قطر اگرچه کشور کوچکی در خلیج فارس است، اما میل عجیبی به ایفای نقشهای بزرگ در این منطقه استراتژیک دارد. جمعیت 2.6 میلیونی قطر بالاترین درآمد سرانه را در جهان به ازای 129 هزار دلار درآمد سالانه برای هر نفر دارد و رهبران این کشور به شدت در تلاش برای جذب سرمایهگذاری جهت تبدیل شدن به بزرگترین صادرکننده گاز مایع در جهان هستند.

از طرف دیگر خریدهای نجومی سرمایهدارن قطری در بیشتر کشورهای غربی نیز قابل توجه است. در حال حاضر مرتفعترین برج اروپا با نام برج شارد که در لندن قرار دارد، متعلق به یک قطری است و حداقل هشت مرکز بزرگ و لوکس مالی و مسکونی لندن در مالکیت اعراب قطری است. در سیاست نیز قطر تا همین سال گذشته، منفعل نبود و علاقه این کشور کوچک به ایفای نقشهای منطقهای با حمایت از برخی گروههای شورشی در خاورمیانه به شکایت و نارضایتی دیگر کشورهای خاورمیانهای منجر شده بود. اگرچه این روزها کمتر، اما سال گذشته و قبل از آن؛ از نام قطر در کنار نام عربستان بویژه در جریان بحران سوریه همواره به عنوان دو منبع مالی و پشتیبانی گروههای شورشی و تروریستی سوری یاد میشد و عراق نیز گاهی از تحرکات دستگاههای اطلاعاتی- امنیتی قطری شکایت داشت. با این حال اما این روزها نام قطر در تحولات مرتبط با خاورمیانه کمتر شنیده میشود، هرچند رهبران این کشور همچنان خود را شایسته دخالت در برخی پروندههای منطقهای میدانند؛ اما این دخالتها و دست اندازیها حداقل به مانند یک یا دو سال گذشته چندان خبرساز نیست. مثال بارز در این خصوص، انفعال این کشور در روند تحولات سوریه است، همچنانکه غیبت نماینده قطر در نشست صلح گروههای سوری در آستانه با حضور نمایندگان ایران، ترکیه، سوریه و روسیه نشان داد، حداقل در پرونده سوریه قطر به مانند گذشته حضور فعالی ندارد.
در حالی که برخی ها امیرنشین قطر را به عنوان بازیگری کوچک با آرزوهای بزرگ میشناسند، اما گرایش به بازی بزرگ این بازیگر کوچک چندان قدمتی ندارد.
به اعتقاد برخی کارشناسان، بلندپروازیهای قطر از نیمه دهه 1990 در سایه رقابت با همسایه غربی خود، یعنی عربستان شکل گرفت. از زمانی که حمد بن خلیفه آل ثانی، امیر پیشین قطر در سال 1995 در جریان کودتایی خونین قدرت را از پدرش ربود. همین انتقال خونین قدرت در قطر، این امیرنشین حاشیهای را به مرکز اخبار منطقه تبدیل ساخت و آشکار کرد که قطر تصمیم به رقابت با تنها همسایه خشکی خود دارد.
الجزیره یک سال پس از کودتای 1995 تاسیس شد و با پوشش اخبار و رویدادهای منطقه تا اندازه قابل توجهی نارضایتی سایر همسایگان قطر را سبب شد و همین نارضایتی و سروصدای تاسیس الجزیره، نام قطر را به عنوان مرکز پشتیبانی الجزیره مطرح ساخت.
پس از الجزیره آن چه نام قطر را بر سر خبرها آورد، انتقال بخشی از پایگاه هوایی نیروهای آمریکایی در سال 2003 از عربستان به قطر بود. عربستان در سال 2003 با آغاز اعتراضات محدود علیه حضور نظامیان آمریکایی روبرو شد و همین مسئله عزم رهبران نظامی وقت آمریکا برای انتقال بخشی از پایگاه هواییشان از عربستان به شبه جزیره قطر را جزم کرد. امروز امیر نشین قطر میزبان حداقل 10 هزار نیروی آمریکایی است.
پس از میزبانی قطر از نظامیان آمریکایی، در نهایت آن چه قطر در انتظارش بود فرا رسید، و اعترضات زنجیرهای خاورمیانه که از اواخر سال 2010 در تونس جرقه خورده بود، در نگاه حمد بن خلیفه؛ بهترین فرصت ممکن برای باز کردن جای پا در تحولات منطقهای بود. با فراگیری موج اعتراضات در خاورمیانه در سال 2011، قطر به شدت به حمایت از اخوان المسلمین در تونس، مصر، لیبی و سرانجام سوریه پرداخت به این امید که این گروه در جریان آب گل آلود اعترضات مدنی خاورمیانه بتواند قدرت را بدست گیرد، حال آن که زنجیره شکست اخوانیها زودتر از حد تصور بود و پس از سقوط مرسی در مصر، بهار اخوان المسلمین در سایر کشورهای منطقه از لیبی گرفته تا تونس و سوریه نیز خزان شد.
نمیتوان با اطمینان و قطعیت مدعی بود که قطر در حال حاضر نسبت به بازیهای بزرگ در منطقه دلسرد و ناامید شده، اما شرایط و تحولات منطقهای و بینالمللی امروز نشان میدهد که آن چه وسعت میدانی و عملیاتی قطر را محدود نموده است، شرایط و جبر محیطی است که بر این خرده کشور تحمیل میشود.

