الوقت- با نگاهی به روابط آمریکا و اسلامگرایان بویژه اخوان المسلمین در کشورهای شمال آفریقا، به نظر می رسد که راهبرد آمریکا، حفظ ارتباط با اسلامگرایان میانه رو بوده است. همچنانکه بعد از اتفاقات دهه 90 میلادی در الجزایر و انحلال جبهه نجات اسلامی، آمریکا در ظاهر خود را به عنوان منتقد جدي رژيم كودتا نشان داد و حتي بعضي از رهبران وابسته به جبهه نجات را به خاك خود پذيرفت، اما در آن مقطع به دليل اينكه روند اوضاع براي آن قابل پيشبيني نبود، موضعي دوگانه نسبت به رژيم كودتا و اسلامگراها اتخاذ نمود .
آمریکا در قبال اسلامگرایان تونس نیز علی رغم مخالفت جدی فرانسه با اسلامگرایان، رابطه خوبی با آنها برقرار نمود طوری که که سفرهای متعددی از مقامات و هیات های اسلامگرایان از تونس به آمریکا داشتند .
در ارتباط با لیبی نیز آمریکا علی رغم اینکه سفیر خود توسط گروه انصارالشریعه کشته شد اما در ارتباط با گروههای درگیر در لیبی، با هر دو گروه اسلامگرایان (فجر لیبی که اخوان نیز بخشی از آن است) و دولت طبرق با بازوی نظامی حفتر ارتباط دارد.
این کشور بعد از تحولات مصر نیز ضمن اینکه واکنش جدی به سقوط دولت مبارک نشان نداد در قبال حاکمیت اسلامگرا ها نیز مانعی ایجاد نکرد و این مساله را در راستای خواست مردم و دموکراسی اعلام نمود. آمریکا بعد از اقدام نظامیان در ساقط کردن اخوان المسلمین در مصر، موضع محتاطانه ای اتخاذ نمود و از دولت نظامیان حمایت نکرد. حتی بعد از برخورد سخت نظامیان در مصر با اخوان بعضا به احکام صادره علیه آنها اعتراض نموده و گاهی نیز علیرغم برخورد سخت دولت مصر با اخوان و زندانی نمودن رهبران آنها، برخی از رهبران و هیات هایی از اخوان را در آمریکا مورد استقبال قرار داده است .
با واکاوی مواضع آمریکا در قبال اسلامگرایان در چهار کشور مذکور در شمال آفریقا، به نظر می رسد سیاست آمریکا را نباید یک سیاست تاکتیکی تلقی نمود بلکه راهبرد آمریکا در قبال اسلامگرایان، حفظ ارتباط و حمایت حداقلی از آنان می باشد. البته این نکته را نیز باید توجه داشت که اسلامگرایانی که آمریکا راهبرد حفظ روابط و حمایت حداقلی از آنان را دنبال می کند، اسلامی است که ظاهری از دین را با خود حمل می کند و کاری با منافع آمریکا در منطقه ندارد و اگر همراه با آن هم نباشد در ضدیت با آن نیز نیست و اطمینان بخشی را در سیاست خود با آمریکا دنبال می کنند.
چرایی تعامل آمریکا با اسلامگرایان منطقه
1. آمریکا متوجه این مساله است که در منطقه شمال آفریقا با جوامعی در تعامل است که اکثریت آنان مسلمان هستند لذا چه آمریکا بخواهد و چه نخواهد، اسلام بخش لایتجزای جوامع یاد شده است و نمی تواند از آن چشم پوشی کند. بنابراین بهتر است برای ارتباط با این جوامع حمایت از اسلامگرایان میانه رو را در راهبرد خود دنبال کند .
2. اگر آمریکا ارتباط با جریانات اسلامی را از دست بدهد امکان دارد در منطقه بحران زایی مثل خاورمیانه که هر لحظه آبستن حوادث مختلفی است و بعضا آمریکا نیز در پیش بینی آنها درمانده است، جریانات اسلامگرای تندرویی به حاکمیت برسند که منافع آمریکا و متحدین آنها را در منطقه به خطر بیندازند. اما امریکا با حفظ تعامل حداقلی با اسلامگرایان میانه رو در صدد است حلقه ارتباط با آنها را حفظ کند و در سیالیت حوادث منطقه، اگر اسلامگرایان به قدرت رسیدند با تعامل با آنها بتواند صحنه را مدیریت کرده و آسیب خوردن منافع خود پیشگیری کند. این مساله را در رفتار اخوان المسلمین مصر شاهد بودیم. اخوانی که یک گروه اسلامگرا بود وقتی در مصر به حکومت رسید، نه تنها بر ضد اسرائیل و معاهده کمپ دیوید عمل نکرد بلکه تضمین هایی برای حفظ منافع آمریکا در منطقه داد. نامه مرسی به شیمون پرز یک نمونه از این مدعا بود .
