الوقت- تغییرات انقلابی در مصر و سرنگونی حکومت متحد اسرائیل در منطقه یعنی حکومت حسنی مبارک، دستگاه وزارت خارجه آمریکا را با این مساله روبرو نمود که باید در برابر تغییرات جدید خاورمیانه استراتژی جدیدی را اتخاذ نمایند. اسرائیل که در منطقه به عنوان ابزاری برای اهداف آمریکا برشمرده میشود از هرگونه تغییر در متحدان خود احساس نگرانی و ناامنی میکند؛ چه بسا روی کار آمدن دولت های هم راستا با ایران و سوریه و گروههایی مانند حزب الله و حماس ، اسرائیل را در یک بن بست امنیتی و دیواری از کشورهای مخالف آن در محاصره قرار میدهد و بعد از چندین سال ( بعد از صلح کمپ دیوید در 1979 ) دوباره نگرانی اسرائیل از جنگی مجدد افزایش مییابد. مساله دیگر مساله تضمین امنیت انرژی و در واقع مهمترین دغدغه آمریکا از این شرایط جدید خاورمیانه است. ایالات متحده بعد از جنگ دوم جهانی نقشی اساسی را در امنیت انرژی خاورمیانه بر عهده داشته است. در مجموع می توان تأثیر تغییرات جدید خاورمیانه و ظهور داعش در خاورمیانه را بر راهبرد امنیتی آمریکا در چهار حوزه مورد بررسی قرار دارد. تغییرات هنجاری، رفتاری، رویکردی و ساختاری مهمترین تحولاتی هستند که میتوانند حتی استراتژی کلان آمریکا را نیز دستخوش دگرگونی کند.
1.تحول هنجاری : بعد از جمال عبدالناصر، رهبران مصر به ترتیب فضایی سکولار را بر مصر حاکم کردند به گونه ای که فعالیت احزاب اسلامی در آن به صورت پنهانی و جدای از تشکل های اجرایی و پارلمانی صورت میگرفت. مصر در چندین دهه به عنوان مرکز جهان اسلام و مرکز خیزش های ناسیونالیستی عربی سهمی بسزا در هدایت کشورهای منطقه داشت. اسلام گرایی و بازگشت به عربیت اسلامی را می توان بازگشت هویتی این کشورها دانست. موج اسلام گرایی و به تعبیری بیداری اسلامی، را در فعالیت مجدد احزاب اسلامی بخصوص اخوان المسلمین و حمایت شمار زیادی از مردم و جوانان مصری می توان مشاهده کرد. این وضعیت در بحرین هم صادق است اکثریت 70 درصدی شیعه و قیام علیه حکومت آل خلیفه و خواست مشارکت همه جانبه شیعیان در سیاست و حکومت تحول هنجاری عظیمی را ایجاد کرده است، به گونهای که موج این اعتراضات شیعیان عربستان را هم در بر گرفته و آل سعود برای جلوگیری از آن، نیروهای مشترک شورای همکاری خلیج فارس را برای سرکوب اعتراضات به بحرین گسیل داشته است.
2.تحول رفتاری: یکی از مهمترین بارزههای تحولات جدید خاورمیانه افزایش اندیشه بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا و بازتولید رفتار ضد اسرائیلی و ضد صهیونیستی است. در ضمن این تحولات روح و انرژی تازهای را به کالبد فلسطینیها دمیده است و کفه ترازوی تعارض را به نفع فلسطینیها سنگینتر ساخته است. این امر منجر شد تا آمریکا رفتار عادلانه تر و منصفانه تری نسبت به طرفین داشته باشد. با توجه به اینکه آمریکا در گذشته بدون توجه به افکار عمومی ملت عرب منافع خود را در منطقه دنبال میکرد این بار به دلیل چنین رویداد توجه بیشتری به افکار عمومی ملل عرب و جهان اسلام کرده است. باراک اوباما در تاریخ 19/5/2011 در وزارت خارجه آمریکا بر اصالت مرزهای قبل از جنگ 1967 به همراه معاوضات مورد توافق طرفین تأکید کرد که موجب انتقادات شدید سران رژیم صهیونیستی شد و بعد از سخنرانی اوباما، نتانیاهو به واشنگتن رفت و با اوباما گفتگو کرد. اسرائیلی ها معتقدند دموکراسی و آزادیخواهی در این کشورها باعث قدرت گرفتن و تقویت گروهها و احزاب اسلامی گردیده و باعث استقلال بیشتر این کشورها و حکومتها میشود. این امر در بلند مدت رژیم صهیونیستی را در مقابل حکومت های مستقل از آمریکا و مخالف اسرائیل قرار میدهد.
