الوقت- بیداری اسلامی كه در غرب عموماً به عنوان بهار عربی از آن یاد میشود، طی بیش از سه سال گذشته تاكنون، زمینهساز سقوط حكومتهای دیكتاتوری در بعضی از كشورهای عربی غرب آسیا و شمال افریقا شده است. با نگاهی كلی به فهرست مطالبات مشترك این كشورها میتوان دریافت كه خواستههای كشورهای اسلامی و قیامهای مردمی به یكباره رخ نداده و طی سالیان متمادی انباشت و به شكل انقلاب و بیداری اسلامی ظهور و بروز یافته است. با این حال و به رغم وجود مشابهتهایی كه میتوان برای این تحول عظیم در عرصه بینالمللی و در میان این كشورها مشاهده كرد، انقلاب بحرین دارای ویژگیهایی است كه آن را از دیگر انقلابهای عربی متمایز میكند. برای مثال برخلاف آنچه در دیگر كشورها مردم به سرعت از اصلاحات ناامید و رأس نظام را در اعتراضات خود نشانه رفتند، در بحرین، خواست مردم هیچگاه از سطح اصلاحات فراتر نرفته است.
انقلاب بحرین مثل دیگر تحركات دموكراسیخواهانه، ابتدا به شكل سیاسی و فقط با درخواست اصلاحات سیاسی و اقتصادی شروع شد و بحرینیها تلاش كردند با تجمع در میدان «لؤلؤ» در منامه ـ پایتخت این كشور ـ رژیم را وادار به اصلاحات كنند. در این میان حمد بن عیسی آل خلیفه كه انقلاب 14 فوریه را انقلاب اراذل و اوباش خواند، دستور سركوب را صادر و ماشین نظامی ـ امنیتی رژیم حاكم، منامه را به میدان خشونت و جنگ تبدیل كرد.
در این میان، نیروهای امنیتی بحرین كه دیگر تاب مقاومت مقابل معترضان را نداشتند دست به دامان عربستان و امارات شده و پس از چند روز نیروهای «سپر جزیره» به طور مستقیم مدیریت عملیات سركوب را برعهده گرفتند. رژیم آل خلیفه با این تصور كه موج ارعاب و سركوب باعث خواهد شد معترضان دست از اعتراضات خود بردارند، دامنه حملات خود علیه تظاهركنندگان را افزایش داده و حتی برخی مناطق را برای ماهها محاصره كردند. در حالی كه انتظار میرفت مجموعه كشورهای غربی مانند كشورهای تونس، لیبی و سوریه عكسالعمل نشان دهند، قدرتهایی چون امریكا و بریتانیا با نشان دادن چراغ سبز به اقدامات سركوبگرانه رژیم ال خلیفه، راه را برای سركوب بیشتر مزدوران این رژیم هموار كردند. از طرفی واكنش منفعلانه «كمیته بسیونی» (كمیته حقیقتیاب حمد بن عیسی آل خلیفه ادشاه بحرین كه شریف بسیونی ریاست آن را برعهده دارد) نیز موجبات تشدید سركوبها در بحرین را فراهم آورد. تمامی تحركات منفی رژیم آل خلیفه باز هم نتوانست جلوی موج خشم مردمی را سد كند و بحرین طی این مدت تقریباً به صورت مستمر شاهد برگزاری تظاهرات و اعتراضات گسترده بوده است.
از همین رو در میان كشورهای عربی غرب آسیا و شمال افریقا كه از چهار سال گذشته تاكنون درگیر انقلاب بودهاند و سقوط رژیمهای دیكتاتور آنها را در پی داشته، بحرین توفیقی كسب نكرده است. درریشه یابی عوامل ناکامی انقلاب بحرین، ساختار جمعیتی، عدم مشاركت شیعیان در مراكز اساسی قدرت، تبعیض، مشكلات سیاسی ـ اقتصادی، اثرگذاری عربستان سعودی و استقرار مركز فرماندهی ناوگان پنجم دریایی ایالات متحده امریكا، از جمله عواملی هستند كه زمینه بروز اعتراضات سیاسی در این كشور و ناكامی آن را از دیگر سو فراهم كرده است.
