الوقت- دولتهای حامی گروههای تکفیری، معمولاً از ایجاد ناآرامی توسط این گروهها در کشورهای رقیب خود دارای منفعت هستند. این ناآرامیها میتواند زمینه توسعه نفوذ آنها را در مناطق دیگر مهیا سازد. بهعلاوه، این ناآرامیها میتواند با جذب عناصر خطرناک بالقوه از کشور و ورود آنها به کشوری دیگر، در کوتاهمدت امنیت بیشتری را برای کشور اول به همراه داشته باشد.
البته، این ثبات در کوتاهمدت است، زیرا ایجاد گروههای تکفیری مثل شمشیر دو لبه برای حامیان خود است و ریسک زیادی دارد. بهعلاوه، ممکن است عوامل تکفیری بعد از مدتی به کشورهای قبلی خود بازگردند و این بازگشت با ریسک بسیار بیشتری برای آن کشورها همراه خواهد بود، زیرا عوامل ناامن کننده بعد از الحاق به گروههای تکفیری از آموزشهای عقیدتی و نظامی زیادی بهره بردهاند که قدرت عملیاتی آنها چه در جذب سایر افراد و چه در عملیات روانی یا تخریبی را چند برابر نموده است .
هرچند کشورهای حامی، از وجود ناامنی توسط گروههای تکفیر سود میبرند، اما آنها حاضر نیستند تا بهصورت رسمی و علنی از پیدایش یا تقویت این گروهها حمایت به عملآورند. هنجارهای بینالمللی، سود ناشی از حمایت ظاهری از صلح، ریسک زیاد و غیرقابلپیشبینی بودن گروههای تکفیری مانع از آن میشود که دولتها به شكل علنی به حمایت از این گروهها بپردازند. البته همین حمایت غیرعلنی نیز به دو صورت انجام میگیرد :
1. حمایت مستقیم غیرعلنی
معمولاً کشورهای منطقهای که بیثباتی در آن متمرکز است به حمایت مستقیم غیرعلنی از تکفیریها ـ چه در زمان تأسیس و چه جهت تقویت آنها ـ اقدام میورزند، زیرا این کشورها بیش از همه در معرض فرصتها و چالشهای ناشی از فعالیت این گروهها قرار دارند و گرایش دارند تا بحرانهای داخلی خود را با بهانه آفرینی در خارج از مرزها برای مدتی مسکوت گذارند .
حمایت مستقیم غیرعلنی نمونهای است که آمريكا در جریان جنگ اتحاد جماهیر شوروی، در افغانستان از تأسیس گروه القاعده به عمل آورد. در آن زمان ایالاتمتحده برای مقابله با شوروی مستقیماً به حمایت از مجاهدین عرب افغان اقدام ورزید. حمایتهای عربستان سعودی در مسیر تقویت گروه القاعده و حمایتهای قطر از جبهه النصره نمونههایی از حمایتهای مستقیم غیرعلنی هستند .
2. چشمپوشی، سهلانگاری یا مماشات
چشمپوشی، سهلانگاری یا مماشات نهتنها در مواجهه با تکفیریها، بلکه در مواجهه با بسیاری از گروههای تندرو و افراطی مثل نازیسم و فاشیسم مورداستفاده دولتها قرارگرفته است. در منطقه غرب آسيا نیز حتی اگر قبول نمائیم که قدرتهای بینالمللی به روش حمایت مستقیم غیرعلنی، در ایجاد یا تقویت برخی گروهها همچون گروه داعش، جبهه النصره و گروه القاعده نقش نداشتهاند، نمیتوان این فرضیه را رد نمود که آنها از روش مماشات در مواجهه با این گروهها بهره بردهاند .
قدرتهای بینالمللی نظیر آمريكا، روسیه و بریتانیا از تواناییهای زیاد اطلاعاتی و عملیاتی برخوردار هستند که ابزارهای نوین نیز در این راه به آنها یاری رسانیده است. باور نمودن این موضوع دشوار است که این ابرقدرتها از شکلگیری یا مکانیسم تقویت و انتشار این گروهها بیخبر بودهاند .
بااینحال، روش مماشات معمولاً از جانب قدرتهای فرا منطقهای در منطقه غرب آسيا صورت گفته است، زیرا آنها در مقابل مسائل بیثبات کننده مناطقی دور از خود حوصله بیشتری دارند و سعی میکنند بعد از ایجاد این گروهها و بررسی آنها، مدیریت آنها را در دستگیرند. ازاینرو غلبه معمولاً رویکرد مدیریت بحران بر رویکرد تأسیسی در مواجهه با این گروهها در منطقه غرب آسيا از ناحیه قدرتهای بینالمللی بیشتر بوده است .