3. همانطور که در انقلابات منطقه شاهد آن بودیم، امریکا در این تحولات غافلگیر شد و انتظار آن را نداشت. لذا امریکا این مساله را می داند که این جوامع شمال آفریقا، جوامعی هستند که احتمال تغییر جریانات حاکم در آنها وجود دارد، لذا تمام تخم مرغ های خود را در سبد یک جریان قرار نمی دهد. آمریکا به این مساله واقف است که همانطور که اسلامگرایان در مصر و سایر کشورها پیروز شدند، و بعد از مدت کوتاهی از قدرت کنار رفتند احتمال تکرار این سیکل نیز (در میان مدت) مجددا وجود دارد. لذا ارتباط حداقلی را با آنها حفظ می کند و هر از گاهی نیز در راستای ترمیم وجهه دموکراسی خواهی و حمایت از حقوق بشر، انتقاداتی نیز به دولت سیسی دارد.
4. آمریکا می داند که اگر با اسلامگرایان ارتباط و تعامل نداشته باشد، در صورت قدرت گرفتن آنها ، این جمهوری اسلامی ایران خواهد بود که به گسترش نفوذ خود در این جوامع خواهد پرداخت لذا با حفظ تعامل با آنها و فشار بر آنها برای عدم ارتباط با جمهوری اسلامی، ضمن اینکه مانع از روی آوردن آنها به سمت جمهوری اسلامی می شود بلکه با مدیریت این جریانات، به تنازع درون گفتمانی اسلام (اسلام شیعی و سنی) دامن می زند و بدین وسیله نه تنها بر قوت جهان اسلام افزوده نمی شود بلکه در راستای تضعیف جهان اسلام نیز حرکت می کند .
5. مساله دیگر حفظ و ترمیم چهره دموکراسی خواه آمریکا در نظام بین الملل و جهان اسلام است. جهان اسلام بویژه منطقه خاورمیانه، به لحاظ انرژی، گفتمان اسلامخواهی؛ تروریسم و بنیادگرایی برای امریکا و غرب اهمیت زیادی دارد. حمایت سالهای گذشته آمریکا از نظامهای دیکتاتور چهره آمریکا را در منطقه مخدوش کرده است. بنابراین آمریکا در راهبرد جدید خود برای حفظ و ترمیم چهره دموکراسی خواهی خود، ناچار است تا حداقلی از شرایط را در تعامل با اسلامگرایان حفظ کند و برای حفظ و ترمیم این چهره آسیب زده، هر از گاهی حمایتهایی نیز از اسلامگرایان انجام دهد .
6. نتایج انتخابات دو کشور مصر و تونس نشان داد که اسلامگرایان نزدیک به 50 درصد آرا را در این کشورها در دست دارند و اگر هم در مقطقی در انتخابات حائز اکثریت کرسی ها نمی شوند، اما با فاصله بسیار اندک جایگاه دوم را حفظ کرده اند لذا در جوامعی اینگونه که دوگانه احزاب اسلامی و احزاب رقیب وجود دارد، و به عنوان "دولت در سایه" عمل می کنند و احتمال به قدرت رسیدن مجدد آنها وجود دارد بنابراین حفظ تعامل با آنها می تواند تامین کننده منافع آمریکا در این کشورها باشد. این مساله را در تونس شاهد بودیم. به عبارت دیگر هر چند اسلامگرایان در انتخابات 2014 نتوانستند اکثریت کرسی های مجلس را کسب کنند اما علی رغم تبلیغات زیاد و کارشکنی های متعددی که علیه اسلامگرایان تونس انجام گرفت، شاهد بودیم آنها در انتخابات 2014 تونس فقط با اختلاف 16 رای از حزب نداء تونس، در جایگاه دوم قرار گرفتند. اگر شاهد این مساله در مصر نیستیم به دلیل برخورد چکشی السیسی با اخوان المسلمین و انحلال این حزب و قلع و قمع و زندانی کردن رهبران اخوان است و در صورتیکه انتخابات آزاد در مصر انجام شود، اخوان المسلمین اگر هم نتواند جایگاه قبلی خود را بدست آورد، وزنه سنگینی در رقابت با سایر احزاب در مصر خواهد بود و جایگاه دولت در سایه را حفظ خواهد کرد .
با توجه یه مطالب بالا به نظر می رسد حفظ ارتباط آمریکا با گروه های اسلامگرای میانه رو در چارچوب راهبرد کلی آمریکا در کشورهای شمال آفریقا می باشد و ورود چهره های اخوان المسلین به واشنگتن و بعضا دیدار مقامات آمریکا با آنها را باید در این راستا تحلیل نمود .
مصطفی قاسمی