الوقت- درحالی که بیش از یکسال از قدرتگیری طالبان در افغانستان میگذرد، در این مدت سوالات زیادی درباره چگونگی بازگشت این گروه به قدرت و فرار شبانه آمریکاییها ذهن تحلیلگران را به خود مشغول کرده است. هر چند خروج ناگهانی آمریکا از افغانستان و تقدیم این کشور به طالبان بر همگان مسجل شده است اما اشرف غنی، که به محض ورود طالبان به کابل، از این کشور فرار کرد در تازهترین سخنرانی خود، جزئیات جدیدی از تحولات آن روزها را افشا کرده که نشان میدهد سقوط کابل برنامه آمریکاییها بود.
اشرف غنی در گفتگو با شبکه «پی بی اس» آمریکا درباره فرار خود از افغانستان گفته است که او آخرین حلقه از زنجیر فرماندهان بوده که افغانستان را ترک کرده است و هیچکس نبود که در کنار او بجنگد و فدا کردن خودش نمیتوانست جمهوری را نجات دهد. آنگونه که غنی میگوید، گارد ریاستجمهوری سقوط کرده بود، من حاضر بودم تا به وزارت دفاع بروم، اما آنجا هم کاملا تخلیه شده بود. به من گفته شد که دو دقیقه فرصت دارم، زیرا همه چیز سقوط کرده و یک تیم طالبان آماده است تا کاخ ریاستجمهوری را ویران کند.
هر چند از سال گذشته برخی بر این باور بودند که غنی در زمان خروجش از کابل، میلیونها دلار از ذخایر این کشور را به همراه خود برده است اما اظهارات او نشان میدهد که روند سقوط کابل آنگونه سریع اتفاق افتاد که او حتی لباس رسمی هم نتوانست بر تن کند و با لباسهای افغانی مجبور به فرار شد.
تلاش غنی برای تطهیر خود
هر چند ممکن است بخشی از اظهارات غنی با آن چیزی که در عمل رخ داده، مطابقت داشته باشد اما مصاحبههای مکرر او با رسانههای غربی و شرح ماوقع از تصرف کابل، بر این اساس انجام میشود تا اتهاماتی را که در یکسال گذشته علیه او وارد شده را از دامان خود پاک کند. زیرا بسیاری از مردم افغانستان همچنان بر این باورند که اشرف غنی نقش مهمی در سقوط کابل داشت و به همین منظور، او را «خائن»، «وطن فروش»، «متعصب» و «قومگرا» خوانده و معتقدند که او سرنوشت یک ملت را معامله کرد. از نظر افغانها، غنی اقدامی برای جلوگیری از سقوط کابل انجام نداد و با فرار خود از کشور، افغانستان را در گرداب حوادث و باتلاقی از بحرانها فرو برد. بحرانهایی که در نتیجه سیاستهای اشغالگرانه آمریکا و دولتمردان بیکفایت افغان وضعیت فاجعه باری را برای این کشور رقم زده است و سازمانهای جهانی آینده تاریکی را برای افغانستان متصور هستند.
اگرچه آمریکاییها در دهههای اخیر نشان دادهاند که به هیچ عهد و پیمانی در قبال متحدانشان پایبند نیستند و تا زمانی از آنها دفاع میکنند که منافع خودشان به خطر نیفتد اما با این حال نمیتوان همه تحولات افغانستان را به سیاستهای آمریکا گره زد و اقدامات غنی را که برای 7 سال کشور را برعهدریاست ه داشت از همه اتهامات مبری دانست. لذا، اشرف غنی سعی دارد همه تقصیرها را به گردن واشنگتن انداخته و خود را پاک و مطهر نشان دهد اما این اظهارات نمیتواند لکه ننگی که او بر پیشانی افغانستان گذاشته است را از دل افغانها بزداید.