در واقع قطر در دوران امیر تمیم بن حمد که از سال 2014 پس از پدرش روی کار آمد؛ میدان عملیاتی خود را در منطقه تا حد زیادی از دست داد و مداخله در سوریه آخرین پرونده امید بخش قطر برای واقعیت بخشی به رویای عرض اندام در خاورمیانه و بازیهای بزرگ در منطقه بود، که ناتمام و شکست خورده باقی ماند. حتی مدتها پیش از آزادسازی حلب نیز، گروه رسمی مورد حمایت قطر، یعنی مخالفان اخوانی به رهبری برهان غلیون به شدت تضعیف و دچار تشتت شده بودند. شکاف در اخوان المسلمین سوریه که مورد حمایت قطر است پس از بروز اختلافات میان گروههای اخوانی در استان حماه و دیگر گروههای اخوانی در استان حلب بطور کلی شرایط را به نفع گروههای تروریستی مسلح رقم زد و با ادامه شکست ها و ناکامی های گروه های مسلح وابسته به جماعت اخوان المسلمین، این گروه ها به تدریج حمایت مالی و نظامی خود را نیز از جانب سایر بازیگران خارجی پرونده سوریه از دست دادند و در حال حاضر اخوان المسلمین سوریه در عمل علی رغم مخالفت با دولت مرکزی دمشق، اما جایگاه چندان قابل اتکایی در میان مخالفان سوری ندارد که این به جز به معنای تضعیف قطر در تحولات سوریه نیست. از طرف دیگر اگرچه پس از اخوان؛ قطر حمایت خود را متوجه سایر گروههای شورشی و تروریستی مسلح از جمله "افحد الرسول" و "تیپهای فارق" نمود، اما این گروهها در مقطعی با قدرت گیری گروههای تروریستی بزرگتر از جمله داعش و النصره به حاشیه رانده شدند و به تازگی نیز بویژه پس از آزادسازی حلب و ایجاد دگرگونی راهبردی در صحنه تحولات سوریه در عمل آینده مشخصی پیش روی گروههای تروریستی مخالف دولت بشار اسد نیست. لذا مجموع این شرایط جز به معنای کمرنگتر شدن و محو نقش قطر در پرونده سوریه نخواهد بود و براین اساس شکست قطر در پرونده سوریه یکی از عینیترین و تاثیرگذارترین شرایط تحمیل شده بر کاهش نقش قطر در منطقه میباشد.
با این حال همه شرایط نامطلوب برای قطر تنها در میدان سیاسی نبوده است. قطر در بخش اقتصادی نیز در چند سال گذشته به شدت دچار آسیب شد. افول قیمت انرژی و به تبع آن نفت و گاز باعث گردید برای نخستین بار بودجه مالی قطر در سال 2016 پس از 15 سال دچار کسری شود. این کسری مالی کار را به به جایی رساند که حتی بنگاه خبررسانی و خبرسازی قطر، یعنی الجزیره نیز تحت تاثیر قرار گرفت و این بنگاه رسانهای مطرح پس از 15 سال که از عمر تاسیس آن میگذشت مجبور به تعدیل نیرو و تعطیلی برخی دفاتر خارجی خود در دیگر کشورها گردید. از طرف دیگر بدشانسی قطر برای تبلیغسازی و چهرهسازی خود که قرار بود با برگزاری جام جهانی فوتبال 2020 به نتیجه برسد، در عمل با افشای پرداخت رشوه و وجود ارتشا از جانب قطر به فیفا برای پذیرش میزبانی رقابتهای جهانی فوتبال، کار را به رسوایی مالی رساند و این رسوایی اجازه نداد شعاع تبلیغاتی جام جهانی فوتبال برای قطر چندان تاثیرگذار و پرنفوذ شود.
جدای از همه تحولات سیاسی و اقتصادی که بویژه طی دو سال گذشته بر قطر تحمیل شد، قطر از یک مشکل بنیادین دیگر نیز رنج میبرد. در واقع از میان جمعیت 2.6 میلیونی این امیرنشین کوچک در حاشیه جنوبی خلیج فارس، تنها 300 هزار نفر از آنها را شهروندان قطری تبار و قطری الاصل تشکیل دادهاند و چیزی بیش از 8 برابر خود قطری تبارها، شامل کارگران خارجی یا کارگزان سرمایهگذار میباشند. در این میان حقوق شهروندی بسیار ناچیز و شرایط نامطلوب کارگران خارجی در قطر بطور مقطعی انتقاد مجامع حقوق بشری را بدنبال داشته است و تداوم این وضعیت حتی میتواند به عنوان منبع بالقوه بسیار گسترده ناآرامیها و بیثباتیهای سیاسی در شبه جزیره کوچک به شمار رود. بویژه آن که قطر به تدریج با نسل جدیدی از فرزندان و خانوادههای کارگران غیر قطری روبرو میشود که اگرچه در این امیر نشین بدنیا آمده اما فاقد هرگونه حقوق شهروندی میباشند و تداوم این وضعیت قطر را با جمعیت گستردهای از ساکنان غیربومی و ناراضی روبرو خواهد ساخت که از نظر جمعیتی چند برابر شهروندان بومی و قطری تبار خواهد بود.
با تداوم این شرایط، چندان عجیب به نظر نمیرسد با حذف قطر از پرونده سوریه بویژه پس از آزادسازی حلب، به ناگهان بازیگری این بازیگر کوچک در خلیج فارس دراخبار و رسانهها به حاشیه کشیده شود. شاید باید گفت، محدودیتها و شرایط تحمیلی طی دو سال گذشته آن قدر بر قطر فشار وارد ساخت که حذف از پرونده سوریه آخرین ضربات اساسی خود را بر این امیرنشین کوچک وارد کرد. شرایطی که گویی این روزها بازیهای بزرگ را برای این بازیگر کوچک، علی رغم میل باطنی دست نیافتنیتر از همیشه ساخته است.