الوقت- از سال 2010 بحث درباره بعد بشردوستانه خلع سلاح از سوی تعدادی از دولتها و سازمانهای غیردولتی آغاز شده است؛ ارزیابی آثار بالقوه یک سانحه هستهای بر جمعیت و زیست کره زمین، نامعقول نیست؛ با این وجود، مبانی این بحث و نتایج سیاسی آن سؤالبرانگیز هستند.
برونو ترتریس در مقالهای با عنوان "بعد بشردوستانه خلع سلاح هستهای: بحثی مشروع؟" که بنیاد فرانسوی پژوهش های راهبردی منتشر کرد، نوشت: از سال 2010 بحث سیاسی بینالمللی در رابطه با خلع سلاح هستهای تغییر کرده است. چند سال پیش، طرحهای محرمانه با منشأ آمریکایی (مقالات منتشر شده توسط کیسینجر، شولتز و جنبش جهانی صفر) و یا با منشأ استرلیایی (کمیسیون بینالمللی منع گسترش و خلع سلاحهای هستهای)، و متعاقباً دولت اوباما (سخنرانی 2009 پراگ)، به تقویت مشروعیت هدف "جهانی عاری از سلاحهای هستهای" به ویژه با نام تهدید دوگانه تروریسم و تکثیر سلاح هستهای، مبادرت ورزیدند.
در سال 2010 کمیته بینالمللی صلیب سرخ موضوع بعد بشردوستانه خلع سلاح را احیاء کرد. هدف این بود که در اختیار داشتن سلاحهای هستهای، با تمرکز بر پیامدهای غیرقابل قبول هرگونه استفاده از این سلاحها، هم به لحاظ قانونی و هم به لحاظ سیاسی مشروعیتزدایی شود. بدین ترتیب مطابق این رویکرد، هدف، نه خلع سلاح تدریجی و نه عدم اشاعه، بلکه حذف کامل سلاحهای هستهای از طریق اسناد قراردادی (همچون یک پیمان منع استفاده یا در اختیار داشتن سلاح هستهای) خواهد بود. بنابراین روش کمیته بینالمللی صلیب سرخ با رویکرد کمپین بینالمللی محو سلاحهای هستهای، سازمانی که در برگزاری سه همایش در اسلو (2013)، نایاریت (2014) و وین (2014) نقشی اساسی ایفا کرد، همپوشانی دارد.
در واقع این رویکرد به دنبال دور زدن روند تدریجی سنتی معاهدات موجود است؛ خواه اجرای معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای، لازمالاجرا شدن معاهده منع جامع آزمایشهای هستهای و مذاکرات پیمان کاهش مواد شکافپذیر باشد؛ و خواه تعقیب فرایندهای دوجانبه ایالات متحده آمریکا و روسیه. در این راستا نویسندهای همچون جاناتان شل، مدافع سرسخت نهضت ضد هستهای، صراحتاً بیان میکند "کنترل تسلیحات دشمن خلع سلاح است؛ تا آنجا که وجود سلاحهای هستهای را دائمی ساخته و حتی در اختیار داشتن آن را مشروعیت میبخشد ."
اما استدلالات مدافعان این رویکرد، چندان متقاعدکننده نیست. بحث در خصوص اینکه ماهیت ممنوعیت هستهای با توجه به اثر احتمالی آن بر جمعیت غیرنظامی، اخلاقی است یا خیر، در سال 1945 و استدلالی که مطابق آن یک نزاع هستهای پیامدهایی جهانی خواهد داشت، از زمان جنگ سرد آغاز شد. بحث کنونی این استدال را به واسطه تمرکز بر مطالعات جدید، نوسازی کرده است. یکی از استدلالات اخیر، ارزیابی تأخیر توسعه در فقیرترین کشورهاست که از عواقب غیرمستقیم یک نزاع هستهای جهانی رنج خواهند برد.
این بحث میتواند در موارد متعددی محل مناقشه باشد :
ماهیت وحشتناک یک جنگ هستهای بدیهی است. همانطور که سفیر روسیه خطاب به سازمان ملل اظهار کرد، ماهیت فاجعهبار و غیرقابل قبول هرگونه استفاده از سلاح هستهای نیازی به بحث و مناظره ندارد .
این ماهیت وحشتناک عنصر مبنایی بازدارندگی هستهای است. اگر عواقب یک جنگ هستهای چنین مهیب نبود، سلاحهای هستهای قطعاً به کرات از سال 1945 مورد استفاده قرار میگرفت .
طرح پیشنهادی نمیتواند به عنوان یک نقطه اصلی ارجاع به بحث بازدارندگی هستهای به کار آید. نه به دلیل غیر قابل تصور بودن آن، بلکه به این دلیل که افراطی است.
