صلح در افغانستان معمای پیچیدهای است. در حالی که برخی گروهها همچون حزب حکمت اسلامی حکمتیار که پیشتر حمایت خود را از داعش اعلام کرده بودند، حال با دولت به پای میز مذاکره رفته و صلح خود را با دولت مرکزی اعلام میکنند، در مقابل طالبان همچنان از پذیرش صلح و حتی مذاکره سرباز میزند. اما برای اینکه بدانیم مشکل صلح در افغانستان، طالبان است و یا موانع دیگری در این ارتباط وجود دارد، گفتگویی را با خانم خدیجه حجتی، کارشناس مسائل افغانستان انجام دادیم.
همانطور که شما هم در جریان هستید یکی از اهداف دولت فعلی و حتی دولت پیشین افغانستان در زمان کرزی به نتیجه رساندن مسئله صلح با گروههای شورشی مسلح در افغانستان بوده و هست. با این حال همچنان چشمانداز دستیابی به صلح در افغانستان بسیار مبهم است. به نظر شما مهمترین موانع دستیابی به صلح داخلی در افغانستان چیست؟
موانع صلح در افغانستان از دو جنبه قابل بررسی است: نخست بحث تاریخی افغانستان و سپس شرایط موجود و حاکم بر منطقه و شرایط جامعه شناختی داخلی افغانستان.
در ارتباط با موانع تاریخی باید توجه داشت که افغانستان متشکل از قومیتهاست که یک نوع پیچیدگی توام با در هم تنیدگی میان این دو موضوع وجود دارد که این نوع رابطه به پیچیده شدن شرایط و نیز طولانی شدن و فرسایشی شدن بحران در افغانستان کمک می کند و هر زمان که ما به امکان نزدیکی و صلح میان قومیتها میرسیم، با فضای رادیکال ایدئولوژیکی روبرو میشویم و زمانی که این فضای ایدئولوژیکی فروکش میکند، دوباره فضای نزدیکی قومیتها در افغانستان مطرح میشود. یعنی یک دور باطل در افغانستان در جریان است. اما از زمان حضور نیروهای امریکایی در افغانستان، گروههای قومی مختلف افغانستان، مسئله خروج نیروهای خارجی و امریکایی را به عنوان هدف مشترک خود دنبال کردند و بحث حاکمیت دینی و اسلامی از طرف بیشتر گروههای قومی به عنوان خواست مشترک مطرح گردید. حال همین شرایط را با توجه به حزب اسلامی افغانستان و آقای حکمتیار در نظر میگیریم.
حزب اسلامی افغانستان به سرکردگی گلبدین حکمتیار و با پشتیبانی ایالات متحده و عربستان و با تجهیزات کامل مقابل شوروی ایستادگی کردند و بعد از پیروزی در نبرد با شوروی، درگیری داخلی در میان مبارزان مسلح شروع شد که منجر به جابه جایی و دست به دست شدن حکومت کابل شد. در این بین شرایط افغانستان عرصه کشمکشهای قومی بود و نظریهای در این ارتباط وجود دارد بنام بینالمللی شدن قومیت و کشمکشهای قومی. یعنی برخی کشورها و بازیگران منطقهای از این کشمکشها ذینفع شده و از طریق این کشمکشها وارد صحنه تحولات افغانستان شدند که این مسئله بیشتر به بحرانها دامن زد و این وضعیت تا به امروز هم ادامه دارد.
در حال حاضر افغانستان در شرایط خاصی در منطقه قرار گرفته که چند مسئله اساسی در منطقه بر مسائل افغانستان تاثیرگذار است. بطور یقین نخستین مسئله منطقهای تاثیرگذار بر افغانستان مسئله داعش است. یعنی شرایط افغانستان طوری پیش رفته است که حتی اگر طالبان هم راغب و متمایل به صلح باشند، اما این صلح بصورت فراگیر در افغانستان تحققق نخواهد پذیرفت چون گروههای مخالف صلح به داعش خواهند پیوست و عضوگیری داعش در افغانستان، مسئله صلح را بسیار پیچیدهتر و دشوارتر خواهد ساخت. در واقع شکل گیری داعش در منطقه به رادیکالتر شدن فضای مبارزه و ایدئولوژیکی افغانستان منجر شده است.