نتیجه اعتماد به آمریکا
نکته برجستهای که در اظهارات اشرف غنی به چشم میخورد و باید برای بسیاری از مقامات کشورها درس عبرتی باشد نتایج خفت بار دوستی با آمریکا و اعتماد به این کشور است. رئیسجمهور پیشین افغانستان در سخنانش تنها تقصیر خود را اعتماد به آمریکا دانست و گفت، واشنگتن توافق خروج امضا کرد و این باعث شد تا یکسال بعد نیروهایش از گزند طالبان در امان باشند، درحالی که نیروهای افغان بیشترین هزینهها را پرداخت کردند. آمریکا حق حاکمیت ما را زیر پا گذاشت و ۵۰۰۰ زندانی را آزاد کرد، از جمله بزرگترین فروشندگان مواد مخدر تاریخ این منطقه. به گفته غنی، قرارداد فروش اسلحه دولت جورج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا با جنگسالاران افغان فساد در دولت را شکل داد و در نهایت آمریکا با امضا قرارداد با طالبان در دوحه، زمینه سقوط را فراهم کرد. اشرف غنی درباره داشتن طرح راهبری پس از خروج نیروهای آمریکایی نیز گفت، براساس قرارداد دو کشور خروج نیروهای خارجی برای سال 2024 برنامه ریزی شده بود و خروج عجولانه آنها باعث شد که تمام طرحها در این زمینه با شکست مواجه شود.
اشرف غنی خود را بازنده بزرگ برنامههای واشنگتن در افغانستان میداند، زیرا هم قدرت سیاسی خود را از دست داده و هم در جامعه افغانستان و در سطح بینالمللی بیآبرو و بیحیثیت شده و اعتبارش را از دست رفته میبیند. بسیاری پس از فرار غنی از کابل، اعلام کردند که او در سالهای ریاست خود عروسک خیمه شب بازی برای آمریکا بود که سیاستهای این کشور را در افغانستان پیاده میکرد. بنابراین، غنی برای اینکه آبرویی برای خود کسب کند و نشان دهد که در تحولات سال گذشته قدرتی نداشت، سعی دارد آمریکاییها را عامل اصلی سقوط دولتش معرفی کند.
جدای از تلاش غنی برای بازگرداندن وجهه خود اما نکته مهم دیگری هم در لا به لای سخنان او وجود دارد و آن بدعهدی واشنگتن در قبال متحدانش در سراسر جهان است. آمریکا درحالی اشرف غنی را در مقابل طالبان تنها گذاشت که در سال 2014، و در انتخابات جنجالی ریاست جمهوری با تقلب او را راهی کاخ ریاست جمهوری کرد و به عبارتی او را مهره خود در افغانستان قرار داد تا بتواند از طریق او سیاستهایش را به پیش ببرد. هر چند اشرف غنی در مدت 7 سال خدمات زیادی را برای آمریکاییها انجام داد و توافقاتی را برای خروج بخشی از نیروهای ناتو فراهم کرد و عملا مطیع اوامر کاخ سفید بود اما با این حال مقامات واشنگتن پاسخ اعتماد غنی را با رها کردنش در دامان طالبان دادند.