این بحث توسط حامیان رویکرد بشردوستانه، تا آنجا پیش رفته است که ادعا میکند امکان مقابله با هر گونه واقعه بزرگ هستهای (انفجار تصادفی، اقدام تروریستی، و...) وجود ندارد. به این منظور، از دهه 1980 طرحی با ایفای نقش سازمان بهداشت جهانی پیش گرفته شد که اولین تلاش برای کسب رای مشورتی از دیوان بینالمللی دادگستری را در سال 1993 توجیه کرد. این رویکرد بحثهای اقتصادی را نیز مطرح کرده است (هزینههای تخریب فیزیکی، بیثباتی اجتماعی، و واکنش روانی جمعیت)، و در حال حاضر برای سند نهایی کنفرانس بازنگری معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای فراخوان میدهد.
حامیان رویکرد بشردوستانه استدلالات حقوقی کلاسیک را نیز پیش بردهاند: عدم تمایز میان غیرنظامیان و رزمندگان (و عدم امکان حمایت کشورهای بیطرف)؛ عدم امکان اعمال معیار تناسب؛ عدم اعمال اصل احتیاط؛ خسارات وارده به محیط زیست؛ تحمیل رنج و آلام بیهوده و غیرضروری، و عدم مشروعیت تلافی و انتقام.
باید به این امر اذعان کنیم که غالباً این پیشفرضها جدای از واقعیتهای استراتژیک هستند. برای مثال کشورهایی که آشکارا اصول برنامه هستهای خود را طرح میکنند (فرانسه، ایالات متحده آمریکا، و بریتانیا) این مسئله را روشن ساختهاند که سیاست بازدارندگی آنها دیگر شهرها و جمعیت غیرنظامی را هدف قرار نمیدهد و آنها خود را مقید به رعایت اصول دفاع مشروع میدانند. در همین راستا، پیامدهای تشعشع هستهای که به طور سیستماتیک طرح میشوند، غالباً بزرگنمایی و گاهی اوقات اغراقآمیز است. تلاش در جهت درک پیامدهای یک جنگ هستهای کاملاً مشروع است، اما این بحث باید جدی و آگاهانه صورت پذیرد.
با آغاز رویکرد بشردوستانه، سازمانهای غیردولتی و دولتهای متعددی با یکسان فرض کردن پیامدهای سلاحهای هستهای با سلاحهای شمیایی یا بیولوژیک از یک طرف و طبقههای خاصی از سلاحهای متعارف (مینهای زمینی، بمبهای خوشهای) از طرف دیگر، تغییری را در رویکرد خلع سلاح هستهای توجیه کردهاند. اما این سلاحها به دلیل پیامدهای واقعی - و نه مجازی- آنها بر جمعیت غیرنظامی (و همچنین بر نظامیان) منع شدهاند. هیچ کارشناس خبرهای تا کنون ادعا نکرده که ارزش بازدارندگی بالقوه آنها با سلاحهای هستهای برابر است. علاوه بر این، این نوع مقایسه یک استدلال اساسی را کنار میگذارد: اگر اکثریت دولتها بر حذف این سلاحها از زرادخانههای خود توافق کردهاند، یا به این دلیل بوده که جایگزینهایی داشتهاند (بازدارندگی هستهای در برابر تهدیدات شیمیایی و بیولوژیک)، یا به دلیل اینکه ضرر و زیانها با توجه به دستاوردهای مادی مورد انتظار در شرایط نظامی معنادار نبوده است (در موارد مینهای زمینی و بمبهای خوشهای).
در نهایت، آیا لازم است اشاره شود به اینکه این لابیگری تقابلی که هدف آن خوار کردن دولتهای دارنده سلاح هستهای و شکست سیاسی آنها با ضربه یک کمپین جهانی است، به طور کامل محکوم به شکست است؟ میتوان گفت این رویکرد پیشنهادی حتی به طور معکوس عمل میکند. آیا کسی توجه کرده است که بسیاری از دولتهای دارنده سلاح هستهای که تمایل خود را به شرکت در کنفرانسهای اسلو، نایاریت و وین تصریح کردهاند، با روشی که مذاکرات شکل گرفته است، نسبتاً راضی به نظر میرسند؟ آنها به طور کامل درک کردهاند که جهتگیری مذاکرات خلع سلاح هستهای به سوی اهداف دستنیافتنی مبتنی بر مباحث مبهم، بهترین راه برای این کشورهاست تا در خطر تضعیف اعتبار روند بازنگری معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای، بدون جنجال به تحکیم زرادخانههای هسته ای خود ادامه دهند.
بنیاد فرانسوی پژوهش های راهبردی