آقای حکمتیار در مصاحبه پیشین خود نیز اعلام کرده بود که وقتی قرار بر انتخاب میان داعش و طالبان باشد، ما به سمت داعش خواهیم رفت. براین اساس وجود این که بسیاری معتقدند و معترفند که حکمتیار دارای نفوذ و قدرت چندانی در جامعه افغانستان نیست، اما علت دعوت حکومت اشرف غنی از حکمتیار برای پیوستن و حضور در گفتگوهای صلح، امکان گرایش حکمتیار به سمت داعش بوده است.
به همین دلیل وجود داعش ترسی را در حکومت مرکزی افغانستان و جامعه مدنی افغانستان ایجاد کرده است. بنابراین در حال حاضر افغانستان با دوقطبی جامعه مدنی و دولت مرکزی و در مقابل گروههایی روبروست که هیچ اعتقادی به فرایند دموکراتیک و جامعه مدنی ندارند. وجود این دوقطبی، شکست صلح را با شرایط بسیار خطرناکی روبرو خواهد ساخت و به همین دلیل دولت مرکزی همیشه ناچار است تا این گفتگوهای صلح را دنبال کند، چون جایگزین صلح در افغانستان قدرت گیری گروههای بنیاد گرا خواهد بود.
با این حال ممکن است این صلح انجام گیرد و به وقوع بپیوندد، اما پایداری و داوم این صلح محل ابهام است. چون گروههای مخاطب صلح دولت افغانستان که عمدتا گروههای شورشی و مصلح میباشند، به هیچ چارچوب حقوق و بینالمللی پایبند نیستند و براحتی امکان فروپاشی این چارچوب صلح وجود دارد.
در عین حال برخیها معتقدند که گفتگوهای صلح حکمتیار با دولت کابل با هدف ورود حکمتیار به قدرت صورت گرفته است. آیا این مسئله از طرف دولت مرکزی پذیرفته شده است و دولت اشرف غنی اجازه خواهد داد تا آقای حکمتیار به صحنه سیاسی دولت کابل ورود پیدا کند؟
در مورد حکمتیار باید مسائلی را مورد توجه قرار داد. حکمتیار معروف به ناکامترین جنگسالار افغانستان در سی سال گذشته است. وی نفوذ و قدرت چندانی از نظر نظامی در افغانستان ندارد و در جامعه افغانستان نیز بویژه در جریان راکت باران کابل بر ضد نیروهای احمد شاه مسعود و برهان الدین ربانی تا آمدن طالبان نفوذ خود را از دست داده است. علاوه بر این حکمتیار ثباتی نیز در تصمیمگیری و مواضع خود ندارد و دولت مرکزی نیز دلیلی نمیبیند که بخواهد سرمایهگذاری زیادی روی حکمتیار انجام دهد. علاوه براین در افغانستان گروه مسلح اصلی یعنی طالبان نیز پای میز مذاکراه نیامده و این گفتگوهای صلح با غیبت طالبان دنبال شده که مسلما هدف اصلی دولت کابل را برآورده نساخته است.
همچنین مواضع حکمتیار بسیار متناقض است و مثلا پیش از این اعلام کرده بود که تا نیروهای خارجی از افغانستان نرود، هرگز به گفتگوهای صلح وارد نخواهد شد، اما اکنون با حضور نیروهای خارجی در افغانستان گفتگوهای صلح را دنبال کرده است. لذا حکمتیار گزینه قابل اتکا و مورد اطمینانی برای دولت افغانستان در فرایند صلح نیست و گفته میشود تمایل حکمتیار برای ورود به گفتگوهای صلح با توجه به ضعف نظامی گروه تحت امرش و تلاش برای ورود به قدرت و فرایند سیاسی آینده افغانستان صورت گرفته است، اما دولت افغانستان با توجه به مواضع بسیار متناقض حکمتیار به هیچ عنوان روی این گزینه سرمایهگذاری نخواهد کرد، چون میداند حکمتیار قابل اتکا نیست. حکمتیار در مقطعی با حمایت آمریکا علیه شوروی مبارزه کرده است، بعد در زمان طالبان به ایران پناهنده شد و در تهران بود، بعد از این به افغانستان بازمیگردد و سپس حمایت خود را از داعش در برابر طالبان مطرح میکند و بعد از آن در جریان یمن، به عربستان نزدیک و علیه ایران موضع گیری میکند. لذا حکمتیار کسی است که هر دولتی خارج از افغانستان میتواند روی آن سرمایهگذاری کند و براین اساس برای دولت مرکزی چندان قابل اعتماد نیست.
