الوقت- پس از قیامهای عربی سال 2011، سیاست خارجی عربستان سعودی در خاورمیانه پیامدهای منفی بسیاری برای دموکراسی داشته و این کشور با هدف مقابله با چالشهایی همچون ظهور اخوان المسلمین، و جهادگرایی سلفی که القاعده و داعش نمود آن هستند، در تعدادی از کشورهای در حال گذار مداخله کرده است.
در حالی که شاید هدف چنین مداخلاتی صراحتاً ضددموکراتیک نبوده، اما بسیاری از دریافتکنندگان حمایت عربستان اقتدارگرا و ضدلیبرال بودهاند و بنابراین پیامد نهایی، خسارت به گسترش دموکراسی و کثرتگرایی سیاسی بوده است .
پول و نفوذ عربستان در منطقه جهت ممانعت از تسلط گروههایی که خانواده پادشاهی تهدیدی برای امنیت خود میداند، همواره مورد استفاده قرار گرفته و در این راستا اخوانالمسلمین یکی از اهداف کلیدی مداخلات عربستان بودهاند.
راهبرد منطقهای عربستان سعودی در دیدگاه پادشاهی عربستان به قیامهای 2011، نه به عنوان قیامهای مردمی، بلکه به مثابه معضلات عرب، ریشه دارد؛ دیدگاهی که در آن تحولاتی به درگیریهای فرقهای، غلبه بر ظهور دوباره اخوانالمسلمین، و گونههای نوین به اصطلاح جهادگرایی همچون داعش منجر شده است.
مقامات عربستان گهگاه از نهادهایی دموکراتیک در منطقه و یا حتی در کشور خود حمایت کردند؛ اما این امر تنها از خلال محدودیتهای آشکار و به عنوان تاکتیک فشاری بر نخبگان و یا رقبایی همچون ایران یا اخوانالمسلمین صورت گرفته است .
از این رو ریاض از گسترش شوراهای مشورتی خلیج فارس در دهه 1990؛ انتخابات داخلی شورای شهر در دهه 2000؛ و کمک به نامزدهای خاصی در انتخابات پارلمانی یمن، بحرین، و عراق حمایت کرد. اما هر گام جدی به سوی دموکراسی در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، با خط قرمزهای ترسیمشده توسط عربستان سعودی مواجه خواهد شد .
همانطور که تاریخ معاصر نشان میدهد، ترس سعودی این است که روابط خویشاوندی دیرین، فرقهای و فرهنگی میان این کشورها آنها را مستعد تغییرات سیاسی کند. خطر گسترش مشروطهگرایی یا بسیج جامعه مدنی در یک کشور حوزه خلیج فارس به سایر کشورها، بسیار فراتر از تحمل ریاض است
نگرانی آلسعود مدتهای مدیدی همین بوده است که شدیدترین تهدیدات علیه این خاندان، نه از قدرت نظامی-اقتصادی مخالفانش، بلکه ناشی از قدرت نرم چالشهای ایدئولوژیک، خواه سکولار و خواه مذهبی، باشد. فعالیتهای اخیر عربستان سعودی در منطقه به منظور مصون کردن پادشاهی در برابر این تهدیدات است، اما اثر اصلی آن برای برقراری دموکراسی عمیقاً زیانبار بوده است و بنابراین نمیتواند قابل دوام باشد.
سرکوب داخلی
عربستان سعودی برای دههها در زمره بستهترین کشورهای جهان محسوب شده است. رژیم سعودی با آغاز قیامهای مردمی در منطقه، با بازداشت افراد و صرف هزینههای هنگفت جهت خنثی کردن ناآرامیها به این حرکت واکنش نشان داد .
در این میان، توسعه رسانههای اجتماعی چالشهای جدیدی برای کنترل دولت بر گفتمان سیاسی ایجاد کرد و به همین خاطر اظهارنظرها در رسانههای اجتماعی تحت عنوان توهین به اسلام مورد مجازات قرار گرفت. عربستان سعودی فراتر از قوانین سابق خود در خصوص ارتداد و توهین به مقدسات، اخیراً قانون سختگیرانه مبارزه با تروریسم را به اجرا گذاشته است. قوانین جدید، تروریسم را به منظور تحت شمول قرار دادن هر گونه سخن انتقادی از هنجارهای سیاسی و فرهنگی عربستان تحت این عنوان، بسیار موسع تعریف میکند .