3. تحول رویکردی: یکی از نکات ابهام آمیز برای ایالات متحده، نوع رویکرد رژیم های جدید در منطقه است که آیا نگاه و تلقی آنان از غرب و اسرائیل منازعهجویانه است یا همکاریجویانه. این موضوع ارتباط مستقیمی با امنیت اسرائیل و منطقه و سرانجام منافع ایالات متحده پیدا میکند. ایالات متحده خواهان روی کار آمدن دولت هایی با رویکرد حفظ وضع موجود است. چه بسا تجربه تاریخی انقلاب اسلامی ایران و تجدید نظرطلبی آن در سطح منطقه و جهان بسیاری از منافع آمریکا را حتی فراتر از مرزهای منطقه مورد تهدید قرار داده است که نمونههای آن تشکیل گروههای جهاد اسلامی و حزب الله در لبنان است. رویکرد این دولتهای جدید به ایران و سوریه که دشمنان اسرائیل هستند، حس خصومت با رژیم صهیونیستی را در بین ملت های آنان دوچندان می کند. به همین جهت ایالات متحده دولتهای منطقه، بخصوص مصر را بعد از روی کار آمدن هر گروهی ( اسلامگرا و سکولار ) مجاب به حفظ پیمان (کمپ دیوید) و دیگر قراردادهای صلح میان فلسطینیان و اسرائیل کرده است و در صورت عدم تبعیت، تهدید به قطع کمکهای مالی و تسلیحاتی نموده است.
4. تحول ساختاری: تجربه تاریخی نفوذ استعمار و ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نشان داده که برای غرب و ایالات متحده فرق چندانی میان حکومت های دیکتاتوری، مستبد و حکومتهای دموکرات و مردمی وجود ندارد. برای آنها مهم کسب و حفظ منافع است که این اهداف تا به حال توسط دولت های غیرمردمی بهتر تأمین شده است. آمریکا هرچند از قیام های مردمی پشتیبانی کرده اما خواهان حفظ ساختار غیردموکراتیک این رژیمها بوده و هست. این نگاه آمریکا را میتوان در حمایت اخیر واشنگتن از دولت بحرین ، یمن ، اردن و عربستان سعودی مشاهده کرد. به عنوان مثال هم بحرین و هم عربستان هم پیمانان استراتژیک آمریکا هستند و زمانی که عربستان نیروی نظامی به بحرین فرستاد، آمریکاییها با وجود موضع متفاوت با عربستان درباره تحولات عربی به ناچار باید ملاحظه هم پیمان سنتی خود را نیز می کردند..
بر اساس اسناد استراتژی امنیت ملی آمریکا، خطوط سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه کاملا مشخص است، اما آنچه باعث سردرگمی آمریکا گردیده ماهیت مردمی و غیر قابل پیشبینی آن برای آمریکا میباشد و در چنین شرایطی غافلگیر شده است و از الگوی مدیریت بحران استفاده میکند. بر این اساس آمریکا سیاست خارجی خود را در مقابل این تحولات بر چند محور قرار داده است:
الف – حمایت از شکلگیری دولتهای لیبرال و سکولار: زیرا افکار عمومی علیه آمریکاست و آمریکا را حکومتی می دانند که حامی نظامهای اقتدارگرا است و از هژمونی اسرائیل در خاورمیانه پیروی میکند.
ب- جلوگیری از الگوی انقلاب اسلامی ایران: آمریکا در پی کنترل تحولات جدید بهگونهای است که تحولی در ساختار سیاسی این کشورها ایجاد نشود، مانند اختلاف بین احزاب اسلامگرا و حمایت از احزاب سکولار و مدافع غرب و اسرائیل.
ج- حفظ امنیت اسرائیل: ایالات متحده تلاش می کند هر دولتی که در منطقه شکل می گیرد به توافقات خود با اسرائیل پایبند و به امنیت آن متعهد باشد.
د- تغییر در رأس و حفظ ساختار کنونی: آمریکا سعی میکند اولاً گروههای هویتگرا موقعیت کمتری بدست آورند و ثانیاً تحولات از شدت کمتری برخوردار باشد. اگر هم تغییراتی در رأس هرم اجرایی حکومت ایجاد شود حدالمقدور ساختار آن تغییر نکند و تا حدودی هم تا اینجا در این امر موفق بوده است که این وضع را در ساختار حکومتی یمن، تونس میتوان مشاهده کرد.
آرام حسن زاد