به گونه‌ای نوشته شده است که اگر حزب سوم بخواهد نقش آفرین باشد در عمل امکان ندارد.

مثلا حزب سبز سالهاست که در آمریکا شعبه دارد و تبلیغات نیز می‌کند ولی نمی‌تواند حضور فعالی در کارزار انتخاباتی داشته باشد و اینکه بتواند نماینده به کنگره بفرستد و یا نامزد آن بتواند در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود توانایی ندارد. یعنی قانون این اجازه را به آنها نمی‌دهد، یکی از این موانع سیستم رای الکترال است و در هر ایالتی حزبی که بیشترین آرا را کسب کند، نامزد آن حزب به عنوان فرد پیروز انتخاب می‌شود و همیشه نامزدهای دو حزب قدرتمند آرای الکترال را به خود اختصاص داده‌اند. اگر نامزد انتخابات از بین حزب دموکرات و یا جمهوریخواه باشد از طریق انتخابات درون حزبی به مرحله نهایی می‌رود ولی اگر نامزدی از حزب سوم حضور داشته باشد، راه به جایی نمی‌برد و می‌گویند که برای نامزدی در انتخابات باید امضا جمع کند و لذا قوانین داخل آمریکا اجازه نمی‌دهد که حزب سوم در انتخابات موفقیتی کسب کند. افرادی هم که حزب جدید تاسیس می‌کنند می‌دانند که نمی‌توانند کاری انجام دهند و این موضوع تنها جنبه تبلیغاتی دارد و اینکه دموکراتها حزب جدیدی را تاسیس می‌کنند در ذیل حزب دموکرات فعالیت می‌کنند و نمی‌توانند نگاه انتقادی داشته باشند.

 

الوقت: قانون آزادی حمل سلاح در آمریکا سبب شده تا مردم تمایل بیشتری به خرید سلاح داشته باشند و حدود 400 میلیون قبضه سلاح در دست مردم قرار دارد و بر اساس آمارها میزان خشونت و مرگ و میر ناشی از سلاحهای گرم افزایش یافته است و حتی گفته می‌شود در دوران همه‌گیری کرونا خرید اسلحه حدود 43 درصد افزایش یافته است. قانون آزادی حمل سلاح، تا چه اندازه در افزایش نگرانی‌ها نسبت به وقوع جنگ داخلی در آمریکا تاثیرگذار بوده است؟

متقی: به نظر من، کسانی که سلاح حمل می‌کنند و مجوز و ثبت نگهداری آنرا دارند در زمره سفید پوستان قرار دارند. یکی از برنامه‌های ترامپ این بود که قانونی بودن حمل سلاح باید ادامه پیدا کند هر چند بر این باور بود که باید این موضوع کنترل شود، زیرا این مسئله در فرهنگ اجتماعی و راهبردی آمریکا وجود دارد. آمریکاییها از قرن هفدم تاکنون هیچ وقت بدون اسلحه نبوده‌اند و یک اندیشه خاصی در تفکر آمریکایی وجود دارد و آن مسئله خودیاری است و سرزمینها و مزارع بزرگ و تهدیدات بسیار زیادی که وجود دارد هر کدام از اینها می‌تواند چالش خاصی را برای این کشور به وجود آورد و آنها را وادار می‌کند که اسلحه در اختیار داشته باشند. بنابراین مسلح بودن جامعه آمریکا عامل جنگ داخلی نمی‌شود اتفاقا مسلح بودن این جامعه در زمره مواردی است که می‌تواند جلوی برخی اعتراضات را هم بگیرد.

خیلی از آمریکایی‌ها تفکراتشان کاربرد قدرت برای تثبیت ساختار است و هیچ رئیس جمهوری نمی‌تواند قانونی را وضع کند که منجر به ممانعت از آزادی خرید و حمل سلاح شود. نکته دیگر این است که تداوم حمل سلاح عاملی نیست که بی‌ثباتی و خشونتها را افزایش دهد و اتفاقا انگیزه را در بین برخی مجموعه‌ها ایجاد می‌کند که بتوانند مسلح و مجهز باشند و با گروههای رقیب مقابله کنند. مهمترین مشکلی که آمریکا با آن روبرو است یک نوع فرسایش دموگرافیک (ترکیب جمعیتی) است که در این کشور پیوند خورده و این مسئله خیلی مهمی است.

تگ ها :

آمریکا شکاف اجتماعی سیاسی ترامپ دموکرات جنگ داخلی جمهوریخواه گسست ناامنی

نظرات
نام :
پست الکترونیک :
* متن :
ارسال

گالری

تصویر

فیلم

بازدید کیم جونگ اون از جدیدترین تسلیحات نظامی کره شمالی

بازدید کیم جونگ اون از جدیدترین تسلیحات نظامی کره شمالی