الوقت- اگرچه دگرگونیهای منطقهای و تغییرات در چینش ژئوپلیتیکی، به طور محسوس بر تعهد جهان عرب به آرمان فلسطین تأثیر منفی گذاشته است اما باز هم به دلیل اهمیت جهانی و منطقه ای این بحران طولانی مدت، داشتن نقش محوری و اصلی در تحولات فلسطین خواسته ای است که دولتهای عربی حتی با وجود عدول از سیاستهای ضداشغالگری در گذشته، تاکنون حاضر نشده اند از آن چشمپوشی کنند.
همچنان دولتهای عربی مطرح برای در دست گرفتن نبض تحولات سیاسی همسو با منافع و استراتژی منطقهای سیاست خارجی و نشان دادن قدرت نفوذ خود در روند رویدادهای فلسطین به رقابت میپردازند.
این رقابت سالهاست که با شکلگیری گفتمان سازش و اتحاد راهبردی پادشاهیهای نفتی خلیج فارس و ایالات متحده به عنوان تنها میانجی بین المللی مذاکرات میان اسراییل و تشکیلات خودگردان فلسطین، و در نتیجه از حاشیه به متن آمدن این کشورها، بر محوریت دو قطب سیاسی شورای همکاری خلیج فارس میچرخد یعنی عربستان سعودی به عنوان حامی اصلی خارجی تشکیلات خودگردان و جریان فتح و در طرف دیگر قطر به عنوان یکی از بازیگران فعال در تحولات غزه.
اگرچه راهبرد کلان این دولتها در چارچوب سیاستهای کلان سازمانی و ائتلافی در ظاهر دارای همپوشانی است و مجموعاً از تداوم راهکار دو دولتی و سرفصلهای طرح صلح عربی پیروی میکند، اما در طول جنگ اخیر غزه این دو با ایفای دو نقش متفاوت در روند تحولات عملاً به عنوان رقیب سیاسی پا به این عرصه گذاشتند.
عربستان سعودی که برای خود جایگاه رهبری جهان عرب و برادر بزرگتر شورای همکاری را قائل است جنگ اخیر غزه را فرصتی برای پیشبرد سیاستهای منطقهای خود میدید، تا با تسهیل روند تحولات فلسطین به سوی حذف کامل حماس، به عنوان یک بازوی قدرتمند از جبهه مقاومت و تاحدودی نیز به خاطر ماهیت اخوانی آن، موجبات تسلط تشکیلات خودگردان بر غزه و جان بخشیدن به روند به کما رفته مذاکرات سازش و در نهایت هم تسریع در فرآیند عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی فراهم شود.
گفتنی است مذاکرات پشت پرده گسترده سعودیها با محوریت ولیعهد جوان این کشور با آمریکا برای پذیرش عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی در ازای کسب امتیازات بزرگ سیاسی و نظامی و امنیتی و اقتصادی از واشنگتن طی ماههای گذشته جنجال برانگیز بوده و در میان انکار سعودیها، گروههای مختلف فلسطینی از جمله محمود عباس رئیس گروه فتح و حتی کشورهای عربی ذینفع در تحولات فلسطین همانند مصر و اردن با این سیاست مخالفت جدی داشته اند. حتی سعودیها دست بردن حماس به عملیات طوفان الاقصی را اقدامی در جهت تخریب روند مذاکرات عادیسازی و ناکام گذاشتن سیاست کمرنگ کردن مسئله فلسطین در تحولات جهان عرب برای نزدیکی به اسرائیل میدانند.
از این رو میتوان شاهد بود که سعودی ها بسیار کمتر از جایگاهی که برای خود در اتحادیه عرب و جهان اسلام تعریف کرده اند در جبهه سیاسی جنگ برای حمایت از فلسطین و محکومیت اسرائیل وارد شدند و عملاً در جلوگیری از اتخاذ مواضع عملی و قاطع از سوی دو نهاد مهم اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی برای ممانعت از جنایتآفرینی صهیونیستها در غزه نقش اصلی را ایفا کردند. سیاست صبر و انتظار عربستان در یک ماه اول جنگ به امید به ثمر نشستن وعدههای خام صهیونیستها در مورد اشغال سریع غزه و نابودی حماس موجب شد تا ریاض پی نارضایتی گسترده فلسطینیان و افکار عمومی مسلمانان را به تن بمالد و تا یک ماه از درخواستها برای تشکیل نشست فوق العاده سازمان همکاری اسلامی، که مقر اصلی آن در جده عربستان قرار دارد، تفره رود.
