از آنجایی که خشونت و بی ثباتی سیاسی اخیر در خاورمیانه می تواند برای منافع اقتصادی پکن تهدیدی مستقیم بشمار رود؛ احتمال تغییرات نوین و پذیرش های نقش هایی فراتر از روابط اقتصادی برای پکن از جمله افزایش حضور نظامی و امنیتی در منطقه در سال های آتی چندان دور از ذهن نخواهد بود.
الوقت- با شکل گیری انقلاب کمونیستی چین در سال 1949، رهبران جدید این کشور با در پیش گرفتن سیاست دوری از غرب، روابط نزدیکی را با کشورهای عربی حوزه خاورمیانه برقرار کردند. اما این روابط محدود و تا حدی شکننده چندان دوام نیاورد و در دهه 1970 با حمایت چین از فعالیت احزاب کمونیستی و جنبش های ملی آزادیخواه در برخی از کشورهای خاورمیانه، باعث نگرانی دولت های عربی منطقه و شکاف در روابط آنها با پکن شد.
اما با پیوستن چین به سازمان ملل در سال 1971، نقطه عطفی در روابط پکن با کشورهای خاورمیانه حاصل شد. چرا که از نگاه دولت های منطقه، حق وتوی چین در شورای امنیت می توانست در راستای منافع آنها و از جمله فلسطین علیه زیاده خواهی های غرب به کار آید.
از دهه 1980 به بعد نیز، سرعت رشد اقتصادی چین به مهمترین دغدغه این کشور در تنظیم روابط خود با کشورهای خاورمیانه تبدیل شد. چرا که نیاز روزافزون به واردات نفت، روابط تجاری گسترده با کشورهای خاورمیانه، و ضعف این کشور در مقایسه با آمریکا همه و همه باعث کاهش نقش آفرینی سیاسی پکن در منطقه و به نحوی تثبیت سیاست عدم مداخله چین در خاورمیانه می شد. این سیاست به چین این امکان را داده است تا روابط حسنه ای را با کشورهای مختلف برقرار ساخته و در سایه آن، فعالیت های اقتصادی خود را تداوم بخشد.
در عین حال، عدم تاکید بر قدرت هژمونیک در برابر کشورهای کوچک، اصل دیگری است که سبب محبوبیت چین در نزد قدرت های منطقه شده است. همچنانکه شی جین پینگ، رئیس جمهور چین در یادبود هفتادمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم اظهار داشت: «ما چینی ها دوستدار صلح هستیم. چین هرچه قدر هم قدرتمند شود هرگز به دنبال هژمونی یا توسعه طلبی نخواهد بود. این کشور هیچ وقت درد و رنج گذشته خود را بر کشوری دیگری تحمیل نمی کند».
از این جهت، چین اصولا با سلطه آمریکا بر خاورمیانه مخالف است و به دنبال تسخیر جایگاه آمریکا در این منطقه نیست. در عین حال، چین علیرغم موضع اعلام شده خود، از هژمونی آمریکا در خاورمیانه سود می برد، چراکه ثبات و مسیر کشتیرانی امنی برای نفت مورد نیاز مبرم چین فراهم می سازد بدون اینکه چین برای تامین امنیت این منطقه مجبور به سرمایه گذاری چشمگیر شود.
با این حال نباید از این نکته هم غافل شد که سیاست آمریکا در چرخش به سمت شرق موجب نگرانی فزاینده پکن شده است. چرا که طبق این سیاست، آمریکا به دنبال افزایش حضور خود در آسیا، تحکیم روابط با این منطقه، و جلوگیری از نفوذ فزاینده چین در آسیای شرقی بوده و می خواهد که از مداخلات خود در خاورمیانه بکاهد.
در همین راستا نیز از زمان تصدی ریاست جمهوری چین توسط شی جین پینگ در سال 2012 ، افزایش فعالیت سیاسی چین در خاورمیانه محسوس بوده است. به نحوی که نمایندگان رده بالای چین وارد این منطقه شده و از جمله رئیس جمهور این کشور در اوایل 2016 از عربستان سعودی، مصر و ایران، دیدار کرده است.
اگرچه چین برای حل بحران های منطقه ای به فعالیت نمادین دیپلماتیک می پردازد، از جمله میزبانی از نمایندگان نظام اسد در اواخر سال 2015 و از معارضان سوری در پکن در اوایل سال 2016، اما در عمل، چین در فعالیت های سیاسی این منطقه نقش محوری ایفا نمی کند.
در مجموع می توان گفت که پکن بهبود تجارت و سرمایه گذاری در خاورمیانه را بر فعالیت دیپلماتیک و مداخله نظامی ترجیح داده است. از این رو، در حالیکه مشارکت اقتصادی چین در خاورمیانه در دهه اخیر رشد داشته است اما مشارکت سیاسی و به تبع آن نظامی و امنیتی اش ناچیز بوده است. با این حال از آنجایی که خشونت و بی ثباتی های سیاسی - امنیتی اخیر در خاورمیانه می تواند برای منافع اقتصادی پکن تهدیدی مستقیم بشمار رود؛ و این منافع به طور فزاینده ای بواسطه اوضاع بی ثبات امنیتی تهدید می شود، احتمال تغییرات نوین و پذیرش نقش هایی فراتر از روابط اقتصادی برای پکن از جمله افزایش حضور نظامی و امنیتی در منطقه در سال های آتی چندان دور از ذهن نخواهد بود، همچنانکه گسترش فروش تسلیحات نظامی به دولت های منطقه و ابراز تمایل برای پذیرش نقش های میانجیگرایانه در حل بحران های منطقه ای از جمله در سوریه را می توان در راستای این سیاست جدید پکن قلمداد کرد.