حال با توجه به مذاکرات صلحی که دولت مرکزی با حکمتیار دنبال کرده است، آیا میتوان امیدی به احیا و از سرگیری مذاکرات صلح دولت مرکزی و طالبان داشت؟
موضوع طالبان متفاوت از حکمتیار است. گفتگوهای صلح حکمتیار با دولت اشرف غنی میتواند بر روند مذاکرات صلح با طالبان تاثیرگذار باشد، اما حقیقت آن که جنبه منفی این مذاکرات صلح برجستهتر از سایر جوانب است. یعنی این که حضور حکمتیار کمکی به فرایند صلح نمیکند و طالبان بحث جداگانهای است که مولفههای دیگری از جمله نقش پاکستان در آن مطرح است. در واقع حضور حکمتیار در مذاکرات صلح میتواند فضا را رادیکالتر و طالبان را در مبارزات خود جدیتر سازد و بعید است که طالبان بدلیل حضور حکمتیار در مذاکرات صلح به این گفتگوها متمایل و کشیده شوند. با این حال اگر طالبان پشتوانههای خارجی خود را در افغانستان از دست دهد، ممکن است رغبت و تمایل بیشتری به پیوستن به مذاکرات صلح داشته باشد. یعنی اینکه با پیوستن احزابی مانند حزب اسلامی حکمتیار به فرایند صلح، فشار جامعه بین المللی نیز به طالبان برای حضور در مذاکرات صلح افزایش یابد. در غیر این صورت با توجه به بحث داعش و مسئله تعهدات امنیتی میان دولت افغانستان و دولت امریکا و شروط طالبان، بعید است این مذاکرات صلح دنبال شود، مگر آن که طالبان نیز مانند حزب اسلامی حکمتیار از برخی شروط خود چشم پوشی کنند و در مقابل دولت با فشار بینالمللی کوتاه بیایند.
با این شرایط چشمانداز حزب اسلامی حکمتیار را در صحنه سیاسی افغانستان پس از این مذاکرات صلح چگونه ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر رابطه دوسویه و دوطرفهای میان حزب اسلامی حکمتیار و دولت افغانستان برقرار میباشد و دولت افغانستان با شناخت نسبت به حکمتیار با وی مذاکره میکند. لذا حکمتیار چندان قابل اعتماد برای کابل نیست. بنابراین در این مذاکرات صلح به جز چند امتیاز ناچیز از جمله آزادی چند تن از زندانیان، و خروج چند نفر از نزدیکان حکمتیار از لیست سیاه و یکسری مباحث مرتبط با شریعت، دولت افغانستان امتیاز عملی خاصی را به حکمتیار نداده است، چون بطور کلی قرار نیست پس از مذاکرات صلح، حکمتیار چهره جدی و تاثیرگذاری باشد. منتهی چشم انداز حزب اسلامی در آینده افغانستان به این مسئله بستگی دارد که تا چه اندازه شخص حکمتیار در تحولات و درگیریهای داخلی و منطقهای آتی افغانستان کارآمد است. در واقع اگر حکمتیار بتواند خود را مهره قابل اتکایی یا برای ایران، یا برای عربستان و یا برای آمریکا نشان دهد، میتواند خود را در تحولات اتی افغانستان تاثیرگذار نشان دهد.
***