اما زمینگیر شدن ماشین نظامی اسرائیل در برابر مقاومت مردم غزه و رزمندگان حماس که به تن دادن صهیونیستها برای توافق مبادله اسرا انجامید، شکست رویای سعودیها از روند تحولات و ضربه ای به جایگاه و موقعیت منطقه ای و عربی ریاض نیز بود که اکنون باید سایه سنگین موفقیت قطر در به سرانجام رساندن نقش میانجیگری برای توقف جنگ و حمایت از غیرنظامیان فلسطینی را بر سر خود حس کند. موفقیتی که مطمئناً جایگاه و موقعیت منطقه ای و بین المللی دوحه را بیش از پیش ارتقا داده و استقلال سیاسی فزاینده دوحه در مجموعه شورای همکاری خلیج فارس را به نمایش خواهد گذاشت.
جنگ اخیر غزه، کشور کوچک و غنی از گاز قطر را در کانون توجه و تلاش های دیپلماتیک قرار داد و سرنوشت گروگانها تا حدودی در دست دوحه تعبیر شده است چرا که این کشور نقش بی نظیری را به عنوان میانجی اصلی بین اسرائیل و حماس ایفا کرد.
قطر در حال برداشت محصول سیاستهای اصولی خود طی سالیان اخیر است که موازنه منطقهای و ایجاد پلهای دیپلماتیک میان قطبهای متخاصم را در دستور کار قرار داده است. در حالی که شتاب سراسیمه کشورهایی همانند امارات و بحرین به سوی عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، عربستان را نیز دچار اشتباه محاسباتی در کم اهمیت جلوه دادن مسئله فلسطین کرد، قطر از سالها پیش با اعطای دفتر سیاسی به جنبش حماس در سال 2012 ، به صورت خزنده با کنار زدن رقبا به مرجعیت عربی تحولات سیاسی فلسطین تبدیل شده است.
این واقعیت اکنون قطر را به شریکی ارزشمند برای بسیاری از کشورهایی تبدیل کرده که برای آزادی شهروندان خود از غزه بر درب آن کوبیدهاند و درخواست کمک کردهاند.
اما این اولین بار نیست که قطر به عنوان یک میانجی مفید ظاهر می شود و دنباله این رویکرد در پروندههای منطقه ای دیگری نیز قابل مشاهده است.
برای سالها، زمانی که طالبان در افغانستان قدرت نداشتند، این کشور میزبان سفارت دوفاکتو طالبان بود. این اقدام به آمریکا کمک کرد تا برای رها شدن از باتلاق جنگ بی حاصل افغانستان یک میانجی تسهیل کننده مذاکرات با طالبان داشته باشد، میانجیگری که در نهایت به توافق صلح بحث برانگیز سال 2020 و بازگشت طالبان به قدرت و خروج مفتضحانه آمریکا و ناتو از افغانستان انجامید.
همچنین قطر در مذاکرات هستهای غیرمستقیم میان آمریکا و ایران و توافقات حاشیه ای آن همانند توافق مبادله زندانیان و اجرایی شدن تعهدات مالی و بانکی واشنگتن، نقش پیشتازی طی ماههای گذشته ایفا کرد.
حتی اخیراً، قطر در سال جاری پس از درخواست اوکراین در مورد بازگرداندن چهار کودک اوکراینی از روسیه به میانجیگری پرداخت تا نشان دهد این کشور کوچک اکنون وزنی به مراتب سنگین تر در معادلات منطقه ای و بین المللی از همسایگان خلیج فارس خود یافته است.