سیاست عربستان سعودی در منطقه خلیج فارس به منظور محدود کردن مشارکت دموکراتیک که ریاض از آن به عنوان راهی جهت بسیج شیعه و توانمندسازی اخوانالمسلمین بیم دارد، با تمام قوا عمل کرده و به این منظور پرداختهای هنگفت نقدی به اهل سنت و سلفیهای محلی و حتی مداخله نظامی صورت گرفته است .
مقابله با ایران
اگر سوریه را جبهه اصلی مبارزه ژئوپلیتیک عربستان علیه ایران در نظر بگیریم، مصر همواره جبهه اصلی در مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک علیه اخوانالمسلمین بوده است. سقوط حسنی مبارک در اوایل 2011 شوک عظیمی برای عربستان سعودی بود، چرا که در واقع عربستان سدی را در برابر ایران و اخوانالمسلمین از دست داد .
از سوی دیگر، هدف سیاست عربستان در لبنان بررسی تأثیر و نفوذ ایران و سوریه بود. برای بسیاری در عربستان حمایت از سنیهای لبنان یک مسئله نمادین محسوب میشود که با مشروعیت آلسعود گره خورده است. پس از جنگ 2006 لبنان، عربستان سعودی گمان کرد که ترتیبات تقسیم قدرت پایداری با ایران صورت گرفته، اما زمانی که نیروهای حزبالله در مه 2008 به سمت غرب بیروت روانه شدند، این میانپرده کوتاه پایان یافت.
از طرف دیگر، اردن در چشم عربستان به مثابه دولتی در خط مقدم حفظ پادشاهی از درگیریهای سوریه، بررسی نفوذ ایران و مبارزه با داعش ظاهر شده است. در این میان حمایت ریاض از کمکهای مالی شورای همکاری خلیج فارس به اردن نیز قابل توجه است. این پول به طور غیرمستقیم پیامدی ضددموکراتیک داشته، چرا که بودجه خارج از کشور، فشار بر پادشاه اردن را جهت رسیدن به اصلاحات سیاسی موعود کاهش داده است.
سوریه در مرکز فشار عربستان سعودی برای تنظیم مجدد ژئوپلیتیک منطقهای و مدیریت پسلرزههای قیامهای مردمی قرار دارد. در اینجا، رقابت راهبردی ایران-عربستان به طور ویژهای آشکار است. دخالت شورای همکاری خلیج فارس در سوریه نشان معروف دیپلماسی خلیج فارس را دربردارد: تعداد اندکی از شاهزادگان و مشاوران معتمد آنها شخصاً موضوعات کلیدی را مدیریت میکنند، حال آنکه بازیگران شبهرسمی همچون روحانیون، نهادهای خیریه و رهبران طوایف ممکن است به نمایندگی از دولتهای متبوع خود و یا به منظور اعمال فشار بر این دولتها عمل کنند و یا طرحهای خود را خارج از کنترل حکومت دنبال نمایند. سیاستهای اتخاذشده تحت چنین شرایطی میتواند کاملاً غیرقابل پیشبینی و متعارض باشد.
راهبرد ناپایدار
فعالیتهای مقامات سعودی بیانگر حس عمیقی از بیقراری و ضعف این کشور است. در طول پنج یا 10 سال آینده پادشاهی عربستان احتمالاً با تلاقی چالشهای بیسابقهای مواجه خواهد بود که اساسیترین موضوع آن جبهه اقتصادی است.
در صورت تداوم کاهش قیمت نفت، مشخص نیست عربستان سعودی تا چه زمانی بتواند هزینههای گسترده منطقهای خود را حفظ کند. در حال حاضر نشانههایی مبنی بر تعدیل دیدگاه عربستان سعودی در قبال اخوانالمسلمین دیده میشود.
این مسئله تا حد زیادی از روابط حسنه رو به رشد عربستان سعودی با قطر و ترکیه و نیز تلاش احتمالی عربستان سعودی جهت مهار تهدید در یمن به واسطهی تجدید تعامل با حزب اصلاح وابسته به اخوانالمسلمین در آن کشور ناشی میشود.
چالشهای پیش روی عربستان سعودی ممکن است تمرکز انرژی این کشور را در سالهای پیش رو به سوی مسائل داخلی تغییر دهد. این امر میتواند به نوبه خود به تجدیدنظر برخی سیاستهای پادشاهی عربستان درباره گذار دولتهای عربی منجر شود؛ سیاستهایی که تا کنون برای رشد کثرتگرایی سیاسی و اصلاحات بسیار زیانبار بودهاند.
مجله دموکراسی – چاپ واشنگتن