غنی درحالی از فروپاشی ارتش افغانستان در زمان قدرتگیری طالبان سخن میگوید که آمریکاییها مدعی بودند در مدت بیست سال اشغالگری، هزاران نفر از نیروهای افغان را آموزش دادهاند و با خروج نیروهای آمریکایی، این نیروها مشکلی نخواهند داشت و به راحتی میتوانند از امنیت افغانها در مقابل طالبان و تهدیدات خارجی دفاع کنند. اما آنچه در عمل رخ داد، همین نیروهای به اصطلاح آموزش دیده غرب به جاده صاف کن طالبان تبدیل شدند و نه تنها هیچ اقدامی برای مقابله با این گروه انجام ندادند بلکه بسیاری از آنها سلاحهای خود را رها کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
سرنوشت دیکتاتورهای دلبسته به آمریکا
سرنوشت افغانستان تنها یکی از نمونههای اعتماد همهجانبه به آمریکا است و تاریخ سیاستهای 7 دههای واشنگتن در جهان را اگر مرور کنیم، بسیاری از رهبرانی که به واشنگتن اعتماد کردند به سرنوشت اشرف غنی و بدتر از آن نیز دچار شدهاند. نمونه عالی آنرا در ایران قبل از انقلاب میتوان به خوبی مشاهده کرد که محمدرضا شاه که به اصطلاح ژاندارم منطقه بود و آمریکاییها از ایران به عنوان «جزیره ثبات» نام میبردند، در نهایت وقتی جرقه انقلاب شروع به شعله ور شدن گرفت، شاه را رها کردند و به بهانه استراحت او را از کشور فراری دادند، تا جایی که خود شاه هم در خاطراتش گفت که آمریکاییها به او خیانت کردند و از قدرت کنار گذاشتند. نمونه دیگر را در لیبی میتوان مشاهده کرد و معمر قذافی، رهبر معدوم این کشور که سالها با آمریکاییها روابط دوستانه داشت با شروع بهار عربی، آمریکا سیاست خود را تغییر داد و به جای حمایت از قذافی، ائتلافی را برای سرنگونی دولت او به راه انداخت، تا جایی که قذافی با آن همه یال و کوپال که داشت انقلابیون او را از چاه فاضلاب بیرون کشیده و سلاخی کردند.
حسنی مبارک، دیکتاتور مخلوع مصر هم که زمانی زیر چتر حمایتی آمریکا قرار داشت با شروع بهار عربی خود را تنها در میدان دید و حمایتی از سوی واشنگتن برای نجات مبارک انجام نشد و انقلابیون قدرت را به دست گرفتند. پرویز مشرف، رئیس جمهور سابق پاکستان هم که با کمک آمریکاییها و طی کودتای ارتش به قدرت رسیده بود سرنوشت مشابهی را پیدا کرد و پس از آنکه کاخ سفید حمایتش را از او برداشت مجبور به استعفا شد زیرا عملا قدرت در دستان ارتش بود و این نیرو نیز از آمریکا حرف شنوی داشت.
نتیجه اعتماد گسترده به واشنگتن، در جنگ اوکراین که جهان را به دو جبهه تقسیم کرد نیز به خوبی قابل مشاهده است. مقامات کاخ سفید سال گذشته با اظهارات خود ادعا کردند که قصد دارند اوکراین را عضو ناتو بکنند تا از امنیت این کشور در مقابل تهدیدات ادعایی از سوی روسیه مقابله کنند و با این جنجال آفرینی، اوکراین را به سمت پرتگاه هل دادند. ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین هم فریب آمریکاییها را خورد و وارد بازی خطرناک واشنگتن شد و به هوای اینکه غربیها از او در برابر مسکو دفاع خواهند کرد سیاست همگرایی با غرب را برگزید اما به محض شروع حملات روسیه، آمریکا و متحدان اروپایی آن صحنه را خالی کردند و از آن همه لفاظیهایی که قبلا برای دفاع از اوکراین دم میزدند تنها حرفهای توخالی باقی ماند، تا جایی که زلنسکی در همان روزهای اول اعتراف کرد که ناتو او را تنها گذاشت.
سرنوشت افغانستان و قدرتگیری ممجدد طالبان که نتیجه بیست سال اشغالگری آمریکا و غرب بود، نشان داد که سپردن تامین امنیت به واشنگتن کاری عبث است و هر کشوری که دست دوستی به سمت آمریکا دراز کرده باشد، در مواقع بحرانی نمیتواند روی حمایتهای آن حساب باز کنند و این مسئله بیش از هر کس دیگری برای شیخنشینهای عربی خلیج فارس زنگ خطری است که امنیت خود و منطقه را به حمایتهای واشنگتن گره نزنند.