عوامل ناكامی و بازدارنده انقلاب بحرین
تاكنون در بحرین، عوامل متعددی مانع از به ثمر نشستن حركتهای مردمی شده است كه هر كدام به نحوی با وضعیت ژئوپولیتیكی كشور بحرین در ارتباط است كه میتوان به برخی از این عوامل اشاره كرد :
1. سركوب شدید مردم توسط نیروهای نظامی آل خلیفه
2. ورود نیروهای نظامی عربستان به بحرین و سركوب معترضان
3. حمایت نكردن قاطع كشورهای غربی و قدرتهای منطقهای و جهانی از حركتهای مردمی بحرین
4. عدم اقدامات و تصمیمات قاطع از سوی سازمانها و مجامع بینالمللی به ویژه سزمان ملل متحد در حمایت از مردم بحرین
5. تفاوتهای خاص جنبش بیداری مردم بحرین با سایر جنبشهای مردمی عرب كه آن را به موردی خاص تبدیل كرده است .
در مورد حركتهای مردمی بحرین نیز باید به شرایط و ویژگیهای خاص آن توجه كرد؛ چرا كه موجب تفاوت آن با سایر حركتهای مردمی منطقه شده است و در نتیجه مسیری متفاوت برای رسیدن به هدف طی كرده است. از جمله عمدهترین ویژگیهای خاص جنبش مردمی بحرین عبارتاند از :
1. یكدست نبودن معترضان بحرینی؛ با توجه به جامعه بحرین كه متشكل از مردمی با قومیتها و مذاهب مختلف است، این جنبشها و حركات نیز با توجه به ویژگی مردمی بودن آن، شامل همه این مردم میشود كه در این صورت ایجاد شكاف و اختلاف در آن با سهولت بیشتری نسبت به جوامع یكدست تونس و مصر صورت میگیرد؛ همچنان كه حكومت آل خلیفه نیز از این مجزا نهایت استفاده را میبرد. پس چیزی جز وفاق و وحدت مردم بحرین و ثبات آنها در رسیدن به هدف، در این مورد خاص كارساز نیست.
2. مشخص بودن احزاب و گروههای بحرینی مخالف حكومت است. انقلاب تونس، مصر و لیبی بدون رهبری خاص صورت گرفت تا آنجا كه انقلاب تونس را «انقلاب بدون سر» نامیدهاند؛ هر چند گروهها و احزاب شخصی در این حركتها دخیل بودند ولی به هیچ وجه نمیخواستند عامل محرك مردم شناخته شوند تا از این جهت اولاً بر حساسیت دیگران نسبت به خود بكاهند و ثانیاً در صورت شناخته شدن آنها به عنوان رهبر جنبش، با كوچكأترین بازداشت و یا تبعید و زندانی شدن، احتمال خلل در روند جنبش مردمی زیاد میشد؛ و ثالثاً از بروز اختلاف، شقاق یا چنددستگی در حركتهای مردمی جلوگیری شود. ولی در بحرین از همان آغاز مشخص بود چه احزاب و گروههایی در ورای مردم قرار دارند تا آنجا كه در طرح موسوم به «گفتوگوهای ملی» كه برای تنشزدایی بین حكومت آل خلیفه و مخالفان برگزار شد، جمعیت الوفاق بحرین و حزب وحدت به عنوان مخالفان دولت، به رایزنی با حكومت پرداختند كه در نهایت نیز این گفتوگوها به نتیجهای نرسید و از سوی همین مخالفان تحریم شد.
لذا به نظر میرسد تا زمانی كه كشورهای عربی در قالب سازمانهایی چون اتحادیه عرب و شورای همكاری خلیج فارس از حكومت آل خلیفه حمایت میكنند و كشورهای غربی به لحاظ منافعی كه از بابت حفظ وضع موجود در بحرین كسب میكنند بیتفاوتند و انقلابیان به صورت واحد عمل نمیكنند، چندان امیدی به سقوط حكومت آل خلیفه نیست.
جواد مددی